جنون عشق
تاریخ نشر پنجشنبه ۲۹ آگست ۲۰۱۳ هالند
سلیمان غایب
جنون عشق
سلیمان غایب
جانم جنون عشقت عقلی به سر ندارد
در اوج بردن تو پشت و کمر ندارد
در شیشهٔ امیدم سنگ بلا نمودی
چشم خمار و مستت دید و بصر ندارد
در پردهٔ تبسم تصویر حق نیاید
از درد قلب زارم مردم خبر ندارد
در التماس لطفت زانو زدم به پایت
پا بر سرم نهادن فضل و هنر ندارد
از حلقهٔ دماقت تفت تخشم آمد
گویند نیک حرفان بوی پدر ندارد
دل منفجر ز دردت نقشی در آب گشته
تیر خدنگ الفت دیگر اثر ندارد
پند و نصیحت من انگیزهٔ گریزت
حرف و کلام با تو شرط و اگر ندارد
شمشیر نور آید در کشتن شب تار
پهلوی هم نشستن شب با سحر ندارد
هر چند کرده بودی رو سوی دشمن من
در وصف حسن رویت گل پشت سر ندارد
در مزرعهٔ امیدت کاری نهال عشرت
دانی که بید در باغ هر گز ثمر ندارد
لب را رطب نباشد از جام بوسهٔ تو
حتا خیال بوسه اصلأ شکر ندارد
در دید هٔ اقارب آمیختی به خاکم
خاکی به سر کشیده شرم از حقر ندارد
پایم به دام افتاد در سایهٔ خشونت
آتش ز خشم هر گز بیجا شرر ندارد
آن کس که غنچه چیند در گلشن محبت
نرم هست رفتن او دستش تبر ندارد
هر کس به کشتزارش تخم غضب بریزد
لذت در حاصل او روز حذر ندارد
در پایهٔ هوس ها فردا به جو نیرزد
او صاف دور دیدن چشم بقر ندارد
آن یک که غم ندارد از این وآن و دیگر
شب های راحت او ترس از سهر ندارد
دل را شکستن هر دم کاریست بی حد آسان
چون شیشهٔ محبت زنگ خطر ندارد
کندن به تارمویی از بیخ و ریشه سروی
غایب مشو توغافل کام و ظفر ندارد
سلیمان غایب
محترم غایب گرامی ، وافعآ زیبا و دلنشین سرودید ، مؤفق باشید . مهدی بشیر
جناب محترم و گرامی مهدی بشیر، یک جهان تشکر از تشوق و تحسین شما ، زنده ، صحتمند و خوشبخت باشید
غایب
هرآنچه درگمان بودغایب توذکرکردی
حرفی دیگر برایت این بی خبر ندارد
فروغ
مقبول است آقای غایب
موفق باشید
غایب ز حـــــــال زارم ؛ یارم خبر ندارد
شاید بخـــــــ
واهد اما میل سفر ندارد
درین زمانه باشد هرکس بخود گرفتار
یعنی که یار از یار هر گز خبر ندارد
فروغ جان همیشه حرف شما مرهم دل ماست، زنده باشید
همایون جان از حسن نظر تشکر، زنده باشید
تشکر محترم و گرامی ظفر، جور و زنده باشید
ghayeb jan be had wa andazah shehre zebaaast