گزیده ای از اعترافات من
تاریخ نشر چهارشنبه ۲۰ مارچ ۲۰۱۳ هالند
گزیده ای از اعترافات من
زیر عنوان “طنز منظوم”
هر یکی در وطن خویش یک ایمان دارد
من در این شهر غریبی دوصد ایمان دارم
کفر و دین گرچه به منطق نشود جمع بهم
شکر لله که “من این دارم و هم آن دارم”
صادق پیکار
دین اگر معنی ایمان بدهد دل خوش دار
که به گیتی نبود چون تو یکی دینداری
سلام خدمت آقای پیکار
کفر و ایمان چو کنی جمع، تداعی دارد
چاکلیت داغ سر شیریخ ار بگذاری
با مفاهیم که پیچده و کفر آمیز است
ذهن بیچاره ما را زچه می آزاری
شوخی طبع من اینست مپندارش شعر
خوش اگر نظم مرا شعر گهی پنداری
ببخشید اول باید سلام می آمد ولی گناه کمپیوتر بود
یوسفی صاحب،
سواره را بگیر، پیاده …
شعر که آمد بدون معطلی بنویس که فراموش نشود؛ سلام هر لحظه به دهان می آید.