ستاره ی اقبال
به استقبال از سروده ی زیبای دوست گرانقدر جناب آقای عزیزی
قیوم بشیر
ملبورن – آسترالیا
دوم اپریل۲۰۱۲
ستاره ی اقبال
آمد بهار و رنگ ندارد بهارِ ما
آتش زدند خانه و هم لاله زار ما
درد ها فزون گشته ز بیداد ظالمان
دردا ازین حکومت بی بند و بار ما
هرکس به زعم خویش جنایت نموده است
قانون کجاست ، آخ ! چه شد اعتبار ما
می سوزد این دلم به نوای دلِ وطن
بیداد سوخت روزنه ی قند ها ر ما
پنجوایی اش بماتم طفلان نشسته است
خونین چر ا بود مدام شامِ تار ِ ما
رگبار تیرِ قوم ستمگر حواله شد
بر غنچه های تازه ی فصل بهار ما
آخر چرا ستاره ی اقبال شد سیه
در کهکشان غمزده ی روزگار ِ ما
جمعی بنام دین و سیاست جفا کنند
بیچاره کیست ، مردمِ خیل و تبار ما
حیله گرانِ معرکه های دروغ و جهل
خونین نموده باز دلِ بی قرارِ ما
دانم « بشیر»که حرف به جایی نمیرسد
یکجا شویم همه بسازیم دیارِ ما
قیوم بشیر
دیدگاه بگذارید