« هوای قناعت»
« هوای قناعت»
شفیق احمد ستاک
تاریخ نشر چهار شنبه یازدهم اسد ۱۳۹۱ – اول آگست۲۰۱۲
غیر از خدای خویش، ستایش نمیکنم
بر هر دری، دعا و نیایش نمیکنم
تا میکشم نـَفـَس به هوای ِ قناعتی
سوی هوای ِ نفس، گرایش نمیکنم
چون آفتاب گرم ِکـَرَم اندرین جهان
کس را برون ز صحنهء تابش نمیکنم
گر آب روی خشک شود در بهار عمر
رو سوی ابر ظلم، به بارش نمیکنم
از نثر ونظم ِ دُرِّ دری بهرِ ناکسان
هرگز، نوا و لحن سرایش نمیکنم
وز بهر نفع خویش در این نیلگون سپهر
با غیر، خود فروشی وسازش نمیکنم
تا احمقان به صدر مجالس نشسته اند
شرکت به هر نشست وهمایش نمیکنم
از پول ملـّت و پرِ مرغابیِّ فریب
بر تختِ خویش، بستر وبالش نمیکنم
در خانه ای که سقف ندارد در این جهان
چون بوالهوس امید رهایش نمیکنم
دانش چو نور وروشنیِّ دیده ودل است
پا را برون ز عرصهء دانش نمیکنم
تا سرو عافیت به سرم سایه میکند
فکر کم و فزونی و کاهش نمیکنم
چشم سیاه را سرو سودای سرمه نیست
بر بی نیاز، ناز، سفارش نمیکنم
مردانه میروم به رهء مقصد ومرام
ترس از کمین سختی و چالش نمیکنم
خوب و بد حیات، چو از سوی خالق است
از دستِ کس، شکایت ونالش نمیکنم
” ستاکِ” سبزِ سروِ هوایِ محبتم
کفش کثیفِ سرخمی پالش نمیکنم
شفیق احمد ستاک
دیدگاه بگذارید