میخندد
میخندد
نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
تاریخ نشر چهار شنبه ۱۶ حمل ۱۳۹۱ – چهارم اپریل ۲۰۱۲
دل که بر پوچی دنیای لجن می خندد
دیر مانده ست که بر دار و کفن می خندد
گاه در اوجِ گرفتاریم حتا دلِ سنگ
مثلِ پیرانِ خردمند به من می خندد
سینه پر گشته دگر جای سرِ سوزن نیست
دیده می گرید و دیوارِ بدن می خندد
مرگ هم لذتی دارد به خدا ، وقتی که
مارِ سرگیجه به احوالِ رسن می خندد
تا فراموش کند حادثه را ، پنجره ؛ باد
تا خطِ قرمزِ دیوانه شدن می خندد
ن.پژمان
دیدگاه بگذارید