ما را بجُز ازعشقِ بُتان نیست گناهی
تاریخ نشر جمعه ۲۸ دسامبر ۲۰۱۲هالند
ما را بجُز ازعشقِ بُتان نیست گناهی
حسن شاه ” فروغ “
۲۸ / ۱۲ / ۲۰۱۲
لندن
***
دِلگشته اسیرِ نگهِ چشمِ سیاهی ــــ افسونِ نگاهی
زندانی عشقی شده افتاده بچاهی ــــ با ناله و آهی
فریاد زنان گفت بگو چیست گناهم ـــ افگندی بچاهم
گفتم بکدام رو بنیشینی سَرِراهی ــ هرشام وپگاهی
گفتا بخدا عاشقِ آن رویِ چو ماهم ـــ درعشق تباهم
گفتم بجز از درگهِ او نیست پناهی ــــ حالا که تباهی
گفتا زچه در آتشِ هجران بسوزم ـــ در هر شب وروزم
گفتم که نسوزی نبوَد دودِ سیاهی ـــ همچو پرِ کاهی
گفتاکه من ازآتش وهم دود زخاکم ــ ناسوخته هلاکم
از بهرِ چه آتش زده اند همچو گیاهی ــ با نیمِ نگاهی
جُزعشق نباشد دگری هیچ گناهم ـــ خودبوده گواهم
مارابجُز ازعشقِ بُتان نیست گناهی ــ یارب توگواهی
درعشقِ وطن از چه فروغ ناله نماید ــ پُر سوز سراید
زیرا بوطن بوده وهست عزت وجاهی ــ هرگاه بگاهی
با تقدیم سلام فروغ از لندن
خیلی جذاب شاعر گرانمایه..