۲۴ ساعت

10 ژوئن
۳دیدگاه

مرا تهنا مرا تهنا نمانی

جمعه ګل سروری

جمعه ګل سروری

  مرا تهنا مرا تهنا نمانی

جمعه گل سروری

اشکاشم -بدخشان

تاریخ نشر یکشنبه ۲۱ جوزا ۱۳۹۱ – ۱۰ جون ۲۰۱۲

مرا در گوشۀ تهنا نمانی

مرا در صخره وصحرا نمانی

ترا سوگند با نام الهی

مرا تهنا مرا تهنا نمانی

***

مرا در گوشه زندان نمانی

مرا در غصه و طوفان نمانی

مرا با خود ببر ظلم وستم کن

اما تهنا وبی درمان نمانی

***

ترا گفتم مرا تهنا نمانی

به پیش چشم نامردها نمانی

مرا در سایل زلفت پنا ه ده

مرا تهنا مرا تهنا نمانی

***

مرا در طعنۀ دنیا نمانی

مرا در هی هی وغوغا نمانی

بترس از آه مظلومانۀ من

مرا تهنا مرا تهنا نمانی

جمعه گل سروری

 

۳ پاسخ به “مرا تهنا مرا تهنا نمانی”

  1. جمعه گل صمیم گفت:

    خیلی عالی جناب “”سروری””خوش حال شدم ازنوشته های مقبول تان.باری به وبلاگ “”جمعه گل “”صمیم”” سربزن خوش میشم شب بخیردوست گرامی تمام دوست های اشکاشم ره سلام ودردونثارشان بادا!

  2. جمعه گل “”صمیم””۲/۲/۱۳۹۲ ولایت کابل
    مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
    با خیال او ولی تنهای تنها میروم
    در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
    شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
    مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
    گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم
    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    مجـــــنون))
    جنون
    هنگامی که زیبای جهان آفرین از نظر مجنون به خاک سپرده شد مجنون خود را به مزار معشوقه رساند سنگ قبر را دربغل گرفت از دل بزاری گریست وسعادت آنرا یافت که در جوار لیلی جان به جهان آفرین تسلیم کند.ولی ای طبیعت نا سازگار تو این سعادت بی نظیر را هم از من گرفتی .

    لیلی می شنبد که معشوقش می گوید:

    در غار همیشه جای مار است

    ای ماه ترا چه جای غار است؟

  3. دختر افسونگر زیباچشمی که ابروانش بی شباهت به خنجر بران نیست دل نویسنده حساس شوربده حالی را ،با تیر نگاهش شکار کرد ومیان دستان ظریفش چنگ زنان باخود بردنویسنده تبره بخت عاشق پیشه سوال کرد :
    ا دل زخم دار من چه خواهی کرد؟

    جواب داد:هیچ به دورش می افکنم

    نویسنده پرسید:پس چرا با تیر نگاهت شکارش کردی؟

    خندیدوگفت:میدانی شکارچی بیرحم است شکار میکند ولی هرگز به شکارخود دل نمی بندد.
    نامم را پاک کردی… یادم را چه میکنی؟
    یادم را پاک کنی… عشقم را چه میکنی؟
    اصلا همه را پاک کن
    هر آنچه از من داری
    از من که چیزی کم نمیشود…
    فقط بگو با وجدانت چه میکنی؟
    نکند آن را هم پاک کرده ای؟
    نــــــــــــه ! شدنی نیست…
    نمیتوانی آنچه که نداشتی را پاک کنی.

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما