به شب چه تنگ گرفتم تنش…
تاریخ نشر شنبه ۵ اکتوبر ۲۰۱۳ هالند
به شب چه تنگ گرفتم تنش…
صادق پیکار
***
شب است و کاش خدا را کسی خبرنکند
به خلوت شب عشقم کسی گذر نکند
سکوت شب چو درآید به کلبۀ خلوت
به آفتاب بگویید شام را سحر نکند
ز ما سلام رسانید باد شبرو را
که زوزه ها وصدا ها به بام ودرنکند
من و شراب و شب پر ستاره و خاموش
بدان امید که یار آید و بهانه سرنکند
************************
به سر رسید مرا انتظار ویار آمد
به درنکوفت که همسایه شوروشرنکند
یکی دو جرعه بنوشید ومست شد از می
وخواست تا به سحرپیرهن به برنکند
به برکشیدم و گرمش نمودم از نفسم
چنانکه گرمی خورشید با قمرنکند
به شب، چه تنگ گرفتم تنش درآغوشم!
که صبح از بر من بی خبر سفرنکند
صادق پیکار
پیکار عزیز به سلامت ، زیبا و عالیست . موفق باشید. مهدی بشیر