ای هستی موجود بیا
تاریخ نشر سه شنبه ۳۰ اکتوبر ۲۰۱۲ هالند
صالحه وهاب واصل
۱۹ – ۴ – ۲۰۱۲
هالند
ای هستی موجود بیا
****
ای که این دل نفسی بی تو نیاسود بیا
ای که این دیده سر راه تو فرسود بیا
ای تو دنیای مرا هستی موجود بیا
آنچه دیدی تو ز درد دلم افزود بیا
ای صنم زود بیا ، زود بیا ، زود بیا
دل و دلخانه ام از بر برود باکی نیست
ناله و زاری به عنبر برود باکی نیست
نقشم از روی زمین ور برود باکی نیست
سود و سرمایۀ ما گر برود باکی نیست
ای تو عمر من و سرمایۀ هر سود بیا
جز خیالت به من این زنده گی هم جبری بود
غیر تو مذهب و هردین، به من گبری بود
بیتو فردوس به من محوطۀ قبری بود
مونس و جان و دلم بی رخ تو صبری بود
آتشت صبر و قرارم همه بربود بیا
در جهان غیر غمت این دل مارا غم نیست
غیر حسن تو دگر حسنی درین عالم نیست
ذات تو غیر پری ذات بنی ادم نیست
ناله های دل و جان را جز تو محرم نیست
ای دلم چون گه و گه را چو تو داود بیا
ای صنم جای تو عمریست دل من بوده ست
کار دل بهر وصال تو تپیدن بوده ست
غفلتت نیز نه از بهر دل من بوده ست
غرض از هجرگرت شادی دشمن بوده ست
دشمنم شاد شد و نیک بیاسود بیا
جز تو دنیای مرا عنبر و افلاکی نیست
جز قدومت به عبادت محل پاکی نیست
جز خیالت به سر اندیشه و ادراکی نیست
دل و جان و تن ومن گر برود باکی نیست
اصل اصلم نظر رحمت تو بود بیا
خوب دانم که نه تو پیکر از آب و گلی
نعمتی، سایۀ آسایشی، نیکی و ظِلی
بیشتر از هر چی حلال است به نفسم تو حِلِی
گوهر هر دو جهانی که چنین سنگدلی
آب رحمت ز دل سنگ تو بگشود بیا
به تو سوگند که عشق تو ام عشق اولیست
جای تو بر دل من جای بلند است و علیست
همچو «واهب» به من هم یاد تو دنیای کلیست
شمس تبریز نگو هجر فضای ازلیست
کانچه خواهی تو قضا نیز همان بود بیا
غزل از مولانای بزرگ (گرفته شده از کلیات شمس تبریزی ) نمبر شعر ۳۴۴۲ فصل نهم . مخمس شده توسط صالحه وهاب واصل
مرحبا! چه قشنگ!
صالحه جان «واهب»
مخمس نهایت مقبول ودرخور وشایسته بر
غزل حضرت مولانا است
ممنونم شهلا جان عزیز . تشکر از شما
قربان شما فروغ گرامی ممنونم از لطف تان