از هزار و یک حکایت ادبی وتاریخی
همانا از جنون در من نشانست
که این دیوانه با من هم عنانست
« ایرج »
نشان جنون
تاریخ نشر شنبه ۲۷ جوزا ۱۳۹۱ – ۱۶ جون ۲۰۱۲
محمد بن زکریای رازی طبیب و فیلسوف نامی قرن سوم هجری ( ۲۵۱- ۳۱۳ ) ، یکروز باتفاق عده ای از شاگردان خویش از راهی عبور میکرد. در میان راه، دیوانه ای که از سمت مقابل می آمد> همینکه به رازی رسید جابجا ایستاد ونگاهی طولانی بطرف او انداخت و چشمکی زد و به قهقهه خندید.
فیلسوف رازی از همانجا بازگشت و بخانه رفت و مطبوخ افتیمون که درآن عصر برای دیوانگان و بیماران امراض روحی میدادند ، ساخت و خورد .
شاگردانش از وقت دیدن آن دیوانه تا زمان نوشیدن مطبوخ افتیمون ، مراقب استاد بودند، از او پرسیدند:
استاد ، درین وقت چرا این دوا را استعمال کردید؟
رازی جواب داد:
برای همان خنده ای که آن دیوانه در روی من کرد، زیرا میدانید که همیشه همجنس به همجنس مایل است و اگر من دیوانه نیستم وآن دیوانه نشان جنون و چیزی از جملهء آن بیماری که خودش دارد در من نمی یافت، هرگز بمن اشارت نمیکرد و بر روی من نمی خندید.
سلسلۀ این حکایات ادامه دارد
دیدگاه بگذارید