۲۴ ساعت

18 نوامبر
۲دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

تاریخ نشر یکشنبه ۱۸ نوامبر ۲۰۱۲هالند

 

حکایت ۱۸۹

ارباب همم را چه غم از بی پر و بالیست

بال  و پر این  طایفه  از  همت  عالیست

                                 « صائب »

مهمان نوازی

اصمعی ( عبدالملک بن قریب متوفی ۲۱۳ یا ۲۱۷) گفته است وقتی بر قبیله ای وارد شدم، زنان و دختران قبیله پیش آمده مرحبا گفتند و بار از اشتر من بر گرفتند ومرا بمنزل برده تا زمانی که درآن جا بودم خدمت نمودند و حرمت داشتند.

بعد از سه روز عزم رفتن کردم و خواستم اشتر خود را بار کنم، هیچکس برای کمک کردن پیش نیامد. در ماندم و آوازدر دادم که این چه رسم مهمان نوازی است؟

شما در آن هنگام که من بر قبیلهء شما وارد شدم آن چه لازمهء خدمت بود به جای آوردید اکنون که قصد رفتن دارم مرا کمک نمی کنید!

در پاسخ من شعری خواندند که مضمون آن چنین است :

اما کمک نمودن به مهمانی که می خواهد ما را ترک کند برای ما عار شمرده میشود!

سلسله این حکایات ادامه دارد…

 

۲ پاسخ به “از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی”

  1. شهلا ولیزاده گفت:

    عالیست!

  2. بسیار عالیست استفاده بردم
    درود بر روح پاک شان

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما