مفا رقت
تاریخ نشر سه شنبه پنجم فبروری ۲۰۱۳ هالند
مفا رقت
ولی پوپل
سال ۱۹۸۱ روم ایتالیا
***
از هجر تو اندر دل من سوز و گداز است
بر دامن وصل تو مـرا دســـت نــیاز است
عـکــس تو بر آییــــنۀ دل د یده کــــشیده
وین چــــشم دلــم بــهر تماشـــائ تو باز
محراب دو ابروت که تا دیده بدیده
در کــــعبۀ دل مانده و در شغل نماز است
من مست و خراب از می و میخانه حسنش
او مست الست از می خمخانه ناز است
من رند بزهــــــکارم و آلودۀ عصیان
او خواجه بخشنده پر بنده نواز است
اسرار دل و رنج نهان باکه توان گفت
در شهر یکی نسیت که او محرم راز است
ای همنفسان قصـــه هـجــران ولـی را
( کوته نتوان که این قصه دراز است)
ولی پوپل
آقای پوپل عزیز ، باز هم زیباست . موفق باشید . مهدی بشیر
روان و دل انگیز سروده اید . خامه اى تان سبز باد.
عـکــس تو بر آییــــنۀ دل د یده کــــشیده
وین چــــشم دلــم بــهر تماشـــائ تو باز
واه واه واه این بیت بهترین بیتی است که درین سایت تا حال نشر شده – ولی جان گل سر تان افتخار میکنم .
( کوته نتوان که این قصه دراز است)
کوته نتوانید که این قصه دراز است – میدانم از تایپ مانده بود
همیشه موفق باشید
از حسن نظر جناب مهدی بشیر ، جناب شریف حکیم جناب عا لمی سپاسگذار هستم .
همایون عزیز لطف شما بیشتر از آن است که من سزاوار آن باشم ذات همایونی شما مرحمت مینمایند . مصراع کوته نتوان کرد که این قصه دراز است تضمین از غزل آبدار خواجۀ شیراز است. شاعران دیگر هم پیش از حضرت خواجه هم بعد از وی در همین وزن قافیه قریحه آزمائی نموده اند که یکی از آن استادان جناب درویش پاشا ناصر بخاریست که میفرماید:
گر قاعدۀ چشم خوشت شیوۀ نازست
مسکین دل سودازده را جای نیاز است
ناصر بود آشفتۀ زلف تو عجب نیست
محمود پریشان سر زلف ایاز است
سلامتی از آن تان باد .