عندلیب
تاریخ نشر سه شنبه ۲۴ اسد ۱۳۹۱ – ۱۴ آگست ۲۰۱۲
عندلیب
حسن شاه ” فروغ “
لندن
پروانه سوخت قصه ای ازخویشتن نگفت
شمع آب شد لحظ ای از سوختن نگفت
خاری بپایِ غُنچه خلید،آه بَردلست
از دردو رنجِ آبله ها،یک دَهن نگفت
بلبل اسیرِ کُنجِ قفس گشت از غرور
امابوصفِ زاغ و زغن،یک سُخن نگفت
مُرغانِ خوشنوایِ بَغُربت نشته هم
ازدام فتاده مُرغکی،اندر وطن نگفت
چون عندلیبِ بیادِ وطن ناله سَردهم
زیرا کسی حدیثِ از آن انجمن نگفت
از بسکه عاشقم بَدیار و بَخاکِ خویش
با اشک وناله کس سُخنی همچومن نگفت
مُرغِ دلم که مست درآغوش میهن است
هرگزسُخن زسنبل و باغ و چمن نگفت
از بَس وطن عزیزو بجانم برابر است
ما را قلم بجُز وطن از ماومن نگفت
آن بلبلی که عاشق گلزارِ میهن است
از جبرِ خار شکوه بهر اهریمن نگفت
دایم فروغ خامه ای ما یادِ کشور است
ازپیچ وتابِ زُلفِ شکن درشکن نگفت
باتقدیم احترام فروغ ازلندن
جناب فروغ صاحب واقع ازشعرهای شما خوشم آمد همه برای این وطن است میشه حرف های دل خویش رادرقالب شعربرای این ملت رنجدیده بیانماید هرجاکه باشدی خدا یارویاورتان باددرپنای خداباشید