۲۴ ساعت

30 دسامبر
۳۳دیدگاه

تماس با ما

آدرس پستی ۲۴ ساعت

لطفا برای ضرورت آدرس پستی  ۲۴ ساعت میتوانید با این ایمیل آدرس :

mehdibashir@gmail.com

با ما  تماس بګیرید و در خدمت شما هستیم .

 

 

 

۳۳ پاسخ به “تماس با ما”

  1. امین الله مفکر امینی شاعر و نویسندهء افغان از ایالت منی سوتای امریکا گفت:

    به مسول سایت ۲۴ ساعت ، فاضل محترم محمد مهدی بشیر.خوشوقتم ازطریق فیس بوک،با نام شما محترم و سایت شما، آگاهی حاصل نمودم . با مروری به همه بخش های سایت و خاصتا اهداف و مرام سایت که بدون هیج نوع تعلقاتی صرفابخاطر وظایف و پیشرد امور فرهنگی هموطنان عزیزم ،و بسط و گسترش فرهنگ فعالیت دارند ، با عث خرسندی من شد. من علاوه از اینکه موجودیت این سایت شما را در چنین موارد موثر میدانم موفقیت های بیشمار برای شما فرهنگی عزیز از خداوند متعال استدعا میدارم

    • admin گفت:

      دوست محترم آقای امین الله مفکر امینی ، جهانی سپاس از لطف و حسن نظر تان . امیدوارم به کمک شما عزیزان بتوانم مصدر خدمتی به هموطنان عزیزم شوم .به امید صحت و سلامتی تان . مهدی بشیر

  2. اکبر نادری گفت:

    فاضل محترم محمد مهدی بشیر! سلام های من خدمت شما فاضل محترم تقدیم است . من در صفحات فیس بوک از موجودیت سایت شما آگاهی حاصل نمودم و همچنان فرهنگی عزیزم میهنم محترم امین الله مفکر امینی شاعر و نویسنده پر ارج میهن از کارو زحمات شما و خاصتا سایت مقبول شما که بخاطر بسط و گسترش فرهنگ برای میهن و مردمان میهن ما میباشد مختصری در همه جوانب آن خصوصا اهداف سایت شما بمن ارایه کرد که موجب شد که باشما تماس و پیام بگذارم . امید وارم که موفقیت های زیادی در این عرصه نصیب شما فرهنگی دانشمند گردد اگرچه خودم شاعر نیستم ولی سروده های شعری رادر هر قالب و شکلی باشد از آوان تقریباجوانی تاحال دوست داشته ام و به آثار ادبی وی فرهنگی ، فرهنگییان عزیز سخت علاقمندمیباشم . من به صفحات فیس بوک همیشه اشعار و آثار فرهنگی دوستانم را زیر ورو میکنم و خصوصا اشعار میهنی و اشعاری در باره عشق وسایر مطالب اچتماعی محترم مفکر امینی را خیلی می پسندم . یکباردیگر برای شما بحیث مسول درچه یک و سایر همکاران شما سعادت و موفقیت های زیاد در این عرصه میخواهم .

    • admin گفت:

      برادر محترم جناب آقای اکبر نادری ضمن عرض سلام و تشکر از علاقه تان به سایت ۲۴ ساعت . باید به عرض برسانم که هدف ما خدمت به مردم و فرهنگ کشور عزیز ما بوده و است ،امیدوارم به کمک هموطنان گرامی ، شاعران محترم ، نویسنده گان وقلم بدستان عزیز این آزمون برزگ را که آرزوی همه ما و شماست با موفقیت و سر بلندی انجام داد .شما زنده و سلامت باشید .
      با عرض حرمت
      مهدی بشیر

  3. Dubai escorts گفت:

    آیا ممکن است با تبادل لینک مجذوب شده است ؟ برای شما آرزوی موفق باشید!

  4. روشن ضمیر محترم ،دانشمندى فرزانه و ادیب بزرگوار اقای محمد مهدی بشیر!
    ضمن سلام و احترام وعرض ادب خدمت شما و دستیاران تان درین سایت وزین ٢۴ ساعت ،
    خیلى ها خرسند و شادمانم با اشنای به این گنجینه زیبای ادبی فرهنگی ، مشتاق اشتراک این گنجینه پربهای ادبی هستم تا باشد به عنوان شاگردی ادبیات قطره ى برای رفع تشنگی ازین بحر بزرک حاصل نمایم . و به پای بزرگان چون شما نشستن برای ما جوانان کم عمر درسی بزرگی خواد بود . به امید پیروزی وسرافرازی بیشتر شما اقای محمد مهدی بشیر

  5. admin گفت:

    دوست گرامی جناب آقای رحیمی سلام و عرض ادب !
    جهانی سپاس از حسن نظر تان . شما همیشه زنده و سلامت و موفق باشید.
    باعرض حرمت
    مهدی بشیر

  6. رشاد زرير گفت:

    درود خدمتِ جنابِ مهدی بشیر”ادمینِ” موفّقِ سایتِ ۲۴ساعت!
    یکی از اشعارِ ناچیزِ بنده چندی پیش در این تار برگ به نشر رسیده بود، اما تقریبَن بعد از آن چهار مرتبه نبشته های خود را فرستادم و لی نشر نشد؛ نمی دانم مشکل چیست؟ اشعارِ من در خورِ نشر نیستند یا ایمیلم نمی رسد.

    • admin گفت:

      دوست عزیز و گرامی رشاد جان سلام و جهانی سپاس از ایمیلت . باید به عرض برسانم که از خودت تا کنون کدام ایمیل و مطلبی دریافت نکردم و تنها ایمیل های که در مورد مطالب و اشعار دوستان دیدگاههای خود را بیان کرده بودید دریافت کردم و بس . لطفا به این ایمیل آدرس برایم بفرست :
      mehdibashir@gmail.com
      با عرض حرمت
      مهدی بشیر

  7. رشاد زریر گفت:

    درود خدمتِ گردانندهء خوب، خدمتگزار و پاسدارِ زبان و ادبیاتِ ما و مشوِّق آنانِ که می خواهند بنویسند(جنابِ مهدی بشیر)!
    سپاسگزارم حالا فهمیدم که کوتاهی از خودم بوده است، نه از شما؛ بنأَ پوزشِ مرا بپذیرید.

  8. دکتور طاوس وردک گفت:

    چشم اندازانتخابات ریاست جمهوری افغانستان
    وپیشینۀ عوامل وفکتورهای سه دهه جنگ درکشور
    نویسنده: دکتور طاوس وردک لندن مارچ ۲۰۱۳
    انچی درین مضمون می خوانید معلومات شخصی من بوده وهمه مستند است .

    آخرین راه نجات:
    به اساس اظها رات خانم کلینتن که اعتراف می نمایند:” ما مجاهدین را به مساعدت عربستان سعودی وپاکستان در زمان ریگن حمایت نمودیم تا شوروی نتواند درآبهای گرم داخل شود. زیرا دشمنان ناتو وآمریکا، شوروی سابق بود وبرای سقوط این کشور، ما به هر راه ممکن ،توسل می جستیم و پیشنهاد ( سی آی ای ) و ( آی اس آی ) همین بود که باید برای مجاهدین ستنگر وسلاح های مدحش تهیه ببینیم که در ان زمان،شرایط برای سقوط رژیم تره کی خوب مساعد شده بود وما این کا را کردیم. افغانها را توسط افغان کشتیم صرف بهانه یک ایزم – یک تیوری یعنې( اسلام در خطر است وکمونیست ها دشمنان اسلام می باشند ) به کار بود که این سلاح بسیار کاری واقع شد ودر افغانستان هر زمان که یک شخص را یک حکومت را ضربه بزنی فقط او را متهم به کفر بساز ویا بګو به اسلام وقران توهین نموده است ، مردم جاهل وبیسیواد افغانستان چشم پت قبول می نمایند چنانکه قبول هم کردن ووطن خود را خوشان خراب کرد وادامه دارد .
    هموطنان عزیز ! باوصف آنکه نظریات وپیشنهادات عده ازمورخین ، درموارد متذکره بار ها در کتوب متعدد به چاپ رسیده و در سایت های افغانی وصفحات فیس بوک همه روزه نشر می شود، من خواستم در شرایط بسیار حساس تاریخ که بود ونبود افغانستان مطرح است و امریکا با بازی بزرګ مشترکأ با انګلستان وپاکستان برای این وطن یک پلا ن شیطانی در پیش دارد ،ازین خاطر باید به نامزد های ریاست جمهوری و سوابق شان که در مراحل قبلی به ان اشاره نه شده بود ولی اکنون که ۱۱ سال تمام شما چهره های رهبران و قوماندانان نیرنګ باز ، توطیه ګر ، تفرقه انداز ، رشوه ستان و مافیایی احزاب اسلامی خویش را دیدین وجهانیان نیز انها را شناختند، دیگر برای شان چانس دادن به مقام ریاست جمهوری به معنی تباهی ونابودی کامل افغانستان خواهد بود.

    ازین خاطر من برای بار آخر برای هموطنانم چهره های کاندیدان را به شکل بسیار مختصر معرفی می دارم ، اګرچه رسما نامزد نه شدن ولی زمزمه های در مورد اشخاص متذکره موجود است که ګویا خود را کاندید می نمایند ومن نیز برای اینکه قبلا شما را از چهره های واقعی انها خبر ساخته باشم ،که نه شود خدای نا خواسته به اشخاص متذکره اشتباها رای نه دهید واعمال شان را خوب یاداشت نمایید زیرا این بار اشخاص وافرادی با سویه های متفاوت وبا نیرنګ های نو وفریبنده واز ملیت های مختلف خود را کاندید مقام ریاست جمهوری نموده اند ، برای اینکه باز مثل ګذشته کابینه وحکومت ازخارج، بالای مردم کشور مان تحمیل نشود ویا به اساس مصلحت های تنظیمی ویا فرقه یی ویا مداخله امریکا وغرب ونماینده ملل متحد، رییس جمهور بطور فرمایشی بالای مردم افغانستان تحمیل نشود مثل که حکومت مجاهدین در پاکستان ساخته شد ، حکومت طالبان در پاکستان ساخته شد ، حکومت دست نشانده امریکایی ها در بن ساخته شد و کرزی را در راس ان قرارداد و ما وشما تا امروز نتایج بسیار منفی وتراژید انرا در افغانستان در تمام سطوح زندګی با ګوشت ، پوست واستخوان خویش درک واحساس می نماییم ودر ظرف مدت حکومت داری مجاهدین و طالبها باز مجاهدین پس از اشغال افغانستان بوسیله امریکا بر اریکه قدرت رسانده شدن دست اوردهای زمان رژیم خلق وپرچم به شمول قوایی مسلح ملی کشوررا به فرمان نواز شریف مضمحل ساختند وکادر های ان همه به پروسه ( ډی ډی آر ) کشانیده شدند،تخنیک محاربوی مدرن چپاول، تخریب وبه پاکستان به فروش رسانیده شد ، ارزشهای ملی از یک سر ناپدید وازبین رفت، نفاق وشقاق بین خانواده ها تهداب ګذاری شد ،مردم در فقر وسراسیمه ګی نیم از نفوس خویش را از دست داد وکشور عملا توسط غرب اشغال شد ، پاکستان وایران در تمام سطوح بالای حکومت کرزی فرامین واوامر خود را دیکته می نمایند وطالبهای که از نظر امریکا بدنام ترین قشر جامعه به شمار می رفت وبه نام القاعده در مدت ۱۰ سال توسط طیارات بې پیلوت کشته یا به زندانها به شمول زندان ګوانتانامو انداخته شدند وعلیه شان جنګ ادامه پیدا کرد، امروز باز غرب انها را با لای مردم افغانستان حاکم می سازد ونام های شان را از لست سیاه بیرون می کشند واز زندان های پاکستان در بدل امتیازات خاص که از طرف انګلستان وامریکا به پاکستان در بدل رهایی هر زندانی طالب مقادیر هنګفت دالر داده می شود تا به امریکایی ها تسلیم داده شوند و بار دیګر برای شان غرب امتیازات مقام وچوکی و تضمین های قوی دیګری وعده داده است که در اینده توسط شان رهبران مجاهدین وخاصتا رهبران د شمال ټلواله را به دادګاه بکشانند واعدام نمایند .

    حکومت کرزی ورهبران مجاهدین یګانه دلیل شکست وبدنامی امریکا وغرب در افغانستان شدند. زیرا در مدت ۱۱ سال برای شان غرب در راس امریکا ګلو پاره کرد که جلو فساد ورشوه ستانی را بګیرید, ولی مجاهدین به حرف غرب نه کرد بنأ غرب به اشتباه خویش پی برد که اګر زمان ۱۱ سال را به طالبها اختصاص می دادیم وهمرای شان از لحاظ سیاسی – اقتصادی ونظامی همین قدر که با مجاهدین کار کردیم با ایشان مساعدت مینمودیم ،حالا افغانستان اباد و صاحب هر چې شده بود .
    اینبار کرزی وبعضې وزرای کابینه کرزی به شمول امریکا وغرب یک بازی خطر ناک اپراتفی دیګری را به خاطر ازبین بردن حریفان ودشمنان خویش د ( شمال ټلواله ) را توسط طالبها عملی می سازد تا رهبران وقوماندانان مجاهدین را خورد وخمیر بسازد ګویا ( رهبران دشمال ټلواله ) را که بیشتراز ۲۰۰۰ نفر نفرطالبها را در ریګ های دشت لیلی زنده به ګور ساختند یعنې( ماسیکر ساختن ) توسط طالب ها که تازه به قدرت رسانده می شوند حتمأ انتقام شهدای خویش را از دشمال ټلواله بګیرند وباز جبحه جدید جنګ خانمانسوز را از سر شروع نمایند (( پشتون د ننګ په کار کې خپل وار نه پریږدی دشمن ته )) وبه این ترتیب جنګ تازه وخانه به خانه را در افغانستان دامن بزنند .
    ازین خاطر تندروهای( پنجشیر و هزاره ها که در د شمال ټلواله شریک می باشند ) به صورت قطع حاضر به مصالحه با طالبها ، کمونستها ، نهاد های مدنی وتعین شان در پوست های بلند دولتی حاضر نیستن ومردم افغانستان در طول ۲۰ سال از ۱۹۹۲ مشاهده می نمایید که خود مجاهدین وطالبها عاملین اصلی ادامه جنګ و چپاول در افغانستان می باشند اګر ولسوال ها والی ها از یکسره به شمول قوماندانان څارندوی وامنیت ملی سر از نو از اشخاص صاحب اراده ملی وافغانی وغیر مجاهد وطالب تعین نه شود به هیچ وجه وضع امنیتی در افغانستان بهبود نمی یابد زیرا همه اینها وابسطه به تنظیمهای اسلامی بوده وتنظیم های اسلامی وابسطه به ( پاکستان وایران می باشند ) وهرګز اراده صلح در ضمیر شان بروز نمی کند وهمیشه غلامان حلقه به ګوش همسایه ها خواهند بود ازین رو اقای خلیل زاد در مصاحبه با رادیو ۸ صبح ګفته که در افغانستان به انقلاب ضرورت نیست بلکه اصلاح وتغیرات در سیستم باید بوجود بیاید ( مکلفیت ومسولیت ) که دو جز اساسی وارکان مهم دولت داری است باید به کرسی بشیند وما شاهد بودیم که وزیر دفاع شان بسم الله محمدی به پای بوسی پاکستان رفت وخود را تسلیم نمود ،ومردم باید ۲۰ سال را خوب به یاد داشته باشند و زمان کافی برای حکومت داری مجاهدین وطالبها بود که این ها با یکدیګر نه امدن وهمه شان اله ووسیله (پاکستان ،ایران وعربستان ) می باشند دیګر برای شان رای نه دهید که به مقام ریاست جمهورسی برسند ، ناګفته نه ماند که یک تعداد وزرای انګشت شمار ووالیان انګشت شمار مجاهدین هستند که کارهای مفید برای مردم وطن ما انجام داده وکارهای انها را باید نادیده نه شمارید ودر جاهای لازم تعین نمایید ولی متباقی کابینه را از اشخاص( تحصیل کرده – با تجربه – جدی – متخصص- غیر مجاهد – و پاک) تعین نمایید یقین کامل دارم که این بار امریکا وغرب انتخابات را سبوتاژ ویا تخریب نه خواهندکرد ویا دستوری کسی را به حیث ریس جمهور تعین نخواهد کرد .
    و اګر بازشیوۀ انتخابات ګذشته تکرار شد این بار کشور را به جنګ های خانه به خانه سوق ورهنمایی خواهند نمود ومثل که در طول همین ۲۰ سال بعد از به قدرت رسانیدن مجاهدین وطالب ها باز مجاهدین به اریکه قدرت رسانده شدند ،تمام دار وندار کشور چپاول ، دزدی ، تخریب ، وازبین رفت وبالای کشورهای همسایه مخصوصا پاکستان به فروش رسانیده شد و قوای ایتلاف ( ناتو ) تا امروز نتوانستند اشتباه ننګین که برای به قدرت رسانیدن عمال وطن فروش که در ( بن ) تکرار نمود بود،اکنون پشیمان ونادم هستند وبه اشتباهات خویش اعتراف می نمایند وباید غرب در سیاست ودکتورین ستراتیژیک خویش ۱۸۰ درجه نسبت به اینده افغانستان تجدید نظر نمایند مخصوصا در انتخاب رییس جمهور اینده در سال ۲۰۱۴ بکوشند که شیادین – آدمکشان – دزدان دریایی، مافیای افغانی ، متعصب ترین اسلامیست ها و چپاولګران تاریخ کاندید نه شوند واګر کاندید هم شدن به مردم بګویند که ۲۰ سال تمام شما را پوست کردن بعدا برای انها رای نه دهید و قدرت را برای شان تسلیم نه کنید وبګذارند که این بار خود مردم زعامت اینده این کشور را طبق مرام وخواست خود شان از جمع غیر جهادی انتخاب نمایند() نشانه های وجود دارد که کرزی با طالبها و حکمتیار به یک معامله خطر ناک وسری اغاز نموده وهر دوطرف بسیار فعال شدن چنانچې دو پوست وزارت را برای طالبها مشخص ساختن و سر از امروز برای طالبان وحکمتیار سهولت های لازم را ایجاد نمودن بطور مثال اخراج قوت های مخصوص امریکا از میدان وردک و لوګر که هردو ولایت مراکز عمده داخلی برای این ګروهای هراس افګن به شمار می ایند و توطیه تاکتیکی را که در زمان دکتور نجیب ا لله ملل متحد به تفاهم شوروی بالای دکتور نجیب الله تحمیل کرد یعنی لوی ولسوالی خوست را به فرمایش مجاهدین وغرب به ولایت ارتقاع داد وبعدا توسط افسران څارندوی ووزارت دفاع که از وابسته ګان حکمتیار بود اتومات خوست توسط مجاهدین سقوط داده شد و نفرهای ګیلم جم همه کشته شدن یک عده محدود شان فرار کردن ،ومجاهدین یک دست اورد کلان داشت که یک ولایت را سقوط داده است ، حالا نیز امریکا وپاکستان پلان دارند که این دو ولایت را به بسیار راحتی وبه بسیار زرنګی به حکمتیار وطالبها تسلیم نمایند تا از یکطرف راهای مواصلاتی به غرب و جنوب توسط این دو ګروه هراس افګند بند شود کرزی را وادار بسازد که که قدرت سیاسی را یا به حکمتیار بسپارند زیرا دو ولایت را سقوط داده است ویا خودش برای دور سوم خودرا به حیث ریس جمهور اعلان نمایند و اصلا انتخابات هیچ صورت نه ګیرد وباز با یک مقدار تغیرات دستان وزرای مربوط به ( پنجشیریها ،هزاره ها وازبک ها را بګیرند ) البته به زور طالبها ونفرهای حکمتیار ، وبه عوض ان طالبها و نفرهای حزب اسلامی که به تمام معنی مربوط به ( آی اس آی ) می باشند در کابینه جای بدهند وباز جلو انتخابات شفاف و قانونمند را بګیرد واین بار افغانستان کاملا در اختیار پاکستان باشد وبه حیث مستعمره پنجابیها در اید وباز نخبه ګان، تحصیل یافته ګان، نماینده های تمام احزاب سیاسی به شمول چپی ها ونهاد های مدنی از مقامات حذف شوند وبه شخص اقای خلیل زاد نیز خیانت تاریخی وملی انجام دهد تا شخص خلیل زاد نه تواند در انتخابات برنده شود و )) کابینه خویش را بدون دیکتات پاکستان ، ایران وعربستان از افغانهای متعهد وبا وجدان ، افغانهای اصیل بسازد تا در اینده حکومت اقای خلیلزاد نمونه مثال برای نسل های بعدی این سرزمین باشد حال توجه تان را به تشریح زندګی نامه سیاسی و پیشینه تاریخی کاندیدان که خودرا به مقام ریاست جمهوری کاندید کردند، بطوراختصار برای تان معلومات ارائیه می نمایم:

    اقای قیوم کرزی: که به اساس ګفته های برادرش محمود خان کرزی کاندید اینده ریاست جمهوری افغانستان است ، این اقا در قدم اول تمام عمر خودرا در” بارها” و”نایت کلپ” های امریکا سپری نموده ومصروف قاچاق وعیاشی بود وتحصیلات وی معلوم نیست واز غم ودرد مردم خبر نیست و نماینده خاص پاکستان می باشد ودرین نوبت به یک نفر نماینده ومزدور پاکستان باید مردم رای نه دهند .
    برادران وی محمود خان از جمله کلاه برداران تجار و سرمایه داران بزرګ افغانستان است که مبلغ ۹ ملیون دالر کابل بانک را چپاول نمود. فابریکه سمنت غوری را تصاحب نموده ونه تنها که سمنت مورد ضرورت افغانستان را تولید نتوانست بلکه برای سمنت پاکستان زمینه مساعد نمود که به اسیای میانه برود ، برادر فقیدشان احمد ولی کرزی، نیم زمین های قندهار را غصب نمود، به شمول زمینهای چونی قول اردوی قندهار که در آنزمان لوی درستیز فعلی قوماندان قول اردو د رقندهاربود و باوی درګیرشد وبلا خره اورا به مقام لوی درستیزی ورتبه ستر جنرالی تطمیع ساخت و ازوی اعترافات تلویزیونی اخذ نمود که ګویا دروغ است ګویا که من علیه احمد ولی کرزی ادعا ندارم.
    خود کرزی با خاین ترین وزرای خویش دهان جوال رشوت راګرفت وحکومت رشوه ستان ومافیای ، مصلحتی وچپاولګر را سر مردم تحمیل نمود ویکجا با دشمنان مردم چون ( حکمتیار، حقانی و ملاعمر ) زندګی مردم را تباه کرد وبا انها دهان جوال ګرفت وبارها به ایشان برادر خطاب نموده راهای کابل را برای شان باز نمود وهمه روزه حملات انتحاری وجنگ های خونین انها را سرمردم تمرین می نمایند ازینکه تابعیت امریکا را دارند وبا ارګانهای ( سیا ) روابط دارند توسط انها می خواهند دوباره در افغانستان به اریکه قدرت برسند وباز حکومت شاهی را برای ابد از خود بسازند ، مردم باید بدانند که دیګر برای خاندان کرزی ودر مجموع برای نمایندهای شان موقع داده نه شود که درانتخا بات ۲۰۱۴ وبعدازان به ریاست جمهوری راه پیدا نمایند ازموده را ازمودن خطا است .

    اقای عبدا لله عبدالله : این آقا از جمله کسانی است که در خونریزی زمان جها دوبعدا شریک بود ونیم عمرش به شکنجه وآزار مردم در کوه پایه های هندوکش سپری شده ویکجا با مسعود ودیګر قوماندانان، خون هزاران انسان بی ګناه را ریختانده واو درهر زمان حتی در زمان جهاد از لطف بادار خویش ( مسعود ) برخوردار بود ، استفاده های مادی را در هر زمان به حد کافی نموده است ، در انتخابات ګذشته که من یکی از اپرات کاری وی بودم وبسیار شرمنده هستم که زیر فرمان وی کار می کردم ومسول شهر نو وقلعه فتح الله بودم ،از نزدیک اورا می شناسم که چې نوع تیم داشت وچې کار ها را می کرد ، شکایات امورات اداری وبرخوردهای تیم اورا به معاونین وی اقای چراغ علی واقای آصفی درهمان وقت نموده ام و او از پول های استاد عطا واستاد ربانی به حد کافی استفاده نمود وبرای خود ازکشور ایران پول بسیار زیاد را اندوخت که به ګفته” رسول” یک تاجرازبک افغان ما در دوبی ،به اندازه (۲۵۰۰۰۰۰) دالر را صرف کشورایران به وی اعطا نموده است.چنانچه که امروزوی یک نیکتایی را به( ۳۰۰ ) ډالر،خریداری می نماید .

    این اقا در زمان وزارت خارجه اش کارهای بسیار خراب را انجام داده است وتعداد زیاد از وطنداران خویش را به حیث سفرا تعین نموده بود ، در پهلوی ان این اقا پوهنځۍ طب را نیز به پای اکمال نرسانیده ویک انسان درجه یک ضد پشتونها است ، باید بیاد داشت که در زمان وزارت خارجه خویش می ګفت که پشتونها برای( ۲۰۰ )سال حکومت کردند بګذار برای چند سال اقلیت های که تمام عمر در زیر ستم طبقاتی عمرخویش راسپری کردند حکومت نمایند که من برایش نامه نوشتم ودر کتاب هایم نیز درج نموده ام که اقای عبدالله شما تا حال اصطلاحات سیاسی را خوب نیا موخته اید ، زیرا در افغانستان ستم طبقاتی تنها وتنها بالای( ۶۰۰۰۰۰۰ )اقوام کوچې در افغانستان تحمیل شده که در سرتاسر افغانستان نه یک ولسوالی ، نه یک ولایت ، نه یک شهرک ، نه زمین ، نه جوی ،نه مکتب ونه مسجددارند. خلاصه اقوام کوچې در سرتاسر افغانستان هیچ چیز ندارند وشما که تعداد تان به( ۵۰۰۰۰۰ )نمی رسد ولایت دارید وچهار نفردر کابینه وزیر داشتین ( مسعود وزیر دفاع – عبدالله وزیر خارجه قانونی وزیر معارف – فهیم وزیر امنیت ) ودر زمان به قدرت رسیدن تان از پیاده دفتر تا مارشال از پنجشیر بود ، در عین زمان اقوام که در زمان امیر عبدالرحمان خان در سرحدات ایران در مقابله با قشون محمد شاه قاجارایران جابه جاه شده بود همه زیر سلطه ستم کلتوری وفرهنګی ایران قرار ګرفتند وزبان مادری شان که پشتو بود ازبین رفته است ودر مدت ۱۱ سال کرزی ووزیر معارف فاروق وردکی برای شان نه لیسه ونه متوسطه به زبان پشتو نه ساخت. امروز یکی به پشتو ګپ زده نمی تواند، اقوام(علیزایی– بارکزایی – سدوزایی – محمد زایی– ناصر– کاکړ– وردک – پکتیا – نورزایی ) امروز نیز بالای سرحد ایران افتیده وازنوامیس وطن دفاع می نمایند ولی حکومت های خائین زمان، اصلا به قصه شان نه شدند خصوصأ کرزی خائین به اقوام پشتون خود اصلا کاری را انجام نداده است

    اشرف غنی احمد زی :
    اشرف غنی احمد زی اصیل الاصل د لوګر د احمد زیو دسرخاب نه دیوی متمولی کورنی نه چې شاه پور احمد زی هم چې یو ملی شخصیت وو داشرف غنی دکورنی نه وو د افغانستان په سطح یو وتلی اقتصاد دان دی زه دده په علمیت کې هیڅ شک نه لرم، خو یوازی لیاقت بسنده نه دی بلکه ښه مدیریت کول او خلکو ته په یوه سترګه کتل ، دارتجاع نه حمایت او په مجاهد او جهاد مباهات کول دده یوه لویه اشتباه وه ، بل دا چې اشرف غنی یو عصبی ورور لری چې دده دشکست سبب هم هغه شوو همدارنګه دده تیم دغلو ، لاری وهونکو ، مافیا او، غاصبینو نه جوړ شوی وو لکه ( صبور فورمولی چې ماته زمانګل دهاتی او جنرال اکرم او داکتر اسدالله چکری معرفی کړی وو چې دغو فورمولی د وزارت دفاع تانکونه او وسایل په پاکستان پلورلی وو خو داشرف غنی دستیار او دستاد مشر وو خوکه د خلیل زاد ملا وتړی او دخلیل زاد اقتصادی مشاور او وزیر مالیه ووسی د ټیم بهترین ټاپ غړۍ ورنه جوړیژی .

    هغه بل علی احمد جلالی دی :
    دغه اقا په خته دترکانو د کورنی یو سړۍ دی چې په غزنی کې خپلوان ژوند کوی ، جلالی یو وتلۍ نظامی افسر دی او د ستراتیژۍ ښه معلم دی دبلی خوانه یو وتلۍ فروفیسور دی دده له پاره د افغانستان د شورای امنیت دریاست مشری او د افغانستان دستراتیژیکو اړیکو دمشر وظیفه ډیره اړینه بولم ، دده دټیم منلې کسان داسې شیان وو ، کسان به نه وایم ځکه ( رشوت خواره – قاتلین – غله او د پاکستان )نوکران وو، چې منان امیری دوزارت دفاع دمالی ریس چې اصلا دساختمان انجینر دی خو درشوت په خاطر ېې دوزارت دفاع دمالی ریاست غصب کړو او د رحیم وردک سره دواړه ملیاردران شول ، او بل ېې بریالی نصرتی وو دغه دواړهغه څیری دی چې په رشوت او چپاول کی نوم لری ( جلالی زموږ دوخت دببرک کارمل په وخت کې دریاست تعلیم او تربیی د مکاتبو مدیر وو – بیا ده مکتب ارکانحربی په شوروی کې د ورشیلوف په اکادمی کې لوستی دی او په روسی روانی خبری کوی ،او یو ستراتژیست انسان دی ) ولی مجاهد شوو او ده د هغو ۱۵۰نفرو خاینینو لست تر ننه افشا نه کړو او وډار شوو په داسې حال کې چې ریس جمهور باید و نه ډار شی که جلالی صاحب د خلیلزاد ملا وتړی دیوه قوی ټیم تکړه غړی شمیرل کیژی .

    خانم فوزیه کوفی :
    دغه یوه باجراته ، پاکه ، با مسولیته ښځه ده او وطن او خلک ورته ګران دی دتحصیل درجه یی خلک وایی تر لیسانس پوری ده ، ددی له پاره ریاست جمهوری څوک نه ورکوی ځکه زموږ په هیواد کې د ښځو ازادی او ریاست جمهور کیدو ته ډیر کالونه پاتی دی او ښځه په ننیو شرایطو کې د ریاست جمهوری داداری او مدیریت نه ډیره لری ده هوکې در سره منم چې ته به دیوی ښې وزیری پوست (وزیر امور معلولین معیوبین ) مقام به درته ښه پوست وی او ته هم باید په خپله بزرګواری د خلیل زاد د کاندیداتوری نه ریاست جمهوری ته ملا تړ وکړې.
    شاغلی اتمر صاحب :
    وزیر سابقه معارف اوداخله وو د دوزارت په موده کې هلته دده تر سیوری لاندی د هر مکتب دبید والانه چې برنده شی ۲۰۰۰۰ ډالره رشوت تر لاسه کیدو زه دیوه ساختمانی شرکت ریس وم او زما دوستانو دغه پیسې انجینرانو ته ورکړی وی او ډیر نور کارونه لکه د مکتب په هلکانو د کتابو خر څول او د بیسیواد او رشوت خورو ریسانو مخه ده ونه نیوله دواړه وزارتونه دده دسویی نه ډیر لوړ وو معذرت غواړم تا ته د امنیت ملی یو ریاست بس دی ته هم کولای شی دخلیلزاد سره اړیکه ټینګه کړې.

    احدی صاحب: وزیرمالیه او تجارت وو او سابق ده دخپلو وزارتو په دوران کې نه درشتخورو مخه ونیوله او نه ېې د وزارتو له عهدی او اختیاره وتلی وواو تر ننه پورې د پاکستان سره ده صرف سر خوزولو او د خپل معین کومکی او نورو ۲۰ کسانو سره ستا مناسبات د رشوت او خیانت په تور توهمتی ېې او دیوه نشنالست نوم در پوری دی هیله ده استعفا ورکړی او بیرته امریکا ته لاړ شی یا په افغانستان کې د افغان ملت ګوند رهبری ته دوام ورکړې .

    استاد عطا محمد نور :
    په دی کې هیڅ شک نشته چې استاد عطا محمد نور یو وتلی والی وو او دی او ډیر کارونه ېې په مزار شریف کې کړی دی او دده کارونه د ۱۹۹۲ نه را په دی خوا د ستاینی وړ دی به هر صورت چون سابقه او با حزب جمیعت پیوند دارد وحزب جمیعت در زمان جهاد بسیار کار های خراب ونابخشودنی انجام داده است که من صرف به چند نمونه ان اشاره می نمایم:
    با روسها از طریق ربانی ومسعود روابط حسنه هم در جریان جهاد وهم بعد از جهاد داشتند.
    درین خصوص ، شواهد انکار نا پذیر بدست من موجود است وزمان هم بر علیه اعضای حزب دموکراتیک خلک تهمت می بستند که انها با کمونیست ها ارتباط دارند وروسها را اوردند. در حالی که بادی ګارد مسعود ( اسلام الدین که نام اصلی وی سیرګې بود ومشاور خاد روسی وی اندری نام داشت ) ودر مصاحبه ۱۰ جوزا با تلویزیون ( آن – ت – وې ) روسیه با ګردانندګی یک تبعه روس به نام کسیلیوف ، این مصاحبه با مسعودثبت شده وشما می توانیدآنرا مشاهده نمایند.
    ایشان با کشورتاجکستان روابط حسنه داشتند واز میدان هوایی کولاب همیشه طالبها را بمبارد می نمودند وطیارات افغانی با پیلوتهای افغانی با ایشان کار می کرد ،علاوه بر ان رهبرشان ربانی به سرکردګی وزیر خارجه وقت غفور زۍ(۳۰ ) کیلو متر اراضی اشکاشم را که بازار مشترک بین هردو کشوربود به جانب تاجکستان به فروش رساندیند که این قرارداد را “غفور زی” به امضا رسانیده بود که بلاخره ،غفور زی در یک دسیسه از طرف رهبری جمیعت با دیګر عمله، در هلیکوپتر سقوط داده شده وبه قتل رسانیده شد تا محتویات قرارداد افشا نشود،که البته این جریان در کتاب “بې ستری مردم افغانستان” با عکس ان بازتاب روشن یافته است .
    اګر اینها ( رهبر شان ربانی ) دشمن روس می بود پس چرا به شوروی سفر مخصوص داشت وبا امام علی رحمان اوف ریس جمهور تاجکستان به پای بوسی پوتین ریس جمهور روسیه بامارشال فهیم رفتن عکسهای وی را ببینید وحرفهای ( پوتین که به امام علی رحمان می ګویند ، دروزیم نه ده په موچ ) یعنی دوستانو ته باید مرسته ورکړۍ ( البته د طالبانو په ضد ) .
    درجنګ های کابل بین حکمتیار وحزب جمیعت در حدود (۶۰۰۰۰ )نفرازشهریان کابل قتل عام و(۲۴۰۰۰۰) تن مهاجر شدند وشهرکابل ،به مخروبه تبدیل شدکه آثار ویرانی ان همین حالا دیده می شود. بنا ایشان نباید به هیچ وجه به ګذشته خود افتخار نماید .
    در روز که جمیعت وارد کابل شد تمام دار ونه دار کابل چور شد به شمول قالین وزارت خارجه که قوماندانان بین خود تقسیم وقیچی نمود ، وبالای بستر دکتور نجیب الله فیر های کلاشنیکوف صورت ګرفت وتلویزیون ها در روجایی ها بسته به خانه ها انتقال داده شد وشهر کاملأ چپاول شد که نمونه ان فابریکه جنګلک – وفابریکات شخصی ودولتی است ، به شمول موزیم کابل فلم زنده ان موجود است
    در شهر کابل هزاره ها را قتل عام ساختند،راجع به اینکه ایشان( ۷۰ -۸۰ ) قباله در مزار دارند درین مورد در سایت بینوا مقالات زیادی نشر شده است ،باید گفت که زمین ها وجایداد ها را به نام خود کردند آقای نور! شما استاد هستیند وانسان لایق هستیند نه باید با ګذشته های که ګویا ( کشتن – بندی کردن – توهین کردن – زشت ګفتن – ازیت وازار دادن – غصب دارای های مردم وملکیت ها از طرف رهبر تان که در ان جمله یګانه منزل شخصی من اپارتمان ۲۳ بلاک ۱۲۲ مکروریان سوم نیز شامل است به فرمان ربانی به طرفداران تان توزیع شده است که این خود کار نا جایز بود زیرا اپارتمانها برای ۴۰ سال اقساط وبه قیمت ۴۰ هزار برای ما به بیع قطعی توزیع شده بود که ۱۰٪ انرا تحویل نموده بودیم و ۱۰ سال نیز دران زندګی کردیم ودر ۱۰ سال مبالغ زیادی تحویل کرایه وبرق وصفایی نموده ایم ومن تا امروز بیخانه وبی سر پناه هستم، با ایران روابط نزدیک تان باعث بې ستری مردم افغانستان شده زیرا ایران فابریکه سمنت پل هاشمی را که فقید ببرک کارمل توسط “کشورچکسلواکیا تکمیل نموده بود ویک غند عسکری ،دران برای حفاظت جابه جا بود وبند برق سلما را نیزفقید ببرک کارمل توسط هندوها شروع نمود وبندآبګردان ان نیز تکمیل شده بود که در مدت ۲۰ سال ازطرف رفیق عزیزتان اسماعیل خان اصلا درموردآن علاقه نشان داده نه شد تااعمارآن تکمیل شود.
    بلاخره دشمنی تان با دوستم کار نادرست بود زیرا دوستم ازبک بچه راستین بود که اسماعیل خان را اسیر ساخت و نه کشت وهمه رهبری تان را که از دست طالبان فرار کردین به دربار دوستم پناه بردین ودوستم از شما استقبال کردولی تا هنوز دوستم را ملحد وکمونیست خطاب مینماییند.
    شما با دولتمد ارانیکه شما را به قدرت رساند جفا کردیند وتشکیل ایتلاف را بعد ازینکه بر اریکه قدرت تکیه زدیند رد کردیند وهمه را با فریب کاری مجبور به محاجرت به دیار بیگانه به محاجرت مجبور ساختین .
    به هر حال به عقدیه من برای اینکه به حیث یک انسان مترقی واستاد زندګی کردین باید همیشه به نواقص وکمبودی ها اعتراف نمایید وانتقاد پذیر باشین وراهای اصولی وانسانی را با همه برادران ( پشتون – هزاره – ازبک ) برقرار نماییند میتوانیند به حیث رییس جمهور آینده، بعد از خلیل زاد اګر برنده شد ،به حیث کاندید ،عرض اندام نمایید وبګذار همه چیز به پختګی برسد وتا انوقت شما نیز تجربه سیاسی ودولت داری را کسب می نمایید. پیشنهادم برای شما این است که از خلیل زاد حمایت نمایید.

    متباقی هر کسې دیګرې که خودرا کاندید می کند قرار افواهات ( فاروق وردک – داودزی – وغیره ها ) که از مربوطین حکمتیار اند باید علیه اقای خلیل زاد قرار نه ګیرد زیرا زمان ومکان حکم می کند که بیدون خلیل زاد شخص دوم نمی تواند این وطن را که تمام کارمندان دولتی ان ( پاکستانی – ایرانی وعربی ) شدن و خود کشورهای متذکره هر ګز به ازادی – ترقی – وتمامیت ارضی افغانستان خوش نیستن وقایل نیستن مثال های زنده ان بسیار زیاد است مثلا (( ایران بند برق سلما را نمی ګذارد – بند کمال خان را نمی ګذارد – لوله ګاز را نه پذیرفت – شعیان را تحریک وشورشیان را تحریک ومسلح می سازد – افغانها را در ایران اعدام می نمایند برای ریس جمهور کرزی معاش اعزازی حواله کرده – در زبان دری ۱۰۰۰ ها واژه فارسی را وارد نموده – وبسیار مثالهای زیاد،همچنان پاکستان ، دیورند را به رسمیت مې شناسد – راهای بحری را به زور سر تان بند می کند ، اموال تجار را سالها به دمبرج مواجه ساخته – کابینه تان را تعین وبرطرف می کند – نیم قووای مسلح افغانستان به دستور پاکستان عمل می کند و پاکستانی است ، همه چیز را سر ریس جمهور دیکته می نمایند – هر سه دشمن افغانها را در خاک خود جای داده انتحاری را برای تان اعزام می دارد و۱۰۰۰ مثال وخیانت دیګر پاکستان ، از طرف دیګر یګانه راه برای امنیت سرتاسری – ترقی – بازسازی ونوسازی در کشور ( اعمار مجدد وسر از نو قووای مسلح ملی ) است ، هموطن قووای مسلح شما قووای مسلح ( مصلحتی – دستوری – سمتی – مذهبی – فرقه یی اجیر و در اسارت وارتباط مستقیم پاکستان وایران است ) اګر کسې خوش می شود یا خفه این یک حقیقت است ، من شخصا اطلاعات به دست دارم که قوماندانان امنیه و قوماندانان بعضې قطعات قووای مسلح با ( حکمتیار – طالبها – حقانی ) تنظیم هستند ، وپیش از پیش اطلاعات عملیات ها و واینکه کجا می روید وچقدر قوت با شما است پیش از پیش به ګرو های متذکره توسط موبایل ها اطلاع داده می شود ، حال شما بګویید که شما چطور جلو انتحاری را ګرفته می توانید ،

    درمورد اقای خلیل زاد :
    اقای خلیل زاد در رشته سیاسی دکتورا اخذ نموده وسالیان متمادی به حیث عضو فعال در حزب جمهوریخواهان امریکا کار نموده ودر افغانستان به حیث سفیر منتخب امریکا ، بعدا در عراق وبعدا در ملل متحد در زمان حاکمیت جورج بوش وظایف انجام داده است در تجارت نیز بسیار فعال وبا پسرخود درمورد بزنس کمک می نماید ، تمام باریکی ها ، راز ها ، توطیه های دشمنان داخلی وخارجی به شمول پاکستان ،ایران وعربستان را درمورد کشور مان به خوبی اګاه است ، در پهلوی ان او میتواند با شناخت که از رهبران حکومتی و نمایندګان مجالس سنا و پارلمان امریکا دارند برای جلب کمکهای مالی و نظامی برای افغانستان درین دورۀ بسیار بحرانی و حساس در افغانستان نقش خوبی را بازی کرده می تواند زیرا برای کشور ما به یک دیپلومات وسیاست مدار کهنه کار وازموده بیشتر از هر وقت دیګر ضرورت است از تمام احزاب ،بویژه (( جبحه ملی – اتلاف احزاب چپی – اپوزسیون به رهبری عبدالله – حزب عدالت – شخصیت های که کاندید برای مقام ریاست جمهوری اند ودیګر نهاد های مدنی ورهبران مذهبی ، ملا ها وطالبان وروحانیون کشور خصوصأ بخش طلاب ومحصلان تمام پوهنتون ها )) که به مزیت تحصیل و ترقی خوب می فهمند وبرای بیرون رفت ازین مرحله وګذار به یک مرحله ( صلح – اشتی و ترقی ) برای جناب دکتور خلیل زاد موقع فراهم بسازید که افغانستان را از دهان ګرګان وحشی ( پاکستان وایران ) این قاتلین ،ادم کشان ، انتحاریون ، تروریستان ، ادم ربایان رشوه خوران ، مافیای ترافیک مواد مخدر واسلحه و بیکاری نجات بدهند ولا اقل چند بند بزرګ برق را برای افغانستان در هر نقطه کشور که امکان تولید زیاد برق موجود باشند اعمار نمایند وزمینه را برای نسل های اینده وجوانتر که بعدا روسای جمهور می شوند را یاد بګیرند که ریس جمهور یعنی کی ورییس جمهور یعنی چی .
    سوال های در مورد اینکه خلیل زاد یک امریکایی است وزن امریکایی دارد وپسر او الکساندر نام دارد خدمت تان عرض نمایم که اقای خلیل زاد اصیل الاصل افغان بوده ودر امریکا بنا به محرومیت ها ومهاجرت ها و جنګ های ۳۴ ساله در کشور، مانند دیګر هموطنان که به لبنان به تحصیل رفت مانند( اشرف غنی – جلالی – قیوم کرزی – بیات ) وبسیار دیګران در انجا درس خواندند وکار کردند و بدون کار کردن در غرب کسی نان خوردن خودرا پیدا کرده نمی تواند. ازینکه یک افغان در کشور های خارج مخترع شود یک افغان وزیر شود یک افغان استاد شود یک افغان سفیر شود همه برای وطن مان افتخار است ولی اصلیت وی نا بود نه شده به زبان ماوشما ګپ می زند و مسلمان است وهمیشه به درد وطن ما می خورد. اګر دشمنان افغانستان ذهنیت های مردم را در مورد خلیل زاد خراب می سازند به معنی این است که باز دست توطیه کشورهای خارجی در میان است. نګذارید این بار شما را بازی بدهند همه به یک اواز برای نجات خود تان برای نجات وطن مان برای خلیل زاد رای بدهید وبه دور او در یک اجماع ملی جمع شوید که دشمنان بفهمند افغانها درک و تشخیص زمان ومکان توطیه ها را دارند وجلو انرا ګرفته می تواند ،
    و در ضمن باید با دشمنان داخلی( ملا عمر اخوند ، حکمتیار – مولوی حقانی ) و مخصوصا انعده از زورمندان وتفنګ سالاران که در طول ۲۰ سال حاکمیت مجاهدین ، طالبها وباز مجاهدین به رهبری امریکا همه از یکسر در داخل افغانستان فرمان عفوه صادر شود در صورت که از فرمان عفوه عمومی استفاده نه نمایند وسلاح به زمین نهګذارند باید به اندازه خورد وخمیر شوند که دیګر برای ابد به پای ایستاده نه شوند وزمینه تبلیغ کشورهای ( پاکستان –ایران وعربها ) در کشورما برای شان پیدا نه شود که این همه اجراآت به رهبری اقای خلیل زاد میسر شده می تواند زیرا اقای خلیل زاد مرد عمل و تیوری است اقای خلیل زاد می تواند پوتانسیل نظامی قوای مسلح افغانستان را از لحاظ اکمالات تجهیزات وتخنیک محاربوی بلند ببرد وکمکهای بی دریغ امریکا وسایر کشور های خانواده( ناتو وایساف را از لحاظ اقتصادی ) جلب نماید وبرای کشور ما تهداب یک ټیم ، متخصص ، پروفشنل ، به اساس شایستګی ، سابقه پاکی، اساس بگذارد. البته ازپذیرش انهای که دستان شان به خون مردم الوده باشند به صورت کلی اجتناب نماید.
    بطور نمونه من چند وزیر را برای اقای خلیل زاد پیشنهاد می نمایم اینها را سر از امروز در اجماع عمومی وملی تان شریک بسازید ، اګر تعین کردید هم خوب واګر نه کرد ید هم کار خودشما است. مقصد من به طور نمونه از اشخاصی است که نسبت به دیګران بسیار لایق تحصیل کرده وپاک می باشند وهر کدام یک عمر تجربه دارند به امید اینکه مردم افغانستان در انتخابات برای اقای خلیل زاد به حیث ریس جمهور اینده افغانستان رای بدهند وامید وارم تا آقای خلیل زاد عده محدود وزرای پشنهادی مرا با بعضی تعینات مهم در بخش های دیګر ،خصوصأ دربخش نظامی در کشوربپذیرد ویک ټیم کاری که خوب مدیریت کرده می تواند از انها تشکیل نماید البته اګر اشخاص متذکره خود شان متمایل باشند :

    • وزیر دفاع محترم جنرال ارکانحرب امریکا وشوروی نورالحق علومی،رییس حزب متحد ملی مقیم افغانستان .
    • وزیر داخله محترم جنرال دوستم که رییس جنبش ملی اسلامی است.
    • وزیر امنیت ملی محترم جنرال ارکانحرب قادر میاخیل مقیم آسترلیا لازم است تا این ریاست به وزارت ارتقا داده شودوباید اذعان داشت که وی از اعتماد مردم برخوردار است.
    • وزیر خارجه محترم ملک ستیز،شخص تحصیل یافته وکارشناس روابط بین الدول .مقیم درکشور دنمارک ویاشهر کابل، دیپلومات ورزیده ، متخصص رشته خود شخص مردم دار
    • ریس شورای امنیت ملی ومسول مطالعات ستراتیژیک افغانستان محترم علی احمد جلالی.
    • وزیر مالیه محترم دکتور اشرف غنی احمد زی مقیم شهر کابل.
    • وزیر تحصیلات عالی محترم پوهاند دکتور محمد غوث حکیمی استاد انستیتوت پلتخنیک،مقیم شهر کابل، شخص مردم دارودانشمند .
    • د طالبانوتحریک نه محترم ملا متوکل، وزیر عدلیه مقیم کابل .
    • وزیر شئون اسلامی واوقاف محترم ملا ضعیف اخوند مقیم کابل.
    • وزیر معارف محترم پوهاند دکتر داوود راوش رییس ایتلاف احزاب چپی،شخص پرنفوذ مردم دارودانشمند.
    • وزیر اطلاعات وفرهنګ محترم عارف عرفان مقیم لندن شخص دانشمند ومتنفذ .
    • وزیر امور زنان محترمه شکریه بارکزی زن مبتکر ومردم دارمقیم شهرکابل.
    • وزیر مخابرات، وزیر فعلی ، متخصص رشته خود است ومردم دار است .
    • وزیر صنایع خفیفه محترمه خانم پرلیکا مردم داربوده وتجربه در صنایع دستی دارد. چون افغانستان برای ۲۰ سال دیګرقدرت تولید ماشین الات را پیدا نمی کند ضرورت جدی مطرح می شود که برای انکشاف صنایع خفیفه وصنعت دستی یک وزارت احیا شود تا طبقه زنان ومردان بیکار را در قرا وقصبات به کار بګمارند
    • وزیر صحت عامه محترم دکتور چراغ علی مردم دار است ومتخصص رشته خود است .
    • وزیر اب وبرق محترم راز محمد پکتین انجینر ورزیده برق مربوط حزب وطن است
    • لوی څارنوال یک افسر لایق – تحصیل کرده ،جدی وپاک تعین نمایید.
    • وزیر ترانسپورت محترم حمیدالله فاروقی درکابل است.
    • وزیر سرحدات محترم معین مرستیال در کابل است.
    به بزرګواری تان سر از امروز اشخاص متذکره را در جمع اجماع ملی بپذیرید تا فعالیت های کمپاین انتخاباتی رابه نفع شما اغاز نمایند وتمام توطیها ی شوم دشمن را خنثی بسازند در پهلوی این اشخاص متباقی را از کسان که در اتلاف عبدالله – جبحه ملی – احزاب سیاسی ودیګر نهاد های مدنی مطرح می باشند شامل اجماع ملی بسا زید وچشم دشمنان را کور بسازید ، این یګانه راه تفاهم ووفاق ملی بین افغانها به شمار می اید واز نظر من یګانه راه نجات افغانستان است .
    ———————————————
    علاوه بر ان چون هنوز حالت در کشور حالت جنګ است پیشنهاد می نمایم که به بزګواری تان اګر برنده شدین اشخاص با تجربه وسابقه دارذیل را درین عرصه ها به حیث آمرین زونها تعین نمایید:
    *جنرال لودین مقیم کشورهالند به حیث امر زون مشرقی.
    *جنرال رحمت الله روفی ،مقیم کابل ،به حیث امر زون غرب .
    *جنرال عبدالروف بیګی مقیم کشور سویدن به حیث امر زون شمال.
    *جنرال اکرم سردار ،مقیم کابل به حیث امر زون قندهار .
    * جنرال محمد اصف دلاور سفیردرکشوراوکراین به حیث امر زون مرکز .
    * جنرال بابه جان به حیث قوماندان امنیه کابل .
    *جنرال حسام الدین حسام ،مقیم کشور هالند.رییس کشف واستخبارات وزارت دفاع.
    با تعینات متذکره وایجاد تیم کاری ومدریت توانای تان، جلو قسمت اعظم رشوه ستانها مسدود وعملیات های محاربوی به وقت وزمان آن، با درایت ومسئولیت خودشان تحقق یافته وچشمان دشمنان داخلی وخارجی کور می سازید ودرعین زمان یک بخش از حکومت به اشخاص که واجد شرایط عالی از همه لحاظ اندوغیر مجاهد اند سپرده شده، و به این ترتیب در کشور حکومت با قاعدۀ وسیع باترکیب اشخاص تحصیل کرده ومتخصص ولایق تشکیل می گردد. وبلا خره در کشور اساس یک سیستم جدید حکومت داری تهداب ګذاری خواهدشد .من یقین دارم که این اشخاص به کشورهای پاکستان ایران وعربها هیچ نوع روابطی نه خواهند داشت. به امید پیروزی تان به خاطر نجات مردم افغانستان .
    جناب محترم دکتورخلیل زاد شما باز هم به بزرګواری تان اګر برنده شدین باید به اساس تعین دکتورین نظامی افغانستان کارهای متذکره را در عمل پیاده نمایید موفقیت همیشګی تان ارزوی من است.
    با درود های فراوان (پوهندوی ارکانحرب دکتور طاوس وردک ) لندن مارچ ۲۰۱۳

  9. admin گفت:

    دوست عزیز جناب وردک صاحب ضمن عرض سلام از اینکه به ۲۴ ساعت پیوستید تشکر ، مطلب ارسالی تانرا نشر کردم و از خواننده گان عزیز و هموطنان گرامی میخواهم تا نطریات خود را در مورد آن بیان نمایند. به نطر بنده پیشنهاد شما را مردم افغانستان هیچوقت قبول نکرده و نخواهند کرد . جون جناب عالی یک تعداد از جنایتکاران را که دستهای شان به خون هزاران هموطن ما آغوشته است بحیث وزیر وغیره پیشنهاد نموده اید و آنها باید محاکمه شوند نه وزیر و … باعرض حرمت مهدی بشیر

  10. D:razia.hotaki گفت:

    برگزاری از روز جهانی زن توسط افغانهای مقیم روسیه
    با نوای موسیقی و هوای وطن
    اتحادیه سراسری افغانهای مقیم روسیه بتاریخ ۸ مارچ ۲۰۱۳ با تدویر محفل رنگین و پر شوری که نوای موسیقی دلنشین افغانی از آغاز تا انجام آنرا گرمی ویژه یی بخشیده بود در تالار “فدراتسیه میر سگلاسی” از روز جهانی زن تجلیل و بزرگداشت بعمل آورد محفل مذکور که علاوه از مهمانان خارجی بیشتر از سه صد نفر زن و کودک فامیل های افغان در آن حضور یافته بودند توسط بانوان معزز جامعه افغانی هر یک محترمه مهوش پویه گر و محترمه مینا نادری با خوانش و دیکلمه پارچه های منثور و منظوم به زبان های ملی کشور هنر مندانه گرداننده گی میشد .
    در آغاز محترمه داکتر راضیه هوتکی عضو هئیت رئیسه و مسول شعبه زنان اتحادیه سراسری افغانها و رئیس شورای زنان افغان مقیم روسیه در رابطه به موقف و جایگاه اجتماعی زن در جوامع بشری ، چگونگی فعالیت های اجتماعی و سیاسی زنان افغان و همچنان پیوند مبارزات زنان با هشتم مارچ مختصراً صحبت نموده و از زنان افغان مقیم روسیه درخواست تا در سازماندهی و پیشبرد جهات مختلف زنده گی اجتماعی و مدنی خویش فعالانه سهیم گردند .
    متعاقباً هنر مندان خوش آواز و مستعد افغان هر یک محترم نور نصیب و محترم ذکی قیس در حالیکه در نواختن تبله با زیبائی خاصی توسط محترم نذیر ایوب همراهی میشدند با اجرای ترانه ها و اهنگ های شاد ، دلپسند و پرشور جشنی و وطنی محفل را ارایش و جوشش هنری بخشیده و زنان اشتراک کننده در یک فضای ویژه ، استثنائی و کاملاً زنانه توام با احساس آزادی و فارغ از قید و بند حضور مردانه به رقص ، پایکوبی و شادمانی پرداخته و از حضور یکدیگر با ظرافت و صمیمت خاصه زنان آزادانه لذت بردند.
    درست زمانیکه برنامه های موسیقی به پایان خود نزدیک میشد محترم خواجه میراحمد معاون اتحادیه سراسری افغانها برای دقایقی چند در محفل حضور یافته و روز جهانی زن را به همه زنان افغان تبریک و شادباش گفته و ضمن اینکه پیغام تهنیت محترم حاجی اختر محمد صافی رئیس اتحادیه سراسری افغانها را به مشترکین محفل و همه زنان افغان وسیله شدند و دسته گل های که به عنوان تحفه از جانب رهبری اتحادیه تهیه گردیده بود به محترمه داکتر راضیه هوتکی مسول شعبه زنان اتحادیه ، محترمه مینا نادری و محترمه مهوش پویه گر گرداننده گان محفل و همچنان برای دو تن از مهمانان خارجی هر یک خانم لادا و خانم ایکا ترینه که زبان فارسی را نیک دانسته و با افغانها روابط نزدیک اجتماعی وکاری داشته و دارند اهدا گردید .
    قابل یادآوریست که مجله “نادیه انجمن” ارگان نشراتی شورای زنان افغان در فدراسیون روسیه که بصورت فوق العاده پر محتوا با شکل و دیزاین زیبا و جالب تهیه و به حاضرین محفل توزیع گردید.
    نا گفته نباید گذاشت که تحایف تهیه شده از جانب نماینده گی های اتحادیه در بازار های شهرمسکو نیز به محترمه داکتر راضیه هوتکی اهدا و با اظهار امتنان و قدر دانی پذیرفته شد .
    محفل که ساعت ۳ بعد از ظهر آغاز یافته بود حوالی ساعت ۷ شام با صرف طعام لذیذ افغانی خاتمه یافت .
    گزارشگر از شعبه زنان اتحادیه سراسری افغانها

  11. Shafiq Ahmad Setak گفت:

    شفیق احمد ستاک- تورانتو
    نوبهار
    نوبهار آمد به میهن، نگهتِ گل را ببین
    بر سرِ هر شاخه رقصِ بالِ بلبل را ببین
    درکنار رود بنشین، مستی یی دریا نگر
    سر به صحرا زن، شکوه موجِ سنبل را ببین
    از زبانِ پاکِ مینایِ پُرِ ابرِ بهار
    باز در گوشِ چمن، آهنگِ قُل قـُل را ببین
    قطره قطره آبِ باران، چشمه و دریا شود
    وحدتِ زیبایِ جزءِ تابعِ کـُل را ببین
    با دوچشمِ گوش وبینی در گریبانِ بهار
    هر زمان، بویِ خوشِ مُشک وقرنفل را ببین
    بازهم بر شانه و پیشانیِّ هر آبشار
    از مه و از آب باران، زلف وکاکل را ببین
    خوش خرامِ خرمنِ هر لالهء سرخِ مزار
    دامنِ “عشرت سرایِ” شهر کابل را ببین
    گاه، بنگر، دره های پرخم و پیچِ کـــنر
    گه برو، سرسبزی یی هرات و زابل را ببین
    گه برو بهرِ تماشایِ گلِ نارنجِ شرق
    گاه هم رفتارِ ماهرویِ سرِ پُل را ببین
    بر سر و بر رویِ هر دوشیزهء زیبایِ بلخ
    زینتِ گل، بر سرِ گل بر سرِ گل را ببین
    در سجودِ قطره ای، با چشمِ دل آخر “ستاک”
    اوجِ آهنگِ ترقـی، در تنزُّل را ببین
    ******

  12. Shafiq Ahmad Setak گفت:

    شفیق احمد ستاک – تورنتو
    بیقراری
    مگردان زرد آخر، گونهء سرخ اناری را
    مکن پائیز غم روز خوش فصل بهاری را
    ز روی صلح گر آیی شبی جانا در آغوشم
    برون کن از تنت، آن سینه بندِ انتحاری را
    فضای فکرِ دینِ پاکِ خود، مسموم مکن دیگر
    به سر مگذار دستار و کلاه انفجاری را
    به بحرِ نیلگونِ آسمانِ صلح و آرامش
    دمی بنگر، شکوهِ بالِ پروازِ قناری را
    من و تو سالها یار هم و غمخوار هم بودیم
    بیا و تازه کن یکبارِ دیگر، رسمِ یاری را
    چو ” اعمی” و “بصیر” هرگز برابر نیست در عالم
    رها کن، دامن ِ چرک و سیاهِ کورِ قاری را
    به مصرِ زندگی گر ایمن از مکرِ زمان گردی
    ز سر بیرون مکن، فکرِ عزیزِ رستگاری را
    به اوجِ پاک نفسی همرکابِ خیلِ ایمان شو
    مده از کف عنانِ یک چنین، اسب سواری را
    ” ستاک” اکنون که باز هم ازدیارِ خویشتن دوری
    بخوان شعری برایش، کم نما دل بیقراری را

  13. Shafiq Ahmad Setak گفت:

    از: شفیق احمد ستاک shafiqsetak@gmail.com
    بهار
    گرچه دنیا همه در دستِ تتار است اینجا
    باز یکبارِ دِگر، فصلِ بهار است اینجا
    لاله مست از میِ بارانِ بهاری باشد
    نرگس از دیدنِ آن، سخت خمار است اینجا
    نافِ آهو به چمن، مشکِ ختن عرضه کند
    شیر در بیشه روان، پشتِ شکار است اینجا
    نحل، در دشت و دمن، شیرهء گل می جوید
    مور، از خانه برون، در پی کار است اینجا
    موجی از یاسمن و سنبل و سوسن در باغ
    دشت هم شاهدِ صد نقش و نگار است اینجا
    آسمان، منبعِ الماسک و رعد و برق است
    ابر هم، نرگسِ صد گریهء زار است اینجا
    سالِ نو آمد و باز این دلِ بیچارهء من
    دور از خانه و از شهر و دیار است اینجا
    نوبهار است و لی میهنِ آبائیِّ ما
    صحنهء کشمکشِ ” سام” و ” تزار” است اینجا
    باز در جنگل سرسبز بهاران امروز
    نقشِ شیران همه، در دستِ حمار است اینجا
    خائنان در پیِّ ِ کتمانِ حقائق باشند
    بر سر و صورتِ تاریخ غبار است اینجا
    رهبران دِگران، در پی کار وعمل اند
    بر لبِ رهبر ما، صرف شعار است اینجا
    لشکرِ دهشت و ارعاب به پشتِ درِ ما
    باز آماده و در نظم و قطار است اینجا
    مغزها بار دِگر زین وطنِ خسته و زار
    از بدِ حادثه، در حالِ فرار است اینجا
    سرِ آیندهء ما باز در این فصل بهار
    مافیا یکسره مشغول قمار است اینجا
    آتش وعدهء اغیار بسوزد، به زمین
    دیگ در شاخه ای، در قیلِ چنار است اینجا
    ریش بر صورت و عمامه به سر، شیخ ولی
    آستینِ چپنش، خانهء مار است اینجا
    نوبهار است، دل و نبضِ طبیعت آرام
    به دلِ ماست که نِه صبر و قرار است اینجا
    گرچه اینجا همه سرسبز و قشنگست، اما
    نَه شقایق، نه گلِ سرخِ مزار است اینجا
    باز ماهوارهء آوارهء اشعارِ “ستاک”
    خارج از خدمت و بیرون ز مدار است اینجا
    ********

  14. Shafiq Ahmad Setak گفت:

    شفیق احمد ستاک – تورنتو – shafiqsetak@gamil.com
    بهار شاعر
    ســال نو آمــد و آورد بهــارِ دِگری
    لیک من دور ز میهن به دیارِ دِگری
    لاله مست از مَی ِ باران ِ بهاری گردید
    نرگس ازدیدن ِ آن یافت خمارِ دگری
    خوش بُـوَد فصل گل ولاله وایام بهار
    پایِ سرویِ، صنمی، بوس وکناری دگری
    گرچه سرمای زمستان، به نگارستان زد
    نَـزَدم دست، به دامان ِ نگاری دگری
    نوبهاراست و سرِ شاخهء خشکیده به باغ
    ابرِ نیسان بکند گریهء زاری دگری
    غنچه لب باز کند همرهء بادِ سحری
    برگ گل سایه کند بر سرِ خاری دگری
    چهرهء باغ دگرگون شود از اشکِ بهار
    بلبلان باز بخوانند، شعاری دگری
    نسترن، نرگس ِ نسرین، به تماشا گیرد
    یاسمن جلوه نماید، به قطاری دگری
    شبنم وبادِ صبا، وقتِ نمازِ گل ِ صبح
    آستین برزند از خاطرِ کاری دگری
    “مور” از خانه برآید، به سرِ چشمهء آب
    نحل پرواز کند، بهرِ “پلارِ” دگری
    نافِ آهو به چمن، مشکِ ختن عرضه کند
    شیر در بیشه رَوَد، پشتِ شکاری دگری
    باز هم کِلکِ هنرپرورِ خلاق ِ بهار
    می کشد روی زمین، نقش ونگارِ دگری
    باز دوشیزهء یاقوتِ تگاب وقندهار
    سینه را پُرکند ازآبِ اناری دگری
    بارها عهد نمودم که در ایام بهار
    نبَرم بارِغم ِ عشق تو باری دگری
    لیک دانم که در این موسم زیبائی وگل
    نتوان کرد زفکرِ تو فرارِ دگری
    توبه کردن ز مَی ناب، نباشد ممکن
    بشکنم توبه، زنم باز قمارِ دگری
    غیرِ این دل، به دلم، صد دل دیگر باید
    که بغیر از تو رَوَد، در پی یاری دگری
    چونکه از شهر مزارم، گل سرخی دارم
    نکنم گریه سرِ لوح ِ مزاری دگری
    ای وطن! کاش شب و روزِ تو نوروز بُوَد
    روز خوبِ تو نگردد، شب تاری دگری
    ای وطن باغ وبهار تو سلامت بادا
    نَـفِـتد بر سرِ تاکِ تو شرارِ دگری
    ای وطن کاش ز طوفان ِ حوادث آنجا
    نشکند قامت ِسروی وچناری دگری
    ای وطن کاش دگر لانهء گنجشکِ ترا
    وز سرِ شاخه نبلعَد، سر ماری دگری
    ای وطن کاش بخاکِ تو دگر تا به ابد
    بی ضرر را نرسد باز ضِـرارِ دگری
    ای وطن کاش رَوَد راعیِّی تو پشت عمل
    نرود باز پس ِ حرف وشعاری دگری
    ای وطن کاش دگر هرکه ترا میخواهد
    نَبَرد دست ِ خیانت، سرِ داری دگری
    ای وطن کاش تنی خائن ومزدورِ کثیف
    نزند بر سرِ تو، نرد وقماری دگری
    ای وطن کاش دراین تختهء شطرنج ِ زمان
    پیاده تبدیل نگردد، به سوارِ دگری
    ای وطن کاش ازاین بعد نبندند هرگز
    رَسن ِ قافله را، دُنب ِ حمارِ دگری
    ای وطن اینکه چنین سخت سخن میگویم
    بیش ازاین نیست مرا صبر وقرارِ دگری
    ای وطن کاش دگر بیرق زیبای ترا
    خم نسازد کسی، در زیر فشارِ دگری
    دُختِ ستاکِ درختان ِ تو را می بینم
    باز آبستن ِ اِبنِی وثماری دگری
    چشم من کور اگر باز دراین فصل بهار
    قتل عامی بکند، قوم ِ تتاری دگری
    ای وطن کاش دراین جنگل سرسبزِ بهار
    نقش شیران ندهند، باز به فارِ(۱) دگری
    ای وطن کاش رسد روزی که در امن وامان
    سرِ کوی تو کنم گشت وگذاری دگری
    ای وطن تا که خور و ماه وفلک در کار است
    زین بهاران بروی، سوی بهاری دگری.
    ***********
    (۱) ” فار” واژهء عربی به معنای موش

  15. شفیق احمد ستاک گفت:

    شفیق احمد ستاک shafiqsetak@gmail.com

    “خاطر آزرده”

    فضای خاطرم آزرده از دف وچنگ است
    زبسکه هرطرفم، مطرب ِ بد آهنگ است

    شگوفه کرده بر ودوش ِ نخل ِ قامتِ من
    بهار سبز، به غربت سفید و بیرنگ است

    نگاه هــــرزه فـــتــد روی ِ نسترن در باغ
    دهان صلح، پر از حرف و واژهء جنگ است

    به محفلی که “سرآهنگ” وصوتِ “ظاهر” بود
    صدای بوم، نوای ِخوش ِ سرآهنگ است

    نه صوتِ تیشهء فرهاد، مونس ِ شیرین
    نه “ناشناس” نوازشگرِ دل تنگ است

    “رحیم” بخش ِ خودش برد از ولیمهء لــَی
    شکسته بال ِ “خیال ” دل ِ “همآهنگ” است

    زبسکه ذوق، فرومایه گشته در تن ِ ساز
    به روی جاز نوازِش، زدن برهاونگ است

    ندانم از چه سبب آن نگــــارِ سیمین تن
    همیشه در پیِّ طرح ِ فریب ونیرنگ است

    به شهرِ عشق بُوَد، برج هر فساد بلند
    خراب خانهء زیبای ِ علم وفرهنگ است

    چه سرد! مجلسِ گفتارِ شیخ، در مسجد
    چه گرم! محفل وبازارِ باده وبنگ است

    خراب، صورت ِ زیبای خامهء بهزاد
    سراب، در نظرِ تابلوی ِ ارژنگ است *

    به شیخ مدرسه هم روی ِ اعتبار نماند
    ز بسکه دامن او، ُپر زلکهء ننگ است

    چو آبِ میوهء اغیار میخورد زاهد
    انار وسیب وطن، پایبندِ آونگ است

    ندانم از چه گل ِ ابتسام ِ چهرهء یار
    کنون، نمادِ غرور وهوا وآژنگ است

    در این ستمکده کس نیست، کمتر از یک ” من”
    درون سر همه را، صد دماغ ِ اورنگ است

    دلــم برای دل ِ شیشـــه ســـــخت مــی سوزد
    که سخت با دل ِهر سنگِ سخت، درجنگ است

    هزار توسن ِ تازیست، در سفر با ما
    زمانه لیک، روان از پیِّ خرِ لنگ است

    رقیب ِ من که به صد حلقه، ارتباطی داشت
    دفاع نکرده ز جائی، به فرقه سرهنگ است

    نگر که مِهـــر فلک، باز بر دگـــر افتاد
    عروس ِدهر، در آغوش “آصفِ ننگ” است

    مگو که بی خبرم، از صدا وسیمایت
    جهان چو دهکدهء کوچکی دو فرسنگ است

    ز رنگ آبیّی این آسمـــــان، اثر گیرد
    وگرنه آب خودش، صاف و پاک وبیرنگ است

    اگرچه پای ِ دلم را شکسته سنگِ ستم
    هنوز سنگِ حوادث بپای این لنگ است

    نفَس غبـــــار بپاشد، به جیب سینهء ما
    صفای شیشهء دل، در حصار این زنگ است

    ” ستاک” تازه بُوَد هر گلی در این گلشن
    که فارغ از همه رنگِ تعلّق ورنگ است
    **********
    تورنتو – ۱۵/۰۲/۱۳۸۸

    * سراب، در نظرم تابلوی ارژنگ است.

  16. Shafiq Ahmad Setak گفت:

    شعر از: محمد الفیتوری- شاعر سودانی
    برگردان از : شفیق احمد ستاک – shafiqsetak@gmail.com
    با درود وعرض سلام، سال نو و بهار نو را به هموطنان گرامی و آنانیکه از لذت چشیدن قند شیرینِ پارسی در گوشه وکنار جهان بهره میبرند، تبریک و تهنئت میگویم. در ضمن، ترجمه یک شعر عربی تحتِ عنوان ” حینَ یأخذک الصَّمتُ مِنا = آنگاه که سکوت، ترا از ما میگیرد” را به خوانندگان و علاقمندان شعر وادب، تقدیم میدارم.
    باید یادآور شوم که چند بیت از شعر فوق الذکر را امروز در دفترِ کارم، از زبانِ یکتن از همکاران خود شنیدم؛ وبا فهم ناقصی که از “لسانِ عربی مبین” دارم، از شنیدن آن، لذت بردم. بنابراین، تصمیم گرفتم تا سروده یادشده را ترجمه نموده ودر فضای مجازی نشر کنم. آری، علاقمندان و خوانندگانِ ارجمند می توانند، از طریق لینک آتی به متن عربی شعر مذکوردسترسی داشته باشند. http://www.ba9bnat.com/vb/t152338.html

    ” حینَ یأخذک الصَّمتُ مِنا = آنگاه که سکوت، ترا از ما میگیرد”

    آنگاه که سکـــــوت، ترا از ما میگیرد
    بسیار دور، بنظر می آیی
    مانندِ پرچمِ قافله ای که
    در (دریائی از) ریگها غرق میشود
    واژه های کهن، در ما سبز میشوند
    و آتش تقـــُّرب ونزدیک شدن
    برفرازِ کوهسارها، زبانه میکشد
    و تو در اطرافِ ما، دَور میزنی
    ای خورشیدِ پنهانِ ما،
    در پسِ ابرها
    و در گوشه های غارها،
    غارهائی که غم و اندوه، آنها را تزئین کرده اند
    و پرسشها، طــــــولانی و دُنبــــــاله دار میشوند .. (آری) پرسشها
    و پاسخ ها، همان پاسخ های قبلی
    ****
    ترا صدا می کنیم
    آوازهای خود را در پیرامونِ تو، مثلِ درختهای صندل غرس مینمائیم
    از پسِ جنازه ها، در حالِ دویدن هستیم
    لخت وعریان، در خانه هایِ مرگ
    با سیمایِ مطمئن، بسوی تو می آئیم
    وبا چهره های مرعوب
    با طومارهایِ نیاکانِ خویش
    با تعویذ های آنها، هنگامیکه خون با خون تصادم میکند
    با درود ونمازهای سریع وبدونِ خشوع وخضوعِ آتش پرستان
    با مراسم وآئینهای زهرآلود
    با بارانِی که در ایامِ قحطی می بارد
    با جنگل و دریا و طوفان
    ****
    سوار بر اسب، از دوردست ها می آیم
    شهسوارِ رؤیاها که شمشیر طلائی حمل میکند
    ای سوارِ حزن و اندوه، با سمِ اسب خویش
    قبرهای برجا مانده از بربریت ما را، لگدمال کن
    گرد وغبارِ آنرا، بِتــَکان
    (فرصتها) را از (چنگالِ) مرگ، بگیر
    ای شهسوارِ غم
    هر ابرِ مرگ که بر زمین فرود می آید،
    آبستنِ انقلابی (خونین) است
    انقلابی که با مرگِ یک قهرمان، رقم خورده است
    اندوه
    سبز
    کمانی از آتش و گیاهان
    سبز
    آوازت
    رویت بیرق
    گورِ تو..
    برایِ من، هیچ قبری نکـَـنید
    در هر وجب از زمین، خواهم نشست
    در کالبدِ نیل، مانند آب می نشینم
    مانندِ آفتاب، بر فرازِ کشتزارهای کشورم، می نشینم
    (قهرمانی) مثلِ من، در گور نمی خوابد
    ****
    آنها ایستادند
    و من هم ایستاد شدم
    چرا طاغوتهای کوچک با رنگهایِ پریده خویش،
    گمان میبرند که مرگِ یک قهرمانِ مبارز،
    مرگ (ونابودی کاملِ) یک قضیه است
    اسرارِ حکمروایی مستبدان، با زور تفنگ را میدانم
    باکی نیست .. اگر آوازم بخاطر همهء طاغوتیان،
    (درگلو) خفه شده است
    و پشیمان نیستم .. که روح و روانم، آمیخته با خشم وغضب است
    هرمستبد، بُتی بیش نیست
    پیکری، تراشیده از چوب
    و هر مستبد، لبخند میزند ..
    شاید مجسمهء چوبین گمان میبرد که
    مدالهای مرگ را، رویِ سینه مردان می آویزد ..
    گمان میبرد که هنوز هم او، یک قهرمان است
    و خطوطی در قیدِ (قلم)

    برای من، هیچ گوری نکنید
    در چوبه هایِ دارِ خویش، بلند میشوم
    و دریچهء دنیا را، پشتِ سر خود می بندم
    و سرم را با خون شستشو میدهم
    دستِ خود را می بُرم
    و از آن ستاره ای می سازم، بر آستانِ زمان
    و بر فرازِ دیوارهای کجِ تاریخ
    وگندمِ خود را برای پرندگان ورهروانِ مسافر، کشت میکنم
    ****
    مرا کشتند و قاتلم، قتلِ مرا انکار کرد
    درحالی که از سردی، خود را در کفنِ من می پیچاند
    من کیستم؟ به غیر از یک مرد
    (که) در بیرون از زمان، ایستاده است
    و هرگاه که قهرمانِ دروغینی ساختند ..
    گفتم: (جان و) دلم فدای میهنم.
    ****

  17. muslimakhlaqi گفت:

    ماهی را هروقت ازآب گرفتی تازه است!
    دوست فاضل ومحترم جناب مهدی بشیر پس ازتحیت وکرامت ازشهد کلامت که دردیده این حقیرمسرت وصول بخشید بهره ای وافربردم ازاینکه مرزوزگارتازه با نوشته هایت مرا اشنا میکند خوشحالم امیدوارم به سهم خویش نوشته های را برای نشردر۲۴ساعت بفرستم.تا خفته گان بیداروجباران شرمگین ورخسارشان خاکی شود. مسلم اخلاقی

  18. هوشنگ مدثر ایوبی گفت:

    سلام خدمت مدیر مسوول سایت ۲۴ ساعت !
    خوشحالم که سری به سایت شما زدم امید وارم که بتوانم با شما همکار خوب باشم .
    http://www.lawyer.af

  19. عبدالله وفا گفت:

    با الهام از این مصراع

    «عمر ما چون نوح در اندیشه توفان گذشت »
    « ؟ »

    سالها در فکر و در اندیشه بودم همچو نوح
    عمر ما و عیش ما ، در قصه توفان گذشت
    نو نهال تازه بودم ، در سراشیب حیات
    عمر برباد رفته ما ، سخت پُر حِرما ن گذشت
    آه بودم ، ناله گشتم ، آتش سوزنده ام
    آتش و دودِ درونم ، بر تر از آسمان گذشت
    من عقاب تیز پَر بودم به اوج آسمان
    تیرِ بیدادِ زمان ، از شهپرم آسان گذشت
    نیست خواب در دیده ام،ازبسکه ظلمت دیده ام
    صبح ما و شام ما در فکر این پیمان گذشت
    دیده بر هم مینهم ، تا فارغ از سودا شوم
    کاروانِ زندگی ، اُفتان و گه خیزان گذشت
    قصه پُر درد ما، چون قیس مجنون بی خودیست
    عمرِ بی بنیادِ ما ، چون لیلی دوران گذشت
    آهِ پُر دَردم ، ز سوزِ سینه ام دارد اثر
    لیک توفانِ سرشکم ، با لبِ خندان گذشت
    آرزو گُم کرده ام ، در ظلمت آبادِ حیات
    گه چو منصور روی دار و گاه در زندان گذشت
    گر تو پورِ میهنی ، بگذر ز جان و مال و تن
    همچو « آرش » در ره میهن «وفا » از جان گذشت

    عبدالله وفا
    ۱.۱۲.۲۰۱۳
    ویانا – اتریش

  20. شفیق احمد ستاک گفت:

    “تنورِ انتخابات”
    شفیق احمد ستاک – تورانتو، ۳۰ دلوِ ۱۳۹۲

    وطندارِ دلیر من!
    بیا بنگر که اینجا باز نانِ گرم،
    در بینِ تنورِ انتخابات است
    و هم هرجا که بینی در میان جمع،
    شورِ انتخابات است
    و خلقی از برای لقمهء نانی
    و یا هم خاطرِ خواب پریشانی،
    و مشتِ دیگری، در راستایِ حفظِ پیمانی،
    به ضد دیگران، در حالِ جعلِ افتراآت است

    و در حالیکه چندین شاعرِ ماهر،
    میان آن کمسیونِ بظاهر مستقل در کارزار انتخاباتی
    که اعضایش تماماً انتصابی اند،
    در فکر و غمِ وزنِ عروضِ جوی ودریا و بحور انتخابات است
    خلقی هم در اینجا،
    خالی از فهم و شعورِ انتخابات است

    یکی گوید که هرجا بنگری روشن،
    ز نور انتخابات است
    یکی در فکرِ قانون صدورِانتخابات است
    وجمع دیگری، اهلِ شرورِ انتخابات است
    که از فیضِ فروشِ هیزم ایشان،
    همیشه گرم بازارِ تنورِ انتخابات است
    و دولت نیز با آزادیِّ صدها تن از زندانیانِ خودکش بیگانه پرور،
    هرزمان، مشغولِ تخریب و ترورِ انتخابات است

    برغم نارسائیهای بسیاری که دارد کار و پیکار امور انتخاباتی …
    به روی خاک هرجا بنگری،
    سرگرم جمعِ خرده های نان، یا لحم وبرنجِ مانده از شبهای میهمانی،
    چندین گونه مورِ انتخابات است
    و کاندیدان و نامزدهای بسیاری
    چنان افتان و خیزان از برای کسب قدرت،
    هر طرف جویان و سرگردان،
    که گویی محشری برپا، ز صورِ انتخابات است

    یکی گوید که من بلدوزرم بنگر که زور من،
    نه کم، بل بیشتر امسال از نیرو و زورِ انتخابات است
    دِگر را بنگری کز بیسوادی،
    حرفهایی میزند، گویا که کورِ انتخابات است
    ویا هم اینکه مطلق، خالی از فهم و شعورِ انتخابات است
    و مشتِ دیگری سرمست،
    از جامِ غرورِ انتخابات است
    یکی گوید که من استادم و دانم،
    تمامِ ” X ” و ” Y ” و ” Z ” و لوگاریتم دنیای سیاست را،
    ولی او در حقیقت،
    عاجز از حل سوالِ ضرب و تقسیمِ کسورِ انتخابات است

    کی میداند که کاندیدی
    که بر یک دست دارد آن کتاب آسمانی را
    کتابی را که گر احکام آن تطبیق گردد،
    ارمغان آرد به هر جا،
    همدلی، آرامش و صلحِ جهانی را
    کی میداند چه کس آزاد و افسارِ چه افرادی؟
    به پشت پرده، دستِ مافیایِ بدنمایِ زورِ انجیل و زبورِ انتخابات است

    ومیدانم که مردم خوب میدانند،
    بعضی دیگر ازاین حقه بازان را که هر آنی،
    حضورو بودن و بنشستن و خوابیدن ایشان در این کشور،
    تنها در حضورِ انتخابات است
    بلی، اینها سراپا،
    از میانِ خلقِ در حالِ عبورِ انتخابات است

    از آنجائیکه کشورهای بیرونی،
    ز راهِ زور و زر، یا با هزاران شیوهء دیگر،
    شخصِ ایده آل خویشتن را،
    تا به قصرِ دلکشا “اِسکورت” میدارند
    و هم در راه پرداخت مصارف در روندِ رأی گیری
    جیب های خویشتن را خوب میخارند
    در اینجا پرسشی مطرح شود در ذهنِ هرآگاه،
    از وضع فلاکت بارِ این کشور،
    چرا این دوستانِ ظاهری، باران پول و دالر خود را
    سرِ آن دشتهای خشک و بی آب دیارِ ما نمی بارند؟
    ولی با صد زبان این نکته را ابراز میدارند که افغانها،
    بغیر از چرس و تریاک و گیاهِ سکر آور
    هیچ چیزِدیگری را، در زمین خود نمی کارند
    اگر آنان به ما د لسوز هستند،
    پس چرا عالیجنابان، صحنه سازی میکنند اینجا
    چنانچه، عده ای هم هرزمان، طبق مراد و سازِ ایشان،
    رقص و بازی میکنند اینجا
    وهر دم، در حضور چند محمودِ دروغین
    مشق و تمرینِ ایازی میکنند اینجا
    به عنوان یک افغان،
    از تمامِ دوستان داخلی و خارجی،
    یک خواهشی دارم،
    اینکه کشورهای ذینفع هرکه را خواهند،
    در ُپست ریاست، زود بگمارند
    و اما، مصرف این انتخابات و تمامِ های وهوی صحنه سازی را
    بهرِ بازسازی واعمارِ یکی از بندهای آب و برق سرزمین ما
    در حسابِ ویژه ای، از لطف، بسپارند
    زیرا، برمن و بر اکثرِ افغانیان، این واقعیت أظهر من الشمس است
    آنچه “الیوم” میکنند در سرمین ما،
    باز تکراری ز تاریخِ همان ” أمس” است
    برغم آنکه در بعضی دهات و شهرهای کشور ما،
    پایکوبی و سرور انتخابات است
    چالش و دشواریِّ رفتن،
    به پای خیلی صندوقهای رأی و رأی گیری،
    بیشتر در بخشهای از کنر یا پکتیا و پکتیکا و همچنان،
    در بعضی قسمتهای غورِ انتخابات است
    و درعین زمان، دولت خودش در حال دست اندازیِّ بیجا،
    از برای مقصدِ خود در امورِ انتخابات است
    مرامش نیز از این چال بازیها،
    همان بوسیدن و نوشیدن مَی
    یا که همبستر شدن با چند حورِ انتخابات است

    و در آخر فقط این نکته را تکرار میدارم
    هر آن شخصی که با اهداف دنیایی،
    نه از بهرِ رضایِ خالقِ یکتا و خدمت در رهء آزادیِّ این ملتِ بیچاره کاندید است
    نپندارد که وَی از زمرهء مردانِ با ایمان و پورِ انتخابات است،
    بل، او هم با تمامِ حامیان وهمگنانِ خویش،
    از اهلِ قبورِ انتخابات است
    و نیز از جملهء آن احمقان بی شعور انتخابات است
    از آنجائیکه صد ها خط و سطرِ ریز ریزِ کوچکِ دیگر،
    میان هر سطور انتخابات است
    و اکنون در دیار ومیهن ما،
    صرف، ایامِ ظهورِ انتخابات است
    کی میداند که شاید از برای کشتن و بلعیدنِ چندین نفر
    بارِ دگر بینا در این وادی،
    دو چشمِ کورِ گورِ انتخابات است

    ” ستاک” آخر برو نزدیک و بنگر
    کار زار سخت و پیکار و شعارِ کاندیدان را
    گمانِ من که برداشت تو از اینجا،
    فقط از عکس دورِ انتخابات است.
    *******

  21. “فروشنده”
    از: شفیق احمد ستاک
    خواننده گشته، پیشه و فَن را فروختیم
    صوفی شدیم، تن تنَ تن را فروختیم
    از رقص اوزبکی به که گویم خدای ِ من
    ساز و ترانه، دُهل و اَتن را فروختیم
    بهرِ رضای نفسِ بدِ خویش و قومِ خود
    هم جسم و جان و روح و بدن را فروختیم
    جنگل پس از فروش، بیابانِ خشک شد
    چیزِی دِگر نماند که شَن را فروختیم
    از حال وماضی، در دلِ تاریخِ ما مپرس
    آیندهء زمان و زمن را فروختیم
    بعد از فروشِ هر گل نارنجِ ننگرهار
    عطرِ وگلاب و مشکِ ختن را فروختیم
    بهرِ یُوان و دالر و کلدارِ دیگران
    خشتِ طلا، ذخیرهء یَن را فروختیم
    دستار و ریش و کرتی و پطلون، یکطرف
    پیراهن و کلاه و چپن را فروختیم
    بعد از فروشِ دین محمد”ص” به هر دیار
    خونِ علی، حسین و حسن را فروختیم
    گستاخی معاف، اینکه بگویم برای پول
    گـه زیرِ ناف و زیرِ چتن را فروختیم
    در راهِ کسبِ شهرتِ کاذب، برای خویش
    نظمِ نوین و نثرِ کهن را فروختیم / نثر نوین و شعرِ کهن را فروختیم
    گــُرز و کمندِ رستم و سهراب، در نخست
    بعدش، سنان گیو و پَشن را فروختیم
    بادِ بروت و غیرتِ مردانگی، چو رفت
    آخر، حجاب و چادرِ زن را فروختیم
    دادیم مفت، هر گلِ زیبایِ این چمن
    خار و خس و گیاهِ وطن را فروختیم
    بکوا و دشتِ لوگر و کوه جنوب را
    هم هندوکش و هم قطغن را فروختیم
    پس از فروشِ خاک وطن، خاکِ قبر را
    هم گور و استخوان و کفن را فروختیم

    *******

  22. شفیق احمد ستاک گفت:

    ” کشتار”
    شفیق احمد ستاک

    هم گل نماید قتل عام، هم خار ما را می کشد
    یک بار نه، ده بار نه، صدبار ما را می کشد
    از بسکه ما بیچاره ایم، در بین خود صد پاره ایم
    دیوانه ما را میزند، هشیار ما را میکشد
    گر بردهن مأوی دهیم یا برلبِ خود جا دهیم
    نصوار ما را میخورد، سیگار ما را میکشد
    چون حالِ ما ابتر شده، این مملکت بی سر شده
    دشمن به جایِ خود که حتی یار ما را میکشد
    هرگز نگویم از فراق، وز شرح دردِ اشتیاق
    چون لحظهء دیدارِ خود، دلدار ما را می کشد
    عمریست در این خاکدان، در زیر این هفت آسمان
    دالر چو ما را میخرد، کلدار ما را میکشد
    هم پطلون هم کرّوات، هم دامن و هم چادری
    هم واسکت و عمامه و ایزار ما را میکشد
    از بخت بد در این زمان، دیگر چه گویم دوستان
    تنها بیابان نِه که هر گلزار ما را می کشد
    باز، حین بازسازی ببین، با صد رقم بازی ببین
    در زیر هر منزل یکی، معمار ما را می کشد
    آنجا، تو چون پاکیزه ای، هر دم حلالت میکنند ِ
    لیکن در این ِسوی جهان، مُردار ما را می کشد
    یا یک پرستار قشنگ، یا داکتر یا پایواز
    یا در شفا خانه یکی بیمار ما را می کشد
    آن نوگلِ افغانستان، با ناز ما را کشت و رفت
    اکنون نگارِ هندویی با ” پیار” ما را میکشد
    یاری که از زیرِ حجاب، عمری نظر دزدیده بود
    نامهربان، در لحظه ای دیدار ما را می کشد
    از تنبلی، از کاهلی، کی شکوه میدارد “ستاک”
    این کارفرما روز وشب، با کار ما را می کشد

  23. Shafiq Setak گفت:

    « خانه سامان»
    از : شفیق احمد ستاک – تورانتو
    از برای غیر، صدها خانه سامان میشوی
    مایهء خرسندیِّ هرگونه مهمان میشوی
    چون نسیم صبحگاهی، میوزی بر دیگران
    در کویرِعشقِ ما، خورشید سوزان میشوی
    هم به سقف وهـم به رویِ شیشهء کلکینِ ما
    سیلیِّ اِی باد و شلاقِ تیزِ باران میشوی
    لیک در جمع ِ رقیبان، با تمامِ شور و شوق
    شب چو می آید سراپا ماه تابان میشوی
    گاه، غمگین و گهی هم شاد و خندان میشوی
    در فریبِ آدمِ دل، مثلِ شیطان میشوی
    بی تفکُّر بی تدبُّر، بی تعَـقـُّــل بی دلیل
    زود، از هر قول و فعل خود، پشیمان میشوی/ زود از هر کرده و حرفت، پشیمان میشوی
    چند روزی میشود، کز نخوت و کبر و غرور
    گِردِ خود میگردی و از ما گریزان میشوی/ گِرد خود میگردی و در خویش، پنهان میشوی
    در خفاء دزدیده می آیم که تا بینم ترا
    من که جِن گردم تو هم مُهر سلیمان میشوی
    گرچه اندر شهرِ خوبان، شاه وحاکم گشته یی
    من نمیدانم که کی یک ذره انسان میشوی
    منکرِ هر وعده و هر عشوه و هر جورِ خویش
    با همه قول و قرار و عهد و پیمان میشوی
    شاهد و شمع و رباب و رقصِ بزم دیگران
    در میان ما هزاران چشم گریان میشوی / پیش ما چون میرسی صد چشم گریان میشوی
    دست در دستِ رقیبان گام برادری ولی،
    تا که می بینی مرا، دست و گریبان میشوی
    در زمینِ خانهء ما چون گیاهِ هرزه ای
    در دیارِغیر، صدها گل، گلستان میشوی
    پخته چون گردی ز خامی های خود، ای جان من
    مطمئن هستم که روزی بابِ دندان میشوی
    بر فرازِ هر “ستاک”ِ نونهالِ شعر من
    در نخست ابر بهاری، بعد، باران میشوی
    *******

  24. در وصف اندرابی های عزیز
    خصوصآ به جوانان قهرمانش

    ای دل بیابکن توتماشای نوبهار=
    درهرطرف بودچمن وسبزه لاله زار=
    این نوبهارماهمه سرسبزوخرم است=
    مسکن گزین هست همه شیران وهم عیار=
    کشمیرهست خجالت درنزدملک ما=
    ازسیب ومیوه هاش برم تحفه بیار=
    جنت نظیراست این ملک اندراب=
    شاداب وخرم است درختان بیشمار=
    آب روان بپای درختان چون بهشت=
    درمزرع اش هرآنچه دلت خواست توبکار=
    آیدنوای قمری وبلبل به گوش جان=
    درچهارسال فصل وایام نوبهار=
    مسکن گزیدگانش باعیش وبانشاط=
    باقلب های صاف وهم خالی ازغبار=
    بایکدیگرکه دارندصدق وصمیمیت=
    ازتاجک وهزاره این بوم واین دیار=
    اهل معارفش همه شاداب وخرم اند=
    کوشان به درس خویش هم لیل وهم نهار=
    ازوحدت وصداقت واخلاص وهم صفا=
    دارندعدوکدورت درقلب غمگسار=
    وحدت بودیگانه رمزشرافتش=
    سرهای مغرضانش آویزتو به دار=
    چشم امیدبه این وآن داشتن چرا=
    ازحاسدان مغرض توهیچ طمع مدار=
    همت بکن(شایق) زادگاه من وتوست=
    (اندرآب سرزمین حماسه آفرینان)
    انـدرآب آن دیـار راد مـردان
    مـردمـــش غیور و قـهرمان
    ***
    انــــدرآب مهــد کــوشــانیــان
    شــه نشیــن بــود شــه شــاهـان
    ***
    یک پارچه بود مردم قاصان
    آندره سبز و دریایی خرامان
    ***
    نقــش بــود گــذرگـــاه ابــریشـــم
    دهصلاح وحصار بود این داستان
    ***
    ســـیـب و نــــاک و آب آرزو
    نیســت نـظـیرش انـــدر جـهان
    ***
    آن بود شهامت دلیر مردان
    مجاهدینش مسلمان کرد نورستان
    ***
    ضرب خانه سکه زادوارساسانیان
    اعمار کاخ امیر ز دست اســیران
    ***
    انــدرآب پــرورنـــده عیــاران
    بشکست لشــکر سکنـــدر یــان
    ***
    فـرزنــدانــش مبــــارز و دلــیـر
    زیــک تـن و یـک دل و یـک جان
    ***
    آزاد بــود ایــن دیــار بـاستـان
    ز آزادی او آزاد گردد بـــغلان
    ***
    جان سپردند فرزندانش درجهاد
    آن جهـاد آزاد کــرد افغــانستان
    ***
    انــدرآب است دیــــار آزاد گان
    دوســت دارمــش بهتـر ز جان
    ***
    میسـازمـت ای ســرزمین نازنینــــم
    تا بود باعــث را قطره خون درجان
    اندرأب دشمنانت خواربینم
    رقیبانت به پای داربینم
    نگذاشتند ترا ساعتی آرام
    خوشاروزی ترا گلزار بینم
    به این أب وهوای خوشگوارت
    به میوه های لذیذت سرشار بینم
    نمیرسد به تو فرخار و پغمان
    در بهاران ترا گلزاربینم
    به أبادیت نکردند هیچ توجه
    اما جوانان ترا بیداربینم
    ز عهد سکندر و چنگیز و تیمور
    به سربازی ترا با ایتار بینم
    ز دست فقر و رنج و نا مرادی
    همیشه ملت ترا پر کار بینم
    تو بوده أی مهد غازیان و دلیران
    مجاهدان ترا نامدار بینم
    سلامت برده عبدالرحمان را به کابل
    به ناموس دوستی ترا پاسدار بینم
    غلط نگویم توام الجهاد بودی
    مجاهدین ترا شاندار بینم
    شکستاندی طلسم استعمارسیاه را
    مقاومت گرانت را سردار بیم
    مینویسم شور و وصف اندراب
    تا که بربندم ز چشمان تو خواب
    اندراب یک دره ء زیبا بود
    هر کنارش کوه و هم دریا بود
    در بهارش گر شوی مهمان او
    نا گزیر استی شوی چون جان او
    اندراب از هر نگاه لایق بود
    کوچه کوچه شاعر و عاشق بود
    گر تو خواهی لذت روی زمین
    رو زبستان های او تو میوه چین
    آب او باشد گوارا تر ز شهد
    تو نیابی در جهان مثلش نگین
    مردمش باشند همه مهمان نواز
    هم برایت می کشند از مرغ و غاز
    من چه گویم از شه شاهان او
    یا چه گویم قصه ء قاصان او
    هم سراب و هم سمندان و بنو
    با تو گویم من ز ارزینگان او
    گر به سر داری هوای سر دره
    عقل و هوش یکدم ز پیش ات میپره
    دختران نوبهار مثل پری
    در صفا و در محبت دلبری
    مهوشان سر پل و اولادیش
    هم پری وحشان کشن آبادیش
    میبرند دل را ز تو در یک نگاه
    بعد از آن کار تو باشد اشک و آه
    مردمان اندراب است با خدا
    مسجد جامع بود در ده صلاح
    پل حصار و باجگه نام آور است
    از قدیم ها شاهد و جام آور است
    از تغانک گر کنی روزی گذر
    عاقبت گردی به سویش رهگذر
    باغ دره و قزه و هم تاجکان
    جمله باشد نور چشم عاشقان
    کوتل سرخی و پس کندی بود
    هم در آنجا راه به پارندی بود
    یک زمانی اندراب آباد بود
    هم دل هر مرد و زن دلشاد بود
    در یکی از روز های تلخ و شوم
    راکت و طیاره آمد با هجوم
    ریخت بام و خانه را ویرانه کرد
    هر که عاشق بود بی کاشانه کرد
    طفلکانش بی پدر بسیار کرد
    نو عروس و بیوه گان را زار کرد
    مادران یک سر به داغ لاله ها
    میکشند از سینه آه و ناله ها
    ای خدا بر حال این مردم بیبین
    با غم و اندوه مکن یکدم قرین
    هر چه دیدم در هوای این دیار
    سبز و خرم دار او را بی شمار

    ای عزیزان ! بیاید دربهار سیر گل وگلزار اندراب = لالــــه وریحــان بروید کوهسار اندراب
    دره کشـــــن آبادش بی نظیر است در جهـــان = آب هفت رنگــــــش آید زچشمه سار اندراب
    پلخــــواه بــنو وسرپل ومیروا کنــــید تماشا = باغهایـش پرزبلبلان وهم دره مشکبار اندراب
    آرزو واودا را گویم کاروان ســرای باد صبا = نسیم سحر درکوه هندوکش بود عطار اندراب
    ارزنگان ولین وباغجباغ چوساقه گل درمیان =صیادها وخانقاوسنگبران است افتخار اندراب
    ده صلاح وبراتاودهزک چون بوته گل دربوستان = چــــــــــون آشیانهءبلبلان خوش خوان نوبهار اندراب
    قاصان وشهشان چون سرو بود سبزوخرم = هم نظیرگلهای رنگارنگ دره پل حصار اندراب
    ده یک و قزه وسراب ومندان بوقلمون شمات = پکنــــــــــدی ودریشو وتغانک قریه های پرآبشار اندراب
    کوه هایش سربه فلک پرازبرف مزین بود = ببـــــــــین بس عجب آهوی خوشنهادومشک ختن داراندراب
    آب دره هایش آید شفاف از میان سنــــگ = بی مانند درجـهان ماهی بی خارو خالدار اندراب
    ازدره هایش اشک ریزد زهجــــــــران بهار = پرازسبزه و گـــــــــــلزار شود جویبار اندراب
    نیک وصف کـنم گیـلاس وبلخی اش رابی شمار = سیب مشهورش اسـت میوه بر بار اندراب
    فرزندان بس قهـرمانش در سنگرهای جهاد = گلگون قباء بود رفـتن زیر خاک شعار اندراب
    روس وانگلــــــیس را راندند زافغانســـتان = چون شــــــــــــــــیر دلاوران سپهسالار اندراب
    مهـــــــــد علم ودانش از نخبه گان اندراب = شیخ الحـــــدیث عبدالقاهر فرزند نامدار اندراب
    دامن جهل برچیده شد ازهرگوشه وکنار = زفییض علم وعرفان شد چراغان شب تار اندراب
    هر که یکبار آید سیر گل وگلزار اندراب =
    شایق ازبوی عطـــــرش باشد سالها خمار اندراب
    واصف آن فرزانه فـــــــــرزند باوفایـــــــــــــــــش است “شایق الله”زادهء متدین عالی تباراندراب

  25. Shafiq گفت:

    شفیق احمد ستاک – کابل

    می شکند
    شاخهء شعرِ ترم می شکند
    پای و دستِ هنرم می شکند
    هرچه تعمیر کنم خانهء جان
    باز دیوار و درم، می شکند
    سطح زیرِ قدمم ناله کند
    سقف بالای سرم می شکند
    شوقِ تندیسِ خیالِ تنِ او
    همه جا در نظرم می شکند
    بُغض، فریاد کند حنجرِ من
    صوت، در گوشِ کرم می شکند
    آهنِ خونِ روان در رگِ من
    در طحال و جگرم می شکند
    دیدهء شیشه یی چشمِ ترم
    هرطرف، دور و برم می شکند
    آسمان! لحظهء پرواز چرا؟
    ناگهان، بال و پرم می شکند
    باز بنگر که در این جنگلِ شب
    چوب دستِ تبرم می شکند
    بارِ این زندگـّیی بی مقدار
    دست وپا و کمرم می شکند
    ضعفِ تقوی به سرم می کوبد
    قوّتِ زور و زرم می شکند
    بخت بد بین که یَدِ سنگِ زمان
    هر زمان، پا و سرم می شکند
    آخ! وابستگییِّ غیر ” ستاک”
    شوکت و شأن و فَــرم می شکند

  26. با سلام و درود خدمت مسئول پشتیبانی سایت ۲۴
    لطفا راهنمایی کنید من چطورـمیتوانم اقدام به انتشارـمطالب کنم در این سایت
    با تشکر
    #محمدچُغیانی

  27. shafiq Ahmad Setak گفت:

    یک سرودهء عاشورائی از: شفیق احمد ستاک
    شبِ استثنائی
    باز امشب، شبِ استثنائیست
    ماه، هم محرم وعاشورائیست
    کربلا شاهد یک منظرهء رویائیست
    بهر دیدارِ چنین منظره ای
    گوشها نیز پُر از بینائیست
    وقتی آن یار سخن میراند
    در صدایش چقدر گیرائیست
    چیزی در پردهء ابهام دگر پنهان نیست
    اقتصادِ کلماتش همه در پویائست
    گفته هایش همه مصداق کلام خالق
    کارکردش حسبِ کرده و اعمال پیامبر باشد
    در بیانش چقدر شیوائیست
    باز امشب، شبِ استثنائیست
    ماه، هم محرم و عاشورائیست
    *******
    نجف و کوفه سیه پوش ز غم بارِ دگر
    غیر فریاد ندارد، هوس کارِ دگر
    بصره، بغداد، فلوجه وسراسر، عراق
    پایمالِ غضبِ لشکرِ خونخوار دگر
    بهر نابودیِّ یارانِ امامِ راحل
    هر طرف محکمهء صحرائیست
    هیأت منصفهء بی انصاف
    حکم آتش زدن خانه و اعدام مرا ؛
    به شیاطین داده است
    امر فرموده که سر از تن وی دور کنید
    مال و دارائیِّ منقول ورا، چور کیند
    جرمش اینست که او،
    مومن بی وطن برمائیست
    راه او، راه حسین است وهمیش
    در دلش، عشق خدا،
    در سرش شور وَحماسهء عاشورا ئیست
    بازآهنگِ شهادت طلبی
    بهر وی از طفلی،
    بهتر از هر غزل و قصه و هر لالائیست
    پسرش را که ببینی دائم
    پیروِ خطِ علی است و حسینی باشد
    دخترش سر تاپا،
    در صفِ فاطمه و زهرائیست
    باز امشب، شب استثنائیست
    ماه هم، محرم و عاشورائیست
    ********
    هرطرف توطئه و شور و شر وبیداد است
    ملک دل غرق به گرداب وشطِ افساد است
    خوب در دست عمل، خطهء استعمار است
    سرخ و زیبا و شگوفا، گل استبداد است
    شام، آبستنِ یک بُت شکنِ دیگر نیست
    صبح، زایندهء آیندهء صد شدّاد است
    نفت، جاریست در ابدانِ سمینِ اعراب
    خون همان بس که روان، در بدنِ “گِلعاد” است
    امنیت رفته از این باغ، خدایا! مددی
    آشیان، نیز به زیرِ نظرِ صیاد است
    نجف و کوفه به خون باز شناور باشد
    کربلا شاهدِ هفتاد و دو استشهاد است
    سخن از صحنهء پیکار حسین است امروز
    خامه از وصفِ گلِ روی بتان، آزاد است
    گر ندارد زغمش گریه سراسر عراق
    ز چه تا بصره روان، خونِ دلِ بغداد است
    گرندارد زغمش گریه سراسر عراق
    این همه آبِ روان چیست که در بغداد است؟
    زیرِ امواج، اگر ناله کند دستِ غریق
    باز هم مُهرِ خموشی به لبِ فریاد است،
    در چنین حال، خدایا! ز چه رو؟
    یک گروه در غم و اندیشهء عقبی باشد
    عده ای دیگری، پیوسته پیِّ مصلحتِ دنیائیست
    شیخ، مشغولِ تماشای خودش
    جلوِ شیشهء بشکستهء خودآرائیست
    لیک، در رویِ جهان، قسمتِ من
    سالها شد که همان بیکسی و تنهائیست
    هرکه مشتی به سرم می کوبد
    اگر از اهل کتاب است ویا بودائیست
    باز امشب، شب استثنائیست
    ماه، هم محرم و عاشورائیست
    ***********
    آه، یارانِ وفادارِ حسین
    بشنوید اینکه مرا،
    سخنِ نغزِ از آن خواجهء کرمان، یاد است
    وه چه خوش گفته برای من و تو:
    « پیش صاحب نظران مُلکِ سلیمان باد است
    بل، همانست سلیمان که زملک آزاد است
    اینکه گویند که بر باد نهاد است جهان
    مشنو ای خواجه که تا در نگری برباد است
    خاک بغداد به مرگِ خلفاء میگرید
    ورنه این شطِّ روان چیست که در بغداد است؟
    هر زمان، مِهر فلک بر دِگری می افتد
    چه توان کرد که این سفله چنین افتاد است
    دل براین پیره زن عشوه گر دهر مبند
    کین، عروسیست که در عقد بسی داماد است
    آنکه شداد، در ایوانِ زر افگندی خشت
    خشتِ ایوانِ شه، اکنون ز سرِ شداد است
    گر پُر از لالهء سیراب بود، دامنِ کوه
    مرو از راه که آن خونِ دلِ فرهاد است
    خیمهء انس مزن بر در این کهنه رباط
    که اساسش همه بی حاصل وبی بنیاد است.» (خواجوی کرمانی)
    امنیت، عشق، عمل، خواب وخور و نوشیدن
    خود نیازیست که زایندهء صد ایجاد است/ هر ضرورت بِنگر، مادرِ صد ایجاد است
    وه چه نیکوست که سلطانِ ممالک داند
    چند تن، داخلِ ” ترحیل” ویا ” ابعاد” است
    گر زنم چنگ، به ریسمانِ خدا پیروزم
    در نبردی که میان من و این پهپاد است
    نهی از منکر وتشویق به معروف، خوش است
    چونکه فرمودهء آن ربِّ ” لَبِالمِرصاد” است
    ازهمین جاست که از خامهء ناقابلِ من
    با زهم شعرِ نَوِی، بهر شما ارشاد است
    شاد گردید رقیب، از غمِ من دوش، ولی
    شادم از اینکه دلی از غمِ من دلشاد است
    درسی از مکتب توحید، در عاشورا است
    تا که ظلم و ستم وفتنه و استبداد است
    رفت آن یارِ گرامی ز برِ ما، لیکن
    یادش از دل نرود تا که جهان آباد است
    گرچه در کشور ما، زاهدِ ما
    خواب در بسترِ خود ارضائیست
    گرچه از دستِ وی و اخوانش
    انفجاری سرِ هر منعطف وگولائیست
    انتحاری سرِ هر کوچه و هر چهار راهیست
    این سرِ کوچه بخون خفتن وسوگ و ماتم
    آن سری، شادی و بزمِ خوشی و شهنائیست
    این یکی صحنهء سریال و فیلم هندیست
    وان دگر، “اکشنِی” از هالیود و کوبائیست
    شاید اینها همه از خیرِ سرِ طالبِیِّ و مُلاهیست
    ************
    رشتهء وحدتمان، بگسسته
    کمرِ هِـمّـتمان، بشکسته
    پایِ سعی و طلبِ رزقِ جوانان، خسته
    جادهء کار و تجارت، بسته
    مال وجنسی که به کشور آید
    یا ز پاکستان است،
    یا که ایرانی و یا چینائیست
    اقتصادی که نه در مرحلهء پویاهیست
    افتضاحی که در آن،
    شعبهء مالیه و دارائیست
    گرچه در داخلِ آن پارلمان
    عده ای از وکلا
    سرِ ابقا و فراخوانیِّ برخی وزراء
    گرمِ شرط بندی و دَو بالائیست
    باز در سایهء این دولت و کابینه ما
    امنیت خواب و خیالِ واهیست
    و فرایندِ فرارِ مغز ها
    نیمی از خشکی و از راهِ هوا،
    نیم ِ دیگر، ز رهء پر خطر دریائیست
    باز در داخلِ هر خانهء ما
    پدران و پسران،
    عاشقِ فیس بوک و ” وادیِّ گرگها” شده اند
    مادران و خواهران
    غرق در دیدنِ ” کاراداییست”
    گر چه هرجا همه خونسردی و لاپروائیست
    دلِ من خسته از این زندگی و رسوائیست
    باز امشب، شبِ استثنائیست
    ماه، هم محرم و عاشورائیست
    کربلا شاهد یک منظرهء رویائیست
    بهر دیدارِ چنین منظره ای
    گوشها نیز پُر از بینائیست
    وقتی آن یار سخن میراند
    در صدایش چقدر گیرائیست
    اقتصادِ کلماتش همه در پویائست
    در بیانش چقدر شیوائیست
    باز امشب، شبِ استثنائیست
    ماه هم محرم و عاشورائیست
    کربلا شاهدِ یک منظرهء رویائیست …
    ***

  28. محمد جان مهجور گفت:

    در قدم نخست سلام به فاضل محترم جناب محمد مهدی بشیر مسئول سایت ۲۴ و همکاران محترم شان تقدیم میدارم وضمن اظهار سپاس از همکاری شان مبنی بر نشر سروده های ناچیز بنده رهنمایی شمایانرا مبنی بر نشر مجددمحتواخواهانم ارزو دارم درزمینه طریقه نشر محتوا رهنما نموده ممنون سازید.

  29. شفیق احمد ستاک گفت:

    نوازش
    از: شفیق احمد ستاک – کابل
    دَمِی، چون ابرِ رحمت، خشکسالی را نوازش کن
    چو آب پاکِ دریا، کُردِ شالی را نوازش کن

    به شهرِ شعرِ من، هر بیتِ عالی را نوازش کن
    نگارِ نازنین، نازک خیالی را نوازش کن

    به خواب خویشتن دیشب، هم آغوشِ تو گردیدم
    بیا روزی، تو مجنونِ خیالی را نوازش کن

    لبت را بر لبم بگذار، با آب حیاتِ عشق
    کرم فرما، کمی این جام خالی را نوازش کن

    به حمّامِ وجودت کرده ام، خود را نصوح جانا !
    به جُلدِ نرم، دستِ کیسه مالی را نوازش کن

    شدم در راه عشقت، مفلسِ شهر و دیار خویش
    تو هم طعنی بزن، بحران مالی را نوازش کن

    مَنَــــم حمال کویت، ای بُتِ سیمینبر وحشی
    بیا با دستِ مِهرت، این جوالی را نوازش کن

    ز پیش رویِ مسجد چون گذر کردی عزیزِ من
    نوای ِ من، و آذان بلالی را نوازش کن

    بگــــوشِ کـــــــاروانِ زندگـــــــــی در پهنـــۀ گیتی
    جرس شو، لحظه ای هم، هرزه نالی را نوازش کن *

    به صنفِ عشق، هر گاهی که تنبیه می شوی شاعر
    در آنجا از خوشحالی، گوشمالی را نوازش کن

    ز بس گُل کرده اینجا بدسگالی و بد اندیشی
    برایم دوش گفتی، بدسگالی را نوازش کن

    بِران از خود یتیمان را، برای منصبِ دنیا
    ” ستاک ” اینجا بیا، فرزندِ والی را نوازش کن
    *********************

    * برگرفته از مفهوم شعر بیدل که میگوید:
    « دل از خود می رود، بگذار تا مستِ فنا باشد
    جرس آخر به منزل می کند گُم، هرزه نالی را».

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما