سرنوشت کشتی نشینان
تاریخ نشر چهار شنبه ۱۹ دسامبر ۲۰۱۲هالند
سرنوشت کشتی نشینان
صادق پیکار عصیانگر
***
مهاجری که آب و دانه اش، بریده از وطن شود
پرنده ایست، در بدر، که بی نوا به هر چمن شود
بهار آرزوی او به باد رفته و خزان شود
جوانه های عشق او، ثمر نداده زودترکهن شود
کجاست آن کرانه ای که پر گشاید و نفس کشد
کجاست آن دیار آشنا، که از برای او وطن شود
کجاست بخت و طالعی که همتبار خواندش کسی
و یا زبانش آشنا، به حرف و خوانش وسخن شود
مهاجری که ره زند به سوی سرنوشت روشنی
زراه نا رسیده، جامه اش برای او کفن شود
و یا اسیرغرفه های تنگ و منزوی به شهردور
گنه نکرده، سر دچار سر نوشت پر محن شود
فسرده روح و پیکرش، ز یأس و رنج بیکران
خدا مگرند ید، که نا خدا، بجانش اهریمن شود؟
صادق پیکار عصیانگر
عالیست و سوزناک!
عالیست پیکار صاحب.
به سدنی آمدم هر لحظه من پیکار میجویم
به یار صادق خود گوـــشه یی دیدار میجویم
سراغ دوست را از دوست میــــباید تمنا کرد
سوالی میکنم از هر که چندین بار میجویم
نذیر جان عزیز،
سراغت را از شریف حکیم پیدا کردم، با تأسف که موتر نمیر انم و ازشریف جان خواهش میکنم که بر نامه دیدار مارا تنظیم نماید. فردا هر وقت بخواهید میتوانم از شم پذیرایی کنم.