۲۴ ساعت

21 دسامبر
۱ دیدگاه

رختِ سفر

تاریخ نشر شنبه ۲۱ دسامبر ۲۰۱۳ هالند

رختِ سفر

حسن شاه ” فروغ ”

۲۷ / ۹ / ۲۰۱۳

لندن

محترم حسن شاه " فروغ "

محترم حسن شاه ” فروغ “

گفتم بباغ سبزی و آن نو بهارکو؟

شورو نوایِ بلبل و آن آبشار کو؟

دگردهانِ غُنچه ترا پُرزِخنده نیست

زیبایی و طراوتِ آن گلعُزار کو ؟

فصلِ خزان رسیده شکوهِ بهاررفت

گلغُنچه هایِ دامن و گلهایِ پار کو؟

مُرغان خوشنوای تو ترکِ دیارکرد

آن قُمری نشسته برآن شاخسارکو؟

گفتا زخود بپُرس چرا سرسپید شد؟

شادابی و لطافت و صبرو قرارکو؟

آن دلبریکه شام و سحر بود انتظار

درغُربت وغریبی واینحالِ زارکو؟

درهرنفس که میرود آهنگِ رفتنست

شورو نِشاط و هلهلهٔ روزگار کو؟

گردوغُبارِ نوبتِ پیری برُخ نشست

دستانِ پُر لطافت و اِلطافِ یار کو؟

گرزخمِ دل بسوزنِ هجران کنی رُفو

دوزنده ای کجا بوَدو،دستِ کار کو؟

هرگاه فروغ رَختِ سفربندد ازجهان

ازماو من نپُرس،که او را مزارکو؟

باتقدیم احترام فروغ ازلندن

 

یک پاسخ به “رختِ سفر”

  1. admin گفت:

    فروغ گرامی ، بازهم مثل همیشه سروده زیبا و خواندنیست و خیلی عالی گفته اید :
    دگردهانِ غُنچه ترا پُرزِخنده نیست
    زیبایی و طراوتِ آن گلعُزار کو ؟
    موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما