بهار
تاریخ نشر سه شنبه ۱۹ مارچ ۲۰۱۳ هالند
بهار
شفیق احمد ستاک
تورنتو
***
گرچه دنیا همه در دستِ تتار است اینجا
باز یکبارِ دِگر، فصلِ بهار است اینجا
لاله مست از میِ بارانِ بهاری باشد
نرگس از دیدنِ آن، سخت خمار است اینجا
نافِ آهو به چمن، مشکِ ختن عرضه کند
شیر در بیشه روان، پشتِ شکار است اینجا
نحل، در دشت و دمن، شیرهء گل می جوید
مور، از خانه برون، در پی کار است اینجا
موجی از یاسمن و سنبل و سوسن در باغ
دشت هم شاهدِ صد نقش و نگار است اینجا
آسمان، منبعِ الماسک و رعد و برق است
ابر هم، نرگسِ صد گریهء زار است اینجا
سالِ نو آمد و باز این دلِ بیچارهء من
دور از خانه و از شهر و دیار است اینجا
نوبهار است و لی میهنِ آبائیِّ ما
صحنهء کشمکشِ ” سام” و ” تزار” است اینجا
باز در جنگل سرسبز بهاران امروز
نقشِ شیران همه، در دستِ حمار است اینجا
خائنان در پیِّ ِ کتمانِ حقائق باشند
بر سر و صورتِ تاریخ غبار است اینجا
رهبران دِگران، در پی کار وعمل اند
بر لبِ رهبر ما، صرف شعار است اینجا
لشکرِ دهشت و ارعاب به پشتِ درِ ما
باز آماده و در نظم و قطار است اینجا
مغزها بار دِگر زین وطنِ خسته و زار
از بدِ حادثه، در حالِ فرار است اینجا
سرِ آیندهء ما باز در این فصل بهار
مافیا یکسره مشغول قمار است اینجا
آتش وعدهء اغیار بسوزد، به زمین
دیگ در شاخه ای، در قیلِ چنار است اینجا
ریش بر صورت و عمامه به سر، شیخ ولی
آستینِ چپنش، خانهء مار است اینجا
نوبهار است، دل و نبضِ طبیعت آرام
به دلِ ماست که نِه صبر و قرار است اینجا
گرچه اینجا همه سرسبز و قشنگست، اما
نَه شقایق، نه گلِ سرخِ مزار است اینجا
باز ماهوارهء آوارهء اشعارِ “ستاک ”
خارج از خدمت و بیرون ز مدار است اینجا
شفیق احمد ستاک
ستاک گرامی مثل همیشه بهار زیباست. موفق باشید. مهدی بشیر
زیبا سرده اید
برای همراهی و قدر دانی ناچار از استقبال با این سه بیت شدم:
بارش واژه به دشت سخنت جاری باد
شر شر شعر تو رویای چنار است اینجا
گر چه در زادگهم حسرت باران بارد
دفتر کار تو زهدان بهار است اینجا
سنگ کوبند شب و روز بزخم تن من
دل بیباک هنوز آیینه دار است اینجا
موفق باشید