دوبیتی هایِ وطنی
تاریخ نشر پنجشنبه ششم دسامبر ۲۰۱۲هالند
دوبیتی هایِ وطنی
حسن شاه ” فروغ ”
لندن
***
بهر جا خلقِ افغان خارو زار است
بَدردو ماتم و غم سردچار است
الهی خانه ای ظالم بسوزان
دلِ هریک زدستش داغدار است
******
خدا یا مردمِ کابل کجا شد
زن و مردش گرفتارِ بلا شد
به غم بنشته دیدم مادران را
تباهی کابل از دستِ سیا شد
******
الهی ظالم و قاتل نماند
بملکِ ما دیگر جاهل نماند
برایِ بازسازی های میهن
جوانانم دیگر کاهل نماند
******
الهی دشمنِ افغان بسوزان
بسوزان دشمن انسان بسوزان
چو آتش زد بخاک و میهنِ من
الهی خاکِ پاکستان بسوزان
*******
خدایا میهنم برباد کردند
وطندارم دلِ نا شاد کردند
بخاک یکسان نمودند خانهٔ ما
برای خویشتن آباد کردند
******
خداوندا وطن را چشم کردند
وطنداران زپیشش خشم کردند
همه رفتند به پاکستان وایران
جونانِ مرا پُر پشم کردند
*******
وطن زیبا هوایش دلپذیر است
فضا و آبِ پغمان بی نذیر است
ولی افسوس از جنگ وجدایی
همه درگیرِ دردو مرگ و میر است
*******
بزیر سایه ها در باغ پغمان
نشین و نوشِ جان کن لُقمه ای نان
گذر از دشمنی جانِ برادر
مَکُش دیگر تو فرزندانِ افغان
*******
گهی جنگ وگهی سیل دشمنم شد
گهی دشمن گهی ایل دشمنم شد
چو پغمان قلب ها را پاره کردند
زهر وقم و زهر خیل دشمنم شد
******
بیا ای هموطن باهم بسازیم
بجانِ خویشتن دیگر نتازیم
میانِ دشمنان ما خوار گشتیم
بیا تا بیش خود رسوا نسازیم
*******
فروغ
درین هـوا که نهایت غمـین و بارانیست
چه یادها که درآ ن قید وبندوزندانیـست
چه روز هایی سیه، روزهای پاییزاست
ز فرط حسرت عشق وطن غم انگـیزاست
هر یک زیبایی خاص دارد آمیخته با سوزها و آرزوهای نیک…
واقعن با احساس
بسوزه دشمن میهن بسوزه
بسوزه پیکرش چو من بسوزه
بسوزه تا بداند سوختن چیست
بسوزه دشمن گلشن بسوزه
خواهر گرامی صالحه جان واصل! نهایت رباعی زیباست تشکروممنون
شهلا جان ولی زاده! قربان این همه محبت های شما شوم
اگر درداست که اینست در انسان
فراق دوری ودرد نیستان
بدرد تو هزاران غُصه دارد
چوبلبل اشک ریزد بر گُلستان
درد وطن درد من است دردِ توست دردی هر ام وطن است زنده باشین بزرگوار از خود گفتن اسان است از مردم گفتن شجاعت است همه بیان گری واقعیتى است که است جناب فروغ
مشفق عزیز و گرامی ممنون محبت ودلنوازیهای شما
برادر گرامی ام آقای رحیمی سلام
همانطوریکه جناب شما فرمودید درد های ما
درد مشترک است باید درد ها را اظهارداشت
بهر زبان وهرشیوه ای که باشد
مرغی دلم بیاد وطن گریه میکند
این بابا الفراق چمن گریه میکند
تا دل سفر گزید به تار دوذلف او
غربت کشیده زبهری وطن گریه میکند
دایم گل وگلزار بپایی رفیق من
سرسبز ولاله زار بپایی رفیق من
همواره در رقابت و آزمون زنده گی
باهمت و سرشار بپایی رفیق من
واقعا که عالی گفتین
وطن زیبا هوایش دلپذیر است
فضا و آبِ بدخشان بی نذیر است
چی زیبا گفتین فروغ صاحب، من سالها دور از وطن بودم و درد دوری دیار خویش را همیشه در سینه دارم.