شیشه ای ناموس
تاریخ نشر پنجشنبه ۱۱ اپریل ۲۰۱۳ هالند
شیشه ای ناموس
حسن شاه ” فروغ “
۱۱ / ۴ / ۲۰۱۳
لندن
***
آدمانِ این زمان خون میخورد
خود مُسلمان خواندو سر می بُرد
ملتی برخاک خون بنشانده اند
خون ها بردست وپا افشانده اند
هریکی ازخونِ ما ساغر بدست
گه خُمارونشه بوده گاهی مست
ازجهالت نا صبور افتاده است
ازشرافت ها بدور افتاده است
تا غلام ونوکری بیگانه گشت
آتش افروز درونِ خانه گشت
ازغلامی دین و ایمانش بیمُرد
عشق میهن دردل وجانش فسرد
از سیه کاری همه آتش فگند
مردمِ خود را نمود همچوسپند
کی بوَد دگر وَرا ازنام وننگ
شیشهٔ ناموس را بسته بسنگ
لاف ها ازدین و ایمان می زند
درعمل بر دین بهتان می زند
عده ای دگر بفکرِ روزی است
درپی چوکی وزراندوزی است
روزوشب باکافران عیش ونشاط
در فساد آلوده است بی احتیاط
ملتِ بی چاره است در انتظار
نی زمستان داردو نی هم بهار
ناله می دارند چو مُرغانِ سحر
خون بریزند جایِ اشک چشمانِ تر
داده اند ازدست متاع صبرخویش
هریکی باشد خراب و زارو ریش
ای خدا این درد ها فرجام بخش
از فروغ خویش براین شام بخش
باتقدیم احترام فروغ ازلندن
فروغ عزیز ، سروده زیبا ، عالی و مملو ار احساس است . از خواندن آن کیف کردم . زنده و سلامت باشید. مهدی بشیر
درد مان ایــن درد آدم ناشنـاس
کاش آدم بود نـه اهل ناس وپاس
هرچه را در فـطرتش دیـد میتــوان
یک شرافت نیست چون اندرخواص
احل دین از ریش چنان شمشیره ساخت
میـتـوان باهـرکسی با زور بتـاخت
گر شـود از عِلم مُنـادی در جـهان
ریش نداشتی همه را باید بباخت
جناب فروغ صاحب گرانقدر احساس تان قابل قدر است
برای جنابعالی آرزوی سلامتی میکنم
چه گله نامه اى زیبایى فروغ عزیز . دست تواناى تان را توانا تر أزو مینمایم.
از دوستان عزیزو گرانقدرم آقای مهدی بشیرعزیز آقای مشفق گرامی وجناب حکیم عزیز یک جهان سپاس وقدر دانی میکنم که لطف و محبت فرمودند