تو دختر« کرمانی» و من بچۀ « کابل»
تاریخ نشر سه شنبه ۲۶ مارچ ۲۰۱۳ هالند
تو دختر« کرمانی» و من بچۀ « کابل»
سرودۀ عبدالله وفا نورستانی
۵ / ۵ / ۱۹۹۹
بخارست
***
زیبا و چه تناز بود؛ مرغوله کاکل
قد سرو صنوبر سخنت گل دهنت مُل
زلفان سیاه ات به دلم رخنه نموده
تا چند ز هجر تو کنم صبر و تحمل
ای رهزن دل ؛ راحت جان ؛ ماه خرامان
شادم که شبی آیی تو از بهر تناول
با مستی و شادابی و با شور جوانی
با پودر و با ریمل و با مشک و قرنفل
چون است که آیی ببرم کام بگیرم ؟
عمرت گذران است مکن هیچ تغافل
نامت به زبان خوانم و مالم به « گلاره »
با من مکن ای سرو روان هیچ تجاهل
خواهم ز لبت شهد شکر قند ستانم
بر بند دوچشمان و نگر نیک تفال
تا کام دلم حاصل سی روزه بگیرد
عیدی بکنم امشب و شبهای تسلسل
آن ماه دلارای «وفا » دار تو هستی
تو دختر« کرمانی» و من بچۀ « کابل»
سرودۀ عبدالله وفا نورستانی
دیدگاه بگذارید