پیرِ کنعان
تاریخ نشر جمعه ۱۴ دسامبر ۲۰۱۲هالند
پیرِ کنعان
حسن شاه ” فروغ “
۱۴ / ۱۲ / ۲۰۱۲
لندن
***
باز ای نازک بدن امروز طوفان کرده ای
کافرانِ حُسن را باور به ایمان کرده ای
طره ای گیسویِ پُرازمُشک وعنبردارِ خود
بهرِ صیدِ مُرغ دل هرسو پریشان کرده ای
بادهٔ گلگون ازآن چشمِ سیاهِ باده مَست
صدقهٔ جامِ رقیبِ سُست پیمان کرده ای
از و صالت و عده دادی با ادایِ دل فریب
«قاصد»ما را اسیرِ دامِ هجران کرده ای
مردُمانِ چشمِ شوخت فتنه بر پا میکند
«راعی»عشقت بسانِ پیرِ کنعان کرده ای
با همه کبر و غرور از آن لبانِ باده گون
بر«خطیبِ» ما همیشه بوسه ارزان کرده ای
همچو اسماعیلِ عشقت ای بُتِ بیداد گر
«جوهرت»با تیغ جوهر دار قربان کرده ای
چون گلِ نورسته درفرخار«فرخاری»مُدام
با قلم هر خار زاریِ را گلستان کرده ای
گر«ثنا»گویِ همه گردیده ای از جان و دل
عرضِ حالِ ما برایِ ذاتِ سُبحان کرده ای
«واصل» اندر وصلِ یاران بار ها کوشیده ای
«واهبا»درشعر دایم وصفِ یزدان کرده ای
باعنایت در کلامت لُطف احسانست مُدام
از«عنایت» هرسُخن لعلِ بدخشان کرده ای
بسکه بهزاد زاده ای«دهزاد» دایم درسُخن
از حقایق هایِ میهن گفته اذعان کرده ای
ازکمانِ آن دو اَبرو تیرِ مِژگان خورده است
شُکر میدارد«ظفر» یاد از غریبان کرده ای
از خدا خواهم که بینم در وفا سابت قدم
با«بشیر»یکبارِ دیگر عهد و پیمان کرده ای
باشرافت ای«شریف»دُردانه ها را سُفته ای
بادرایت ای«حکیم»برخامه احسان کرده ای
«فضلی»ازفضل الهی درسُخن بی جوره ای
دُرو گوهر در کلامت زیبِ عنوان کرده ای
هرکلامت جوهر و رخشنده گی دارد بخود
همچو یاقوتِ«رحیمی» خودنمایان کرده ای
همنوا باسبکِ بیدل میسرایی هر سُخن
«امپراتور» قصدِ اقلیمِ سُخندان کرده ای
درگلستان ادب همچون گلی بشگفته ای
ازظرافت ها «زریر» ما را تو حیران کرده ای
بازبانِ شعرِ نو«شهلا» همی گویی سُخن
زیرِ بالِ خامه ات هر راز پنهان کرده ای
«مشفق» ازاینکه شفقت میکنی بر دوستان
سَد هایِ دشمنی با دست و یران کرده ای
کی همانند «همایون»در سُخن باشد دیگر
«عالیمی » در هر کلام خود مردِ میدان کرده ای
چاکِ دل با«سوزنِ»نومیدی دوزی بار ها
زخمِ ناسورِ جگر چون لاله پنهان کرده ای
«فضلِ الحق»بافضل و اِلطاف و مُحبت دایما
از«فروغ»«فضلِ»خود محفل چراغان کرده ای
با تقدیم احترام فروغ از لندن
درین سروده از تعداد زیادی شعرای گرامی به ترتیب ذیل نام بُرده شده است :
جناب محترم استاد فضل الحق فضل،مولانا کبیرفرخاری،محترم فضلی،مالیارقاصد، محترم راعی،محترم محمدنعیم جوهر،خطیب زاده،محمداسحق ثنا،محترم دهزاد،محترم شریفِ حکیم،محترم نذیر ظفر،محترم قیوم بشیر،محترم رحیمی،محترم مشفق، محترم عبدالغفارِسوزن،وازجوانان عزیزم محترم محمودِ امپراتور،محترم زریر، محترم همایون جان عالمی،وازخواهران چون محترمه صالحه جان وهاب واصل ،عزیزه جان عنایت،شهلاجان ولی زاده با احترام وقدردانی نام برده شده است وکسانیکه ازحافظه ای بنده مانده اند معذرت میخواهم با احترام فروغ
بازبانِ شعرِ نو«شهلا» همی گویی سُخن
زیرِ بالِ خامه ات هر راز پنهان کرده ای
ههه ههه،خیلی نمکین جناب فروغ عزیز،بدلم نشست!
froug aziz tashakor sher maqbol tan ra ba jenabe qaum jone Basher khondam be had khobesh ast
بار دیگر بهرِ چه در عیدِ قربانت( فروغ)
جوهر نیم جانِ خود رابازقربان کرده ای
فرهیختهء گرامی جناب اقای فروغ ! ضمن عرض سلام و آرزوی سلامتی حضرتعالی بدینوسیله از سرودهء زیبای تان بسیار زیاد تشکر ، دیروز جای تان خالی بود و در کنار دوست عزیز مان محترم آقای ظفر در شهر ملبورن این سرودهء زیبا را خواندیم.
شهلا جان خدا کند که واقعاً خوش تان آمده باشد
ظفرعزیز و گرامی ام سلام !
خداکند که سفر خوش بگذرد فقط خواستم یادی از دوستان
خود نمایم کمی ها وکاستی های آنرا مورد عفو قرار دهید
جوهرعزیز سلام
هدف من قربانی در راه عشق است
قربانی عشق مرگ ندارد وزندگی
جاویدان است
بشیرعزیز و گرامی سلام واحترام دارم!
از استقبال گرم و مملواز محبت و سروده ای زیبای تان
ممنونم سلام مرا برای آقای ظفر وسیله شوید خدا کند
که شاد و مملو از خوشی وسرور باشید