فیصله
تاریخ نشر شنبه اول دسامبر ۲۰۱۲هالند
فیصله
به استقبال سروده ای زیبا ازدوست گرانقدر جناب نذیر احمد مشفق
قیوم بشیر
ملبورن – آسترالیا
اول دسامبر۲۰۱۲
***
دیشب بخدا تا به سحر ولوله کردم
از بخت بدم شکوه ازین سلسله کردم
تو نور امیدم شده بودی و چه کردی
در کلبه ی تنهایی خود غلغله کردم
رفتی ز برم ای بت سیمین بر عاشق
از جور و جفای تو هزاران گله کردم
گفتم صنما ناله ی جانسوز دلم بین
گفتی که جدا دل ز پی قافله کردم
ای وای به این رسم وفا داری لیلی
مجنون شده ام با غم دل حوصله کردم
وانگه که برآن نرگس شهلای تو دیدم
جادو شده بودم که چنان هلهله کردم
یک بار نگفتی که پریشان تو استم
برخیز« بشیر» رنج ترا فیصله کردم
قیوم بشیر
شاعر گران مایه ودوستداشتنی جناب آقای هروی عزیز ،با این سروده ی زیبای
تان این داشته ی ناقابل بنده را تکمیل وبنده را مُزیَن فرمودید از جناب عالی جهان سپاس
عالیست و سوزنده جناب هروی عزیز،خوشحالم که باز هم از شما میخوانم،به سلامت باشید!
جناب هروی گران ارج بسیار عالی و دلپذیر ؛ در پناه خداوند باشید
دوست گرامی جناب آقای مشفق ممنونم از محبت و لطف بی پایان تان ، واقعیت اینست که سرودهء زیبای شما بود که الهام بخش شد تا ابیاتی را خدمت هموطنانم پیشکش نمایم ، سلامت باشید!
سر شار شدم از طراوت غزل تان جناب هروی بزرگوار…ولی این وقت ها در گروه دوبیتی کمی حضور تان خیلی محسوس است. امید دوباره به دوبیتی بر گردید.
محترمه بانو ولی زاده سپاسگزارم از محبت و لطف همیشگی تان ، در پناه ایزد متعال سرفراز باشید!
سپاسگزارم جناب ظفر گرانقدر ، لطف شما همیشه شامل حال این حقیر بوده ، ممنون شما . در ضمن میخواستم بدانم چه وقت بخیر تشریف فرما می شوید ؟ مشتاق دیدار تان هستیم!
رهنوش عزیز بسلامت باد ، متشکرم از حسن نظر تان ، بلی مدتی است نمیدانم چرا قدری کم کار شدم و شاید هم مشغولیت های روزمره باعث گردیده و یا اینکه تنبل شدم ، بهر صورت کوشش میکنم حتی المقدور در خدمت دوستان قرار گیرم!
نشنیدی صدای دلِ صدپاره (جوهر)
هرچندبکوی تو (بشیر) غلغله کردم
با عرض ادب محمدنعیم جوهر
جنابِ عالیقدر و گرانمایه قیوم “بشیر” درودِ بندهء خاکی را از گوشهء یک خوابگاه بپذیرید.
وقتی غزل تان را با گندِ چشمانم آلوده کردم؛ انگار کامم عسل پُر شد.
خدا برسرمان شما را و سروده های ناب تان را داشته باشد.
زیبا چو سرودی بشیر ازدل وازجان
تحسین بفکر و بخیال و کله کردم
از بسکه ندیدم ز بشیر حرف و کلامی
در بزم غزل بر همه از وی گله کردم
واهب