۲۴ ساعت

22 ژانویه
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایت ۱۶۳

سخن کز دوست آری شکر است آن

ولی گر خود بگوید دیگر است ان

چو از دلبر سخن شاید شنیدن

چرا از هر دهن باید شنیدن

« جامی »

هاروت وماروت

تاریخ نشر یکشنبه  دوم دلو۱۳۹۰ –  ۲۲  جنوری ۲۰۱۲

یکی از دوستان ابی تمام طایی ( حبیب بن اوس طائی شاعر معروف عرب و نویسندهء کتاب حماسه که در سال (۲۲۸) ویا (۲۳۱) یا (۲۳۲) وفات یافته است) حکایت میکند که در آن اوقات که ابوتمام در قزوین بود یکروز برای دیدن او بخانهء وی رفتم، در اطراف ابو تمام آن قدر کتاب چیده شده بود که خود وی در میان آنها ناپیدا بود کسی را نمیدید.

من ساعتی در آن موضع توقف کردم و او بقدری سرگرم مطالعه بود که از آمدن من خبردار نشده بود!

بعد از ساعتی سر برداشت و چون مرا دید، سلام کرد.

من گفتم:

ای ابا تمام، در مطالعه بسیار زحمت میکشی؟

جواب داد:

بخدا سوگند! که من غیر از کتاب با کس دیگر الفتی ندارم واز غیر کتاب نمیتوانم لذت ببرم و چنان به مطالعه عادت کرده ام که اگر یکساعت بی مطالعه بنشینم می ترسم که دیوانه شوم!

پرسیدم :

از این کتابها که در اطراف تو چیده شده است بکدام یکی بیشتر دلبستگی داری؟

گفت :

اینکه در طر ف راست من قرار دارد : هاروت است و آن یکی که در طرف چپ من است ماروت می باشد و من از این هردو فن جادوگری یاد می گیرم.

من نگاه کردم : آنچه در طرف راست وی بود شعر مسلم ابن صریح الغوانی بود ودر طرف چپ او شعر ابو نواس قرار داشت.

سلسلۀ این حکایات ادامه دارد 

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما