نیم نگاهی بر نوشته
سیداکرام الدین ” طاهری”
نیم نگاهی بر نوشته آقای ملک ستیز آگاه امور بین الملل!
تاریخ نشر یکشنبه ۳۰ دلو ۱۳۹۰ – ۱۹ فبروری ۲۰۱۲
چند روز پیش مقالۀ از جناب ملک ستیز آگاه مور بین الملل زیر عنوان ( نقدی بر نقش اپوزیسیون سیاسی در افغانستان) را در تارنمای صدای آلمان خواندم و من را وا به آن داشت تا دیدگاه کوتاه خود را در مورد مقاله ایشان بنویسم . ولی پیش از نوشتن میخواهم از آقای ملک ستیز جهت نقد سازنده شان اظهار امتنان نمایم.
جناب ملک ستیز در اول مقاله خود مینویسد: رایج ترین نوع اپوزسیون را احزاب سیاسی تشکیل میدهند. یا بگونه انفرادی و یا هم به شکل ایتلافی با همفکران خویش ، در برابر نظام قرار میگیرند. اپوزیسیون سیاسی ” اپوزیسیون قانونی و یا مشروع ” نیز گفته میشود. اپوزیسیون قانونی به اصل قوانین متکی بوده و ارادۀ خود را بر بنیاد قوانین مطروحۀ ملی و بین المللی ارایه می نماید. این نوع اپوزیسیون در بستر دموکراسی رشد می نماید و همفکران خود را در جامعه بسیج می سازد.
جناب ملک ستیز نکته زیبایی را مطرح کرده و تعریف نموده اند . با تایید گفته های ملک ستیز میخواهم بگویم که متأسفانه دولت افغانستان و به ویژه حکومت اپوزیسون سیاسی را نه تنها مجال نهادینه شدن ساختاری را منحیث یک گروه مخالف سیاسی حکومت نداد ، بلکه تا توان داشت مانع از نهادینه شدن گروه های سیاسی مخالف شد. در اکثر کشورها حکومت نه تنها که زمینه سازی یک تشکل را زیر نام مخالفین سیاسی خود مینمایند ، بلکه در بعضی موارد پشتیبانی هم میکنند. ولی شوربختانه قسمیکه در بالا گفتم در افغانستان به گروه های سیاسی نه تنها فُرصت چنین کاری داده نشد ، بلکه تعریف که حکومت از اپوزیسون سیاسی داشت و دارد ، ( دشمن) پندارانه است که این خود در مقطع زمانی ده سال باعث تضعیف شکل گیری یک اپوزیسون سیاسی برنامه محور که بتواند خود را ساز و جمع نماید و روی برنامه های بدیل حکومت فکر کند ، گردید. از همین خاطر ما شاهد چنین اپوزیسون سیاسی بزرگ در طول ده سال نیستیم. اگر دولت از چنین یک دیدگاه پشتیبانی میکرد و فُرصت را برای احزاب سیاسی و یا ایتلاف ها زمینه سازی میکرد ، دقیقن که ما حالا از نبود چنین ساختاری در افغانستان رنج نمیبردیم که این واقعن در نهادینه شدن و قانون سالار شدن نظام میانجامید. در ده سال گذشته دیده شد که احزاب سیاسی نه تنها با مشکلات بی برنامه درون حزبی خود دست پنجه نرم میکردند ، بلکه بخاطر نبود پشتیبانی دولت از احزاب سیاسی ، در تقابل با حکومت قرار داشتند. چنین تقابل نه فقط تنها مشکل زا شد بلکه باعث بوجود آمدن چالش های زیاد دیگر در کشور گردید.
در جای دیگر نوشته اید : نخست این که آنان نتوانسته اند استراتیژی قابل قبولی را به عنوان یک ساختار سیاسی در جامعه ارایه دهند.….
دوم : نبود ساختارهای ارگانیک و احزاب سیاسی فعال در جنب اپوزیسیون این نهاد را به «اپوزیسیون فرد محور» مبدل گردانیده است.
سوم: شکنندگی ائتلاف های اپوزسیون است. منطق ایتلاف را همگرایی در ایجاد هدف های مشترک میسازد، در واقع ایتلاف کننده گان تلاش مینمایند تا با ایجاد دورنمای واحد یا مشترک همنوایی استراتیژیک میان همدیگر به میان آورند.
خیلی نکات ظریفانه اشاره نموده اید ولی اینکه چرا نتوانستند یک برنامه راهبردی قابل قبول را به عنوان یک ساختار به جامعه ارایه دهند تا جایی بر کم کاری خود احزاب سیاسی بر میگردد و تا حد هم نبود پشتیبانی حکومت ازیک چنین ساختاری. چرا که حکومتها مکلف هستند تا بدون کدام خصومت و غرض شخصی در تقویت احزاب سیاسی بکوشند و در هر زمینه با احزاب سیاسی همکاری نموده و حتی مشوره های مفید را غرض بالا بردن ظرفیت احزاب سیاسی به معنی اصلی آن ارایه نمایند که متأسفانه این کار در طول ۱۰ سال اصلن صورت نپذیرفت، تا احزاب آهسته آهسته از دام فرد محوری رها یافته و به سوی برنامه محور و طرح دِه خود را سوق میدادند. مشکل دیگری که وجود دارد هنوز تعریف درست از( ملت) در افغانستان وجود ندارد ما تا هنوز گام بسوی ملت شدن نگذاشته ایم و با استفاده از تعریف عوام فریبانه، ناگزیر در گفتار و نوشتار ما از ملت استفاده نماییم و همیشه طبل ملی بودن را بزنیم. ما در افغانستان تا هنوز منحیث اقوام زنده گی مینماییم. در طول تاریخ سردمداران در باره چنین مفکوره نه تنها فکر نکرده اند ، بلکه تنها منحیث یک وسیله ابزاری از آن استفاده نموده اند. علت که چرا همیشه ایتلاف ها در افغانستان شکننده است متاسفانه قراریکه در بالا هم گفتم نبود اهداف مشترک روی طرح مشترک سبب شکننده گی به سرعت ایتلاف های میگردد. از علت های دیگر میتوان مسایل قومی ، بازی های پشت پرده ، بخاطر بدست آوردن قدرت و یا هم …. وانمود کرد. چون روی اهداف مشخص و برنامه مشخصی ساختاری صورت نگرفته است و تنها برای چند وقت بخاطر برآورده شدن اهداف خورد و کوچک صورت گرفته است که این خود نبود داشتن یک برنامه درست و حسابی بدیل حکومت را در بین احزاب سیاسی نشان میدهد. به همین خاطر ایتلاف های سیاسی در افغانستان زود از هم میپاشند.
در یک نتیجه گیری کوتاه میتوان گفت ؛اگر ۵۰ فیصد نقص درونی ( بی برنامه گی) احزاب سیاسی باعث تضعیف و نبود رشد شان گردید ، ۵۰ فیصد دیگر دولت و به ویژه حکومت افغانستان در روند ضعیف ساختن چنین ساختاری نقش داشته است.
یادداشت: این نوشته قرار بود در تارنمای صدای آلمان به نشر برسد ولی بنابر ملحوظات که داشتند، از نشر آن خود داری نمودند. برداشت من اینست چون در بعضی موارد از حقایق جامعه یادآوری نموده ام ، به همین دلیل نخواستند نشر نمایند. به هر صورت وقتیکه حق گفته شود ، خفقان میشود.
دیدگاه بگذارید