با صد هزار محنت و غم مبتلا شدم
استاد شیراحمد یاور کنگورچی
۲۴ / ۹ / ۱۳۹۰ هجری خورشیدی
افغانستان
با صد هزار محنت و غم مبتلا شدم
از نا رسایی همدم درد و بلا شدم
از غصه و الم چو قامت دوتا شدم
از نا امیدی طالب ورد و دعا شدم
روزی کز آستانهء جانان جدا شدم
با صد هزار محنت و غم مبتلا شدم
منزل گه ام ز قصر به ویرانگی کشید
سر مُستی ام ز فهم به دیوانگی کشید
یک گانگی ز عجز به چند گانگی کشید
کارم چو آخر از تو به بیگانگی کشید
روز نخست با تو چــــرا؟ آشنا شدم
هستم در آرزوی نسیمی دو زلف تو
گردم فدای لطف عمیمی دو زلف تو
دارم خواهشی ز صمیمی دو زلف تو
شب تا سحر بهر شمیمی دو زلف تو
در انتظار مقـــــــــــدم باد صبا شدم
از ناز بی حدود و جفاـــی تو ای صنم
از نخره های غیر صفای تو ای صنم
از خواهشـــات نا بجای تو ای صنم
از دست جور و فرقت و وای تو ای صنم
رسوا شدم، خراب شدم، بیــنوا شدم
شرزه بکوه خواهش هم خشمی تو کرد
سنبل به باغ شوق بهم حشمی تو کرد
لاله بدشت ذوق بهم کشمی تو کرد
نرگس بباغ دعوی هم چشمی تو کرد
حیران به بی تمیزی این بی حیا شدم
معلوم نشد بتو همه لطف و کرامتم
نادیده، دیدهء همه صلح و سلامتم
در بین خاص و عام نمودی ملامتم
روشن نگشت پیش تو مهر و محبتم
هر چند در طریق وفا خاک پا شدم
کنگورچی ام عاشقت هستم چو شه شجاع
از بادهء لبان تو مُ ستم چو شه شجاع
خواهان تو ز روز الستم چو شه شجاع
تا آشنای عشق تو گشتم چو شه شجاع
با خویش و آشنــا همه نا آشنـــا شدم
————
فرستنده: احمد محمود امپراتور از افغانستان
دیدگاه بگذارید