از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی
پیش اهل حال می باید لب از گفتار بست
چون طرف آئینه باشد دم نمی باید زدن
« صائب »
سلطان غزنوی و شیخ خرقانی
تاریخ نشر یکشنبه – ۲۹ عقرب ۱۳۹۰ – ۲۰ نوامبر ۲۰۱۱
سلطان محمود غزنوی (۳۸۸ – ۴۲۱) آوارهء شیخ ابوالحسن خرقانی (۳۴۸– ۴۲۵) را شنیده بود و بقصد دیدن شیخ تا خرقان رفت و کسی را نزد شیخ فرستاد که با بگوید :
سلطان برای دیدان تو از غزنین تا خرقان آمده است تو نیز از خانقاه تا خیمهء سلطان قدم رنجه کن!
ضمنآ شخصی را که مأمور بود تا شیخ را وادار بملاقات سلطان نماید سفارش کرد که اگر شیخ از آمدن معذرت خواست این آیه را ( اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم ) بروی قرائت کند!
فرستاده سلطان نزد شیخ رفت و هرچه کوشید که شیخ را برفتن نزد سلطان وادار نماید شیخ قبول نکرد و گفت مرا معذور دارید.
فرستادهء به قرائت آیهء شریفه پرداخت و شیخ گفت :
محمود را بگوئید که من در اطیعوالله چنان مستغرق هستم که به اطیعو الرسول نمی رسم تا چه رسد؟ به اولی الامر.
فرستادهء سلطان باز گشت و هرچه شنیده بود گفت سلطان را رقت آمد و گفت :
بر خیزید که او از آنگونه اشخاص که ما گمان برده بودیم نیست ! وخود نزد شیخ رفت .
سلسلۀ این حکایات ادامه دارد
دیدگاه بگذارید