از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی
تاریخ نشر یکشنبه ۵ می ۲۰۱۳ هالند
حکایت ۱۹۹
من که ازدولت قناعت رست
گردن همتم ز غل طمع
طمع از مال و جاه ببریدم
محنت فاقه به که ذل طمع
« جامی »
خوش ساختن
شاعری نزد کریم خان زند ( مؤسس سلسلهء زندیهء فارس که از ۱۱۶۳ تا ۱۱۹۳ فرمانروائی نموده است ) رفت و قصیدهء طولانی در مدح او سرود و در پایان آن درخواست صله نمود.
کریم خان به خازن خود که شیخ علی خان نام داشت امر نمود که یکهزار از واحد پول آنزمان برای شاعر بپردازد، ولی باشاره و کنایه برای خازن فهمانید که از دادن پول خودداری کند.
شاعر نزد شیخ علی خان رفت ولی شیخ علی خانه بهانه آورد که اکنون کلید خزانه حاضر نیست .
ناچار بازگشت و روز دیگر نزد خازن رفت و با بهانهء دیگر روبرو شد و این حال تاچند روز ادامه یافت.
آخز نزد کریم خان از خازن شکایت برد و گفت :
شاه می بخشد و شاه قلی نه!
کریم خان مقصود او را دریافت ولی تجاهل نمود و پرسید:
مقصودت چیست ؟
شاعر گفت :
شما بخازن امر نمودید که پولی بمن بپردازد ولی او هر روز مرا بوعده خوش میسازد!
کریم خان گفت :
حساب من و تو فیصله شده است !
شاعر پرسید:
چطور؟
کریم خان گفت :
تو مرا بحرف خوش ساختی و من نیز ترا بحرفی شاد کردم و دیگر میان ما حسابی باقی نمانده است .
سلسله این حکایات ادامه دارد…
حکایت جالبیست ، خداوند استاد را غریق رحمت کناد و بهشت برین را را عنایتش . روح استاد شاد .