شبِ استثنائی
تاریخ نشر یکشنبه ۲۳ دسامبر ۲۰۱۲هالند
شبِ استثنائی
یکشنبه شبِ گذشته، بنابر دعوتِ شاعر گرانمایه آقای بختیاری در یک نشست ادبی تحت عنوان “گلواژه های شعر عاشورا” در تورانتو اشتراک نمودم که خوشبختانه با تلاوتِ آیاتی چند از کلام الله مجید به صدای یکی از قاریانِ خوش الحان کشور عزیز ما آغاز وافتتاح شد.
البته این حقیربیش از همه، از سبکِ تلاوت وحلاوتِ صدای قاری صاحب محترم لذت بردم که شاهکار خداوندِ هنر آفرین را به رُخِ چشمِ آدم میکشید. همچنان، برای سهمگیری در این محفل، دوپارچه شعر نیمه عاشورائی خود را با هم تلفیق نموده و به قول معروف، دست به یک سنت شکنی زدم. به این معنی که شعر نو و شعر کهن را با هم مخلوط نموده و آمیزه ای جدیدی از آن درست کردم که شاید این اقدام من، به مذاق بعضی از ادیبان و شاعران گرانقدر ودانشمند، خوش نخورد. اما، چندین نفر از شاعران، نویسندگان وادیبانی که در آن محفل فرخنده حضور داشتند، ابتکار بنده در جهت آمیز نمودن شعر نیمائی و کلاسیک را یک نوآوری در گسترهء شعر وادبیات امروزی فارسی دری، توصیف کردند. در اینجا اعتراف میکنم که سرودهء ناقابل بنده، نه بلوغ شعر کهن را دارد و نه هم فروغِ شعر نو را، ولی شاید ارزش یکبار خواندن را داشته باشد. همانطوریکه گفته اند: هرکتابی ارزش یکبار خواندن را دارد.
با احترام،
شفیق احمد ستاک- تورانتو
شبِ استثنائی
***
باز امشب، شبِ استثنائیست
ماه، هم محرم وعاشورائیست
کربلا شاهد یک منظرهء رویائیست
بهر دیدارِ چنین منظره ای
گوشها نیز پُر از بینائیست
وقتی آن یار سخن میراند
در صدایش چقدر گیرائیست
چیزی در پردهء ابهام دگر پنهان نیست
اقتصادِ کلماتش همه در پویائست
گفته هایش همه مصداق کلام خالق
کارکردش حسبِ کرده و اعمال پیامبر باشد
در بیانش چقدر شیوائیست
باز امشب، شبِ استثنائیست
ماه، هم محرم و عاشورائیست
نجف و کوفه سیه پوش ز غم بارِ دگر
غیر فریاد ندارد، هوس کارِ دگر
بصره، بغداد، فلوجه وسراسر، عراق
پایمالِ غضبِ لشکرِ خونخوار دگر
بهر نابودیِّ یارانِ امامِ راحل
هر طرف محکمهء صحرائیست
هیأت منصفهء بی انصاف
حکم آتش زدن خانه و اعدام مرا ؛
به شیاطین داده است
امر فرموده که سر از تن وی دور کنید
مال و دارائیِّ منقول ورا، چور کیند
جرمش اینست که او،
مومن بی وطن برمائیست
راه او، راه حسین است وهمیش
در دلش، عشق خدا،
در سرش شورِ،
وَحماسهء عاشورا است
بازآهنگِ شهادت طلبی
بهر وی از طفلی،
بهتر از هر غزل و قصه و هر لالائیست
پسرش را که ببینی دائم
پیروِ خطِ علی است و حسینی باشد
دخترش سر تاپا،
در صفِ فاطمه و زهرائیست
باز امشب، شب استثنائیست
ماه هم، محرم و عاشورائیست
هرطرف توطئه و شور و شر وبیداد است
ملک دل غرق به گرداب وشطِ افساد است
خوب در دست عمل، خطهء استعمار است
سرخ و زیبا و شگوفا، گل استبداد است
شام، آبستنِ یک بُت شکنِ دیگر نیست
صبح، زایندهء آیندهء صد شدّاد است
نفت، جاریست در ابدانِ سمینِ اعراب
خون همان بس که روان، در بدنِ “گِلعاد” است
امنیت رفته از این باغ، خدایا! مددی
آشیان، نیز به زیرِ نظرِ صیاد است
نجف و کوفه به خون باز شناور باشد
کربلا شاهدِ هفتاد و استشهاد است
سخن از صحنهء پیکار حسین است امروز
خامه از وصفِ گلِ روی بتان، آزاد است
گر ندارد زغمش گریه سراسر عراق
ز چه تا بصره روان، خونِ دلِ بغداد است
گرندارد زغمش گریه سراسر عراق
این همه آبِ روان چیست که در بغداد است؟
زیرِ امواج، اگر ناله کند دستِ غریق
باز هم مُهرِ خموشی به لبِ فریاد است،
در چنین حال، خدایا! ز چه رو؟
یک گروه در غم و اندیشهء عقبی باشد
عده ای دیگری، پیوسته پیِّ مصلحتِ دنیائیست
شیخ، مشغولِ تماشای خودش
جلوِ شیشهء بشکستهء خودآرائیست
لیک، در رویِ جهان، قسمتِ من
سالها شد که همان بیکسی و تنهائیست
هرکه مشتی به سرم می کوبد
اگر از اهل کتاب است ویا بودائیست
باز امشب، شب استثنائیست
ماه، هم محرم و عاشورائیست
آه، یارانِ وفادارِ حسین
بشنوید اینکه مرا،
سخنِ نغزِ از آن خواجهء کرمان، یاد است
وه چه خوش گفته برای من و تو
« پیش صاحب نظران مُلکِ سلیمان باد است
بل، همانست سلیمان که زملک آزاد است
اینکه گویند که بر باد نهاد است جهان
مشنو ای خواجه که تا در نگری برباد است
خاک بغداد به مرگِ خلفاء میگرید
ورنه این شطِّ روان چیست که در بغداد است؟
هر زمان، مِهر فلک بر دِگری می افتد
چه توان کرد که این سفله چنین افتاد است
دل براین پیره زن عشوه گر دهر مبند
کین، عروسیست که در عقد بسی داماد است
آنکه شداد، در ایوانِ زر افگندی خشت
خشتِ ایوانِ شه، اکنون ز سرِ شداد است
گر پُر از لالهء سیراب بود، دامنِ کوه
مرو از راه که آن خونِ دلِ فرهاد است
خیمهء انس مزن بر در این کهنه رباط
که اساسش همه بی حاصل وبی بنیاد است.» (خواجوی کرمانی )
امنیت، عشق، عمل، خواب وخور و نوشیدن
خود نیازیست که زایندهء صد ایجاد است/ هر ضرورت بِنگر، مادرِ صد ایجاد است
وه چه نیکوست که سلطانِ ممالک داند
چند تن، داخلِ ” ترحیل” ویا ” ابعاد” است
گر زنم چنگ، به ریسمانِ خدا پیروزم
در نبردی که میان من و این پهپاد است
نهی از منکر وتشویق به معروف، خوش است
چونکه فرمودهء آن ربِّ ” لَبِالمِرصاد” است
ازهمین جاست که از خامهء ناقابلِ من
با زهم شعرِ نَوِی، بهر شما ارشاد است
شاد گردید رقیب، از غمِ من دوش، ولی
شادم از اینکه دلی از غمِ من دلشاد است
درسی از مکتب توحید، در عاشورا است
تا که ظلم و ستم وفتنه و استبداد است
رفت آن یارِ گرامی ز برِ ما، لیکن
یادش از دل نرود تا که جهان آباد است
گرچه در کشور ما، رهبرِ ما
خواب در بسترِ خود ارضائیست
گرچه از دستِ وی و اخوانش
انفجاری سرِ هر منعطف وگولائیست
انتحاری سرِ هر کوچه و هر چهار راهیست
این سرِ کوچه بخون خفتن وسوگ و ماتم
آن سری، شادی و بزمِ خوشی و شهنائیست
این یکی صحنهء سریال و فیلم هندیست
وان دگر، “اکشنِی” از هالیود و کوبائیست
شاید اینها همه از خیرِ سرِ طالبِیِّ و مُلاهیست
گرچه در سایهء این دولت وکابینهء او
امنیت خواب و خیال واهیست
گرچه در داخلِ آن پارلمان
عده ای از وکلا
سرِ ابقا و فراخوانیِّ برخی وزراء
گرمِ شرط بندی و دَو بالائیست
گر چه هرجا همه خونسردی و لاپروائیست
دلِ من خسته از این زندگی و رسوائیست
باز امشب، شبِ استثنائیست
ماه، هم محرم و عاشورائیست
کربلا شاهد یک منظرهء رویائیست
بهر دیدارِ چنین منظره ای
گوشها نیز پُر از بینائیست
وقتی آن یار سخن میراند
در صدایش چقدر گیرائیست
اقتصادِ کلماتش همه در پویائست
در بیانش چقدر شیوائیست
باز امشب، شبِ استثنائیست
ماه، هم محرم و عاشورائیست
******
درود بشما ستاک گرانقدر ؛ دلنشین است سخن های شما
همه از بیـــــــنش و از دانائیست
همه را تا آخر خواندم صد آفرین به ذهن مضمون آفرین و قریحه اى شیرین تان.
درود بر شما دوست گرانمایه جناب شفیق احمد ستاک ، بسیار زیبا و دلنشین ،احساس شما قابل قدر است ، اجر دارین نصیب تان باد!
شفیق احمد جان،
این چکامۀ تان خیلی پر ثمر است و بیجا نخواهد بود همان پاسخی راکه به ” روزن امید ” نوشته بودم اینجا نقل کنم:
ای شاخۀ نورسته، بنازم هنرت را
از شاخۀ اشعار تو چیدم ثمرت را
صادق پیکار