گریستم
تاریخ نشر جمعه ۲۳ آگست ۲۰۱۳ هالند
گریستم
سلیمان غایب
***
از دیده دور رفتی و من خون گریستم
بی تو به کارو خانهو بیرون گریستم
لیلی شدی و درعقبت جان زِ دست رفت
بیمار و نا قرار چو مجنون، گریستم
گر خندهام نقاب سفیدیست بین ما
چون ابرهای تیره به هامون گریستم
عریان در قفس شده ام در نگاه تو
بر چاک پُر ز پینهٔ پتلون گریستم
بختم زساحری شده بر سر کلای غم
مویم به باد رفت و به افسون گریستم
بر سنگهای پر غم ویرانهٔ وطن
لغزیدم از وصال و چو حلزون گریستم
دست فلک فشرده دلم آن چنان که من
با قلب پاره پاره چو زیتون گریستم
با فتنه برده ای دل دیوانهٔ مرا
خون جگر بخوردم و مفتون گریستم
در پیش روی مردم پُر گوی و گوش کر
موسی ز یاد برده چو هارون گریستم
گاهی به باغِ عیشِ تخیل قدم زدم
با صد هزار دیدهٔ گلگون گریستم
بر طعنهٔ حبیب و رقیبان بی شمار
صد بار خنده کردم و اکنون گریستم
تو از حقوقو راست روی میزدی سخن
من بی وکیل و قاضی و قانون گریستم
غایب منم که نیست مرا جا درین جهان
بی جایو بی ستیزهو افزون گریستم
سلیمان غایب
جناب غایب گرامی ،مثل همیشه بازهم زیبا سروده اید. زنده وسلامت باشید. مهدی بشیر
جناب محترم و گرامی مهدی بشیر، تشکر از حسن نظر شما
بر هر سطور زِ خامه زدی«غایبا» رقم
با اشکِ خامه ازهمه موزون گریستی
فروغ
قشنگ است
جناب غایب عزیز امید وارم دیگر نگریید و خو.شی ها نصیب تان باد ؛ سرودهء دلپذیر و خوش آهنگ
تشکر فروغ جان خوش و صحتمند باشید
ملیح!