خواب
تاریخ نشر شنبه ۲۷ اپریل ۲۰۱۳ هالند
خواب
شعر ـ از یونس عثمانی
وانکوور، کانادا
***
ده افسرده است
وخودرا چون کودکی وحشت زده
در سینهٔ تپه ای پهن عریان محکم فشرده است
ودرآغوش آن پناه برده است
حس میکنم که ده درتب است
وسخت بیمار که آخرین نفس خودرا می کشد
وقتیکه درآن پا می نهم می دانم که آن ده من است
هنوز بر مخمل خاک کوچه های تنگ و پر پیچ آن
آثار نقش پایم نشسته اند
و طنین صدایم از لابلای سکوت دردناک آن
به گوش می آید
در حاشیهٔ پایان ده
خیلی پرستو های سیه پوش
بر شاخ های خشکیدهٔ سپیدارپیر خانه ای
صف کشیده اند
خانه خالی است
دیوارهای آن شکسته و سقف آن افتاده است
دهن جوی بی آب آن چون دهن مرده باز مانده است
واسکلیت برهنهٔ تاک آن
به دور کمر سپیدار پیچ خورده است
آن ویرانه ازمن است
پرستو ها آهنگی غمناک رازمزمه می کنند
من به آنها می پیوندم و سرود آن هارا فریاد می زنم
نیمی آن سرود دربارهٔ آن ویرانه
ونیمی دیگر آن در بارهٔ من است
که بخت ناسازگار
ازآن ده ام رانده است
وآواره وسرگردان ام کرده است
چشمان ام کشوده می شوند
سحرگاه است
درآن طرف پنجره
غباری سبک سر
درختان عریان باغچه رادرآغوش کشیده است
وبادی ولگرد
سینه ای سرد خودرا برسینهٔ نرم علفهای جوان می ساید
من نگاه خودرا ازورای تاریکی نیمه روشن
به سقف اطاق می دوزم
وآهنگ پرستوهارا می خوانم
شعر ـ از یونس عثمانی
ارسالی ـ یونس عثمانی
وانکوور، کانادا
عثمانی عزیز ، مانند همیشه زیبا و دلنشین است. زنده وسلامت باشید.
مهدی بشیر