صُلح ناپیدا
تاریخ نشر جمعه ۲۷ اسد ۱۳۹۱ – ۱۷ آگست ۲۰۱۲ هالند
صُلح ناپیدا
*******
عبدالجبار توکل هروی
هامبورگ ۲۵جولای ۲۰۱۲
دریغ و درد کس از حال ما خبر نشود
چرا دگر شب یلدای ما سحر نشود ؟
د رخت صلح به هر گوشه زرع شد به دروغ
گمان برم که به یک عمر بارور نشود
چه صحنه های بسی دل خراش مینگریم
که هیچ مانع اشک از دوچشم تر نشود
چه جیب ها که لبالب ز پوند و دالر شد
و لیک بر فقـرا فرق سیم و زر نشود
به نام شرع چو قاضی غلط دهد فتوا
چرا زروز جزا هیچ بر حذر نشود ؟
زهر رسانه شود پخش حرف کفر و نفاق
یقین که این همه تبلیغ بی اثر نشود
سخن ز امنیت وصلح بر زبان جاریست
ولیک امنیت و صلح مستقر نشود
سخن ز عدل و مساوات هر کجاست بلند
چرا حقوق زنان هیچ در نظر نشود ؟
رییس قوم چو در خواب غفلت است همیش
ز حال ملت مظلوم با خبر نشود
سران قوم به بیراهه میروند مدام
به راه راست یکی نیز راهبر نشود
دویی و تفرقه بسیار گشـته در هـر قوم
نه کوششی که ازین بیش بیشتر نشود
به نام شیعه و سنی به جان هم أفتند
اگر چه این دو تفاوت ز یکدگر نشود
خلاف شرع یکی را به دار آویزند
چنین محاکمه یی باور بشر نشود
مقام شیخ ز منبـر بلنـد تر نرود
ز صد دعاش یکی نیز کار گر نشود
طمع مدار که با غسل توبه پاک شو ی
که سنگ ریزه به دریا فتد گهر نشود
ز رشوه خواری َمامور ها چه میپرسی ؟
زدست شان نبود کس که پُر ضرر نشود
ز برد باری خود بهره هیچ کس نبرد
فروغ نور امیدی چو جلوه گر نشود
خموش باش « توکل » گلایه کمتر کن
علاج کار به این شعر مختصر نشود
دیدگاه بگذارید