عید قربان
قیوم بشیر
ملبورن – استرالیا
پنجم نوامبر ۲۰۱۱
تاریخ نشر یکشنبه ۱۵ عقرب ۱۳۹۰ – ششم نوامبر ۲۰۱۱
عید قربان
ای خدا این چه بلاییست که عیان می بینم
در وطن جای خوشی داد و فغان می بینم
هرطرف شادی وغوغاست نمایان به جهان
هم دیارانِ گلم را نگران می بینم
ظلم وبیداد و ستم ، رنج وعذابیست دریغ
همه از حیله ی ویرانه گران می بینم
در محیطی که امید همگی صلح بود
آتش کین همه از جورِ زمان می بینم
عید آمد بنگر رنجِ وطندارِ مرا
غصه بر چهره ی هر پیر و جوان می بینم
نه نویدی ز بهر طفلکِ بیچاره ی ماست
نه امیدی به دلِ بیوه زنان می بینم
عید آمد به وطن صحبت قربانی مکن
بسکه قربانی شده بی سروجان می بینم
عید قربان شده و عیدی ندارد دلِ من
بسکه با آه و فغان ، خسته دلان می بینم
دست بیداد گرفت شور و نوای دل ِ ما
آنچه گویم « بشیر » کز دل و جان می بینم
با همه غصه ی من عید مبارک به شما
گر چه من عید ندارم و چنان می بینم
قیوم بشیر
دیدگاه بگذارید