عقیق سوخته
تاریخ نشر شنبه ۱۲ جنوری ۲۰۱۳ هالند
ازپوهندوی شیماغفوری
تقدیم به همسر عزیزم نور محمد غفوری که آخرین خواهرش را هم در دل خاک سپرد.
عقیق سوخته
شبی در خواب بودی
و من آزرده از غمها
به شمشیر خیال خود
دریدم صفحۀ سنگین صدرت را
در آن دیدم یکی مشتی ز موم آتشین،
گلنار همچون لالۀ صحرا
به هر سو در تکان و کشمکش ،
چون مرغ بسمل مظهر غوغا.
به شمشیر خیال خود شگافیدم درونشرا
تماشا کردم و دیدم در آن داغ عزیزانت
که صد داغ عزیزان وشهیدانت
چو مرجان و عقیق سوخته پرتو فشانی داشت
ز حرمان های ناگفته و ز اندوه های ناسفته نشانی داشت
و من آنگه شدم آگه
ز رمز مهر بی پایان و عشق بی حد و حصرت
به آن آوارگان وادی بی آب و بی دانه
به آن سر گشتگان ملک بی یاور
به آن وحشتسرای یکه ی دوران
به آن درماند گان جنگ بی پایان
کــه مهرت زان عـقیق سوخته پر نور میگـردد
که قـلبت ز آتـش جسم عزیزانـت
چو مـشـت موم مـیـگـردد.
تـو تصویـری ز صد هـا و هزاران سوگوارانی
که یکتای جهان بـر سر زمین ماتم قـلبت
به جای یأس تخم رزم میکارد
و صبر و بردباری را
به جای ناقراری و غضب
همواره می بارد.
شیماغفوری
تشکر خواهر گرامی از احساس تان . منهم مصیبت وارده را به دوست و همکار گرامی خود آقای نور محمد غفوری را تسلیت گفته برایش صبر جمیل و به مرخومه خواهر محترمه شان طلب رحمت مغفرت مینمایم . روحشان شاد. مهدی بشیر
از سرودهء تان تقدیر کرده خانم غفوری عزیز و هم تسلیت و محبتم را به نثاری شما عزیزان.با درود!
بانو شیما غفوری ! با تشکر از سرودهء زیبای تان بدینوسیله مراتب تسلیت و همدردی بنده را پذیرا شده و خدمت جناب غفوری نیز وسیله شوید ، درود بر شما خواهر گرامی.