حضورِ تماشا
تاریخ نشر پنجشنبه ۱۵ نوامبر ۲۰۱۲هالند
شریف حکیم
نوامبر ۲۰۱۲
سیدنی – آسترالیا
*** حضورِ تماشا ***
کی روم از کوچه ات ، امید آنجا بسته ام
دست و پا در حلقۀ عشقِ تو یکجا بسته ام
عشق بنیادش نباشد بر دلیل و مصلحت
در حریمِ دل رۀ چون و چراها بسته ام
از وجودت واقفم در کلبۀ ویران دل
تا نداند کس بدست خویش درها بسته ام
در تخیل چون هماغوشم خیالت میشود
دیدۀ دل از حضورِ هر تماشا بسته ام
تا که مهتابِ رخت را بستر از چشمِ من است
خواب را بیرونِ در ، زولانه در پا بسته ام
یک گلستان مهری و صد بوستان عشق و وفا
تهمتِ بی مهر بودن بر تو بیجا بسته ام
در دلم توفان و در چشمم خروشد سیلِ اشک
با خس و خاشاکِ مژگان راه دریا بسته ام
عقدۀ اسرار عشقم باز گردد عاقبت
گرچه حرفِ دل به زنجیرِ معما بسته ام
در نبرد عشق مُردن ابتدای زندگیست
امتداد عمر بر کِلکِ مسیحا بسته ام
شریف
آقای حکیم گرامی سلام !
بینهایت زیبا و عالیست . مهدی بشیر
شریف عزیز درود گرم برشما
ای مسیحا نگذری ازکوی من هنگام مرگ
من دل خود را بدان زُلفِ چلیپا بسته ام
سپاس فراوان از محترم بشیر و جناب فروغ ذره نوازى تان برایم جرآت سرودن میدهد.
محترم شریف عزیز سلام.
دست وپای خامه را در وصفِ اشعارت شریف
سال ها در گلشنِ مضمونِ زیبا بسته ام
خیلی قشنگه!
آقاى جوهر و خانم ولیزاده سلام.
ممنونم از حسن نظر تان . تشویق هایتان به نوشته هایم تحرک میبخشد.
درود بر شما دوست نهایت عزیز محترم شریف!
بس کلامت ساخت دل را محو خود از پخته گی
خامه را بشکستم و اندیشه را جا بسته ام