بیست سال از قتل عام افشار میگذرد
تاریخ نشر چهار شنبه ۱۳ فبروری ۲۰۱۳ هالند
درود به روان پاک شهدای فاجعۀ افشار
بیست سال از قتل عام افشار میگذرد
۱۰ ـ۱۱ فبروری ۱۹۹۳ میلادی، ۲۱ ـ ۲۲ دلو۱۳۷۱ هجری شمسی
ملالی موسی نظام
جنگ های خانمانسوز کابل که سالهای ۱۹۹۲ـ ۱۹۹۶ میلادی در پایتخت باستانی افغانستان به وقوع پیوست، بیشتر از ۶۵ هزار کشته، صدها هزار معیوب و معلول و سرگردان کمپ های پناه گزینان از خود باقی گذاشت. این جریانات خونبار را گروهی از سران تنظیمی تشنۀ قدرت و غافل از خدا بر مردم مظلوم و بی پناه شهر کابل وارد نمودند، تا اینکه بعد از تپ تپ پای طالبان، اولیای امور دولت نام نهاد ربانی و دار و دسته های دیگر مجرمین جنگی تنظیمی از ترس، حتی برخی پا برهنه پا به فرار گذاشتتند.
گرچه این عصر خون و آتش که از نقطه نظر جنایاتی که برای دریافت قدرت بین طرفین متخاصم به وقوع پیوست، چهار سال را در بر گرفت، ولی به اساس چشم دید مردم مظلوم و راپور های مستند و مخصوصاً راپوری را که «کمیتۀ نظارت بر حقوق بشر Human Rights Watch-»، یکی از کمسیون های معتبر مؤسسۀ ملل متحد، از خود جریانات در همان زمان از داخل تهیه نموده است، اکثریت کشتار و راکت باری ها بر مردم بی دفاع شهر کابل در یک سال اول به وقوع پیوسته است. اخبار خونین این مؤسسۀ خیریۀ بین المللی به یک طرفه العین ویا فشار بر لینک ویبسایت آن قابل ارزیابی و مطالعه میباشد. گرچه شاهکار های مظالم ضد بشری از جانب همه گروپ های تنظیمی تعلیم دیدۀ پاکستان و ایران، جنایات بشری ای استثنائی و پامال مطلق حقوق انسانی بوده است، ولی آن کشتار و مظالمی را که در مقابله با همدیگر، « احمد شاه مسعود» و « گلبدین حکمت یار» صبعانه در حق مردم خود روا داشتند و ۵۰۰۰ راکت را در مدت کوتاهی بر آنان فرو ریختند، چندین نسل را یارای فراموش نمودن آن نمیباشد!
در همان یکسال اول هجوم از خدا بیخبران تنظیمی بر پایتخت افغانستان، فاجعۀ « قتل عام افشار» که در پهلوی جنایات غیر قابل باور بشری بر اهالی مظلوم و کاملاً بی دفاع آن منطقه، بیشتر از ۴۰۰۰ قربانی در دو شب گرفت، ثبت تاریخ جهان بوده و در نوع خود کاملاً بی سابقه و بینظیر است!
به اساس تحقیقات و گزارشات مؤسسات حقوق بشر، منجمله راپور های مستند کمیته های مربوطۀ ملل متحد، این تراژیدی المناک و مهیب به سویۀ نسل کشی ( جینوساید) ثبت و ارائه گردیده است.
میدانیم که به سلسلۀ ناروائی های جامعۀ فاسد افغانی، تحریف تاریخ بیشتر از سه دهۀ اخیر هم بصورت مذبوحانه دائما از جانب یک اقلیت معلوم الحال که خود سهم بارزی در اجرای آن جنایات هولناک داشتند، صورت میگیرد، درحالیکه کتمان واقعیت عریان «فاجعۀ جگرخراش افشار» و حوالی اطراف آن با موجودیت ویرانی منطقه و شهادت عینی هزاران« ۱» نجات یافتۀ آن مصیبت خونین، مضحک و کاملاً عوام فریبانه است.
درمجموع میبینیم که در تغیر دادن صفحات تاریخ دورۀ بعد از کودتای منحوس ثور تا امروز، سردمداران و وابستگان ذی نفع این عصر، با اشتهارات میان خالی، بیانات غیر واقعی و قهرمان سازی های بی خاصیت، گمان میبرند که خرابه های گویا و ویرانه های غم انگیز منطقۀ « افشار» را که بیانگر واقعیت های خونین استخوان سوزهستند، با موجودیت صد ها هزار شاهد عینی، میتوان به فراموشی سپرده و بر واقعیت های تاریخی عریان آن خط بطلان کشید!
دانستن هر گوَشه ای از تاریخ کشور مابرای روشن سازی اذهان مردم و براستناد بر اوراق واقعی تاریخ مملکت ویران و نسل های امروز و فردای جامعۀ افغانی حتمی و ضروری میباشد.
در زمرۀ اسناد و تحقیقات بیشماری که بر جنگ های کابل صورت گرفته است، بهترین و مستند ترین آن نشراتیست که به سادگی از برکت انتشارات کتب و رساله ها، میدیای جهانی و خدمات انترنیتی دستیاب میگردد. از آنجمله میتوان « راپور قسمتی از پروژۀ « ۲ » عدالت افغانستان»، « دست های آغشته بخون راپور کمیتۀ نظارت بر حقوق بشر جزئی از فعالیت های بشری ملل متحد» و کتاب بسیار افشاء گرانۀ دانشمند، محقق و نویسندۀ افغان داکتر سید عبدالله کاظم تــحت عنوان « زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد» را نام برد.
هموطنان میدانند که در افشای هر ورق تاریخ آن خطۀ پاک هدف و مرام، جستجوی حقیقت، افشا گری برای نسل امروز و فردا و اصلاح اشتباهات تاریخی و بیان واقعیت هاست، نه هدف و مرام تفرقه اندازی و نفاق و شقاق که میراث ادوار کمونیست های خلق و پرچم و تنظیم های جهادی می باشد.
بنابران اگر جریان فاجعۀ جگرسوز افشار در شب و روزی که بر مردم بیگناه ما واقع گردید مانند هر حادثه و واقعیت تاریخی دیگری بیاد شهدای آن و بحیث یک روی داد تاریخی یاد آوری وعرضه میگردد، ربطی به تفرقه اندازی بین اقوام شریف، مذاهب و نژاد های ملت افغان ندارد و نمیداشته باشد. این رویداد سیاه بشری از جانب نمایندگان هیچ قومی از اقوام شریف افغان و هیچ گروپ مذهبی افغانستان صورت نگرفته است، بلکه یک اقلیت وابسته و تشنۀ قدرت در عصر حکومت برهان الدین ربانی مرتکب چنین یک عمل شنیع گردیدند و برای خود ها و حکومت فاسد نامبرده، جای پائی چنین خونبار باقی گذاشتند.
البته که عاملین این فاجعۀ بزرگ را که صرف برای احراز قدرت و منصب با پامال تما م ارزش های بشری از قبیل مقررات حقوق بشر، کرامت انسانی، علائق هم وطنی و بالاخره ترحم اسلامی، مرتکب چنین یک رویداد خونین، اسفبار وخانمان بر انداز تاریخی گردیده اند، ملت افغانستان و صفحات تاریخ آن، هرگزفراموش نمی نماید!
فاجعۀ قتل عام افشار مصیبتی بود که همه ملت افغانستان باید دران سوگوار گردیده باشند. این رویداد سیاه تنها ماتم مردم شریف هزارۀ ما نبوده است، بلکه گوشۀ ای از کابل پایتخت افغانستان به یک چشم بهم زدن در نیمۀ شب سرد ترین ماه سال، یعنی ۲۱ دلو زمانیکه اهالی بیخبر آن در خواب بودند، توسط احمد شاه مسعود و گروپ معلوم الحال آن، با فیر توپ خانه از بالایی کوه آسمایی به کورۀ سرب مذاب مبدل گردید و باشندگان سرسام و بیگناه آن مورد حمله، تجاوزات وحشیانه بر زن و مرد و کشتار دسته جمعی قرار گرفتند. افشار تا سال ۲۰۰۵ به شکل ویرانۀ فراموش گشته و غم انگیزی باقی ماند و اهالی آن سال ها با حالات وخیم جسمی و روحی، جرأت بازگشت به آن ماتم سرا را نداشتند!!
نوت:
۱ـ سلسلۀ خاطرات اهالی شهر کابل از جنگ های تنظیمی تحت عنوان« کابلیان با خون خود مینویسند» افغان جرمن آنلاین آرشیف « زمامداری تنظیم ها ۱۹۹۲ـ۱۹۹۶ میلادی.»
۲ـ راپور مستند کمیتۀ حقوقی مستقل خیریه در هالند که با ۶۰۰۰ از مردم افغانستان در سرتا سرمملکت به لسان های محلی خود آنها در مورد خاطرات شان از جنگ ها مصاحبه به عمل آورده است. این راپور معتبر به السنۀ پشتو، دری و انگلیسی با لینک afghanistanjusticeproject.org از جانب خود آن مؤسسه قابل دریافت است. عکس بالا از ویبسایت این راپور مهم.
همچنان این راپور مستند از جانب محقق و دانشمند محترم داکتر سید عبدالله کاظم تحت عنوان « جنایات دیروز، دادخواهی امروز» دوبار ترجمه و نشر گردید.
دیدمت افشار اینجا نیز
در میان شاعران عطر و گل ها
همچنان تنهای تنهایی!
هیچ کس ویرانه هایت را نمی بیند
هیچ کس از خود نمی پرسد
از چه رو بایدگل آغا
روی دیوارت نویسد یادگار فتح خود را
با قلم نه
با چکش نه
با سر انگشتان انسانی
که ببریدست دستش را گل آغا
شاعران گیچند چون من
فتنه افشار گویا منگ مان کردست
ما نمیدانیم در افشار
حق کجا بودست و باطل کی؟
ما اگر از زشتی افشار می نالیم
اشک ما شاید تفی گردد
“تف سر بالا”
تا فرو ریزد به ریش افتخار نا بجای ما
سر فرو بردن بزیر خاک
زخم هایت را نمی پوشد
زخم های شاعران را نیز مرهم نیست
من به سرداران فاتح
یا به اردوی دلیر شان
هیچگه از هیچ سو کاری نخواهم داشت
یا نتوانم داشت
فتح شاید تاجی از خون کریستال زمستانیست
تا که فرق تاجداران را کند تزیین
لیک
هیچکس هرگز نگفته
لحظه ای با کودکان بیگناه
یا پیر مردان و زنان زخمی افشار بودن
سمت و سوی شاعری را خدشه اندازد
من به تنهایی عنوان تو ای افشار
شعر نتوانم سرودن
ضجه اما می توانم