زنگِ کلیسا
تاریخ نشر جمعه ۱۱ جنوری ۲۰۱۳ هالند
« زنگِ کلیسا »
شریف حکیم
جنوری۲۰۱۳سدنی
***
اشکی که زچشمِ ما ، بنشست سَرِ پایی
در هر نفسش بینی ، آبستن دریایی
بی حرفیی ما دارد ، سودای فریب اینجا
در بندِ سکوتِ ما ، یک عالمِ غوغایی
انجا که عقیدت را ، سرچشمه تعقل شد
آهنگ نمی خیزد ، از زنگِ کلیسایی
مضمون عبادت چون ، آیینۀ دل ها شد
بیهوده شود نقشِ ، هر مسجد و ملایی
معجونِ سبک بالی ، ترکیب دو اکسیر است
بیگانه ز خواهش شو ، فارغ ز تمنایی
در خصلت نرمِ ما ، خاصیت درمان بین
صد زخم کند مرهم ، یک دستِ دل آسایی
دل زنده نشد ما را ، از گرم نفس هایش
خام است کنم باور ، اعجاز مسیحایی
هر خارو خسی اینجا ، آغوشِ بهاری شد
پاهیز و من و درد و ، این گوشۀ تنهایی
شریف حکیم
جناب آقای حکیم ، واقعآ زیبا ، عالی و خوانی است. موفق وسلامت باشید.
مهدی بشیر
عمریست که بیتابم، چون خس به سرِآبم
بر گوشِ کی خوانم من این قصۀ رسوایی
جوهر
شریف جان
سروده پر معانی و تعقل انگیزاست.
بلی،معنیش بلند و طعمش خوشگوار..!
با عرض ادب به سرور عزیز شریف جان حکیم
آنقدر زیبا سرودی کز خوشی مرغ الهامم به کیوان می رسد
با خانواده گرانقدر تان در عا فیت و مسرت باشید
از گران قدران عزیز محترم بشیر ، جناب جوهر، محترم پیکار ، شهلا جان ولیزاده و نذیر جان ظفر قلبن ممنونم که ناچیز نوشته أم را با چنین ألفاظى توصیف کرده اند.
دوست نازنین جناب آقای حکیم ! سروده ای تان مانند همیشه زیباست ، مؤفق باشید.
درهرسُخن وگفتار،یک عالمِ اسراراست
در گفته تعقل بین در شعر شکیبایی
فروغ