نالۀ نی
تاریخ نشر دوشنبه ۲۶ نوامبر ۲۰۱۲هالند
نالۀ نی
نذیر احمد « مشفق »
شهر زندام – هالند
هزارن ناله ازنـی درگلون است
نیستان غرق این داستان خون است
صـدای نـاله ها از نـی خیـــزد
به راز نـی ، محمل اشک ریزد
فلک بانوک نـی راز شـبستان
رقـم زد سرنوشتی در نیـستان
چو نی دارد فراق نی سواران
سکوت نـی ز درد دوســتداران
چی صدها درد وناله ازدرش خیست
تمنای فراوان از سرش خیـست
کـه نـی پیوند دل عاشـقانــست
گلونــش آه و ناله و فـغانـــست
چرأ نـی در شبستان ناله میکرد
ز داد عـدل انـسان نالـه میکرد
همانا نی سخن از جبرئیل گفت
از آهنگ ودایی آن خلیل گفـت
که نی الهام عاشق از بهشت است
خروش دیر و کعبه وکنشت است
جهان سر تا به پـا از نی سواران
فروغـش آشـکار در خیـل عرفان
مرا با نـی قرار است بی قراری
غـم دنـیا به نـی باشـد فراری
خوشا آن نـی خوشـا آن نی سواران
زبـان ، نـی گویـــد درد یـــاران
دل نـی نـالـه ها دارد از آن روز
جگر سوزد چنان که ناله پُر سوز
به پیکر پـیکر نی غم جاریست
سراپاغُصه واشک است وزاریست
زبان محو است بگفتار دل نـی
کجـاه این غُصه ها کم میشود کی
چنان می نالد این نی، بر«مشفق»
که اشـک دارد نیـستان از دل دق
نذیر احمد « مشفق »
نوای نی زدرداش گشته پُرسوز
ازاین رو نیِ فغان داردشب و روز
چونیِ تاکی بنالم از غمِ یار
فلک از ناله ام گردیده بیزار
غم و رنج و فراق یار دارم
چو مشفق دیدۀ خونبار دارم
جناب آقای جوهر مهربان عزیز از لطف تان سپاسگذارم بزرگوار در امان خداوند باشید قلم تان سبز و عمر تان طولانی باد
از معرفی با شما خوشوقتم جناب مشفق و سرودهء تان دلانگیز است!
لطف تان زیاد است خواهر مهربان شهلاجان ولیزاده ،سپاسگزارم
به بزم شعر مهمان گشته مشفق
چو شمع خانه روشان گشته مشفق
بخوان ای نی به شور و شعف و مستی
که مشفق داده سر آوای هستی
هزاران شب شعر در بزم «واصل»
سرود دل نشینش همچو بیدل
چو اشعاش چنانکه جاویدان ماند
سخن از دل گفتن نیست مشکل
بمن الطاف «واصل» آن چنان شد
سخن چند مسرءی برمن بیان شد
چو تـشویـق،از محبـت بر«مشفق»
سر افرازش چنان تا کهکشان شد