۲۴ ساعت

02 جولای
۱ دیدگاه

می برم ترا

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۱ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

می برم ترا

 

 ای  دل  بیا ، به سوی  چمن  می‌برم ترا

 همرای خود به دشت و دمن می‌برم ترا

ای دل ! بیا ز خانه برون شو ، ز غصه‌ ها

 سیر و چکر ، به مهر و سکن می‌برم ترا

 در سایه‌های سرو  و  چنار  و،  وَ ناروَن

 در باغ‌ های سرو  و  سمن  می‌برم ترا

 با من بیا به باغ  و چمن های سبزه زار

 با شور  و   اشتیاق ، مَکن  می‌برم  ترا

 در مجلسِ که ساغر شعر است و شورِ دل

 در جمعِ اهلِ شعر و سخن می‌برم ترا

گر خسته‌ای ز دهر  و  الم‌ های روزگار

 در جشن های رقص و اتن می‌برم ترا

جاییکه هست نعره‌ی  دریای پرخروش

 در نغمه‌  های  باغ  وطن  می‌برم  ترا

 ور دل هنوز بسته به زنجیر  غصه‌هاست

 با دست خود، عیان و عَلَن می‌برم ترا

 ای دل! بیا که وقت سفر  شد ز خاکِ غم

 در گوشه‌ای پر ز  سکن  می‌برم ترا

 با بال شوق، جانب پریان  و  مرغدل

 با خویشتن، به طور حسن  می‌برم ترا

 تا بر فراز   مهر ، به   افلاک  پر زنیم

 با اهل ذوق تا به    جُنَن می‌برم ترا

 چون باده‌نوش دل شده‌ای   در شب فراق

 با مطربانِ  سوزِ  کهن  می‌برم  ترا

 ای «انوری »! نوای دلت  گر زند فغان

با عذر و شور و شوق به  فن می‌برم ترا

انوری فکری

۱۰ سرطان ۱۴۰۴

خنج پنجشیر

 

 

 

 

 

01 جولای
۱ دیدگاه

قدِ رعنا

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

قد رعنا

 در چمن لاله و سنبل چو تو پیدا گردد

 به خیال  عکس  رخ  یار   هویدا  گردد

مى شود حلقه بدر کوب  ببینم دم در

 جلوه گر در  نظرم  آن   قد رعنا گردد

 حیف باد عمر   اگر دور ز  یاران  گذرد

 نقد عمر آه به دیدار تو  سودا   گردد

 آ دمى در برم و  جلوه  نما  باز که تا

 چشم نادیده ى من غرق تماشا گردد

 بس که از دورى او، دل بتپد در سینه

 به دل از جور رخش داغ هویدا گردد

 نکنى ناله دمى سر  ندهى آه ز دل

که خبر دار صنم از این دل  شیدا گردد

 هر که دل صاف ز زنگار نمود هاى”امان

چون صدف پاک به هر سینه ى دریا گردد

 امان قناویزى

فرانکفورت – آلمان

01 جولای
۱ دیدگاه

روز بهی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر: زنده یاد استاد صابر هروی .   فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

روز بهی

 

میرسد  روزیکه  چشم   قوم ما بینا شود 

افتخار ات   کهن  در  ملک   ما  احیا شود 

می‌رسد روزیکه که گردد امتیاز نیک و بد 

جنبشی آید که فرق  زشت  از زیبا شود 

میرسد روزیکه کاخ ظلم گردد  سر نگون 

خائن و غدار و دزد و مرتجیع رسوا شود 

می‌رسد روزیکه گیرند دست غارت پیشگان

شام   تاریک   الم   افزای   ما  فردا شود 

می‌رسد روزیکه جهل و  فقر  گردد مضمحل 

هر طرف هنگامهٔ روز  بهی   بر پا شود 

می‌رسد روزیکه  گردد  ملک   ما آبادتر 

این (خری لنگی) که ما داریم (هواپیما )  شود 

می‌رسد روزیکه انصاف و عدالت  گسترند 

راحت و امن و ترقی ها نصیب ما شود 

می‌رسد روزیکه گردد شاد و  خرم رنجبر 

امتیازی   در  میان  جاهل  و  دانا شود 

می‌رسد روزیکه وامانند ز پا  زورآوران 

ماسک ها دور افتد و این حیله ها  افشا شود 

ای خوشا آنروز و آن هنگامه و آن گیر و دار 

کاش زود آید که از من دفع صد سودا شود . 

صابر هروی

کابل – افغانستان

 ۱۳۴۵ خورشیدی

 

01 جولای
۱ دیدگاه

قیام امام حسین (ع)

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

فرستنده : دکتور علیشاه جوانشیر .   شاعر : زنده یاد باقی قایل زاده 

 

قیام امام حسین (ع)

اى  مسلمانان   حسین   نامدار

شد  به  میدان  با   سر  افتخار

از تآًثر چشم سوى دجله دوخت

ماهى شط فُرات از دردسوخت

جانب  خورشید  روى  کًرم  کرد

سردشد صحرا و آتش شرم کرد

با لب پُر  خنده  آن  رشک قمر

زد به زخم  کشتکًان  برق نظر 

نو جوانان از ادب خُفته خموش

خون به استقبالش در رکًهابجوش 

دل به شوق آرزو سودا کًرفت

اندکى بالاى مطلب جاءکًرفت

عقل سالم پیش عزمش بست صف

داد نفس مطمئن قول شرف

پس به آواز  بلند  آن  کاردان

کًفت هان اى کوفیان اى  شامیان

هیچ میدانید  از  منظور من

آکًه اید از خاطر  مسرور من

 فاش سازم قصهٌ آهنکً خود

پرده برادرم ز روى جنکً خود

من ندارم خواهش تاج و کلاه

من ندارم  احتیاجى  با سپاه

اى   کًروه   نامراد   بى خبر

اى به دریاى جهالت غطه ور

هست امید من ازین کًیر و کًرفت

افتتاح سازم دبستان شکًفت 

میکًذارم سنکً تهدابش به خون    

پایه  اش   انا الیه   راجعون

من ازین کًفتار ها راضیستم 

فاعل عالم نه از  ماضیستم 

خنده بر قانون عیسىٰ میزنم

پای بر دار   مسیحا   میزنم

سر    دبیر   دفتر   پیغمبرم

منشى   فرمایشات   حیدرم

خوانده ام درس فداکارى بجان

مکتب من دامن احمد عیان

در کتاب ما غلامی نا رواست 

فاعل مختار بر حرفم کًواهست

دست بر زنجیر غیرت افکًنم

خاک  بر  فرق  مُزلت افکًنم

کى بودپستی سزاى رادمرد

کًر سیاه است و سفید و سرخ و زرد

پس چنین فرمود پایان سخن

کًوش داریداى کسان برحرف من

   ……………………… 

مردمان دارید یزید کینه جو

بر اساس  مجلس  روم آرزو

مطرب ،چنکً و نى و نُقل و شراب

ساقى و رقاصه هاى بى حجاب

انجمن آراى آن بى نام و ننکً

امرود و موسایى و دخت فرنکً

رسمیت داده است شطرنج ،قمار

میکند از مى  کًُسارى افتخار

پرده  شرم  و  حیاء  بالا زده

طبل رسوایى به مافیها زده

روى قانونى که شب ها تا سحر

خون دل خورده ابوبکر و عمر

خط بطلان میکشد این نا خدا

زان سبب سازم جان خود فدا

من کجا و بیعت این مسخره

نیست استقلال در مستعمره

گِردِ هم جمع اند در هر انجمن

مُفت کًیر و لاش خوار و زهزن

پول بیت المال صرف خوردنوش

کس ندارد عرض و داد خلق کًوش

رفته قانون مساواتى به باد

نه به دربا و نه در شاه اعتماد

خوردن خون غریب  و بینوا

نزد خویشان و عزیزانش روا

غارت و یغما و تاراج و خراج

بر یتیم و بیوه زن دارد رواج

عالمان پابوسى  جاهل کنند

 زورمندان دعواى باطل کنند

کًشته فاسد مکتب اهل یزید

دست حق باید سر فاسد برید

کًر نسازم جان به قربان جهان

تن به خِفت میدهند آزادکًان

میشوم  آینده  مسوٌل بشر

کى روا دارم  تحمل  بیشتر

باقى اینجا میکند ختم کلام

 راست میکًویم تو دانى والسلام 

شعر از : مرحوم باقی  قایل زاده

فرستنده : دکتور علیشاه جوانشیر

سیدنى— آسترالیا

 

01 جولای
۱ دیدگاه

آزادی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

آزادی

 

ای بـرادر هـر کـه  دارد  حُـب  میهـن  در دلـش

گلخن مُلکش  برایش ، به زکـاخ  دشمـن است

جان من در اشـتراکی  کردن   کشـور  مکـوش

این تـلاش نـابـجـا ،از دشمـن  دیـن مـن است

کـم مصیـبـت  دیـده؟  مُلک ما ز دسـت خائنان

عامـل اصلـی هـمـانـا،اشتـراکـی کـردن است

نیـسـت آزادی به مُـلکی ،کـز جـفـای ظالـمان

پشـت ملت خـم زبـاراشـتـراکـی کـردن اسـت

قصهءگـرگ و سـگ فـربـه  را  نـشـنیــده ای؟

آن یکی آزاد  و دیگر،حلقه اش  درگردن است

حیـدری” تا می تـوانـی  کـوش  در آزا د یـت

این متـاع بهتـر ازجـان ،دیـن وآئیـن من است

 

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۲  اپریل۲۰۰۷

سیدنی – آسترالیا

01 جولای
۱ دیدگاه

نوید وصل

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

با الهام از سروده ی زیبای شاعر ذواللسانین بانو

دوکتور شفیقه یارقین دیباج به نظم آورده شد.

 

نوید وصل

 

دیشب به  یاد  روى  تو دل در برم تپید 

چشمم به خواب هم رخ زیباى تو ندید

میخواستم که  وصف  لبت را رقم زنم

بر روى کاغذ از قلمم  شهد مى چکید

کاکل فشان ز خانه چو بیرون شدى به ناز

عنبر شمیم از آن به مشامم خوشا رسید

چشمم در انتظار تو شب تا سحر نخفت

باشد صبا  که  آورى  از  وصل او نوید

بر دوش من که بار غم زنده گى فتاد

بنگر که  از  گرانى   آن   قامتم خمید 

شعرى که در ثناى نگاهت سروده ام

شور آفرین بود  اگرش  بار ها  شنید

محمد اسحاق “ثنا “

١۶ جون ٢٠٢۵

ونکوور کانادا

 

30 ژوئن
۱ دیدگاه

دلِ بیمار

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۹ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۳۰ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

دلِ بیمار

 در دلِ شب هوسِ دیدنِ یاری دارم

 شوقِ دیدارِ  قدِ  سروِ  نگاری دارم

 ماه را می نگرم، چهرهُ او در نظرم

 جلوهّ نورِ رُخ اش در شبِ تاری دارم

آهِ حسرت بدل و بر لبِ من مُهرِ سکوت

 برُخِ خسته  چو آیینه  غباری دارم

 شوقِ پرواز بسر و  بال و پری نیست مرا

 کنجِ زندانِ  قفس،نالهّ زاری دارم

 میبَرَد تاب و  توان این دلِ بیمار از من

 بهرِ دیدارِ  طبیب ،صبر و قراری دارم

 شکوه یی نیست  ز بیرحمی  و بیدادِ خزان

 مهرِ او در  دل و  در سینه بهاری دارم

 مریم نوروززاده هروی

 دوازدهم جون ۲۰۲۵ میلادی

 از مجموعهُ”پاییز “

 هلند.

30 ژوئن
۳دیدگاه

گفتگویی با محترم جنرال حسن شاه فروغ

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۹ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۳۰ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

در ادامهِ گفتگو ها با همکاران قلمی سایت ۲۴ ساعت

اینک صحتبی داریم  با  شاعر  شیرین کلام جناب محترم

جنرال حسن شاه فروغ که حضور خواننده گان محترم

پیشکش میگردد.

 بشیر هروی :

جناب فروغ گرامی با سپاس و امتنان از همکاری های قلمی شما میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت ۲۴ ساعت معرفی کنید و بفرمایید صاحب چند فرزند میباشید ؟

 

حسن شاه فروغ :

بشیر عزیزو گرامى ام را درود و سلام فراوان میفرستم. امیدوارم جناب شما همراه با فامیل محترم و همه عزیزان صحت و سلامت باشید. تشکر از فرصت داده شده براى مصاحبه. معرفى مختصر اینجانب حسن شاه ( فروغ ) فرزند مرحوم عادل شاه بوده و درسال ١٣٣٢ در ولسوالى کِشم ولایت بدخشان چشم بدنیا کشوده ،  دوره ابتدایه و متوسطه را در مکتب میر فضل الله ولسوالى کِشم بپایان رسانیده و بعداً شامل لیسه تربیت بدنى که در جریان تحصیل به انستیتوت تربیت بدنى ارتقا کرد شامل شده تحصیل را بپایان رساندم .

بشیر هروی :

لطف نموده در مورد کار و فعالیت های قبلی تان در افغانستان قدری روشنی انداخته و همچنین بفرمایید در حال حاضر مصروف چه فعالیت ها می باشید؟

حسن شاه فروغ :

پس از پایان تحصیل در ابتدا بحیث معلم در ولایت بدخشان اجراى وظیفه کرده و بعداً در اواخر سال ١٣۵٨ شامل پوهنحٰى تانک حربى پوهنتون کابل گردیدم.  بعدِ از فراغت نظر به لزومن دید مدتی در چوکات وزارت دفاع

اجراى وظیفه نموده و درسال ١٣۶۴

عازم اتحاد جماهیر شورى وقت شده و شامل کورس عالى اکادمى پولیس در رشته قوماندان ولایات شدم.  بعد از فراغت و بازگشت بوطن بحیث آمر امنیت ولایت بدخشان و بعداً بحیث آمر امنیت و قوماندان امنیه ولایت سمنگان و سپسً بحیث قوماندان امنیه زون شمال شرق و قوماندان امنیه ولایت کندز و تبدیلاً بحیث قوماندان امنیه ولایت بدخشان ایفای وظیفه می نمودم.

بشیر هروی :

علت ترک وطن و پیوستن به خیل مهاجرین چه بوده و در کدام سال ناگزیر به ترک وطن شدید و در حال حاضر در کدام کشور زندگی می کنید؟

حسن شاه فروغ :

 بعد از سقوط نظام بحیث معاون گارد مقرر شدم و بعداً نسبت ادامه جنگ و خانه جنگى ها مجبوراً تن بمهاجرت داده و سرنوشت بعد از ایمیدان و طى میدان و خار هاى بیابان و پشت سرگذاشتن دشت هاو بیابان به انگلستان کشیده و تا سال دوهزار ده درین کشور زیست و زندگى کردم درسال دوهزارو ده سفرى به افغانستان داشتم و بعد از ملاقات دوستان و تقاضاى عده اى در سال دوهزارو سیزده دوباره شامل نظام شده و در خدمتِ مردم خود قرار گرفتم.  ابتدا در أواخر سال دوهزار پانزده بحیث قوماندان زون شمال غرب که مرکز آن در ولایت زیباى هرات بوده و شامل ولایات هرات ، فراه ، غورو بادغیس میشد مدت قریب دوسال اجراى وظیفه نمودم و بعداً روى ضرورت و خرابى وضع امنیتى کابل بحیث قوماندان زون ۱۰۱ آسمایى و قوماندان امنیه کابل تقرر حاصل کردم که بعد از مدت چهار ماه نبست عدم سازگارى با مافیاى قدرت در کابل و عدم شراکت در جرایم آنها وسر تسلیم نگذاشتن بجنایت پیشه هاى شامل قدرت بالا در نظام قربانى دسایس شده وظیفه ام بحال تعلیق درآمد. یکسال بعد جبراً در زمره ى سایر جنرال هاى وطندوست و افسران مسلکى و باتجربه بتقاعد سوق داده شدم.

 و در سال ۲۰۱۸ نبست خطراتی که متوجه جانم بود دوباره مجبور بترک کشورم شدم و تاحال با بخش از اولاد ها در گوشه ى از انگلستان در زمره دگر مهاجران دور از وطن زندگى دارم .

 بشیر هروی :

در مورد سرودن شعر میخواهم بدانم که از کدام سال به سرودن آغاز نمودید و در کدام قالب های شعری می سرایید؟

حسن شاه فروغ :

 درمورد اینکه از چه وقت بسرودن شعر آغاز کردم باید گفت که از آوان جوانى احساس میکردم که چنین استعدادی را در خود دارم و بصورت جسته و گریخته پیش خود و نزد دوستان میگفتم اما بدبختانه فریب إحساسات و شعار هاى انقلابى را خورده دنباله رو سیاست شدم و دقیقاً از سال ۱۹۹۴

به اینطرف شروع بسرودن پیگیر شعر کرده ام .

بشیر هروی :

آیا مجموعه هایی از اشعار شما تابحال بصورت مستقل به زینت چاپ آراسته شده یا خیر ؟ اگر شده بفرمایید که چند مجموعه و چطور خوانندگان محترم میتوانند انها را بدست بیاورند؟

حسن شاه فروغ :

بلى تا حال یک مجموعه ى شعرى ام با تیراژ یکهزار جلد بکمک یکى از عزیزان فرهنگ دوست هرات در زمان خدمت درآن ولایت تحت نام دلنوشته هاى غربت بچاپ رسیده و عمدتاً بدسترس عزیزان هرات و سایر دوستان ولایات أطراف طور مجانى قرار گرفت .

 شش مجموعه دیگر آماده چاپ دارم ، اما نسبت عدم توانایى هاى اقتصادى از چاپ بازمانده .

بشیر هروی :

آیا به جز از سرودن شعر درکار های فرهنگی و اجتماعی دیگر در شهر محل سکونت تان فعالیت دارید یا خیر؟

حسن شاه فروغ :

در مورد فعالیت هاى فرهنگى باید گفت با تاسف فعالیت هاى فرهنگى در دنیاى غرب اکثرا شکل تجارتى را دارد و بدبختانه اکثرا آلوده با دامن زدن هاى مسایل قومى ، زبانى ، سمتى و مذهبى همراه شده . از آنرو از همه دورى جسته و همه فعالیت هاى من مستقلانه متکى به فضاى مجازى فسبوک و علاقه مندان سروده هایم میباشد و بس

درمورد کار و فعالیت  در سالهاى اول مهاجرت تکسى و زمانى هم پیزه شاپ داشتم حالا الحمدالله فرزندان کار میکنند و من بیکارودعاگوی ام.

بشیر هروی :

شعر را چگونه تعریف میکنید و به نظر شما شاعر خوب کیست و از چه خصوصیاتی میتواند برخوردار باشید؟

حسن شاه فروغ :

درمورد تعریف شعر بشیر عزیز شما خود شاعر اید و میدانید که شعر داراى تعریف هاى گوناگون میباشد و دیدگاه شعرا نظر بتعریف شعر فرق میکند.  از دیدگاه من شعر مجموع از سوژه های احساس و الهامات درونى یک شاعر نبست به فضاى ماحول واطراف شاعر و قضایاى است که شاعر بچشم سر دیده و یا در ذهن و خیال خود تصور میکند و الهام بخش میشود که با انتخاب سوژه و در کنار هم قرار دادن واژه هاى شیرین و تلخ مطالب مورد نظر را رنگ و رونق بخشیده و با وزن و قافیه آراسته کرده روى صفحه هاى حقیقى یا مجازى ریخته خدمت خوانندگان تقدیم میدارد

بشیر هروی :

اشعار کدام شاعران را بیشتر می پسندید؟

حسن شاه فروغ :

 راست بگویم سروده هاى همه شعرا را دوست دارم و هرکدام جاه و مقام و منزلت خود را در جامعه و بین مردم دارند و اکثراً الهام میگیرم.

بشیر هروی :

نظر تان در مورد سایت ۲۴ ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید:

 حسن شاه فروغ :

در مورد سایت ٢۴ساعت من از سالهاى قبل همراه سایت ٢۴ همکارى دارم جا دارد که با استفاده از فرصت از مهدى بشیر عزیز و بعداً از جناب شما بشیر عزیز اظهار سپاس و قدردانى نمایم.

 سایت ٢۴ ساعت آینه ى قدنماى بوده که در آن تمام افغانهاى خارج از کشور صرف نظر از اینکه در کدام گوشه ى دهر قرار دارند بدون در نظر داشت زبان ، سمت و قوم خود را یکسان در آن دیده و در پخش و اشاعه فرهنگ و ادبیات مردم ما در خارج از کشور از هیچگونه سعى و تلاش دریغ نکرده و دست اندرکاران آن که شما دوبرادر باشید قابل قدرو عزیز براى همه بخصوص براى فروغ اید.

 بشیر هروی :

برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه های دارید؟

حسن شاه فروغ :

براى جوانان وطن عزیزم توصیه نه بلکه پیشنهاد دارم از دنباله روى سیاست مدار هاى کلاه بردار که مردم ما را بنام قوم و زبان و سمت و مذهب ازهم پاشانده اند خود دارى نمایند چرا که همه امتحان خود را داده و از آزمون زمان ناکام بدر آمده اند. شما جوانان آینده سازان کشور عزیز تان هستید.  آینده هریک شما را مجهز بودن باعلم و دانش و دسترسى به تخنیک وتکنالوژى هاى جدید عصر تان تعین میکند نه دامن زدن بمسائل زبانى ، قومى ، سمتى و غیره .  نا امید نباشید زیرا چرخِ هاى تاریخ باهمه عقب گردى ها بپیش میرود و از سیاهى ها گذشته بروشنى و نور میرسد.

بشیر هروی :

در پایان اگر پیام و یا مطلبی است که نپرسیده باشم لطف نموده بیان کنید.

حسن شاه فروغ :

در پایان براى مردم عزیزم خواهان صلح و امنیت و یکدیگر پذیرى و براى کشور عزیزم که سخت دوستش دارم خواهان ترقى و پیشرفت و براى آنان که فعلاً در راس قدرت قرار دارند گذشت و انعطاف پذیرى و دست کشیدن از انتقام و ظلم و ستم و برادرکشى و پند گرفتن از دروس گذشته را آرزو دارم.

بشیر هروی :

درود بر شما فروغ عزیز  و گرانقدر از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از لطف  شما تشکر و قدردانی نموده ، سعادتمندی و طول عمر با برکت برایتان تمنا دارم.

 *   *   *

 

 

 

 

 

 

29 ژوئن
۳دیدگاه

تو می خندی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۹ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 تو می خندی

                               به پروردگارم

دلم برای عشقی می تپد

که مرا به تو وصل می کند

شتابان و پر ماجرا

 

خورشید چه عاشقانه صدایم می زند

و ماه و ستاره گان در سجده ی عشق خفته اند

و من در محراب نگاه هات

همان کولی بی سر زمین و سرگردانم

 

پا هام هنوز

در زمین چرکین گیر کرده

و یارای کوچیدنم نیست مگر…

و بالها یم در دستان تو می رقصند

و چشمان منتظرم

سیلاب عشق را مهمان شده

وقتی صدایت می زنم

در کنارمی

و وقتی می بینمت

در تمام هستی ام  می چرخی

دستان سردم را در دستان گرمت نگهدار

و منی مسافررا در سفر کوتاه اش تنها مگذار

 

بنده بودن چه زیباست

تا ذات تو خدا باشد

و چشمان تو نور راه باشد

و در هستی من 

بخندی

و بخندی

و بخندی

هما طرزی

نیویورک

۱۰ جنوری ۲۰۲۴

29 ژوئن
۳دیدگاه

خطِ نجات

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۹ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

خطِ نجات

 

تا وسوسه ها دیو و دد  این سان کشیده اند

دل  ها  به  سوى   منزل  ویران   کشیده  اند

تا دیو   و  شان  جلوه  به   میدان   نموده  اند

جان را  برون  زروضه ى  رضوان   کشیده اند

آیینه    را    شکسته   و  هر راست  را  دروغ

تصویر  حق  ز   طلعت     ماران    کشیده اند

زشتى به جاى حسن وبدى را به جاى خوب

بر هر  کرانه   بین  که   خرامان   کشیده اند

از حق چه لب گشوده و  حق  را  هزار حیف

در ا نزواى    جاده ى     نسیان    کشیده اند

افسوس کاندرین  همه  بزم و بساط فسق

خطّ  نجات  خویش   به   بطلان   کشیده اند

شیبا رحیمی

 

 

29 ژوئن
۳دیدگاه

بیهوده

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۹ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

بیهوده

مکن  بیهــوده  من را تو صدا

ولی   از  تـو  ندیدم   جـز جفا

به راه تو نشستم  روز  و شب

که  آیی  باز  سویـم   بی صدا

امیدی نیست به دیدار تو جانا

مگر  خالق  دهـد تـو  را جزا

ز تو دارم شکایت  بـی  شمار
ندیدم   از تـو   یکدم  هم وفا

شکستـم   انتظـارت   را  دگر

برو  دور از  بـرم   بهـرِ خدا

به‌ خالق‌ خویش‌ را«سیمین» سپرد

برو و ترک  کـن  این مـاجرا

سیمین بارکزی

۲۱ می ۲۰۲۰

29 ژوئن
۱ دیدگاه

دیوارها قد می کشد…

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۹ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

دیوارها قد می کشد…

 

یک سایه  بر  من کن  گذر  ، تا  آفتاب  من  شوی

یک سینه صبح ستان بشو، تا چون دلم روشن شوی

با   اوج  ها   شو آشنا  ، رویا    به   سر  انداز   تا

دریا شوی صحرا شوی، یک جاودان میهن شوی

ای  ناشنای   آشنا ،   سرگشته ای     بیگانه ای

من «ما»ی خود بخشم به تو، از «ما»ی من تا «من» شوی

از تنگنای   خود برا  ، با   بیکران   شو  هم  کران

از آسمان   دامن بکن  ، تا بر جهان  دامن  شوی

یک کهکشان را کشت کن، از حاصل اش بیرون برا

«نٌه آسمان گل در بغل»*، تا عشق را خرمن شوی

در سینه ات آتش فروز، این شب عجب سنگین تر است

تا بر چراغان خموش، هم شعله ، هم روغن شوی

عریان تر از زخم زمان ، جسم زمین خواهد ز تو

بر زخم او مرهم شده ، از عشق  پیراهن شوی

دیوارها  قد  می کشد ، دروازه ها لب بسته اند

کلکین  فردا  کور  شد  ، بر خیز   تا روزن  شوی

بیرون ز جنگل راه زن، از گله گی ** شو دور تا

مرد   جهان   تازه  و  فتح  جهان   را  زن  شوی

فاروق فارانی 

می ۲۰۲۵

——————–

 ‌*

در نو بهار لم   یزل  ،  جوشیده   از   باغ  ازل

نهُ آسمان گل در بغل ، یک برگ سبز گلشن ات

« بیدل »

**

قوم گرایی در عصر حاضر همان میراث و تکرار پوشیده گله گرایی در عصر وحشت و جنگل است.

انسان معاصر به عنوان شهروند مستقل در جامعه ظاهر می شود، نه به عنوان عضوی از گله ی انسان ها.

28 ژوئن
۳دیدگاه

 کــربــــلا ی حـســیـــــــن( ع)

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۷  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۸ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 کــربــــلا ی حـســیـــــــن( ع)

 

مــرا بـبـخــش خـــدا یــا! بـه مـدعــای حـسیـــن

به بلـبلـش علی ا صغـر، که شـد فــدای حـسیـــن

چــه ا فــتـخــا رگــرازلـطـــف، خـا لــق مـنـّـا ن

کـنــد ســرمـهء چـشــمم، زخـا ک پـای حـسیـــن

گــریـســت آ د م وحــوا ونـــوح وا بـــرا هــیـــم

چـو بـر زمیـن فـتـا د، پـیـکـر رســـا ی حـسیــن

” تـوخـواه خـنـده کـنـی، خـواه گـریـه مـخـتـاری

مـلـک زنـد به سـروسـیـنـه،ا زبـرای حـسـیــن “

کـنــد نـظــا رهء رحـمـت، خــدا ی عــزّ وجــــلّ

بـه هـر کجـا کـه بُـوَد مـا تــم و عــزای حـسیـــن

نـکــرد شــرم ززهـــراء، د خــت پـیــغـمــبـــــر

هـرآ نکـه آ تـش کیـن زد، بـخـیـمه های حـسیــن

نـبـا شـد ش بـه قــیـــا مــت، شــفـا عـت ا حـمــد

ورا کـه بغــض بــورزد، بـه قـبـلـگـای حـسیـــن

بـه سـروقــا مــت ا کـبــر، کـه مـا د رش لـیــــلا

بدا د جــا ن عــزیـــزش، بـــر وفـــا ی حـسیـــن

ا گـرچه حیـد ری غـرق ا ست، در گـنـاه یـا رب

بـبـخـشـش ا زسـرشَــفْـقـت، بــر ولا ی حـسیـــن

روا مـداررود، خــا لــقـــا! بــه خــا ک ســـیــــه

کــه دا رد آ رزو وشـــوق کـــر بــلای حـسیـــن

رود بـه کــربـُـبـَـلا، جــا ن خــویــش بـسـپــا رد

بـه زیـــرقـبــهء زریـن و جـا نـفــزا ی حـسیـــن

نـُمـازلــطــف وکــرم، پـا د شــاه کـون ومکــا ن

تــو خـا ک بـنـدهءعـا صی، به نـیـنـوای حـسیــن

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

دهم اپریل ٢٠٠٠

سد نی – آسترالیا

 

 

27 ژوئن
۱ دیدگاه

فرا رسیدن ماه محرم الحرام و ایام سوگواری حضرت امام حسین (ع) بر عموم آزاده گان جهان تسلیت باد!

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۶  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۷ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

فرا رسیدن ماه محرم الحرام و ایام سوگواری

حضرت امام حسین (ع) بر عموم آزاده گان

جهان تسلیت باد!

مسئولین سایت ۲۴ ساعت

 

 

26 ژوئن
۱ دیدگاه

دل حزین

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۵  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۶ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

دل حزین

دلی دارم حزین و  خون چکان  است

ز  دوری  دوستانـم  در  فغـان  است

گذر   دارد   غــم   و  درد  و   الـم  ها

فگار است قلب من چون  ناتوان  است

نویسم شعر و  افسـانه ی  هجـران

برای   میهنــم   و   دوستـــان است

شب‌و روزم‌چنین‌یکسان گذر داشت

همین  رمز  و رموزِ این جهان است

خداونــدا    سپــاس  از  تــو  گذارم

کنـارم  هم  وطن  با من روان است

سیمین بارکزی

۱۲ مارچ ۲۰۲۰

26 ژوئن
۱ دیدگاه

مناجات !

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۵  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۶ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

مناجات !

یارب! از خبث درون، پاک نما  سینه‌ی ما

  روشن  از   نور   هدایت   بکن   آیینهٔ ما

 هرچه کردیم خطا، پرده بپوش از کرمت

 رحم کن، در گذر  از  لغزش  دیرینه‌ی ما

 دست ما گیر، که افتاده ایم بر چاهِ عمیق

 درگذر، رحم  نما،   بر   خطِ   بالینه‌ی ما

 گر ز درگاه  تو دوریم ، پشیمان  گشتیم

باز گردان  ز  لطف ، گوهر  و  گنجینهٔ ما

 درِ شر بسته شود، گر تو گشایی درِ خیر

 رحمتی  کن  که نمانَد  شررِ  کینه‌ی ما

 هرچه داریم، ز فیضِ کرمِ ذاتِ تواست

 تو که باشی، نشگفد خار به گلچینه‌ی ما

با تو شب‌های خموشی همه اشراق شود

 بی تو خاموش  شود آتشِ  آئینه‌ی ما

هر که یکبار ز چشم تو نظر یافت، بس است

 بی‌تو خاک است همه دولت و  زرّینه‌ی ما

 انوری را نه زر و تخت و نه جا هست امید

 داریم امید ببخشی جرم پیشنه ی ما

 انوری فکری

۵ سرطان ۱۴۰۴

پنجشیر – افغانستان

 

25 ژوئن
۳دیدگاه

قاب کهنه

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۴  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۵ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

قاب کهنه

                  به همسرم

من ترا از قاب کهنه ی تقویم در آوردم

و در برگه پر نور قلبم گذاشتم

 

تو هنوز در من می رقصی

و تو هنوز در من نفس می کشی

و تو هنوز در من عشق را تکرار می کنی

 

ما خدایان عاشق

در سرزمین پرشکوه عشقیم

 

وقتی در خوابم

و دستانت بر بدنم می لغزند

و نفس هات

هنوز بوی عطرت را می افشانند

آه که گرمایت را چه نزدیک حس می کنم

 

آری تو از من جدا نیستی

و تو در من به عبادت نشسته ای

و من درکتاب زندگی ات استخاره می کنم

 

سال های خوشی را

در سر زمین عشق زیستیم

که صدات

همان نسیم پرتلالوی زندگی بود

که موهایم را به بازی می گرفت

و با تیک تاک قلبم همرا می شد

و آرامش من همان

آغوشت بود

و هنوز هر شب در آغوشت به خواب می روم

و بالش ات را

روی بالشم میگذارم

تا بیشترین لحظه ها را

در آغوشت باشم

 

و هنوز در روز شماری زندگی

چشمم به در دوخته شده

تا روزی در را باز کنی و بگویی:

هما جونم حالت چطوره؟

هما طرزی

نیویورک

۹ جنوری ۲۰۲۴

 

25 ژوئن
۱ دیدگاه

شعر غربت

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۴  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۵ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هروی .  فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

 

شعر غربت 

 

منکه دورم  از  تو ای  میهن  بلا  ها از تو دور 

خواهم از  حق تا گردد  دست اعدا از تو دور 

تا جهان  باشد ز خالق رشک جنت خواهمت 

حیله  و  کین  و  ریا و  دست  اغوا  از تو دور 

دست ظالم ، پای ملحد ، چشم حاسد تا ابد 

بر اساس امر  و  نهی حق تعالی  از تو دور 

روزوشب خواهم که گردد دشمنت خوار وزبون 

خفت  امروز   و  طعم  تلخ  فردا  از  تو دور 

التجای  من ز حق  این  باشد  هنگام   دعا 

از ریاضت  باد   بدعت  ،  تا ثریا   از  تو  دور 

من اگر دورم ز  تو ،  باشد  الهی ای  وطن 

رنج  و   آزار   و   توقعات   بیجا   از  تو دور 

دیگر ای  خاک  عزیز  و  مدفن  آبای  من ! 

آرزودارم که باشد شوروغوغا از تو دور !!!!!!

صابر هروی

پشاور – پاکستان 

۱۳۷۲

 

 

 

25 ژوئن
۳دیدگاه

ســـــــــــــرو روا ن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۴  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۵ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

ســـــــــــــرو روا ن

 

ای صبا! مـژدهء نیکو، زجها نی بـه من آ ر

بهـرآ زا دی کشور، سـخـنـا نی بـه مــن آ ر

شاه شجاعـا ن زمان را، زوطن د ور نـمـــا

شیرمـردا ن وطـنخواه،چواما نی بـه من آ ر

عـمر بی حا صل من، مـیگـذ رد درغـربـت

آ خِـرا زبهـر خـدا، نَکهـت جا نی به من آ ر

درد هـجـرا ن مرا،ا زگـل میهـن بـِــــزُدا ی

لا له و یا سمن،هـم شـوروفغا نی به مـن آ ر

یـا رسـا نم به وطن، یــا زغـمـم کــن آ زا د

یا چو یعقوب ز یوسف،تو نشا نی به من آ ر

گـر نبا شـد مــرا، قســمـت رفتــن بـه وطـن

تـُر بت کوی شهیـدا ن، زمکـا نی به من آ ر

روزگاریست که دورم،زوطن صدا فسو س

مَـه سیـما صنمی، راحت جـا نی بـه مـن آ ر

میشـودعـمر من آ خِر، زرهء لــطـف وکـرم

هـمد م سـروسهی، تا ب وتوا نی به مـن آ ر

 گـذ رت گـربشود، سوی بـد خـشـا ن وطـن

یا ر گـلچـهرهء بـا درد و بیـا نی به مـن آ ر

حیدری  تا به کجــا،ا زغم جا نان د رسـوز

آ خِـرای با د صبا! سـرو روا نی به من آ ر

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۱۷ فبروری٢٠٠۶ 

سدنی – آسترالیا

25 ژوئن
۱ دیدگاه

رنگ عناب

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۴  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۵ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

رنگ عناب

دلم هردم به یادش در عذاب است
لبان  ناز او   رنگ  عناب  است
گل   عطر   تنش   بوئیده   بودم
که بهتر از همه گلهای ناب است

عالیه میوند

فرانکفورت – آلمان

۱۰ اپریل ۲۰۲۵

25 ژوئن
۴دیدگاه

ای کاش خــوار و زار و پریشان نمی شدیم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۴  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۵ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

ای کاش خــوار و زار و پریشان نمی شدیم

با رنج و غصـــه دست و گریبان نمی شدیم 

محتـــاج پیش هــــر خس و نادان نمی شدیم 

از آشنــــــــا و دوست گــــریزان نمی شدیم 

در انتهـــــای کوچـــه پشیمــــان نمی شدیم 

—————————————

از جـــــور عشق اینهمه ســــوز و نوا نبود

از خون دیـــــده دامن هــــــر دل حنــا نبود 

درمــــــان نبـــود، درد نبــــود و دوا نبـود

تشویشـــی از رسیـــــــدن روز جـــزا نبود

هرگــــز دچار تهمت و عصیان نمی شدیم

—————————————

خلق خـــــدا ز بهـــــر خدا بــــودی مهربان

هر کس به هر کجا به خودش داشت آشیان

سر ها فـــرو نگشتــــی ز تهـــــدید امتحان 

از بهـــــــر کسب روزی نبودیم دوان دوان 

در زیــــــــر پای غول بیــــابان نمی شدیم

—————————————

تا آشنـــــــا کنـــــــاره ز هــــــر آشنا گرفت

جای وفــــــا و همـدلی خوف و خطا گرفت 

اوقــــــــات شــــادی را فلک پر جفا گرفت

روزی کــــه نعمــت نفس مـــــا خدا گرفت

کو فرصتی که دیــده ای حیران نمی شدیم

—————————————

هر ســـــــوُی بود سبــزه و گل در کنار ما 

پایـــــــان نداشـــت دوره ای فصل بهار ما 

بر کف ایــــــاغ داشت مـــه ی هوشیار ما 

تــــــا روزگــــــار بـــود همیـن روزگار ما

گـــــــر مـا موفـــق گپ شیـطان نمی شدیم

—————————————

جام شـــــراب و مستی می در سبو چه شد

شــــان و شکوه و نیک ترین آرزو چه شد

 در ســاحل ادب سخن مــو به مــو چه شد

کسب نشـــــان و منـــــزلت و آبرو چه شد

بـــودن، اگـــــر منــــافق دوران نمی شدیم

—————————————

یــــادش بخیـــــــر دوستی و دوره ای وفاق 

نالــــــه نبود و ســـــوز نبود از غـــم فراق 

رخنــــــه نـکرده بــــود به افکـــار ما نفاق

هـــر سوی میل شـــادی بود و گرم اشتیاق

آری اگــر شکستــــه و بی جان نمی شدیم

————————————–

یک لحظه گـــر نبـودی به ما رحمت کریم

از بوی معــــــرفت نرســــــدی به ما شمیم

بــــاور بکن که حالت ما می شـــدی وخیم

این عقل گــــر نمی بودی در مغـز ما مقیم

فرقی میـــــان اشتــــــر و انسان نمی شدیم

—————————————

محمود در کلام تو هـــر نکته روشن است

اوراق گل ز لعــــل لبــت در شـگفتن است

طرز هـــــزار گفتــه ز فهمی شنفتن است

این نفس زانی در بر ما سخت دشمن است

گـــر رو سیــــاهی پاس نمکدان نمی شدیم

—————————————

شاعر: احمد محمود امپراطور 

24 ژوئن
۱ دیدگاه

شبِ تار

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۳  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۴ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شبِ تار

 

از  وطن  هر  کس  گریزان  و  فرار

مرگ مان جاریست  هر سو  وکنار

روز و  شب در ماتم و غم بوده ایم

یک رقم فصل است و دایم بی بهار

در به  در  گشتند  مردم  هـر  کجا

کودکـان  و  نـو  جوانـان    داغدار

سال ها شد جنگ ها  پایان نشد

نیست دیگـر هیـچ  کس   امّیدوار

خسته و افسرده عمرم  می گذشت

در عبث  شـد   تیـر  پـای  انتظـار

ای   خداوندی  جهـان  یاری  بکن

ملّـتِ  مظلـوم  مـا  را   زنـده  دار

گرچه«سیمین»شد مهاجر باک‌ نیست

لحظه یی اینجـا ندارم  من قرار

سیمین بارکزی

۱۳ آگست ۲۰۲۰

 

 

23 ژوئن
۱ دیدگاه

فاصله

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۲  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۳ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

فاصله

 پشتِ این پنجرهُ رو به غروبِ دریا

 چشم  در  راهِ   شبی  بی   فردا

 با    خیالِ    تو     نشستم    تنها

 تو که رفتی،همه چی ویران شد

 اخترِ روشن و تابندهُ شبهای دلم

 پشتِ  ابرِ  سیهی  ،  پنهان  شد

 تو  که  رفتی  ، گل  مریم پژمرد

 موسمِ  زردی  و  برگریزان  شد

 قدمِ     اردیبهشت     در  نظرم

 فصلِ   پاییز    و   مهُ  آبان  شد

 و سر آغازِ جدایی و   شبِ هجران شد

 تو که رفتی ، با اشک معنیِ فاصله را فهمیدم

 بعدِ آن گریهُ پنهانی و بارانِ سرشک

من  به  تنهایی   خویش   خندیدم

معنیِ     فاصله    را  فهمیدم.

مریم نوروززاده هروی

 بیست و یکم آپریل

۲۰۲۵ میلادی

 از مجموعهُ”پاییز “

 هلند

23 ژوئن
۳دیدگاه

تنویر

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۲  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۳ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

تنویر

۱۰۴ الف

 

جرآتی کن بازکن  از دستت  این زنجیر را

 یک تبسم  بشکند  صد عقده ی دلگیر را

 هر کسی  را از  ازل  آیینه  بی گرد آمده

پاک کن  بی گرد  کن  آیینه ی  تقدیر  را

 تا به  کی  باید  سفیدی ات  سیه پرداخته

 رنگ آورسرخ کن لبهای  این تصویر را

 هر دروغی را  به گور  نامرادی  ها مبر

 آفتابی شو  و  نوری  افگن هر تکفیر را

 چشم هایت را چو بندی میشود تاریک تر

 چشم  بگشا  تا   بیابی  معنی   تنویر  را 

 یک تن  و یک جان  نمی آرد نشان آدمی

 راستی و صدق لازم باشد  این تخمیر را

 آیت  امید  را  باید   که   دریابی  در  آن

 باور  بیجا  چرا  داری  هر آن  تفسیر را

 تا کلیدی است قفلی بسته مگذار ای عزیز

 یک  قدم  بردار و بنگر  رحمت  تدبیر را

 بی تکلم هیچ برگی نیست بر دوش درخت

 گوش  دل  آور  شنو  آهنگ  نا  تقریر را

 این نه شعری است تابا نام خود ثبتش کنم

 هر زنی امضا کند باید  که  این تحریر را

شکیبا شمیم رستمی

 

 

 

 

23 ژوئن
۱ دیدگاه

درس اخلاص 

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۲  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۳ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

به استقبال سروده ی شاعر ذواللسانین جناب

استاد غلام سخى وکیل زاده اندخویى

 

درس اخلاص 

ازدل وجان خواهم این خوشبخت هم میهن شود

میهن  ما  خرم   و  شاداب  چون  گلشن  شود

گردد اولاد  وطن   از  علم  و  دانش  بهره ور

صاحب  علم  و  کمالات   و علوم  و   فن شود

سوى  میهن  هر که  با چشم   حقارت  بنگرد

کشت عمرش سوزدو بى حاصل و خرمن شود

طفل  را آموخت  باید  درس   اخلاص   و وفا

ورنه چون گردد بزرگ  او قاتل و رهزن شود

اعتلاى     مملکت    در   اتحاد   و  همدلیست

تیره شب از مهر وحدت صبح سان روشن شود

تا نرنجانى  دلى   سنجیده    گو   حرفت   ثنا

زانکه از گفتار ناخوش دوست هم دشمن شود

محمد اسحاق “ثنا “

ونکوور ، کانادا

٢٢ جون ٢٠٢۵