غم و بلا
غم و بلا
قیوم بشیر
بیست ونهم جولای ۲۰۱۲
ملبورن – آسترالیا
در امتداد یک شب طولانی از جفا
آتش گرفت سینه ز رنج وغم و بلا
حرفی برای گفتن دلواپسی نماند
حرفی که مرهمی بکند دردِ بی دوا
آخرچگونه مهرووفا رخت بسته است
دیگر نیابی محرم رازی به انتها
اینجا کسی به ناله ِکس گوش نمی دهد
ای وای خدای من چه بود ظلم نا روا
طوفان وحشت است جهان درحصارِاو
هرگز نشد خاتمه این رنج و انزوا
درگوشه گوشه های جهان مردم غریب
بنشسته اند به حسرت و افتاده اند ز پا
آیا گناهِ فقروغریبی گناه ی کیست؟
جمعی لباس نو بتن و جمعی بی نوا
انسانیت، شرافت واحساس مرده است
در سرزمین غمزده ی ما چو کربلا
برخیز« بشیر» زشکوه بجایی نمیرسی
از ذات حق طلب قطعِ هر رنجِ مبتلا
قیوم بشیر
دیدگاه بگذارید