از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی
حکایت ۱۶۵
ظن نیکو بر بر اخوان صفا
گرچه آید ظاهر از ایشان جفا
آن خیال و هم بد چون شد پدید
صد هزاران یار را از هم برید
(مولانا جلال الدین بلخی)
فتوی
تاریخ نشر یکشنبه ۳۰ دلو ۱۳۹۰ – ۱۹ فبروری ۲۰۱۲
شخصی نزد ابو حازم قاضی ( عبدالحمید بن عبدالعزیز بصری کوفی مصنف کتاب « المحاضر والسجلات» «ادب القاضی» که استاد طحاوی و دباس بود ) آمد و گفت :
شیطان مرا بوسوسه می اندازد و در ذهن من این فکر را القا می کند که تو زن خود را طلاق گفته یی و او دیگر زن تو نیست .
ابو حازم گفت :
مگر اورا مطلقه نکرده یی؟
گفت :
نه !
ابو حازم گفت :
تو دیروز نزد من آمدی و اورا طلاق دادی و اکنون انکار میکنی؟!
آن شخص گفت :
بخدا سوگند که من تا امروز نزد تو نیامده ام و زوجه خود را طلاق نگفته ام .
ابو حازم گفت :
بعد از این ، هر وقت که شیطان می خواهد ترا در بارهء طلاق زوجه ات وسوسه کند وبشک بیندازد همینطور که برای من سوگند یاد کردی برای شیطان هم قسم بخور که طلاق نگفته ام و در خصوص همسری خود با زوجه ات اصلآ دغدغه و اندیشه بخاطر راه مده!
سلسلۀ این حکایات ادامه دارد
دیدگاه بگذارید