انتظار
تاریخ نشر جمعه ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲هالند
« انتظار »
شریف حکیم
دسمبر ۲۰۱۲ سدنی
***
آن شب که جلوۀ تو مرا انتظار بود
دل می طپید در برم و بیقرار بود
من بودم و خیال تو و لحظه های تو
گویی مرا جهان همه در اختیار بود
شمع و چراغ خانه خموش و صدای من
بخشا اگر بگوش دلت ناگوار بود
در لابلای شاخه و برگِ نهال شب
مهتاب از نظارِ رخت شرمسار بود
از خنده های زهره و پروین و آسمان
گویی ز نور در دلِ شب چشمه سار بود
گفتم ترا نظر نکند زخم چشم من
بستم نگاه ، نقش تو آیینه دار بود
در منتهای حسرت و آن لحظه های تلخ
تآثیر خنده های خوشت بی شمار بود
رفتم کنار پنجره در نیمه های شب
دیدم که ماه خفته به شاخِ چنار بود
استارگان هنوز ، در آغوش آسمان
مدهوش ومستِ نشۀ بوس و کنار بود
چشمم به ره فتاد ، دیدم کسی نبود
نی قاصدی به ره ، نه نشانی ز یار بود
شریف حکیم
شریف جان،
سرودۀ تان مضمون تازه و تعبیرات نغز و خیال انگیز دارد.
عالیست و معطر!
بلبل به آه و ناله و زاریست تا سحر
گل همنشین وهمدم همیارِخار بود
جناب محترم آقای حکیم سروده ای تان زیبا و دلنشین است ، به امید مؤفقیت های بیشترشما!
بی محضر تو سر بنهادم به بسترم
هر پر نیان به روی تنم همچو خار بود