وطن
تاریخ نشر شنبه ۲۳ فبروری ۲۰۱۳ هالند
وطن
تهمینه طهورا دانشجو
***
وطن باغ و بهارت یادم آمد
چمن هم کوهسارت یادم آمد
جهانی از محبت هدیه ء تو
سخی شاه مزارت یادم آمد
وطن از دوری تو خوار گشتم
زیادت تا سحر بیدار گشتم
نداند هیچ مسلمانی غم من
کزین غم تا به مرگ بیمارگشتم
به لب افسوس دارم روز وشب من
ز دوری ات شدم بیمار تب من
نباشد یک امید در ملک مردم
دعا دارم دمادم روی لب من
ز تهمینه شنو این گفته ها را
شنو آه وی و از ما ندا را
که در قلب جای دارد عشق میهن
شنو درد از فراغ و شکوه ها را
تهمینه طهورا دانشجو
طهورا ی عزیز ، سروده ات زیبا و مملو از احساس است. زنده وسلامت باشید . مهدی بشیر
طهورا جان نازنین،
خیلی زیبا و پر درد سروده اید. درود های گرم نثار تان باد.
احساس وطن خواهی و دوستی زادبوم را در دوبیتی ها خوب حلیه زده اید.
پیروز باشید
خانم طهورا دانشجو! سروده ای وطنی تان زیباست و بر دل هاچنگ می زند ، سراینده بمانید.
بسیار ماهرانه و عالی درد فراق وطن را به دوبیتی های زیبا به تصویر کشیده اید قلم تان رسا و لب تان گویا باد
خانم دانشجو خیلى عالى و با احساس سروده اید .درد وطن با همین الفاظ و احساس باید سروده شود. موفق باشید.
خواهرګرامی تهمینه طهورا ، سروده زیبایی است. موفقیت مزید تان را از بارګاه خداوند(ج) خواهانم.
جلال
بسیار زیبا موفق باشید
تهمینه جان! بسیارزیبا سروده ئ.شماتندرست وموفق باشید .دوری ازوطن ٬دوری ازآغوش مادراست.
یعقوب منګل
تهمینه عزیز برای این سروده ء ناب تان دلها همه میزبان اند و قریحه تانرا میستایم و قلم تان را رسا خواهانم