گل عیدی
تاریخ نشر سه شنبه ۶ آگست ۲۰۱۳ هالند
گل عیدی
شهلا لطیفی ولیزاده
دخترک با اشک در چشمان مادر صدا زد. گل سوسنی که انگشتان کوچکش را محکم به اغوش داشت لرزید. مادر بیتابانه نزدیک شد.
-چرا دخترم؟ این چه است، ایا زمین خوردی؟
نه! دخترک با آهی در لب بمادر نگریست. گُلم مرده است.تحفه ی عیدیت بود مادر!
مادر شتابانه خندید.- اوه دلبندم! این نمرده، تشنه است. بیا که سیرابش کنیم.
اشک در چشم بهشته،به یکبارگی خشکید،گل را لغزاند به آغوش مادر.
-آه مادر،که تو چه هوشیار ای،همه را میدانی.دوستت دارم!
مادر با خنده ی جان بخشش بوسه ی ربایید و در گوش بهشته اش زمزمه کرد: عید تو هم مبارک عزیز دل من!
شهلا
خواهر ګرامی شهلاجان ولیزاده
مثل همیشه نهایت زیبا سروده اید
عید شما وعید همه افغانها در هر کجایی که اند ، مبارک باد
دوستان عیدتان مبارک باد
عید بر دوستان مبارک باد
از حُسن بیان تان امتنان دوست عزیز آقای جلال گرامی و عید شما هم مبارک!