۲۴ ساعت

16 اکتبر
۱ دیدگاه

افسانه پاییز !

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه  مؤرخ ۲۴ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۶ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هروی – فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

افسانه پاییز !

هم خوابه عروس چمن گشته زمحریر 

از فرق نسترن 

تاج سپید و دلکش او دور گشته است 

بلبل به گوش گل غوغا نمی کند 

شد لانه قشنگ و فریبای عندلیب

بر شاخ گل خراب 

دیگر نسیم صبح فرحبخش و عطر بیز 

در گوش یاسمن نجوا نمی کند 

قندیل گل به خاک سیه در مسیر باد 

آواره می دود دنبال سرنوشت 

تیهو سفر نمود هو هو کنان ز باغ 

خشکیده سبزه ها و فرو ریخت برگ‌ها 

یخ بسته جویبار و شد عریان درخت ها 

آوای جانفزای دل انگیز بلبلان 

از شاخه های لخت درختان نارون 

در گوش باغبان هرگز نمی رسد 

دیگر صفوف گل با جلوه های نغز 

چون رقص دختران قبا چاک و عشق ورز 

با پیچ و تاب باد ندارند همرهی 

آری !!!! 

حریم باغ از دستبرد پنجه غارتگر خزان 

ایمن نمانده است 

هر خوبی که بوده به تاراج رفته است 

گلپرور خمیده قد زار و مو سپید 

با حسرت و دریغ هر سو که می رود 

هر بوته را که می نگرد  مکث می کند 

یادش نمیروند که به صد رنج و اهتمام 

هر جا که می نشست خیشاوه می نمود 

خار و خس و گیاه طفیلی نمی گذاشت 

تا هم نشین زنبق و سوسن شود به زور

با دقت زیاد ، با بوسه خیال 

هر غنچه را نوازش و بوییده می گذشت 

هر شاخه را جدا به نگه لمس می نمود 

آوخ !!!!

ازینکه زود خنیاگران باغ از او روی تافتند 

جولان رسته ها ز نظر گشته نا پدید 

خالیست کورد ها  ، 

مردند دوستان 

شد فرصتی که با همه دلبستگی که داشت 

نآرام و بیقرار و اسیر شکست ها 

با داس کند خود ، چون بیل گور کن 

پشتاره ای ز اسکلیت دوستان خود 

یعنی زشاخ و برگ گل بوستان خویش

بندد به چابکی 

تا در تنور سرد زن پیر خود برد 

هیزم ز باغ ، در عوض گل به گلفروش 

اری !!! چنین بود رسم زمان همیش 

اینست مقتضای طبعیت به روزگار 

اینست داستان پر از غصه خزان !!! 

صابر هروی

16 اکتبر
۱ دیدگاه

تمنای وصال

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه مؤرخ ۲۴ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۶ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

تمنای وصال

در  تمناى   وصالم    بار     الها  فرصتى

محو   نور   آن  جمالم  بار   الها فرصتى

بینم آیا هر دو دیده روشن از رخسارِ او؟

در امید   آن   محالم   بار   الها   فرصتى

حس کنم آیا شمیمى از در و کوى نگار

بویش آور در خیالم   بار  الها    فرصتى

هر قدر کردم تمنا عشرت و حال سکون

ریش تر از پیش  حالم بار  الها  فرصتى

ناقصم  من  ناقصم  پروردگارا   کن نظر

تا دهى یک سر کمالم بار  الها فرصتى

بار الها فرصتى تا بر دهى یک دم مجال

تا دهى یک دم مجالم  بار الها  فرصتى

شیبا رحیمی

16 اکتبر
۱ دیدگاه

نظرِبی غبار

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه مؤرخ ۲۴ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۶ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

نظرِبی غبار

 

نه سایه ی ستم، نه غمِ روزگارکُشت

در انزوای  مهر،  مرا   لطفِ  یارکُشت

نه زهرِ هجر کُشته مرا و  نه  کامِ تلخ

شهدِ وصال ولذتِ بوس  و  کنارکُشت

از چشم  زخمِ   بد  نهراسم  دگر، مرا

چشمِ  نکو و آن  نظرِ  بی غبار کُشت

هرچند پای دل شده زخمی خارِخصم

لیکن  مرا  مرمّتِ   آن   گلعذار  کشت

با زهرِحسن وشهدِلب و شوری نگاه

یک بارزنده  کرد،   ولی   باربار  کُشت

ترس ازغبارِ شیشه ی خاطر مرا نبود

من را به خوی صیقلی آیینه دارکشت

پروازِ  عشق   بال  و  پرم داد  بر فراز

بالا ز هرفرود  کشید و  به  دار  کُشت

کی برمراد نقشی ازافسونِ زندگیست

من را  فریبِ  عمر و   زمانِ گذارکُشت

علی احمد زرگرپور

۳۰ / ۰۶/ ۱۴۰۴ خورشیدی

 

16 اکتبر
۱ دیدگاه

حرف ِ حقیقت :

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه مؤرخ ۲۴ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۶ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

حرف ِ حقیقت :

 گر   کلام   راستی    موزون  کنم

حق ز  سینه تا  بلب  بیرون   کنم

 حق نمایش   های ِ  وجدانی بوَد

   همچو خورشید ِ درخشانی بود

 هر چه از دل بر خَزَد  گوهر شود

 همچو شهد ِ ناب شیرین تر شود

 هرکی می سنجد  سخن  را پیشتر

 چون    بگوید  نیک    آید   در  اثر

 آنکه بی سنجش بگوید هرچه گفت

 در میان ِ خاک  حرفش در نهفت

 حرف ِ با منطق چه تلخ و چه شیرین

 همچو نوری  آفتابی  شد زرین

 پایه ی محکم  به  استدلال شد

حرف ِ نادان  مایه ی  اخلال شد

 اعتدال ِ گوش و لب  سنجیده گیر

 نظم در گفتار خود  را  دیده گیر

 در میان ِ حرف ِ مردم  میدوی ؟

 حاصلی زین گونه  بحثی ندروی

 از خموشی های مردم بیم دار

 گوش میدارد به حرفت استوار

 هر کی راز ِ  مردمان غیبت کند

 فهم ِ  راز ِ  ما و  تو  رغبت  کند

 آنچه گفتم از تجارب های ِ خویش

 فکر من را سالها  کرده  پریش

من نه ناصح ام نه زاهد نی ملا

کرده ام   حرف ِ  حقیقت  برملا

 صد سخن گفتی همایون نیست گوش

 در خموشی های عزلت رو بکوش

 سید همایون شاه عالمی

 ۱۵ اکتوبر ۲۰۲۵م

16 اکتبر
۱ دیدگاه

گفتگویی با محترم محمد ظاهر عظیمی شاعر و نویسندهء وارسته از هریوا زمین.

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنه مؤرخ ۲۴ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۶۵ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

در ادامهِ گفتگو  با همکاران قلمی سایت ۲۴ ساعت

اینک صحبتی داریم با محترم 

 محمد ظاهر عظیمی 

شاعر و نویسندهء وارسته

که خدمت خوانندگان

گرامی پیشکش میگردد.

پرسش :

جناب آقای عظیمی گرامی با سپاس و امتنان از همکاری های قلمی شما میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت ۲۴ ساعت معرفی نموده بفرمایید .+

 پاسخ :

 با نثار درودی فراوان به فرهیخته گرامی همدیارم جناب قیوم بشیر هروی در پاسخ باید بگویم:

 ظاهر عظیمی هستم. در ۶ نوامبر ۱۹۵۴ در یک خانواده نسبتا فقیر، در بازار عراق شهر زیبای هرات بدنیا آمدم، در ایران دانشگاه ادبیات ام نیمه تمام ماند، مکتب کوماندو را در سال ۱۹۷۹ به اتمام رساندم،  بعد از مدتی به صف مبارزین علیه ارتش سرخ پیوستم و

 بعد از سال ۱۹۹۱تا سال ۲۰۱۵ در امور نظامی کار کردم.

 پرسش :

لطف نموده در مورد کار و فعالیت های قبلی تان در افغانستان قدری روشنی انداخته و همچنین بفرمایید در حال حاضر مصروف چه فعالیت ها هستید؟

 پاسخ :

همان طوریکه اشاره کردم بعد از پیروزی مجاهدین تا سال ۲۰۱۵ در هرات و کابل به بخش های نظامی شامل وظیفه  در امور میدانی و دفتری مصروف کار دولتی بودم، آخرین وظیفه ام در وزارت دفاع به حیث رئیس روابط اجتماعی، پارلمانی و امور عامه در بست تورن جنرال بود.

پرسش :

علت ترک وطن و پیوستن به خیل مهاجرین چه بوده و در کدام سال ناگزیر به ترک وطن شدید و در حال حاضر در کدام کشور زندگی می کنید؟

 پاسخ :

 همزمان با آمدن طالبان به کابل و سقوط نظام جمهوریت، من در شفاخانه سردار محمد داود خان به خاطر قطع پای چپ ام بستر بودم، سپس به دلیل تداوی پایم که دو مرتبه به کابل قطع شد و همچنین سقوط جمهوریت مجبور به ترک سرزمینم شدم، فعلا در کانادا زندگی می کنم.

 پرسش :

جناب عظیمی ، تا بحال چند اثر از شما به زینت چاپ آراسته شده ، لطف نموده نام بگیرید و بفرمایید خوانندگان محترم چگونه میتوانند به این اثار با ارزش دسترسی پیدا کنند؟

 پاسخ :

 نوشته های پراکنده ای تحت عنوان هرات نقطه های عطف در دو جلد –

خاطره های نبرد علیه ارتش سرخ،

 افغانستان،

 ریشه درد ها کتاب کوچکی تحلیل اوضاع،

 حوت ماه تجلی ایمان،ذکه در واقع اولین کتابی که نوشتم بود،

 طالبان چگونه آمدند؟ ،

 تهاجم شرق و سیاست های غرب « برنده جایزه مقام نخست تحقیق امنیتی در جشنواره کتاب محمود طرزی ۱۳۸۸کابل وزارت خارجه »

 در این سال های دور از میهن یعنی بعد از تسلط طالبان بر کابل؛ کتابی به نام سنگر بانان،هرات در آستانه رهبری کشور،

 آرزو های بر باد رفته « زندگی نامه ارکانحرب شهید سهراب عظیمی»

 و همچنین کتابی تحقیقی که زیر کار دارم و هنوز به انتخاب نام اش تصمیم نهایی نگرفتم.

فعلن اردوی جمهوریت.

یک تعداد از کتاب هایم را که قبل از دوره اول تسلط طلبان بود فعلن در دسترس ندارم، اما از تعداد دیگری همانند تهاجم شرق، طالبان چگونه آمدند ، سنگر بانانُ هرات در آستانه رهبری کشور و آرزو ی های بر باد رفته پی دی اف آن را خدمت تان تقدیم می کنم، اگر ارزش مروری داشت دوستان از طریق شما میتوانند بدست بیاورند و در صورتیکه بقیه  کتاب ها نیز پی دی اف شدُ ، محضر  شما می فرستم .

پرسش :

در مورد سرودن شعر میخواهم بدانم که از کدام سال به سرودن آغاز نمودید و در کدام قالب های شعری می سرایید؟

پاسخ :

 از شعر نپرسید! سروده هایم همیشه نامش شعر واره و شعر گونه بوده است، با هزار و یک اشکال فنی و….، شاید از سال ۱۳۵۷ آغاز شده باشد، بیشتر تحت تاثیر حضرت علامه سعادت ملوک تابش، به بیانی دقیق تر از مهم ی اساتید این عرصه در شهرم هریوا آموختم.

 پرسش :

آیا به جز از سرودن شعر درکار های فرهنگی واجتماعی دیگر در شهر محل سکونت تان فعالیت دارید یا خیر؟

 پاسخ :

 متاسفانه نخیر! نابلدی و عدم تسلط کافی به زبان، شهر دور افتاده کلگری کانادا، مریضی، مصروفیت و… مرا از استفاده از محضر اندیشمندان دور ساخته است.

 پرسش :

شعر را چگونه تعریف میکنید و به نظر شما شاعر خوب کیست و از چه خصوصیاتی میتواند برخوردار باشد؟

 پاسخ :

 از شعر تعریف های گونا گونی بر مبنای باور ها و سلیقه ها شده است.

 سقراط می گوید : شعر الهام آسمانی است، نه مهارت زمینی. نیما یوشیح: شعر را زبان دل خوانده است.

 به نظر من «شعر یعنی احساس، تخیل وصدای الهام بخش درونی می باشد. که در توضیح بیشتر آن باید بگویم شعر زبانی که در آن احساس، تخیل، تصویر سازی و آهنگ با وزن مشخص ترکیب  می شود و مفهومی ژرف ارایه می دهد.

پرسش :

اشعار کدام شاعران را بیشتر می پسندید؟

 پاسخ :

 همه سروده ها زیبایی ها و دلنشینی های خود را دارند. من شعرای کلاسیک یا قدیم را زیاد تر دوست دارم: به این شهر واره ام گفته ام.

 بنام عشق مرا با غزل به خاک کنید

 و لایه های کفن را  زبرگ  تاک کنید

 به روز  خاک  سپاری ز شعر مولانا

 بلند دکلمه و سینه سینه چاک کنید

 کلیم و صائب و بیدل و سعدی و حافظ

 زهر یکی غزلی بر سرم بساک کنید

 به سنگ من بنویسید  آن  او بودم

 به غیر او زمنش هر چه بود پاک کنید

 پرسش :                                                                                                                                                                                        

نظر تان در مورد سایت ۲۴ ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید:

پاسخ :

 این کار شما باعث افتخار همه ی قلم بدستان، فرهنگیان و پژوهشگران آست.

صادقانه بگویم از فرزندان بشیر بزرگ روحشان شاد ویاد شان گرامی انتظار چنین کار سترکی می رفت، که

باید انجام شود، که شد.

 پرسش :

برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه های دارید؟

 پاسخ :

 من نیاز دارم پیام جوانان دیارم را بشنوم و آخر عمری بیاموزم. اما گفته اند: اگر تاریخ را نخوانید باید تکرار کنید. امیدوارم ایشان مثل ما تکرار نکنند.

 پرسش :

در پایان اگر پیام و یا مطلبی است که نپرسیده باشم لطف نموده بیان کنید.

پاسخ :

 می خواهم صمیمانه از خانوادهء نام آشنای بشیر به ویژه جناب شما قیوم جان  گرامی  و مهدی جان عزیز سپاسگزاری کنم.

 بشیر هروی:

جناب آقای عظیمی گرانقدر از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از لطف شما تشکر و قدردانی نموده ، سعادتمندی و طول عمر با برکت برایتان تمنا دارم.

14 اکتبر
۱ دیدگاه

 چه شد ؟

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه مؤرخ ۲۲ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۴ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 چه شد ؟

۱۱۳ الف

 هزار  و  یک  بنوشتند  از  خدا اسما

 یکی  ز  باغ  برد  نام ، آن دگر  صحرا

کسی ز خاک نخیزد در این زمان عجب

که بارد  آدم  از آن  هفت  منزل  بالا

 حذر ز شمس در این روزگار نافرجام

 که رو  به روم  کند  بهر  قتل  مولانا

هوای کعبه به وقت طواف بارانیست

 ندارد هیچ دگر سایه زیر خود طوبا

 چه شد که شیر دل چوچه های خویش درید

 چه شد عقاب چنین گشته است بی پروا

 چه شد پدر نه دگر نام دخترش داند

 چه شد که شب نه دگر انتظار بر فردا

شکیبا شمیم (رستمی)

12 اکتبر
۳دیدگاه

ندای صلح

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۰ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

(ندای صلح)

 امیدوارم   که   هرگز   بر نگردد

 دوباره جنگ و جنجال و شرارت

 امیدوارم که  هیچ  افغان نبیند

 دوباره  اختلاس  و  رنگِ  غارت

 نباشد فقر و بی‌کاری به هر سو

 نباشد    ناله    از  دردِ  حقارت

 به هر کوی و به هر بامی بخندد

صدای کودک  و  بانگِ  بشارت

 به جای خشم و خون، آیینِ الفت

به جای تیر،  لبخند  و صداقت

 دعا دارم که این خاکِ دل‌افروز

 ببیند   روزِ  نو،  صبحِ  سعادت

 بنا گردد اساسِ درس و تعلیم،

 لباسِ  نو  بپوشیم  در فراغت

 ندای صلح، همیشه باد جاری

 بنوشیم باده از دریایِ وحدت

 ببارد ابرِ رحمت، چون بهاران

 که تا گُل سرزند در باغِ عزت

بشیر   در  آرزوی  موجِ خنده

ببندد دربِ  هجر  و راهِ غُربت

 بشیر شیرین سخن

12 اکتبر
۱ دیدگاه

کاروانِ عشق

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۰ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

کاروانِ عشق

دیگر کسی نمانده که تا شکوه سر کنم

از  این   دیار  بی کسیِ  باید  سفر  کنم

دل خسته از فراق کسی بس نشسته ام

کورم ، نمی شود که به کویش نظر کنم

از این   دیار  می روم  و   با   هزار  داغ

باید روم  و  خسته دلان   را  خبر   کنم

جز نام  یار  هیچ  نباشد به  ذهنِ  من

گر از زبان رود چه  خاکی به سر کنم

اُمّیدی  از  بهشت  نباشد  دیگر   مرا

با جرعه ای غمش کزین دل بدر کنم

ای ماه پر فروغ  به  شیدا  نظر  فکن

شاید شود به لطفِ تو کمتر ضرر کنم

آتش گرفته  است  دلِ بی  قرار من

از عشق و آتشت   نتوانم  حذر کنم

خاکِ درت که سرمه به چشمان من بود

این یک حقیقت است نباید گذر کنم

ای کارون عشق، مرادم چه می شود؟

تا کی ،چگونه ،صبر کنم دیده تر کنم

من  زنده ام  تا  که   ببینم جمال یار

چون طاهری جانِ خودم خاک در کنم

سیدآصف طاهری

 نیدرزاکسن-آلمان 

۲۳ جون ۲۰۲۵ 

12 اکتبر
۱ دیدگاه

سرزمین خسته

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۰ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 سرزمین خسته 

 ازمن به تو سلامی ای سر زمین خسته

 اڪرام و احترامی  ای  سر زمین خسته

 تاریڪ شد  فضایت  از بس غبار غم بود

 صبحِ ندیده شامی ای سر زمین خسته

 از جور روز گاران  صد بار دل شڪستی

 محزون و تلخ کامی‌ای سر زمین خسته

 هر کس به نوبت  خود از عزت تو دزدید

 ڱم ڪرده نیڪنامی ای سر زمین خسته

 درعصرعلم و حکمت ای مهد شیر مردان

خاموش وبی مرامی ای سر زمین خسته

 دنیابه‌ کهکشان رفت‌ ازفیض علم و دانش

 تو بی سواد و خامی ای سر زمین خسته

 دریاب حریت راچون عصر بردگی نیست

 ننگ است دگرغلامی ای سر زمین خسته

 چون مرغ پر شکسته افتاده و زمین گیر

 پا بسته ی به دامی ای سر زمین خسته!

ازدرد خود (رشیدی) شعر و غزل سراید

من حیث یڪ پیامی ای سر زمین خسته

چمن علی رشیدی

۱۸ میزان ۱۴۰۴ خورشیدی

 

12 اکتبر
۱ دیدگاه

دفترِ عشق

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۰ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

دفترِ عشق

 میروی  یادِ  تو در خاطره ها می‌ماند

 ردِ پای تو در این کوچه بجا می ماند

هر طرف می نگرم چهرهُ تو در نظرم

نقشِ پر مهرِ تو  در آیینه ها می ماند

 شد بهاران و دل و  دیده پُر از شبنمِ اشک

 بلبلِ غمزده از  شور و  نوا می ماند

 حک شده نامِ تو در لوحِ دلم تا به ابد

 من نمی مانم و نامِ تو بجا می ماند

 بشنو بوی محبت دمی از دفترِ عشق

 هر ورق کهنه شود مهر و وفا می ماند

مهربان باش که این کوچه محلِ گذر است

 رهروان می گذرند صلح و صفا می ماند

 مریم نوروززاده هروی

 سوم می ۲۰۲۵

 از مجموعهُ”پاییز “

هلند

 

12 اکتبر
۱ دیدگاه

رهایی از یخ ذهن

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۰ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

نویسنده : طیبه احسان روشن حیدری

ویرایش : داکتر محمد ضیاء روشن حیدری

پیوسته بگذشته …

 رهایی از یخ ذهن

ذهن انسان مانند برکه زیباست اما گاهی در سرمای سخت زندگی یخ میزند. وقتی ذهن منجمد میشود افکار تازه نمیروید، امید کمرنگ میشود و انسان در همان جا که هست متوقف میماند.

 ذهن منجمد همان حالتی است که فرد از مرز عادت ها ، ترس ها و محدودیت ها نمیگذرد و در دایره بسته می چرخد و هرچقدر تلاش کند باز هم نتیجه تازه نمیگیرد.و

 نشانه های ذهن منجمد ناتوانی در تصمیم گیری ،  ترس از تغییر تکرار اشتباهات گذشته ، احساس بی انگیزگی و بی حرکتی است .  و ذهن منجمد بال های انسان را میبندد و توانایی های بزرگ او را پنهان می کند مانند پرنده ای که بال دارد اما در قفس یخزده گرفتار است و برای آغاز رهایی باید بپذیری که ذهن تو در یخ است ،  سپس افکار منفی را روی کاغذ بنویسی و هر فکر منفی را با یک اندیشه مثبت جایگزین کنی،  آنگاه هر روز حتی یک گام کوچک برداری.

 امروز بنویس اگر ذهن من آزاد بود چه میکردم ؟ ، این نوشتن نخستین چکش تو برای شکستن یخ ذهن است.  بدان که ذهن منجمد سرنوشت نیست،  این تنها یک حالت موقتی است که با آگاهی و تلاش میتوان آن را بهاری ساخت ،  همانگونه که خورشید یخ زمستان را میشکند ، نور امید نیز می تواند ذهن تو را آزاد کند.

 

ادامه دارد …

12 اکتبر
۱ دیدگاه

قصه های رنج و سکوت !

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۰ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

قصه های رنج و سکوت !

ویرانه‌ایم ، کهنه  ترین شهر عالمیم

 جغرافیای   در  به  در  و  نامنظمیم

 دوریم مثل رود که دریا ندیده است

 دوریم چون ستاره و مهتاب، با همیم

دل را به سیب و گاه به گندم سپرده‌ایم

 تقصیر ما چه است؟ همین است آدمیم!

چیزی نشد برای شما دست و پا کنیم

ای طفلکان به پیش شما خیلی‌ها کمیم

 آتش گرفته خرمن اندیشه‌های ما

 در   زندگی  دچار   عذابِ  جهنّمیم

چون دفترِ که هر ورقش خون گرفته است!

ما قصّه‌های رنج و سکوتیم، پر غمیم…

 محرابی (صافی)

12 اکتبر
۱ دیدگاه

قیام حوت هرات ! ( از منظر دیگر ) – بخش آخر

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه مؤرخ ۲۲ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۴ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

قیام حوت هرات !

( از منظر دیگر )

نوشتهء : جنرال محمد ظاهر عظیمی 

بخش آخر :

– صدها شهروند به عنوان های گونه گون و بهانه های مختلف از جمله: ضد انقلاب، نقش داشتن در شورش( قیام حوت) دشمنی ها، کینه توزی ها، رقابت های منفی و…ازشهردستگیر در روز روشن پیشروی قطعات طوری که گفته آمد در دو سه روز نخست حتی بدون ثبت شهرت شان یا شناسایی دقیق آنها کشه شدند.

– در چند روز نخست که فرقه به تسلط نیروهای دولتی درآمد، وهنوز بسیاری از مردم بی دفاع واطراف خبر نداشتند، به خاطر همکاری و همراهی از قریه ها برای افسران قیام کننده با مرکب نان خشک، غذای پخته شده، گوسفند ویا… می آوردند چون اطلاع نداشتند، که دولت کنترول فرقه را گرفته است، ده ها یا صد ها تن به ارتباط خوراکی آوردن دستگیر و بدون تحقیق کشته شدند.

– دستگیری های گسترده توسط نیروهای امنیتی، نظامی ها، پولیس، آگسا و حتا نیرو های خود سردولت مثل سازمان جوانان مدافعین انقلاب به دلیل های که گفته آمد دستگیر می شدند ودر بسا موارد بدون هیچ تحقیقی یا نوشتن لست شهرت شان، شب هنگام بدست مسئولین استخبارات درشمال فرقه هرات در کنار گودی که از قبل آماده شده بود با چشمان بسته در صفی پر از دلهره واضطراب با شلیک یک گلوله درسرش راهی گورهای دسته جمعی می شدند. بعد ها هنگام زمامداری مجاهدین تعدادی از این گور های دست جمعی کشف شد که در بیشتر موارد جای گلوله روی استخوان سرشان بود و در بین اجساد پوسیده شده، نشانه های همانند: کشف ولباس زنانه، طفلانه نیز دیده می شد، که تصویرآنها به رسانه  ملی و جهانی انعکاس یافت.

– از جمع محبوسین/ زندانیان تعداد زیادی به بهانه اینکه شما با قیام کننده گان ارتباط داشتید، کشته شدند. شاید کمتراتفاق افتاده است که زندانی به انجام عملی متهم شده باشد، که خود در آن حضور نداشته و اسیر دست دولت وقت بوده باشد، ودر آن جرم به گونه ی دسته جمعی صد ها تن اعدام شده باشد.

– اما کشتار زیاد، تلفات گسترده، دورازچشم همه، کمتربه رسانه ها رسیده، کمتر به یاد آورده شده، تلفات مردم درجریان عملیات نظامی پاکسازی وتصفیه که توسط قطعه پراشوت؛ کندک کوماندو؛ قوت های پیاده قول اردوی قندهار و نیروهای هرات به گونه ی  قریه به قریه؛ ولسوالی به ولسوالی؛ ولایت به ولایت صورت گرفته، ماه ها به طول انجامیده است. که پنهان و گمنام مردم بی دفاع به بهانه های که گفته آمد کشته شدند وکمتر تاکنون بدان تمرکز شده است. عملیات از قریه های هرات آغاز و به ولسوالی ها رسید و از آنجا به ولایت های غور، بادغیس، فراه ونیمروز و بخش های از ولایت های هیرمند و فاریاب نیز کشیده شد. این کشته ها گمنام ترین، گسترده ترین و بیشترین تلفات قیام حوت است. که دور از دید افکارعمومی درقریه ها ، دره ها ، کوه پایه ها و پشته ها اتفاق افتاده است.

رخداد دیگری را که باید یاد آوری کنم، بعد از گذشت شاید یک هفته یا ده روز بعد ازعملیات پراشوتی ها در نخستین نیمه ی ماه حمل ۱۳۵۸، از کابل هدایت داده شد که تمام افسران وسربازان هراتی ومربوط ولایت های همجوار؛ که شامل عملیات می باشند، پس به مراکز قطعات اصلی شان برگردند. که تعدادی منسوبین هراتی و ولایت های همجوار از ۲۴۲ پراشوت، قطعه کوماندی بالا حصار به کابل رفتند و تعدادی هراتی ها به ولایت قندهار رفتند، گزارش های استخبارات نشان می داد که هراتی ها به دیگر سربازان می گفتند که حضور ایرانی ها در این رویداد دروغ است. اما عجیب ترآنکه در جریان عملیات پاک سازی چند ماهه حتا یک ایرانی دستگیر نشد و یک جسد ایرانی نیز بدست نیامد تا دولت به عنوان مدرک به افکارعمومی و جامعه جهانی و رسانه ها ارایه دهد.

در این راستا تعداد بیش از ده  نفرهمراه با جگتورن شرافت الدین خان شرف رئیس ارکان قطعه ۲۴۲ پراشوت به کابل رفتتیم، یک گروه بیشتر از ده نفره دیگر از دره صوف مربوط قطعه ۲۴۲ به کابل آمده بودند که بیشتر شان هزاره ها ی شرکت کننده عملیات دره صوف بودند، چند نفر از کتواز آمده بودند، بیشتر از ده نفر  زخمی از شفاخانه مرخص شده به قطعه در حال استراحت بودند. من یک مرتبه دیگر هم به هرات برای دوسه روز رفتم. درآن موقع رفت و آمد زمینی با سرویس ها هیچ نوع تهدیدی را به همراه نداشت هر چند من هوایی رفتم.

 در این جا از چشم دید دیگری که بسیار مشابه، به رخداد فرقه هرات می باشد به شما کوتاه می نویسم هرچند مربوط به قیام حوت نیست اما از سوی مربوط به میهن ما است واز جانبی خیلی مشابه به عملیات فرقه هرات می باشد.

مدتی در کابل ماندیم وآماده می شدیم برای رسم و گذشت اولین جشن پیروزی انقلاب ثور، رسم گذشت در قطعه ما زیاد تمرین نداشت چون پراشوتی ها به موتر های گاز ۶۶ همراه با پراشوت از پیش روی لوژ عبور می کردند.

شب دوم ثور ۱۳۵۸ که لمری برید من نوراحمد خان افسر وسله پالی نوکریوال قطعه ۲۴۲ پراشوت بود، مرا صدا زد و گفت:

از وزارت دفاع ملی هدایت آمده است، که عاجل سربازان و افسران موجود قطعه برای اجرای عملیات آمده شوند. بدیهی است که معلومات های لازم را از کمیت و کیفیت وضعیت موجود قطعه را، قراگاه وزارت دفاع از نوکریوال گرفته بوده است. موصوف به شرافت الدین خان رئیس ارکان قطعه که او نیز به کابل بود تماس گرفته هدایت لازم را گرفت، آن موقع ما شاملین کورس یک پلیت سر شانه زده و دریم بریدمن مستعجل پراشوتی شده بودیم. و تا آمدن رئیس ارکان قطعه، برای سربازان پراشوت های شان  توزیع شد، مجموع پرسونل که نزدیک به سی نفر می شد، سلاح وحصه صرف (مهمات همراه) را گرفتند، نسبت کمبود پرسونل کنترول و امنیت قطعه این بار به گونه ی کامل به قوای ۸۸ توپچی سپرده شد، نور احمد خان همراه تعداد مریض به قطعه ماندند. این رویداد درحالی صورت گرفت که بقیه پرسونل قطعه پراشوت به ولایت های غرب کشور،دره صوف و کتواز مشغول اجرای وظیفه بودند، رئیس ارکان آمد و عازم میدان هوایی نظامی کابل شدیم و طی پروازی به میدان هوای جلال آباد پیاده شدیم و از آنجا به ثمر خیل محل فرقه ۱۱ ننگرهار رفتیم.

آن موقع فرقه ۱۱ از جمله جز تام های قوای مرکز بود، ما نیمه شب به قرار گاه غند توپچی  فرقه ۱۱ جابجاشده همراه با پرسونل قرارگاه توپچی تا صبح به مدافعه گذشتیم، آن وقت اطلاع یافتیم  که در فرقه ۱۱ ننگرهارعملیات صورت گرفته و تمام فرقه بدست حمله کننده گان افتاده است و فقط مرکزتوپچی مقاومت کرده وتسلیم نشده است، در واقع ما شب به کمک مدافعین پرسونل توپچی قرار داشتیم، هرچند که تا صبح هیچ حمله ای بالای غند توپچی صورت نگرفت. شاید به دلیل اینکه نشست دو بال طیاره به میدان هوایی، آمدن وسایط چراغ روشن به قرار گاه غند توپچی ویا بعد از نیمه شب بودن به هردلیلی حمله ی صورت نگرفت.

 فردا صبح شراف الدین خان شرف تصمیم گرفت با همین کمیت محدود  قبل از رسیدن کمک از کابل حمله را بیاغازد، ساعت هفت صبح  تعرض به خاطر پاک سازی از استقامت قرارگاه توپچی به داخل فرقه آغاز شد، درجریان حمله هیچ مقاومتی صورت نگرفت، حتا یک فیرهم نشد. تمام فرقه به شمول دفتر قوماندانی فرقه تصفیه شد. در دفتر قوماندان فرقه جسد خون آلود وپراز زخم دگروال پیاده بهرام الدین خان بهرام از ولسوالی جغتوی ولایت میدان وردک، فارغ شده از حربی شونزی و حربی پوهنتون که قرار بود چهار روز بعد رتبه برید جنرالی اش را بگیرد، کنار میزکارش افتاده بود.  بعد از کشته شدن دگروال بهرام ولسوالی چک ولایت میدان وردک بنام ولسولی بهرام شهید نامش تغییر داده شد. در بیشتر دفاتر قرارگاه فرقه یازده ننگرهارجسد قوماندان های جزتام ها یا آمرین دفتر که به خون خشکیده شان آلوده بودند، دیده می شد، همانند قوماندان غند توپچی،  تولی انظباط بنام خواجه، معین خان، عبدالهادی خان، عبدالله خان سور، بچه سور جنریل و چند مشاور روس و…. جزتام های از قوای مرکز کابل و دیگر قطعات از جمله معاون سیاسی وزارت امور داخله وقت علیشاه خان که از نزدیکان شراف الدین خان نیز بود به جلال آباد رسیدند. باید یاد آوری کنم که دستگیری ها مربوط به علیشاه خان وپرسونل شان می شد.

 چیزی که در نگاه اول خیلی توجه ها را به خود جلب می کرد، نخستین کسانیکه دستگیرمی شدند، سربازهای تولی قطعه انظباط بودند. آن موقع انظباط های قطعات عسکری در سراسر کشور نوار،کلاه، کمربند، تسمه سرشانه و گیتِس(تکه چرمی که روی بوت بسته می شود) های آنها به رنگ سفید بود.

یاد آوری کنم: بعد ازهمین روز هدایت داده شد، که تمام پروسنل تولی های انظباط نظامی درسراسرکشورعوض رنگ سفید درنوار کلاه- کمربند- تسمه سر شانه- گیتس خود باید از رنگ سرخ استفاده کنند. درآن موقع انظباط ها از افراد خوش تیپ، قد بلند، با جمع نظام قوی وخوب انتخاب می شدند، دربوت شان تکه آهنی کمی لغ نصب می کردند، وقت سلامی زدن که تکه های فلزی به همدیگر اصابت می کردند، صدای بلند و خوش آهنگی را ایجاد می کرد؛ هر قدر که گردش و دوران پا هنگام سلامی زدن عسکری بیشتر می بود، به همان پیمانه بهتربود، در بیشتر چار راهی های شهر های کلان کشور یا بهتر است بگویم به همه چهار راهی های مهم از سوی به خاطر تقدیم احترام به افسران یونیفرم دار و از جانب دیگر کنترول سربازان بدون تکت رخصت و همچنین نظارت بر کنش، روش و رفتار افسران( افسران یونیفرم داراجازه نداشتند خریطه یا بسته غیرعادی را در دست شان بگیرند، برای افسر یونیفرم دار فقط اجازه همان  بکس دستی شان بود) با یونیفرم حضور داشتند و همچنین توق/ طوق میسی شفاف وجلاداری در گردن داشتند. مورد دیگری که برای هر بیننده جالب بود و توجه مرا بخود جلب کرد، در واقع  باعث شد که این خاطره را یاد آوری کنم نحوه پلان گزاری؛ سوق اداره؟ سازمان دهی؛ جذب سربازان؛ پوشش امنیتی واستخباراتی؛ دقت عمل و اجرای این عملیات بود. که درادامه توزیع بیشتری خواهم داد.

باید بگویم اجرای چنین عملیاتی با چنین دقت و کیفتی بالای فقط وفقط از یک سازمان استخباراتی کار کشته دولتی ساخته است. مخالفین توانسته بودند بیشترانظباط های قطعه را که در آن موقع وظیفه گارد امنیتی مسئولین عالی رتبه جزتام ها را نیز به دوش داشتند طی مدتی  جذب کنند، افراد غیر قابل اعتماد را آهسته آهسته از تولی انظباط تبدیل کنند و بجای آنها افراد قابل اعتماد خویش را جابجا کنند، مخفی نگهداشتن چنین برنامه زمان بری یا همان پوشش استخباراتی طولانی کار ساده ای نبوده است.  در روزمعین با شفر که در نظر گرفته شده بود، که بسیار جالب و قابل توجه بود، یعنی وقتی صدای اذان نماز شام بلند می شود وآخند مسجد می گوید الله اکبر، هرانظباط یا به گوی دیگر هر گارد امنیتی بالای آمرش ضربه/ رگبار می کند. به این ترتیب قوماندان فرقه و بیشترکادر رهبری فرقه به شمول چند مشاور روسی و قوماندان تولی انظباط کشته می شوند.

 حمله کننده گان توانسته بودند سوق اداره فرقه را در همان شب تا حد زیادی بدست گیرند، تا نزدیکی صبح به تصفیه، پاکسازی و انتقال سلاح و تجهیزات مشغول باشند، من دقیقن نتوانستم به فهمم که چه مقدارسلاح برده اند. قبل از رسیدن صبح که می دانستند تعرض دولت آغاز می شودبه گونه ی منظم عقب نشینی کنند. هرچند ده ها افسر و انظباط توسط علیشاه خان و تیم مشترک شان(منسوبین که از کابل آمده بودند وکارکنان بخش سیاسی  وبخش استخبارات فرقه ۱۱ که صبح از خانه های شان آمده بودند) دستگیر و بدون گپ وسخن در محوطه سر سبز کنار فرقه تیر باران شدند، اما به برداشت من همه ی اشخاص زیربط محل را ترک کرده بودند.

 در این عملیات برای افسرانیکه شب در غند توپچی مقاومت کرده بودند و افسران تیم پراشوتی که شب هنگام به کمک آمده بودند یک تعداد افسرانیکه علیشاه خان پیشنهاد کرده بود، یک رتبه ترفیع داده شد و برای سربازان قطعه پراشوت هر کدام مبلغ پنج هزار افغانی ازجانب شورای وزیران تحفه داده شد، ما دونفر ( من و دین محمد ازخوست پکتیا شاملین مکتب پراشوت و کوماندو) که هنوز رسما مراسم فراغت ما بر گزار نشده بود اینک رتبه فوق العاده ی به کمک شراف الدین خان شرف به شانه ما نصب شد و به جگتورن شراف الدین شرف نیز رتبه جگرنی را تبریک گفتیم.

ما باید تا تاریخ ششم ثور به کابل می رسیدیم، که در رسم وگذشت اولین سالگرد جشن هفتم ثور پیروزی انقلاب شرکت کنیم، که از جلال آباد به کابل آمدیم.

موقعیکه این مطلب را می نوشتم تلاش داشتم اطلاعات بیشتری راجع به قوماندان فرقه ۱۱ ننگرهار بدست بیارم ،راجع به تحصیلات محل زندگی شخصی و…

در این راستا از دوست عزیز وگرامی ام جنرال سابقه دار اردوی افغانستان عزیزالدین خان توپچی که همدوره بهرام الدین خان بهرام بوده اند کمک گرفتم ایشان گفتند:

که دخترقوماندان فرقه، بانوصالحه سنجر می باشد. که شوهر شان آقای سنجرهمراه بادختر خورد سال شان مری جان در یک رویدادی دلخراش و ناگواردر سرک میدان هوایی کابل بتاریخ شانزدهم ثور۱۳۹۱به شهادت رسیدند. بانو صالحه گفتند از بین خانواده فقط من که در آن ایام هفت ساله بودم، در جلال آباد تابوت پدر را با جسد خونین آلود شان دیدم و آقای سنجر روحشان شاد از دوستان بسیار عزیز و نزدیک من و از شهر هرات بودند. یاد شان گرامی.

ظاهر عظیمی.

 

11 اکتبر
۳دیدگاه

رهزن دل‌ها 

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه مؤرخ ۱۹ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر: زنده یاد استاد صابر هروی – فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

 

رهزن دل‌ها 

خوشرنگ تر از روی تو یک گل به چمن نیست 

یک  غنچهٔ  دلتنگ   بسان   دل   من نیست 

گلزار   به   لبخند    نمایی     همه    جا   را 

شمشاد به موزونیت ای سرو سمن نیست 

صد   بتکده   رفتم  و  ندیدم  چو   تو  هرگز 

یعنی که به مثلت بتی در دیر کهن نیست 

کج  دیدن  و چپ  دیدنت ای  رهزن دل‌ ها 

این کیف نگه هیچ به آهوی  ختن  نیست 

چشمان   بلا جوی    تو ای   فتنهٔ   دوران 

جز  در  پی  آزار دل  خستهٔ  من   نیست 

کو   عاقلی  در  شهر  که  یکبار  ترا   دید 

با شور جنون مثل منت دست و یخن نیست ؟ 

صابر هروی

11 اکتبر
۳دیدگاه

ساحل

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه مؤرخ ۱۹ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

ساحل

 

چون ساحل تشنه

به امید موجی

در اقیانوس چشمانت

پیوسته سرگردانم

 

و در آبی ترین روز ها

و پر ستاره ترین شب ها

هنوز

بهترین منی

 

ای جدا شده

و بر خاسته از وجود من

تا بی انتها

 

بگذار دمی

به تو بپیوندم

و زیستن را

در سر زمین مهرآغوشت

لمس کنم

 

هما طرزی

نیویورک

۴ می ۲۰۲۵

 

 

Beach

 

Like a thirsty beach

I keep wandering

in the hope of a wave

in the ocean of your eyes

And in the bluest days

And the starriest nights

You are still the best of me

You are separated

And have risen from my being

Until infinity

Let me

join you for a breath

And touch living

On the earth of your embrace

Homa Tarzi

New York

May 4, 2025

11 اکتبر
۱ دیدگاه

آتشفشانِ سکوت

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه مؤرخ ۱۹ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

آتشفشانِ سکوت

من

روحی خشکیده‌ام
در تبعید نفس‌هایم.
جزیره‌ی عشق دست‌هایت را
قفل دستانم کن؛
که بودنت،
در هر نبض من
می‌تپد هنوز.

در چشم من
گلِ آتشین عشقت
شکفته‌است
و بر شکوفه‌های
لب‌های خاموشم
لغزیده است.

تو
مداوایی…
بر زخم‌های تشخیص‌ناپذیر
که سال‌هاست در دلم
پنهان شده‌اند.

لالهٔ لبخندم پرپر،
شعلهٔ امیدم خاکستر؛
اما آتشفشانِ سکوتِ من
زنبقی‌ست
که از زیر سنگ
روییده.

و نگاهت،
چون طوفانی از بهار،
بر خلوتِ خاطراتت وزید،
تا تصویر مبهمت
بر واژه‌ها سایه بزند
و جای پای تو
در بغض حس من
جاودانه شود.

موجِ دریای امیدم
طوفانی‌ست؛
و من،
تک‌غرق،
نمی‌دانم
تا کجای ساحلت
افتاده‌ام…

اما
زخم‌هایم را
با مرهم عشقت لمس کن،
امانت‌دار خوبی باش،
ترکم نکن،
تنهایم مگذار…

اگر بروی،
من
نفس نمی‌میرم،
اما
احساسم
خواهد مرد؛
و مرگِ احساس،
بدترین مرگ دنیاست.

عالیه میوند

۲۸ جولای ۲۰۲۵  

11 اکتبر
۳دیدگاه

شکیبایی

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه مؤرخ ۱۹ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شکیبایی

تنها  تویى  دلدارم  در  پهنه ى تنهایى

تنهایى و  تنهایم  با این همه شیدایى

از عشق تو حس کردم زیبایى دنیا را

وز مهر تو پروردم در خود همه زیبایى

اسرار دو عالم را از روى خوشت جستم

وز مهر  تو می جویم اسرار دل آرایى

هر کس به کسى باشد فرخنده فریبا، من

از بهر  وصال  تو  ،  فارغ  ز   فریبایى

این لوح دلم خون شد از این همه من گفتن

هر جا بنمایم رو خود بینى و  خود رایى

دنیا اگر عصیان شد عقبى اگر عصیان تر

بر گیرم از هر سویى، سوى تو شکیبایى

شیبا رحیمی

10 اکتبر
۱ دیدگاه

فقر ما

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

فقر ما

فقرِ ما از حد گذشت، دردِ ما را چاره چیست ؟

 چارهٔ   بیچارهٔ    این    مردمِ    آواره   چیست؟  

نان   ندارد  سفره‌  ها،   جان  ندارد  سینه‌  ها

 راهِ فردای وطن، با این  همه نظّاره  چیست؟

 بر    لبانِ    کودکِ   ما،    قهقههٔ  د یگر  نماند  

 بر سکوت و بر جفا، یارب، بگو کفّاره چیست؟  

 تا کجا این درد و غم؟ تا به کی این اضطراب؟ 

 ای خدا، پوشاکِ ما از سهمِ این قواره چیست؟ 

روز ما چون شامِ تار است، شب ما تاریک و سرد

 ای بشیر! پس چارهٔ این ملتِ بیچاره چیست؟

 بشیر احمد بشیر شیرین سخن

10 اکتبر
۱ دیدگاه

قیام حوت هرات ! ( از منظر دیگر )

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

قیام حوت هرات !

( از منظر دیگر )

نوشتهء : جنرال محمد ظاهر عظیمی 

بخش دوم :

کندک کوماندوی کابل وقطعات پیاده از قول اردوی قندهار نیز به هرات رسیدند، درواقع وظیفه ما به داخل فرقه از نظر نظامی امنیتی به پایان رسید. مقاومت یا قیام مردم هرات هم در شهر و اطراف نزدیک شهر نیزمتوقف شده بود. از یک طرف کارتحقیق در امورچگونگی رویداد وابعاد آن که چه  اشخاصی یا افرادی نظامی یا ملکی در قیام فرقه پیاده هرات نقش داشته اند؟ دلایل قیام چه بوده  است؟ آغازید و سوی دیگر دستگیری های عجیب غریب، کشتارگروهی ودست جمعی، فعال شدن شکنجه گاه باغ فرامرز خان محل خاد نظامی آغاز شد و همچنین عملیات پاک سازی شهرهرات توسط نیروهای امنیتی هرات – پرسونل فرقه، پولیس و امنیت ملی وقت که آگسا می گفتند  شروع شد. ولی  پاک سازی و تصفیه اطراف هرات و در ادامه ولایت های هم جوار توسط نیروهای که از کابل وقندهارآمده بودند به همکاری تعداد معدوی از نیروهای هرات آغازید.

از بعد از ظهر همان روزیکه فرقه تصرف شد، دستگیری های مردم گاهی به گونه انفرادی و گهگاهی به شکل گروهای ده نفره، پانزده نفره، بیشتر یا کمتر نیز آغاز شد، از سوی کسانی که بگونه ی به این رویداد مهم رابطه داشتند دستگیر می شدند، که کم هم نبودند چون قیام حالت  عمومی داشت کافی بود کسی بگوید فلان شخص هم خیلی فعال بود، یا من فلانی را نیز در مظاهره دیدم واز سوی دیگر سلیقه های شخصی، کینه توزی ها، دشمنی ها، خود شرین کردن ها و رقابت های منفی در مورد دستگیری ها نقش مهمی داشت. در دو یا سه روز اول هرکسی را که می آورند پیش روی قوماندانی طرف شرق که جوی آب روانی به عرض و عمق شاید سه متر از جانب شمال به جنوب روان بود، ولی عمق آب شاید پینجاه سانتی بوده باشد، به لین استاد می کردند و بالای شان ضربه می کردند و آنها را می کشتند. این کشتار بدون تحقیق؛ بدون سوال جواب؛ حتا بدون یاد داشت نام های شان توسط شخص سید مکرم قوماندان و گهکاهی رهبری قوماندانی فرقه هرات صورت می گرفت. یکی دو نفر ازصف این کشته شده ها؛ که اجساد معمولا بعد از کشته شدن به جوی می افتاند یا انداخته می شدند، به حالت زخمی و خون آلود به جوی آب افتاده بود و شب از بین جوی آب فرار کرده  و خود را به ایران رسانده بودند، در آن جا طی مصاحبه های این رویداد را به رسانه های جمعی کشانیدند، و انعکاس گسترده ی نیز داشت. روز سوم شکایت قطعات کابل بلند شد، سید خان جگرن قوماندان قطعه پراشوت و شراف الدین خان نسبت به این برخورد شدیدا مخالفت کردند بعد ازین هرکسی را که دستگیر می کردن مستقیم به باغ فرامرز خان می برند واز آنجا شبانه به گورهای دست جمعی دفن می شدند.

ازین به بعد به پرسش های فرضی که در این راستا مطرح است به گونه پارا گراف پاسخ می نویسم. این نوشته بیشتر به گونه ی واقعه نگاری نوشته شده است، در بعضی موارد از اطلاعات که بعدا به دسترس قرار گرفت استفاده شده است ونام افراد و اشخاص که در ادامه مطرح می شود نتیجه تحقیقات هیات تحقیق است، نه دید گاه من، اینکه به درستی تحقیق اعتماد داشته باشیم یا نه! خود یک پرسش است. باید یاد آور شوم که ما ده نفر شاملین مکتب کوماند و پراشوت هشت نفر به هرات آمده بودیم و چیزی بین افسر و سرباز قرار داشتیم هرچند این پایان کورس بود و سند فراغت ما بعدا داده شد.

در باره افسران قیام کننده اطلاعات موجود وقت چنین بود که در پی مکتوب/ نامه رسمی که از کابل به فرقه هفده رسیده بود و نام ۲۷ تن افسران نظامی به جرم شعله ای بودن- جریان چپ مائوستی – اخوانی بودن و بعضی عناصر نامطلوب ضد انقلاب درآن درج بوده است، که باید دستگر می شدند. سه یا چهار نفر که به داخل فرقه بودند دستگیر می شوند و بقیه در تطبیقات توپچیی زمینی و دافع هوا به غرب شهر هرات ساحه می فروش بودند، که در ادامه قیام حوت نیز آغاز می شود و افسران از این نامه ودستگیری اطلاع پیدا می کنند در این زمینه همراه بعضی افسران مورد اعتماد شان گفتگو و پلان گزاری تو ام با عجله ای می کنند، قطعه که از تطبیقات برمی گردد، بدون معطلی جگرن سردار از ولایت پکتیا آمر توپچی فرقه هرات، متهم به مائوستی. امر فیر/شلیک  بالای دفتر قوماندانی فرقه را می دهد. دگروال سید مکرم خان قوماندان فرقه هفده پیاده هرات از ولایت فاریاب به موتر خود به طرف نظام قراول فرار می کند. طوریکه جگرن سید خان می گفت: بالای موتر سید مکرم مجموعا سه فیر توپ هفتاد و پنج ملی متری صحرا صورت گرفته است و او توانسته بود، فرار کند و خود را به میدان هرات برساند؛ و در آنجا مرکز قومانده را ایجاد کند. نمی خواهم بگویم تمام دلیل ها همین مکتوب بوده است، بل می گویم این مورد بعد از تسلط قوای کابل به فرقه بیشتر به سر زبان ها بود.

در قیام فرقه هرات ازشرکت این افسران: جگرن توپچی سردار خان کسیکه اولین فیر را بالای دفتر قوماندان فرقه انجام داده است؛ دگروال محمد انور خان وزیری؛ جگرن پباده غلام رسول خان بلوچ؛ جگرن نور احمد خان که دستگیر شد؛ نجیب الله خان؛ سلطان احمد خان، خلیل احمد خان؛ سید اسد الله خان؛ جگتورن توپچی دافع هوا محمد اسماعیل خان؛ دلاور خان جگتورن شایسته خان، جگرن شمشیر خان؛ تورن علا الدین خان؛ شرین گل خان؛ برید من مخابره بصیرخان، برید من پیاده بصیر خان وووو نامبرده می شد.

در باره شخص یا شخصیت های که در رهبری قیام مردمی هرات نقش داشتند تبصره های گونه گونی در دست است؛ وقتی قیام حوت برای مخالفین مسلح حزب دموکراتیک خلق افغانستان یعنی مردم و مجاهدین تبدیل به یک حماسه بزرگ تاریخی شد، تصویر وکرکترجهانی پیدا کرد؛ دست آورد هایش کاخ کرملین را کم وبیش  لرزانید و آقای ترکی را چند روز بعد از قیام روانه ِ مسکوکرد و به باور خیلی ها بستراعتماد به مبارزه مسلحانه را در گوشه و کنار کشور گسترانید. افراد، گروها، احزاب، نهاد ها وجریان های سیاسی و جهادی زیادی ادعا کردند که این قیام نتیجه ابتکار ایشان بوده است و یا در بستر سازی آن نقش بسیارمهم وکلیدی داشته اند. حتا بعد ها که من در صفوف مجاهدین بودم کسی می گفت: من نامه فلان رهبر را که در پارچه سفیدی نوشته شده بود و آن را بداخل واسکتم جاسازی و دوخته بودم و بر قیام مردم تاکید داشت به فلانی خان آورده بودم، به شوخی گفتم خوب چرا به ولایت خودش نبردی؟ او چه خبر داشت که به هرات قیام می شود. در این جا؟ من نمی خواهم در این نوشته چنین ادعا های را تایید یا رد کنم، اما تحقیق دولت وقت نشان می داد که پیشاپیش همه نام ها گل محمد تیزان مطرح بود و در ادامه نام های همانند شیر آقا خان چونگر، علی خان سنوگرد، روحانی پرنفوذ، تاثیر گزار وسرشناس هرات آقای کبرزان مشهور به آقا دیوانه، محمد گل شالبافان مشهور به بچه ارباب یار گل، احمد خان ده نو وتعدادی از این تیپ اشخاص بسیارو بسیار تکرارمی شد. نباید فراموش شود که قیام به این عظمت، شکوه، وسعت وهزاران قربانی شامل چندین ولایت نمی تواند به تنهای ابتکار چند تن، اشخاص یاد شده باشد؛ بدیهی است که افراد و اشخاص گونه گونی با افکار و اندیشه های متفاوتی چه نهضتی ها؛ چه چپ های مخالف دولت وقت؛ چه شخصیت های روحانی و با نفوذی از داخل شهر هرات نقش و تاثیر گذاری خود را داشته اند.

آغاز مظاهره در روز جمعه بیست و چهارم حوت از ولسوالی گذره و اولین ورود به درب قندهار صورت گرفته بود. درآخرماه سرطان ونخستین روز های ماه اسد ۱۳۵۸ وقتی گل احمد خان تیزان منحیث فرمانده مجاهدین از ایران به هرات آمد، در آن موقع هنوز نام یا تشکیلات هیچ حزب یا گروهی بین مجاهید بداخل هرات مطرح نبود؛ صادقانه بگویم قیام کننده گان رهبران جهادی را نمی شناختند؛ فعالیتی بنام حزب یا گروه یا تشکیلات  در صف مجاهدین وجود نداشت. یکی از مجاهدین که گاهی می گفت زنده باد ربانی بیشترمجاهدین پرسان می کردند که ربانی کیست؟ به شمول خودم هیچ کس ایشان را نمی شناخت، من جریان مفصل این رویداد ها شناخت مجاهدین از رهبران و از جمله نقش گل محمد تیزانی را در بخش نبرد مسلحانه آغازین را در کتاب سنگر بانان نوشته ام، که اخیرا آن را چاپ خانه امیری به نشر سپرده است.

مورد دیگری که بسیار جالب بود، و هنوز هم گاهی ذهن مرا مشغول می کند، گفته های آقای قتالی (آقا دیوانه کبرزان) روحانی مشهور و سرشناس هرات است، همزمان به قیام حوت یا در آستانه قیام ازقول ایشان حدیثی شریفی نقل می شد، که: در آخر الزمان دین حضرت محمد ص بدست کسانی حفاظت می شود، که آنها از جمله گناه کاران اند، خدوند ج آنها را به سوی خیر و نیکی هدایت کرده و توبه شان را قبول می کند و به عنوان مجاهدین ازمقربین الهی قرار می گیرند و اینان اند که برای نجات دین خدا از کفر الحاد و شرک، جهاد می کنند. گفته های ایشان حمایت عجیبی و گسترده ی به همراه داشت. من عالم دین نیستم که در رد یا تاییدش چیزی بگویم، اما تاثیرش بسیار وسیع، گسترده و همه جانبه بود. دوسه شب بعد از شهادت گل محمد تیزان در روستایی نشرافون شرق ایران( منطقه نوار مرز) بعد از دفن تیزانی آقای قتالی کمر حاجی علی خان سنوگرد را به عنوان جا نشین ایشان بستند، من درآخر شب راجع به این حدیث پرسیدم ایشان تایید کردند.

آنچه به عنوان عامل های قیام مردم هرات درمحافل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی وغیردولتی برشمرده شده است، (چون موضع دولت روشن بود که به اثرمداخله نظامی ایران، همکاری پاکستان، عناصر ضد انقلاب و ملاکین ولایت هرات این شورش صورت گرفته است.)  تقریبا یک سان است برخورد های عقده مندانه، ناشیانه، پر ازتعصب و توام با افراطیت ایدیولوژیک به ویژه جوان های که تازه به حزب دموکراتیک خلق پیوسته بودند و می خواستند روش برخورد دیکتاتوری پرولتاریا با مردم عادی به تجربه به نشینند، به بیان دیگر تمرین کنند؛ یا استفاده و استعمال واژه های نا مانوسی همانند امپریالزم و ارتجاع سیاه برای مردم بی دفاع و بی سواد و از همه مهمتر توهین به باورهای دینی مردم و استفاده از شعار های همانند اخوان الشیاطین و…؛ دستگیری های گسترده علما روشنفکران وبزرگان جامعه، به ویژه و به ویژه موضوع  سواد آموزی که معلمین بسیا ر جوان شهری، با پوشش شهری و قیافه  شهری، از زنان ومردان بیسواد می خواستند که به یک صنف درسی بروند. خانم های جوان، دختر های جوان روستاها با مرد های نامحرم کنار همدیگر به نشینند، و درس سواد آموزی بخوانند، این یعنی توهین غیر قابل پذیرش برای مردم اطراف بود؛ نه تنها اطراف ک شهر ها نیز بود.  قیمت ازدواج که یک منبع مهم عاید سنتی نیز در اطراف بود، به مبلغ ۳۰۰ افغانی کاهش یافت بود، وخانواده های سنتی را عصبانی می کرد، چنین شیوه های برخوردی نوعی تجاوز به ناموس مردم محسوب  می شد چنانچه آغاز گر قیام نیز کشته شدن چندین تن معلم های سواد آموزی در ولسوالی پشتون زرغون بوده است. به نظر من نباید شکی وجود داشته باشد که سواد آموزی پروسه خوبی است و ممنوع شدن پیشکش، همان پول قیمت از دواج که از جانب خانواده دختر گرفته می شود روش نیکی است. اما انتخاب راه و میتد آن  خیلی و خیلی خراب وناشیانه بود. شما تصور کنید اراضی یک مالک زمین در یک قریه بگونه ی پنج جریبی توسط مسئولین دولت توزیع می شد، صاحب زمین باید به وقت توزیع می آمد ودر آن مراسم شرکت می کرد وهمراه با دیگران فریاد می زد مرگ بر فیودالزم؛ افغانستان کجا و مرحله رسیدن به فیودالزم کجا است؟. در واقع چنین عمل کرد و روش های زمینه قیام را فراهم کرد.

هر چند بعضی ها گفته یا نوشته اند برخورد خشن وروش توهین آمیز و نسنجیده شده آقای نهضت والی هرات باعث قیام شده است، چنین ادعای شاید در حد معینی درست باشد، اما در کل قیام حوت نتیجه عملکرد یک فرد نبوده و نمی باشد. شما باید به خاطر وقوع این رویداد رجوع کنید به هدف ها، ستراتیژی ها، پالیسی ها و برنامه های یک مکتب فکری بنام مارکسیزم و لینینزم که بسیار ناشیانه بدون در نظرداشت شرایط عینی جامعه از لحاظ پذیرش در کشور، به ویژه شهر مذهبی هرات تطبیق می شد. بهتر است بگویم خیلی عوامل دست به دست هم دادند تا پانزده هم حوت موقعکه معلمین در قریه سلمی تهدید کردند که ما  خانم ها و دخترخانم های تان را به زور شامل صنف درسی می کنیم تا درکنار مردها درس بخوانند و مردم به مقابل شان ایستادند؛ در رویا رویی مسلحانه معلمین وتعدادی از مردم کشته شدند، در واقع این رخداد آغاز قیام مسلحانه بود. هرچند درگام نخست رویداد قریه سلمی ولسوالی پشتون زرغون به شدت سرکوب شد تعداد زیادی کشته، زخمی و تعداد دیگری دستگیر شدند.

اما یک هفته بعد مردم ولسوالی غوریان به تاریخ ۲۳ حوت حرکت را پی گرفتند و درادامه فردایش جمعه بیست چهارم حوت این خیزش به  شهر هرات  از بازار قندهار آغاز شد. مردم هرات قیام کردند و در ادامه بادغیس، فراه، غور، نیمروز، بخشی از ولایت های فاریاب وهلمند این حرکت سترگ را ادامه دادند. شگفت آور اینکه مردم غرب کشور با دست خالی به مقابل توپ وتانک یورش بردند و صدها تن  کشته و زخمی شدند  تا به استثنای مراکز که گفته آمد، هرات برای مدتی تحت کنترول واداره خود قرار دهند و زمان طولانی تری ولایت ها و ولسوالی های دور دست هرات و ولایت های همجوارتحت کنترول مردم باشد؛ چون تا قوای هرات بدان جا رسید گاه بیشتری سپری شد. من بیشتر قیام بیست چهار حوت گفتم تا قیام بیست و چهارم حوت هرات؛ چون این افتخار هرچند که از هرات آغازید اما مربوط به تمام ولایت های که گفته آمد می شود، بورس گرومف در کتابش از پیوستن ولایت های بادغیس، فراه ، غور و فاریاب به قیام یاد کرده است   و بگویه دیگر اعتباری به همه کشور است. نباید فراموش شود که از سوی دیگردر جریان تحقیق و برسی ها نقش نیروهای چپ-شعله ای ها- سخت مورد توجه جدی قرار گرفته بود.

یکی از موارد بحث انگیز کمیت دقیق تلفات مردم ملکی در این رویداد است، چه کسانیکه مستقیم به قیام شرکت داشتند ویا به هر دلیلی کشته شده اند، می باشد، که آمار  های ارایه شده بیشتر بر مبنای حدس گمان است. کشتار مردم ملکی را می شود به چند بخش تقسیم کرد هر چند که نه دولت وقت آمار دقیق ارایه داده است؛ نه مجاهدین توانستند شمارش قابل قبول بر مبنای مدارک ارایه دهند و نه کاوش گران سیاسی وفرهنگی که  نوشته اند توانسته اند شماره مشخص را ارایه بدهند. امیرمحمد اسماعیل خان در دوره زمامداری اول شان به هرات کمسیونی را تحت ریاست معاون ولایت حاجی میرعبدالخالق تشکیل دادند و ازطریق رسانه های محلی تبلغیاتی گسترده ای برای ثبت شهرت قربانیان توسط نزدیکانشان درکمسیون مربوطه، صورت گرفت.  ولی این کمیته نیز نتوانست  اماری که حاکمیت انتظارش را داشت، ارایه دهد ومتاسفانه نتوانست حتا تعداد تلفات را تخمین بزند. به نظر من واژه هزاران تن شاید مناسب باشد که بگویم این گونه ودراین مناطق جان های شیرین خود را از دست داده و به شهادت رسیده اند:

– روز بیست چهارم حوت وجریان چند روز قیام همزمان با یورش مردم مسلح وغیرمسلح و شهروندان عادی گهگاهی با تیشه و تبر، بیل یا کلنگ به مراکز امنیتی، پولیس، ماموریت های چند گانه، ادارات دولتی  صد ها تن در شهر هرات کشته و کمیت بیشتری زخمی شدند.

 

ادامه دارد …

 

10 اکتبر
۳دیدگاه

شوقِ دیدار

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شوقِ دیدار

ترسم آن است که این عشق به حاشا بکشد

اشک   از  دیده  روان  تا  دلِ  دریا  بکشد

 بیم از آنست که دل تنگ  شود بار غمت

درد هجرانِ  تو را  این  دلِ  رسوا بکشد

 بیم دارم که دلم شعله کشد از پسِ عشق

شعله هایش همه عشاق به یغما بکشد

 وعده دادی که تو را تا  به ابد یار شوم

نکند   حرف  تو  جانا  به   درازا   بکشد

 ترسم آنست که گیسوی شکن در شکنت

بخت بد بر منِ بیچاره ای  شیدا بکشد

 بیم   دارم  که  مبادا  خمِ ابروی کمان

کمری خم به منِ بی سر و بی پا بکشد

 میروم ناله کنان تا به رسم بر درِ دوست

ترس دارم نشود  راه به بی را بکشد

 شوق دیدار تو دارم که شدم خانه خراب

خوف دارم که وصالِ تو به رویا بکشد

 خاک بر دیده فشانم که   شوم هم سفرت

بخت بد ترسم از آنست به دعوا بکشد

 آنچنان محو تو شد شاعرِ دیوانه ای تو

نقش پایت به دلش تا دلِ شب ها بکشد

 این غزل هم ز غمت آه فشان شد چکنم

طاهری از غمِ دل در غزلش آه بکشد

 

سیدآصف طاهری 

نیدرزاکسن-آلمان 

۹ سپتامبر ۲۰۲۵  

 

 

10 اکتبر
۱ دیدگاه

نور امید

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

نور امید

با آمدنت  غم  از  این خانه  برون شد

 سودای دگر از  دل دیوانه برون شد

غم رفت  و  ز  دل   پرتو  امید  بر آمد

پرواز کنان  مرغ دل از لانه برون شد

 شب رفت،سحر شد و بتابید  رو ماهش

 او جلوه‌ کنان باز ز کاشانه برون شد

 با ناز و خرامان،  روان  بود به  گلزار

 صد مرغ هوس از پی آن دانه برون شد

 بود آرزوی جمله که شب باز شود روز

 هر یک چو خراب از سر و مستانه برون شد

 آن شمع شب افروز چو خاموش شد آخر

 تن سوخت و جان از بر پروانه برون شد

 دیدم کهاماندوش نهانی قدحی داشت

 امروز سحر مست ز میخانه برون شد

 امان قناویزی

10 اکتبر
۳دیدگاه

عشقِ عرفانی

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

عشقِ عرفانی

نباشد لذتی بی‌ تو، درین شب های ظلمانی

که دل   پر میزند   در این   هواى باد و بارانى

 مگر  از  چشمِ  مستت  دیدهٔ  من نور میگیرد

 که هر  موجی زِ زلفت  آتشى دارد فروزانی

 لبم خاموش، اما در  دلِ شب  شعر  میگوید

به امیدی که باز  آیی  بخندى  و  دُر افشانی

 منم آن سایهٔ خسته، به خاک کوی تو غلتان

 نگو از دوری‌ ام چیزی،  نداری  جز پریشانی

 سکوتت  را  شبی   دیدم،  در آواز   دل تنها

 جوابت  بود  خاموشی،  ولی  لبریز ایمانی

 تو را خواهم، تو را جویم،تو ای محبوبِ بی همتا

 تو می‌ دانی دلم دارد نیازش عشق عرفانی

زِ زلفت چون نسیم آید،دلم را شور می گیرد

 شبیهِ موج دریا میشوم هم  رعد و طوفانی

 لبت خندد، دلم لرزد ، بهاری می شود جانم

چه حاجت بلبل خوش خوان واین ذوقِ نوا خوانی

تو را بینم به جان و عشق و آه  شوق آغوشی

 ندارم حاجتی دیگر  به  سوگند هاى قرآنى

 منم آن عاشق نالان، تویی خورشید تابانم

 به کوی تو دلم را برده‌ ام بى وهم پاسبانی

 سکوتت را نمیخواهم،بیا با خنده‌ء خاموش

که میسوزد  دلِ  دآؤد  ز  این  کردارِِ پنهانی

همیشه روشنا خواهد فضای دور و پیشت را

ز   الطاف   خداوندی   و  نورِ  پاک  یزدانی

 داود کبیر روشنا

هشتم اکتوبر ۲۰۲۵ 

 

10 اکتبر
۳دیدگاه

زر ِ بی آبرو

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

زر ِ بی آبرو

کم   رود  در  گوش  من  افسانۀ  تکراری ات

 من چه سازم داستان ِ افسر و سرداری ات

 صد نمایش  بنگری و  هر نمایش   بی  مزه

 فلم  رنگین   می   برآرد   قصۀ   بیکاری ات

 بر دروغ آری تو اشکت تا که دل سوزد کسی

 کس ندارد وقت اینجا  تا کند غمخواری ات

 خواب غفلت کرده چشمت را خمار ِ سیم و زر

 چشم وا کن تا  براید  مهر  ، در بیداری ات

 مهتر و کهتر چه بینی؟ خویش را بالا مگیر

 بشنو آن دیوانه خندد صاف در هُشیاری ات

 در سکوت ِ تیزبینی خوار گردد خود پسند

 آن زر ِ بی  آبرو  را  می  خرد   ناداری ات

 گر بچیدی  اشک ِ نا   امید  را  از  مژه ها

 صد   گل ِ  امید  دارد   دامن  ِ بیخاری ات

 وزن ِ تزویرت بکن کم  تا وضویت نشکند

 عذر بدتر از  گنه  دارد   عروج ِ  زاری ات

خون دل دارد همایون  خامه ای خاموش ِ تو

 قُله ها در پیش دارد  دامن ِ همواری ات

 همایون شاه «عالمی»

 ۵ سپتمبر ۲۰۲۵م

 

07 اکتبر
۱ دیدگاه

حیرانی

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه مؤرخ ۱۵ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۷ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

حیرانی

 

و تو آن صدایی

که در قله های فکرم

چه آزاد جهیدی

چه باشکوه رقصیدی

و چه پر توان سرودی

 

و امروز

تو آن صدایی

که فرسنگ ها

از من دوری

و در واژه جدایی

در جولانی

 

هنوز دوست میدارمت

و هنوز

در شاخه های فکرم

حیرانی

حیرانی…

 

هما طرزی

نیویورک

۱۴ فبروری ۲۰۲۵

 

Astonishment

And you are that voice

That jumped freely in the peaks of my mind

How magnificently you danced

And how powerfully you sang

And today

You are that voice

That is miles away from me

And in the word separation

In the Golan

I still love you

And still

In the branches of my mind

You are wondering

Wondering

Wonder…

Homa Tarzi

New York

February 14, 2025

07 اکتبر
۳دیدگاه

افغان نمی میرد ! 

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه مؤرخ ۱۵ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۷ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هروی – فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

افغان نمی میرد ! 

زین جنگ  نا قبول 

ای دشمن فضول 

تا  چند  می کنی 

از راه حق عُدول

                  

                افغان  نمی  مُرد 

                افغان زنده است 

                                  تا که جهان بود 

تا آسمان بود 

تا کهکشان بود 

              یک زنده جان بود 

              افغان نمی مُرد

                    افغان زنده است

با اینهمه سپاه 

ای خصم روسیاه 

افغان نمایدت 

بیچاره و تباه 

               چون خود عیان بود 

                داند همه جهان 

                 تاریخ شاهد است 

                 این قوم قهرمان 

هرگز نمی شود 

تسلیم زورمند . 

 

صابر هروی