از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی
تاریخ نشر یکشنبه ۲۴ مارچ ۲۰۱۳ هالند
حکایت ۱۹۶
گر ضعیفی در زمین خواهد امان
غلغل افتد در سپاهء آسمان
چون بنالد زار بی شکر و کله
افتد اندر هفت گردون غلغله
هردمش صدنامه، صد پیک ازخدا
یار بی زو، شصت لبیک از خدا
«مولینا جلال الدین»
عدالت اجتماعی
عمرو بن العاص ، از طرف حضرت عمر فاروق(رض) بوظیفهء نائب الحکومگی مصر مقرر شده بود،یکروز یکی از پسرانش بدون موجب یک نفر مصری را لت کرد.
مصری گفت :
پدرت در اینجا نائب الحکومه است و شاید از تو طرفداری کند و عرض مرا نشنود، ولی من عرض حال خودرا بحضورامیرمؤمنان خواهم رسانید تاحضرت عمر انتقام مرا از تو بگیرد!
پسر عمرو جواب داد:
هر طور میل تو هست عمل کن هیچکس بمن غرضدار نخواهد شد!
اتفاقآ همان سال شخصی که مضروب شده بود بمکه رفت و درآنجا دید که حضرت عمر و یک عده از شخصیتهای اداری و سیاسی و از آنجمله عمروبن العاص و پسرش برای ادای مناسک حج بمکه آمده اند.
پیش رفت و از قضیه ای که بر سرش آمده بود بحضور خلیفه عرض کرد و دادخواهی نمود.
حضرت عمر(رض) پس از وقوف بر قضیه بطرف عمروبن العاص متوجه شده چنین فرمود:
ای عمرو ، از کدام وقت مردم را بردهء خود پنداشته اید در حالی که از مادران خود آزاده متولد شده و آزاد بدنیا آمده اند.
عمرو ، اظهار بی اطلاعی کرد.
حضرت خلیفه، درهء خود را بدست مدعی داد و فرمود این شریف زاده را در حضور من بزن تا سایر شریف زاده گان مطلع شوند و دیگران را لت وکوب نکنند.
همیش جذاب اند و آموزنده……