نگرانی ملی آقای وحید عمر
سلیمان کبیر نوری
نگرانی ملی آقای وحید عمر
و حلقه اساسی زنجیر مبارزه و سیاست
تاریخ نشر دوشنبه ۱۴ حمل ۱۳۹۱ – دوم اپریل ۲۰۱۲
درینجا میخوانید:
– آقای وحید عمر چگونه مسایلی را بیان نموده اند؟
– نقش این همه اهداف پنهانی در ایجاد کلافه ی این همه بن بستها چیست؟:
– نتیجه گیری از این همه علت ها و معلول ها.
– به نظر رسیدن شرایط و حال احوالیکه بعد از سال ۲۰۱۴ به صورت تدریجی حاکمیت افغانستان به نیروهای بنیادگرای وهابی یا فرانگشتاین طالبان سپرده شود و تجاربی که قبلاٍ در عربستان سعودی با ازدواج شیطانی جریان مذهبی وهابی و شمشیر و تخت و تاج آل سعود به سود غارتگران انگلیسی و سپس امریکایی و اسرائیلی انجام شده در این سیاهچاله جهل و از دنیا بی خبری.
– ملاهای متحجر و یا مامور و مزدور ، زن ستیز، فرهنگ ستیز ، مفتخوار و بیسواد که در چوکات «شورا» ها و دسته بندی های نامنهاد اسلامی و منبر های مساجد بوسیله عمال خارجی جا داده شده اند، با فتوا های ضد اسلامی و ضد بشری و شرارت انگیزی های خونبار و ویرانگرانه چه وظایف تازه ای دارند؟
– اهدف وپنداشته های اجینتوری های جاسوسی و تحلیلگران نظامی و سیاسی و روانی «جامعهء جهانی» در قبال افغانستان.
– چه باید کرد؟
– میکانیزم و طرح رویکرد ها برای رسیدن به اهداف مطمع نظر و راه برون رفت ازین بن بست ها.
میخواهم در آغاز، در مورد فتوای شورای نامنهاد عالی علمای افغانستان« همچو ابزاری بنام شورای عالی صلح افغانستان» که ریاست جمهوری بخاطر ارجگذاری به این فتوای میان تهی و ضد اسلامی و ضد بشری، آن را در سایت خویش انتشار داد؛ طوریکه آقای وحید عمر مطرح کرده اند ( اصل بودن مرد ها و فرع بودن زن ها)، تماس بسیار مختصر داشته باشم و آن اینکه این کشف آقای کشاف به استشاره اجانب بود که پس از آن جناب رئیس جمهور کرزی آن را خردمندانه!؟ تائید نموده نیز مهرمنطقی بودن و موجه بودن را برآن گذاشتند. یعنی که اعتراف کردند که مادر ایشان نیز بسان مادر آقای کشاف، اصل نبوده است.
آقای عمر درین مقاله اذعان داشته اند که:« پیشاپیش میخواهم بگویم من در اینجا از اصل و فرعی که شورای علمای افغانستان برای مرد و زن تعیین کرده اند حرف نمیزنم، من تصمیم دارم در این کشور کار و زندگی کنم. من در اینجا از اصل و فرع دیگری صحبت میکنم. من مرد هستم؛ ولی اصل نیستم، مانند من میلیونها زن و مرد دیگر در این کشور سالهاست که فرع هستند. سالهاست که ما بهعنوان موجودات فرعی آلهی دست انسانهایی انگشتشماری هستیم که فکر میکنند اصلیترین موجودات در این کشور هستند.».
اما من فکر میکنم که ملت افغانستان نی تنها در کتگوری فرع جا ندارد، بل یک ملت محکوم به وحشت و دهشت، ارعاب، و فراتر ازان محکوم به سیه روزی و در سیطره قراردادن آن تحت یک حاکمیت دیکتاتوری ِ عقبگرای قرون وسطایی میباشد که البته اظهارات آقایان حامد کرزی – کشاف از طریق نویسندگان کشور و رسانه های غربی به ویژه مقاله های تحقیقاتی و علمی محترم عالم افتخار زیر عنوان هایی«اصل و فرع در «دیدگاه شرعی وطن» حامد کرزی!» و«از جهالت «علما»ی دربار کابل تا کهنه درد سرطانی در پیکر اسلام» ( میتوانید آنرا در سایت ها ی دیګر مطالعه کنید .).
پاسخ های جانانه ی دریافت نموده اند. اما من درین نبشته کاری با آقای کرزی- کشاف ندارم. هدفم تحلیلی بر مقاله ی سخنگوی پیشین ریاست جمهوری افغانستان( محترم وحید عمر) میباشد که با درنظرداشت موقف و وظیفه و پوزیشن پیشینی که ایشان داشتند، نبشته ی ایشان واکنش هایی را در قبال داشته و مورد توجه قرار گرفته است.
آن نکات نظر های بارزی را که من درمقاله آقای وحید عمر دریافته ام قرار ذیل اند:
(۱)- ارایه ی دو احتمال « بگذارید در اینجا احتمالاتی را در مورد دو سال آینده مطرح کنم. دوسال بعد انتخابات آزاد و عادلانه خواهیم داشت. دوسال بعد متحدان غربی ما متعهدانه با ما خواهند بود. اردو و پولیس مجهز و با انگیزه خواهیم داشت. امیدواری ما به آینده بیشتر خواهد بود. سیاست ما سالم و سیاست ورزی ما مسولانه خواهد بود. جنگ و کشتار کمتر خواهد بود. اینها احتمالات نه چندان جدی هستند. حداقل برداشت عمومی حکم نمیکند که این احتمالات را جدی بگیریم. من مطمین هستم که شماری از خوانندگان یکی از این احتمالات را جدی بگیرند.
من این احتمالات را بر عکس مطرح میکنم. دوسال بعد به جنگ داخلی میرویم. امریکا و متحدانش ما را به همسایهها و عمالشان خواهند فروخت. اردو و پولیس ما با خروج خارجیها از هم خواهند پاشید. آنچه را در ده سال گذشته به دست آوردیم از دست خواهیم داد. حرف از دموکراسی و انتخابات نخواهد بود. ما محکوم به عقب گشت به روزهای سیاه تاریخ خواهیم بود. من مطمین هستم که هر افغانی که این نوشته را میخواند، یکی و یا همه این احتمالات را جدی میگیرد.
دوسال آینده برای ما خیلی سرنوشتساز است. صادقانه بگویم، دوسال بعد از امروز را بسیار امیدوارکننده نمیبینم. امریکاییهای ذوقزده دیگر دلزده شدهاند، طالبان و حامیانشان ذوقزدهتر از همیشه به دوسال بعد میبینند. پروسهای که به نام پروسه صلح و مذاکره آغاز شده، تنها میتواند به طالبها و حامیانشان وقت بیشتر برای ظهور مجدد کمایی کند و یا برای خارجیها بهانه برای بیرون شدن از افغانستان بدهد. ظهور مجدد حکمتیار و دارودستهاش برای ما افغانها چیزی به ارمغان نخواهد داشت. مطمین نیستم که حتا به زشتی انتخابات سال ۱۳۸۸ هم انتخاباتی در این وطن شود و انتقال قدرت سیاسی به شیوه دموکراتیک و مسالمتآمیز صورت بگیرد. از نظر اقتصادی هم بنبستی در راه است. با کاسته شدن کمکهای بینالمللی به افغانستان، فکر نکنم دیگر نعمتهای زندگی را که ده سال گذشته در دست داشتیم کماکان داشته باشیم. سردرگمی و بیانگیزهگی عجیب هم در دولت و هم خارج از دولت منجر به افسردهگی شده است… سخن کوتاه، ده سال گذشته برای ما صلح نداد، استقرار نداد، یک دولت قوی نداد، وحدت و یکپارچگی نداد و بدتر از همه تضمینی برای آینده نداد.»
درین احتمالات ذکر شده، دیده میشود که آقای وحید عمر بیشتراحتمال دوم را حقیقی تر میدانند و ابراز نگرانی نموده اند.
(۲)- در نوشتهء آقای عمر، آنچه بیشتر امیدوارکننده به نظر میرسد، رسش، ظهور و موجودیت قشر جوان تحصیلکرده در چرخانیدن و پیشبرد موفقانهء لوکوموتیف های کاری بعضی از وزارت ها است که این نیروی بالنده و پیشتاز میتواند چشم انداز سودمند و اثر گذار و نوید بخشی باشند در جلوگیری از سمتدهی کشور بسوی بنیادگرایی و عقبگرایی، و رهگشایِ باورمندی محکمی بر سوق دادن کشور به سمت و سوی دموکراسی، شگوفایی و ترقی و تعالی.
درین زمینه آقای وحید عمر چنین آماری را ارایه داده اند« بزرگترین سرمایه که در دهسال گذشته بهوجود آمد، یک قشر کلانی از نسل جوان افغانستان است. هدفم از نسل جوان و یا نسل نو کتله بزرگی از نسل دوم جنگ در افغانستان است که در دهسال گذشته ظهور کرد. ما ۶۷ درصد رای دهندگان انتخابات پارلمانی سال ۱۳۸۹ را تشکیل میدادیم. ما سبب شدیم که یکی رییسجمهور شود و یکی نشود، ما باعث شدیم که یکی وکیل پارلمان شود و یکی نشود. در دهسال گذشته هزارها جوان افغان به خارج از کشور رفتند و با مدارک لیسانس و ماستری از بزرگترین دانشگاههای جهان برگشتند. در دهسال گذشته دهها هزار فارغ از پوهنتونهای داخل افغانستان داریم. امروزه همین نسل کار اصلی حکومت را به پیش میبرند. من با مسوولیت ادعا میکنم که بیشترین بخش کار اصلی حکومت را جوانان بین سنین ۲۵و ۳۵ به پیش میبرند. وزارت مالیه و وزارت انکشاف دهات افغانستان در چند سال گذشته، حداقل در سطوح متوسط، توسط تیمهای جوانی رهبری شد، وزارت معدن بهعنوان بزرگترین و استراتژیکترین سکتور در افغانستان توسط یک گروه جوانان رهبری میشود. مرکز اطلاعات و رسانههای حکومت که دوسال موثرترین نهاد دولتی بود توسط جوانان به پیش برده میشد. ۶۰ درصد کارمندان این اداره را فارغان ۴ سال اخیر فاکولتههای حقوق، ژورنالیزم و سایر فاکولتهها تشکیل میداد. حداقل ۸۰ درصد اردو و پولیس ملی افغانستان را جوانان بین سنین ۱۸ و ۳۰ تشکیل میدهد. رسانههای آزاد افغانستان به صورت کل توسط جوانان به پیش برده میشوند. نسل نو افغانستان در دهسال گذشته بهعنوان یک نیروی اجرایی موثرترین قشر جامعه بودهاند. ما در پیاده کردن سیاستهای درست و نادرست در داخل و خارج از دولت نقش کلانی داشتیم؛ ولی هرگز در شکلدهی این سیاستها نقش نداشتیم. »
(۳)- طوریکه آقای وحید عمر در اخیر مقاله ی شان نگاشته اند که« تاکنون محوری که بتواند ما را بهعنوان یک نیروی بازدارنده از فروپاشی منسجم کند بهوجود نیامده است.فقط میخواهم برای ایجاد یک گفتمان در اینجا یک بحث را آغاز کنم. امروز وقتی از سرنوشت افغانستان صحبت میشود، باز هم بازیکنان اصلی همانها هستند. هنوزهم سرنوشت ما وابسته به جنگ و صلح با طالبان است، هنوزهم حکمتیار از حکومت موقت و شورای نظامی صحبت میکند، هنوز هم قشر اعتدالپذیر و جوان قشر محکوم به فرعی بودن است. آیا ما بهعنوان نسل نو افغانستان، هنوز مایل هستیم که فرع باشیم و زندگی ما متکی بر مهربانی و نامهربانی «نیروهای اصلی» باشد؟ آیا میخواهیم که دهسال بعد، در آستانهی تغییر قرن، یکبار دیگر حقیر و ناتوان و بیسرنوشت باشیم؟ اگر قرار است پاسخی به این پرسشها داشته باشیم، باید از یک جمع صحبت کنیم، از جمعی از موجودات فرعی که مایلاند بهعنوان «نیروی اصلی» تبارز کنند. این بحث را باید آغاز کرد.»
همانطوریکه جناب آقای عمرنگاشته اند که من هیچ طرحی را در اینجا مطرح نمیکنم، و نه فکر میکنم که کلید این همه قفلها را میتوان در تراوش افکار یک فرد دید. بنا” اینجانب به استقبال از نبشته ایشان، برای تصریح و رِد یابی و ریشه یابی بحران اصلی و اساسی در کشور میخواهم دو فکتور اساسی را مطرح و راه برون رفت ازین بحران پیچیده و غامض را که طی سالیان گذشته با مقالات عدیده ای مطرح و پیشکش هموطمنان، سازمان ملل متحد و سایر سازمانهای بین المللی نموده ام و به شش لسان زنده ی جهانی در نشرات برونمرزی بدست نشر سپرده ام، یکبار دگر برآنها تاکید نمایم.
این تیزس ها که به یاری و پشتیبانی تعدادی از صاحبنظران و اهل خبره آماده شده بود، در برون افغانستان مورد توجه و استقبال قرار گرفت؛ اما در داخل کشور هموطنان کمتر به آن دسترسی یافتند که دران زمان نتیجه ی مطلوب را بدست نداد.
طوریکه در بالا متذکر شدم، بحران افغانستان را میتوان به دو فکتور اساسی به بررسی گرفت: ( علت ها و معلول ها).
الف: معلولها: ما مشاهده میکنیم که طی حدود ده سال و اندی در کلیه ساختار ها وعرصه های دولتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی- امنیتی، اجتماعی، پارلمانی،… روزتا روز پروبلمها و مشکلات انباشه شده میرود. که آغاز این روند از روزهای اول حضور نظامیان جامعه ی بین المللی آغاز شده است و کماکان تاکنون ادامه دارد. در ینجا میخواهم برای تعمق بیشتر به این موضوع به فاکتهای مهمی که آن را معلول ها مینامیم،اشاره کنم:
الف- معلول ها:
(۱)- بر گشتاندن دوبارهء طالبان بنیادگرا به مراکز سوق الجیشی و تعلیم تربیه ء شان در پاکستان.
(۲)- تهدابگذاری کج و معوج وهدفمندانهء سیستم سیاسی-اقتصادی و نظامی افغانستان از اولین همایش به اصطلاح تامین صلح در افغانستان در نشست ۲۰۰۱ بن. دور نگهداشتن روشنفکران وطنپرست در این نمایش. و بعدن حمایت غیر مستقیم از جنگ سالاران و شمولیت ایشان در سیستم سیاسی- نظامی کشور.
(۳)- راه اندازی جعلکاری ها در پروسه انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری.
(۴)- مساعدت برای نفوذ طالبان و بنیادگرا ها در پارلمان و سنای کشور
(۵)-انتصاب بنیادگراها در ارکان قدرت( پست های وزارت و ولایت).
(۶)- تزاید و رشد کشت کوکنار، تولید مواد مخدر و ترافیک آن بصورت سیستماتیک و ترفند ها ی فریبنده طی ۱۰ سال متمادی درین راستا و حمایت از مافیای مواد مخدر.( طبق آمار رسمی بیشتر ازسه ملیون نفر مصروف کشت کوکنار اند؛ که این خود یکی از شهکار های بزرگ تاریخی غربی در تاریخ جهان رقم خواهد خورد. تاکنون اجازه داده نشده است تا نامهای قاچاقبران مواد مخدر که در پست های مهم دولتی نیز ایفای وظیفه مینمایند، افشاء گردد.)
(۷)- همکاری و همیاری در ایجاد، توسعه و گسترش فساد اداری
(۸)- عدم همکاری و حتا ایجاد موانع غربی ها در عمران زیر ساختهای بنیادی اقتصادی( بنای فابریکه های تولیدی، بند های تولید برق. برعکس آن محو سکتور های دولتی تحت نام بازار آزاد، بدون در نظر داشت فقر و بیکاری،و بازهم عدم رشد تولیدات از طرق رشد سکتورهای خصوصی که منجر به فقر افزایی، بیکاری و حتا فرار نیروی های تولیدی از کشور شده است.
(۹- موافقتنامه انگریزی – طالبی در موسی قلعهء ولایت هلمند اولین کنش صریح و آشکاری بود که برای بار اول مردم مان را از نیات شوم استعمارگران کهنه کارشوکه کرد.
(۱۰)- اکثر رسانه های داخلی کشور از کمک خارجی ها به طالبان به کرات نوشتند که عوامل و اهداف آن از جانب حکومت تعقیب و پیگری نگردید. حتا رئیس جمهور کرزی خود اذعان داشتند که نیروهای خارجی طالبان مسلح را به ولایات امن شمال کشور انتقال داده اند.
(۱۱)- در موجودیت نیم ملیون قوای خارجی و داخلی( طوریکه رسانه ها خبر داده اند، کمیت جنگجویان طالب از هشت تا ۱۵ هزار نفر است) خود را ناکام اعلام داشته اند. کدام گروهک بی سر و دم و موهومی میتواند در برابر تشکل جامعه ی جهانی بجنگد؟
(۱۲)- رجال غربی برای موجه نشان دادن حضور طالبان بنیاد گرا، شرایط و سیستم جامعه کشور را بار ها به قرون وسطایی و حتی مشخصاً « قرن سیزدهمی» تعبیر و تصریح نموده اند!؟.
(۱۳)- از موجودیت محل سازماندهی تروریزم و رهبری طالبان بنیادگرا در کویته، که ایشان خود الان آنرا بنام شورای کویته یاد میکنند، تاکنون چشمپوشی شده است. چرا؟.
(۱۴) – از هزاران مدرسه طالبانی و بنیاد گرایی درپاکستان با اغماض و ترفند های ضد بشری، به میدیا اجازه نداده اند تا گزارش ها و معلومات ارایه گردد.
(۱۵) – سخنگویان معلوم الحال بنیادگرایی چون جنرال حمید گل، پیش ازان نصیرالله بابر مرتد، جنرال مشرف، احمد رشیدیکه بنام ژورنالیست شناخته شده در غرب او را مسما ساخته اند، این نوکران پیوسته در ضدیت با به اصطلاح برنامه های تامین صلح ملل متحد و جامعهء جهانی در افغانستان سخن گفته اند. نه سازمان ملل متحد و نه غرب هیچنوع واکنش جدی ای در قبال اظهارات این نوکران از خود نشان نداده اند که هی شما آقایان با کدام صلاحیت و پشتوانه و استشاره؛ نیروهای جامعه ی جهانی را به ناکامی ملزم ساخته و از بنیاد گرایی جانبداری و حمایت میکنید؟ بر عکس پیوسته از طریق میدیای بین المللی، برای اغفال اذهان جامعه ی بین المللی، اظهارات ایشان در ابعاد بسیار گستره و وسیع بدست نشر سپرده شده است.
(۱۶) – از مداخلات و حمایت بیدریغ کشور های همسایه افغانستان پیوسته سخن رانده شده ولی فقط با گزارش خبری اکتفاء نموده اند.
(۱۷)- ماه های متوالی ولایات سرحدی کشور مورد تجاوز وحملات راکتی پاکستان قرار گرفت که در نتیجه ده ها هموطن شهید و صد ها منزل رهایشی تخریب گردید. که همه به شمول نیروهای خارجی شاهد آن بودیم. اما یوناما، شورای امنیت سازمان ملل متحد و همین نیروهای بین المللی چشمها و گوشها را بسته بودند.
(۱۸) – یکسال قبل کشور آلمان میزبان حامیان بنیاد گرایی بود و کنفرانسی را به سردمداری احمد رشید پاکستانی این اجنت معلوم الحال آی اس آی مدیریت کرده و این کنفرانس در استراتیژی حکومت امریکا اثر گذار بود که بازتاب آن قبلا توسط یکی از مقاله های اینجانب به اختیار میدیای افغانی قرار داده شد.
شاملین کنفرانس که به اصطلاح استراتیژیست ها و نخبه های پاکستان بوده اند، به پریزیدنت اوباما توصیه کردند که با ملا عمر روی یک میز مذاکره بنشیند. از نظر پروتوکول دیپلوماتیک، این خود یک اهانت به اقای اوباما و دولت و مردم متمدن امریکا محسوب میشود. دولت افغانستان و بصورت مشخص وزارت امور خارجهء افغستان چرا عندالموقع این حرکت ضد منافع ملی ما و ضد عرف دپلوماتیک را شدیدآ محکوم نکردند؟
(۱۹)- معامله تیم حامد کرزی دور از انظار و اگاهی مردم افغانستان با طالبان بنیاد گرا. یک درس بزرگ به آقای کرزی( هنری کیسنجر که خود گویا یکی از استراتیژیست های سیاست جهانی است، در یکی از مقاله های خویش چنین نگاشته بودند. « ما باید به نظر مردم گوش دهیم و آن را احترام کنیم». یعنی که رمز موفقیت هم درین است.
(۲۰)- از گروهک تروریستی ای بنام طالب، زیر چتر جنرالهای پنجابی پاکستانی، یک هیولای فرانکشتاینی ساخته اند.
(۲۱) – اظهارات تعدادی زیادی از افراد رسمی دول غرب که گویا شکست غرب در برابر طالبان اجتناب ناپذیر است؛ و قبل از غربی ها این جملات کرنیل های پاکستانی بود، و اکنون که نیات کشور های غربی روشن شده است، خود چنین جملات را تکرار میکنند که این خود چراغ سبزی است برای به قدرت رسانیدن نیروهای نیابتی پاکستان( طالبان بنیادگرا).
(۲۲)- پخش گستردهء فعالیت های طالبان تروریست از طریق میدیای مزدور داخلی و خارجی ( استخبارات نظامی غرب توانمندی کشف محلات و ساحه فعالیت این جانیان را ندارد، اما ژورنالیستان شان تصاویری از فعالیت های شان را همه روزه، تازه به تازه در میدیا انتشار میدهند).
(۲۳)- نفوذ جاسوسان خارجی در تمام نهاد های دولتی تا ارگ ریاست جمهوری.
(۲۴)- قرآن سوزی و کشتار اهالی بیگناه که بدون تردید جنایات سازمان یافته و مرتبط باهم اند،اخیرا: تشت رسوایی شورای علمای وهابی و سلفی مزدور را یکجا با ولسمشرآن ( حامد کرزی) از بام به زمین پرت کرد .
(۲۵)- رشد و توسعه ی سازمانیافتهء فرهنگ جهادی قبیلوی پاکستان درکشور( حبا و قباء و ریش، حتا در تمام دوایر رسمی دولتی ) طی ده سال اخیر. درین مورد میتوانند به یکی از مقالات پژوهشی نگارنده تحت عنوان «ذلیل سازی مردم افغانستان با ریش و ریشخند» را در سایت همایون مطالعه کنید.
(۲۶)- اعلام خروج نیروهای جامعه ی به اصطلاح جهانی از افغانستان.که این کشور ها نی تنها به تعهدات خویش در برابر جهان و مردم افغانستان پشت پا زدند، بل زمینه را برای برگشت و گسترش بنیاد گرایی به افغانستان مساعد ساختند.
(۲۸)- تضعیف حاکمیت دولتی در تمام عرصه ها برای ازهم پاشی آن.
این همه تعدادی از معلول هائیست صریح، روشن و آفتابی که حتی یک دهقان بیسواد کشور ازان آگاهی دارد. اکثریت قاطع سیاسیون، نویسندگان و نخبگان کشور و حتا رسانه های غربی بخصوص در پنج سال اخیر پیوسته دران پیچیده اند وآن را مشغله ی نوشتاری خویش پنداشته اند و خود را تا هنوز که هنوز است، ناخود آگاه و یا هدفمندانه به آن میپیچانند. تا به علت ها.
ب – علت ها: بررسی و دقت به معلولها خود اجزای متشکله بروز بن بستهای جاری در کشور اند که برای رد یابی ریشهء اصلی علت ها و عوامل اساسی بحران جاری در کشور ما را کمک مینماید. البته علت و انگیزهء اصلی بحران بازهم ریشه در خارج از کشور دارد و برای تحقق اهداف زیر که بسیار فشرده و مختصر به آن تماس میگیریم، به پیش برده میشود:
(۱)- موجودیت منابع بزرگ زیر زمینی نفت، گاز، طلا، یورانیم، تیتانیوم، آهن،مس…وغیره در منطقه.
(۲)- تشویش ونگرانی از رشد و انکشاف کشورچین وهند تا سال ۲۰۲۵، طوریکه پیشبینی شده است، این دو کشور با رشد سریع اقتصادی و باداشتن بزرگترین پوتانسیل نیروی های مولده اقتصادی، قرار خواهند بود به حیث سوپر پاوراول و دوم اقتصادی- نظامی جهانی عرض وجود نمایند.
(۴)- رشد اقتصادی حاکمیت سرکش جمهوری اسلامی ایران؛ این کشورنفتخیز در برابر غرب در تقابل قرار دارد. عدم کنار آمدن آن با سردمدارن پطرودالر.
(۴)- تحکیم و رشد دینامیک کشورهای عضو کنفرانس شانگهای و توسعه ی نفوذ ایشان در منطقه و جهان.
(۵)- استفاده از تروریزم و افراط گرایی اسلامی بمثابه ابزار سیاسی برای رسیدن به اهداف استراتیژیک اقتصادی.
(۶)- تإمین ادامه یکه تازی در رهبری ( هژمونی ) جهانی
نقش این همه اهداف پنهانی در ایجاد کلافه ی این همه بن بستها چیست؟:
چنین به نظر میرسد که بعد از سال ۲۰۱۴ به صورت تدریجی حاکمیت افغانستان به نیروهای بنیادگرای وهابی یا فرانگشتاین طالبان سپرده شود و تجاربی که قبلاٍ در عربستان سعودی با ازدواج شیطانی جریان مذهبی وهابی و شمشیر و تخت و تاج آل سعود به سود غارتگران انگلیسی و سپس امریکایی و اسرائیلی انجام شده در این سیاهچاله جهل و از دنیا بی خبری نیز تکرار گردد .
به وضوح مشاهده میشود که اجینتوری های جاسوسی و تحلیلگران نظامی و سیاسی و روانی «جامعهء جهانی» پنداشته اند که افغانستان به شمول مناطق قبایلی دو طرفه دیورند در همان شرایط تحجر و تشتت و بی دانشی و بی سیاستی عربستان سعودی وقت قرار دارد و چنین پروژه سیاه و شوم و شیطانی در آینده آن عملی بوده و بر علاوه این نیروهای سیاه که در هرحال افسار شان به دست قدرت های طاغوتی است خواهند توانست ساحه ی نفوذ خود را تا آسیای میانه گسترش داده، در پرده دیندارنمایی و اسلامخواهی زراندوزان پطرودالر را به سهولت و بدون موانعی چندان بر منابع زیر زمینی منطقه مسلط نمایند. آنگاه زمینه برای تغییر موافقتنامه های استراتیژیک، به پایگاهای نظامی دایمی بدون هیچگونه اشکال و موانعی مساعد خواهد شد.
نتیجه گیری از معلول ها و علت ها عبارتند از:
نیروهای غرب در افغانستان به هدف رسیده و پیروز میشوند و بازنده مردم افغانستان بودند ؛ استند و خواهند بود.
چه باید کرد؟
مردم ما و به ویژه نیروی بالقوه بس بزرگ جوانان آن تجارب هنگفتی از ابر لابراتوار کشور خود بدست دارند. تاریخ کشور مان طی سه قرن گذشته انباشته از توطئه های شیطانی متواتر دشمنان افغانستان است و به ویژه طی سه دهه ی اخیر این همه توطئه ها و تجارب ازآنها آفتابی شده است. نیات شوم دشمنان افغانستان واستعمار نو با دست نشاندگی و زد و بند های مافیایی با ستمسالاران و قلدوران و ارباب زور و زر قدیم و جدید کاملا آشکار و بر ملا شده است.
ملاهای متحجر و یا مامور و مزدور ، زن ستیز، فرهنگ ستیز ، مفتخوار و بیسواد که در چوکات «شورا» ها و دسته بندی های نامنهاد اسلامی و منبر های مساجد بوسیله عمال خارجی جا داده شده اند، با فتوا های ضد اسلامی و ضد بشری و شرارت انگیزی های خونبار و ویرانگرانه طئ سه دهه اکنون رسوای جهان گشته اند.
این ابزار ارتجاع سیاه منطقوی و بین المللی اکنون بیحد زنگ زده شده که کلیه اقشار دیموکرات، ترقیخواه، عدالت پسند، زنان دردمند و جان به لب رسیده و جوانان نو اندیش و پیشتاز کشور مان به ماهیت ضد اسلامی و ضد مردمی آنان پی برده اند؛ لذا هیچکسی از آنان نمیخواهند که با تروریستان، وحشیان و فرانکشتاین های معلوم الحال ساخته و پرداخته خارجی ها مذاکره و مصالحه صورت گیرد.
مرکز تروریزم که جامعه جهانی ادعایش را دارد مشخص شده است و آن در پاکستان است ولی غربی های قدرت دار که در خلق این آفت مسئول و مقصر بوده و ازهمه کان و کیف آن آگاهی صد درصد دارند ؛ ریاکارانه خود را در افغانستان مصروف ساخته و به چشم مردمان خود و جهانیان خاک می پاشند و بر شعور آنان اهانت روا میدارند .
کشور پاکستان که به مرکز تروریزم جهانی تبدیل شده است، طبق آخرین بررسی ها سومین کشور در جهان است که بیشترین سلاح های مرگبار را خریداری و انبار میکند، ولی بازهم مورد عنایت و الطاف بی پایان غربی ها قرار گرفته و سالانه ملیارد ها دالر از غرب حصول مینماید.
در حالیکه طبق اظهارات متعدد و متکثر مطبوعات و سیاسیون حتی دست اول غرب ؛ نظامیان پاکستان از طالبان و تروریستان القاعده و شاخه های مشابه آنها حمایت مستقیم مینمایند و تقریباً تمام کارشان همین است.
جوانان شرافتمند کشور، وطنپرستان افغانستان!
ما همه شاهد دگرگونی ها در کشور های شرق میانه بودیم. فقط جوانان بودند که در پیشاپیش مردم قرار گرفته و آنها را به شور آوردند و تحولات بزرگی را در کشور های شان پدید آوردند. اینکه پیامد چنین تحولات به کجا رسیده است و چرا؟ به بحث جداگانه ی وسیع نیاز است که در فرصت مساعد به آن خواهم پرداخت.
فقط میخواهم بگویم جوانان بودند که نقش آفرینی کردند و سیستم های دیکتاتوری ریشه دار را که زوال ناپذیر ادعا و تبلیغ میشدند سر نگون ساختند. ما در کشور خویش سرنگونی رژیم را نمیخواهیم. ما فقط صلح، دموکراسی، عدالت ، ترقی و تعالی و بسان سایر کشور ها زندگی آبرومند میخواهیم. ما حاکمیت نیرومند ملی میخواهیم. ما خواهان دفاع از تمامیت ارضی کشور خود میباشیم. ما میخواهیم که دگر کسی مانع رفتن کودکان ما به مکاتب نشوند. نمیخواهیم جنایتکاران طالب مکاتب را بسوزانند. و قران شریف های آن را در آتش خاکستر نمایند. ما نمیتوانیم شاهذان سنگسار، و یا سربریدن و بینی بریدن مردم خود باشیم. ما نمیخواهیم شاهد محو و تخریب آثار باستانی ایکه معرف تاریخ و فرهنگ چند هزار ساله ی مردم و کشور مان میباشد( تندیس های بامیان و…)، باشیم. ما حاکمیت قانون میخواهیم. ما طی بیست سال دونسل کشور را قربانی داده ایم. هنوز هم ۳۵ فیصد اطفال کشور ما از رفتن به مکتب محروم اند.. مدعیان اعتلای دموکراسی و ترقی و تعالی کشور طی ۲۰ سال تمام نتوانستند با هم متشکل گردند که خود مسئول قربان شدن این دونسل اند.
این خود مانند جفای بزرگ و حتا چون خیانت آشکار در برگپاره های تاریخ مبارزات نهضت های مترقی و روشنگری رقم خواهد خورد.
بیائید همه در یک تشکل منسجم دموکراتیک و ترقیخواهانه بخاطر تامین صلح پایدار، دیموکراسی، ترقی و آینده ی فارغ از جنگ و خونریزی بسیج شویم!
آیا دراین شرایط دشوار و بن بست های در هم پیچیده ؛ مردم افغانستان میتوانند به شکستاندن طلسم شوم و پلید حامیان جنگ که بوسیله ی پاکستان تعمیل میگردد فایق آیند؟
بلی!!!
البته این بستگی دارد به خود آمدن ملت و مردم ما. در هرکجایی از دنیا که باشند؛ میتوانند رسالت تاریخی خویشرا درین مرحله حساس – تاریخی و سرنوشت ساز؛ با دلسوزی – عشق به وطن- مردم و نسل آیندهء افغانستان به وجه احسن ایفا نمایند تا با براندازی این نیات بازیگران سرمست در اهداف غیر انسانی شان بازی را به نفع خویش تغییر داده و به پیروزی راهبردی و استراتیژیک نایل آیند.
آن رسالت تاریخی چه خواهد بود؟
فرصت یازدهمین سالگرد فیصلهء شورای امنیت سازمان ملل متحد ( شاید آخرین فرصت طلایی خواهد بود) در باره مداخلهء نظامی جهانی در افغانستان و این فرصت را باییست بسیار جدی گرفت.
از همین حالا باید به سازماندهی یک کامپاین بزرگ تعرضی – تبلیغاتی وسیع و گسترده در سر تاسر کشور های غربی، امریکا، آسترالیا …کشور های اسلامی و همسایه گان افغانستان ، مرکز و ولایات افغانستان بخاطر تحت فشار قرار دادن شورای امنیت و اذهان عامه ی جهان آغاز کرد.
احزاب مترقی، اتحادیه های کارگری و مماثل آن، سازمانهای زنان، نهاد های دفاع از دموکراسی – حقوق بشر و ضد جنگ به این کمپاین جلب و کشانیده شوند که یخن شورای امنیت را بگیرند تا دهه تصویبات خود را باز اندیشی کند و آنرا به تصمیم جدی قاطع و اجرایی در مورد پاکستان و آی اس آی توسعه دهند !!!
ما باید در وسیعترین مقیاس و با تمام نیروی خرد و وجدان آگاه بشری و مردمان و ملت هایی که در افغانستان خون فرزندان شان بیهوده ریخته میشود و مسیر اهداف به آنها القا شده کاملاً دروغین و فریبکارانه به جهت بازی های کثیف انحراف دارد ؛ این حلقه زنجیر را متحدانه با فریاد بلند و هرچه زود تر با همه ابتکار و جدیت تام به شور آوریم !
وقیحان پاکستان امروز گفته اند که گویا کس حق ندارد به امور داخلی یا درون مرز هایش تعرض کند و در خاک آن برضد تروریست ها عملیات اجرا نماید . یعنی تنها و تنها ملت افغانستان است که برای اهداف پاکستان باید مجازات شود ؛ هم جور تروریزم صادره از پاکستان را بکشد وهم گوشت دهن توپ مبارزه علیه تروریزم باشد!!!؟؟؟
آیا تنها پاکستان حق دارد که هرچه خواست بکند ,مگر کلوخ انداز را پاداش سنگ نیست؟
خوشبختانه در قطعنامه های شورای امنیت در مورد افغانستان که در بالا ازان تذکر رفت ، مجازات گروپ های تروریستی و کشور های حامی تروریزم صراحت دارد که در بازبینی یاز دهمین سالگرد این قطعنامه ها، دیگر باید قطعاً این مجازات باید در مورد پاکستان عملی گردد.
هرگاه ما بتوانیم این کامپاین را با چگونگی ایکه در بالا از آن تذکر رفت، راه بیاندازیم ؛ همچنانکه حق با ماست ؛ برد اساسی و استراتیژیک نیز از آن ما خواهد بود.
از همه قلم بدستان، سیاسیون و کلیه وطنپرستان کشور احترامانه خواهشمندم که برای این ” فراخوان به یک کامپاین ملی – مدنی و تاریخی” با عشق به وطن و مردم درد دیده ، همکاری و همیاری فرموده ، بدون فوت وقت به کارزار وسیع تبلیغاتی و روشنگرانه فعال شوند و قلم برداشته ، عقل و اندیشه شان را درین راستا سمت و سو داده رسالت ایمانی و وجدانی خویش را در برابر مردم و میهن از خود نشان دهند.
تا باشد در پی یک رونسانس و روشنگری گسترده هزاران و ملیون ها تن بسیج شوند و مستقیماً شورای امنیت ، سازمان ملل متحد و وجدان عمومی بشریت را برای این آرمان بزرگ و یگانه برای نجات ما و وطن ما و خیر و فلاح بشریت مورد چلینج کاری و مؤ ثر قرار دهند!
شعارهای عمل و آرزو و خواست یک ملت داغان و مظلوم که سرنوشتش با سرنوشت تمام بشریت گره خورده است ؛ در سال ۲۰۱۲میلادی:
همه آنچه طی سه دههء اخیر؛ بر افغانستان روا داشته شده ؛ توسط مصوبات شورای امنیت ملل متحد جامهء قانونیت پوشانیده شده است !
معذالک در حال حاضر به قضایای بیحد بغرنج دو دهه ی ماقبل ؛ نمی پردازیم ؛ اما از آنجا که در یک دهه ی اخیر:
– مصوبات شورای امنیت ؛ یگانه دستاویز حقوقی نیرو های ائتلاف جهانی علیه تروریزم است !
– ما از شورای امنیت میخواهیم عمل ائتلاف ٰ، نهاد های ملل متحد و کشور های عضو آن را در قبال این مصوبات تفتیش کند !
– شورای امنیت مکلفیت قانونی دارد که بر چگونگی مبارزه علیه تهدید های تروریستی بر امنیت جهانیان رسیده گی و مشت های آنانی را که از این مبارزه به اهداف دیگر استفاده میبرند ؛ باز نماید !
– شورای امنیت باید به جهانیان روشن نماید که آیا ائتلاف مبارزه علیه تروریزم ؛ تا کدام حدود در راستای مصوباتش عمل کرده است ؛ طی یک دهه چه مقدار از این اهداف متحقق شده و علل ناکامی ها واقعاً چه ها میباشد ؟؟!
تدوین و استخراج این شعار ها ؛ با توجه حتی الامکان دقیق بر موازین حقوق و دیپلوماسی بین المللی و با احترام کامل و بائیسته به مقام منیع سازمان ملل متحد و خصوصاً شورای امنیت آن در جهان کنونی ؛ با توجه و تعمق ویژه و پراگماتیک بر منافع و مصالح علیای حال و آینده افغانستان ؛ منطقه و مجموع جهان بشری توسط گروهی از فرزندان آگاه و صاحب احساس مسئولیت آب و خاک و مردمان شرافتمند و پر غرور افغانستان صورت گرفته است .
لذا اینجانب ؛ نویسنده و طراح یگانهء آنها نبوده ولی بخت آنرا دارم که آنها را تقدیم هموطنان عزیز و جهانیان نمایم . تصور میکنم که این مجموعه شعار ها که عمل متقاضی فداکارانه و هوشیارانه را از همهء ما می طلبد ؛ تمامی مجموعه جنبش های مدنی، مترقی، دموکرات و وطندوست افغانستان را در معرض آزمون بزرگی قرار میدهد و هم مؤسسهء ملل متحد و حامیان ملل متحد وپاسداران مقام و منزلت آن در جهان را به چالشی سنگین رو برو میگرداند .
شعار های مردم افغانستان در یازدهمین سال مصوبات شورای امنیت :
همه آنچه طی سه دههء اخیر؛ بر افغانستان روا داشته شده ؛ توسط مصوبات شورای امنیت ملل متحد جامهء قانونیت پوشانیده شده است !
مصوبات شورای امنیت ؛ یگانه دستاویز حقوقی نیرو های ائتلاف جهانی علیه تروریزم است !
– حل سیاسی وصلح آمیز مناقشات منطقوی میان افغانستان، همسایه گان وجهان
مستلزم آنست که سازمان ملل متحد وشورای امنیت آن ارزشهای مندرج در
اعلامیه ها ومصوبات خویش را از دیدگاه اصل تساوی ملل وحقانیت قضایا
بنگرد، نه برمبنای معیار های جانبدارانه وبرخورد های سیاسی ومصلحتی قدرت
ها و دول معین!
– ما از شورای امنیت میخواهیم عمل ائتلاف ٰ، نهاد های ملل متحد و کشور های عضو آن را در قبال این مصوبات تفتیش کند !
– شورای امنیت مکلفیت قانونی دارد که بر چگونگی مبارزه علیه تهدید های تروریستی بر امنیت جهانیان رسیده گی و مشت های آنانی را که از این مبارزه به اهداف دیگر استفاده میبرند ؛ باز نماید !
– شورای امنیت باید به جهانیان روشن نماید که آیا ائتلاف مبارزه علیه تروریزم ؛ تا کدام حدود در راستای مصوباتش عمل کرده است ؛ طی یک دهه چه مقدار از این اهداف متحقق شده و علل ناکامی ها واقعاً چه ها میباشد ؟؟!
– شورای امنیت ؛ در اثر تحقیقات از کان وکیف جریانات یک دهه باید به تعریف دقیقی از تروریزم و جبها یمبارزه علیه تروریزم برسد که جهان به سختی محتاج آن است.
– بدون باز نگری در مصوبات شورای امنیت ، تامین صلح در کشور ما و پیشرفت در مبارزه علیه تروریزم میسر نخواهد بود.
– مراکز و پایگاه های تروریستان در پاکستان شناسایی شده اند. زمان آن فرارسیده تا شورای امنیت ملل متحد برای محو آنها اقدامات عملی را روی دست گیرد!
– ملت افغانستان تنها بخاطر معاملات و مدارا های حلقات ائتلاف بین المللی در برابر پاکستان ؛ قربانی می گردد !
– کشتار مردم بیگناه افغانستان بس است! جنگ علیه تروریزم باید در جایگاه اصلی تروریزم منتفل گردد!
– کشوری که «حق تعرض» بین المللی را بر تروریستان در خاک خود نمیدهد، حامی تروریزم است و باید مجازات شود!
– شورای امنیت توسط فشار های دیپلوماتیکی- سیاسی، اقتصادی و نظامی بر حامیان تروریزم، میتواند صلح و ثبات دایمی را در افغانستان و منطقه تامین کند و تحکیم بخشد.
– از شورای امنیت بپرسیم، چرا پاکستان «حق تعرض» را به مراکز تروریستی در خاک خود نمیدهد؟
– با تظاهرات مسالمت آمیز نیرومند باید شورای امنیت و وجدان بشریت را بیدار ساخته، ملت و کشور خود را از ورطه ی فلاکت و تجزیه نجات دهیم!
– ما از شورای امنیت ملل متحد میخواهیم تا اقدام مستقیم به مجازات حامیان تروریزم نماید!
– در سال ۲۰۱۰ حدود ۷۵ فیصد از اهالی ملکی به دست طالبان کشته شده اند. باید آنان چون جنایتکاران ضد بشری از جانب شورای امنیت محکوم گردند.
– با باز نگری در مصوبات ده سال قبل شورای امنیت ، گره کور بحران بین المللی در «افپاک» گشوده خواهد شد.
– اشتراک فعال در کمپاین عدالت طلبی از شورای امنیت و وجدان بشریت ، وجیبه ی ملی و وطنی هر فرد افغانستان است.
– تغییر سرنوشت کشور، مستلزم رستاخیز مدنی مسالمت آمیز افغانها ، برای در خواست اقدامات قانونی از شورای امنیت است.
– نیرو های نظامی جامعه ی جهانی بایست در مناطق سوق الجیشی بین دو کشور افغانستان – پاکستان جا بجا شوند.
– پاکستان که ثابت شده است حامی تروریزم است، باید از لیست متحدین مبارزه بر ضد تروریزم اخراج و عضویتش در ملل متحد به حالت تعلیق قرار گیرد!
( متن انگلیسی شعار ها را میتوانید در سایت های دیګر مطالعه کنید.)
دیدگاه بگذارید