عشق با شکوه
تاریخ نشر یکشنبه ۱۲ جنوری ۲۰۱۴ هالند
عشق با شکوه
شهلا لطیفی
***
ستارگان شب را از عقب شیشه بنگر
دور نیستند
شعاع شان قرین است
در آن لبه ی قلب کوچکت
با ذرات مرمرین آزادگی آسمان و پرده های نیلگونش
و آن گستردگی فضای بی انتها
مهتاب را بوسه زن, دور نیست
رخسار نقره ایش از لای ابرهای ملایم پاره پاره
شوق لبان ترا دارد
تا طراوت گمشده ات را دوباره بفرستد
با سخاوت
از لای آب های بین ابرها
با خورشید عشق بورز
چون قرابت حست را در میان زلال حس خود پنهان دارد
به پاکی لمس ها
و ترا نور ریزد
آن سراپای فراموش شده ات را
تا موج لذت دوست داشتن را در کناره های سردت احساس کنی
و ترا چنان نوازد که تو فقط یگانه ای
بمشامت کشد چون آن رز سرخ بهشتی که مستانه ای
و در ذهنت زمزمه ی نورانی ز ناهید و پروین را بسراید
که تو
جسم تو
حس تو
نیاز تو
شوق تو
و قلب تو
فقط حس کنند که همه از توست
زنده با تو
و از برای قابلیت تو برای یک عشق با شکوه
شهلا لطیفی
شهلا خانم عزیز ، بازهم زیبا و دلنشین سروده اید. موفق و سلامت باشید. مهدی بشیر
به خواهر گلم شهلا جان سلام تقدیم باد!
هر چه دارم همگی صدقه و قربانِ تو باد
کاشکی حرفِ (تو) را از سرِ راه بـر داری
با عرض حرمت جواهر.
متشکرم دوست گرامی و باعاطفه جناب بشیر- نهایت ممنون از زحمات شما.
جناب جوهر، صفا آوردید.
“تو “, مخاطبیست کُلی- اگر سروده را مرد میخواند و یا هم زن. من دوست دارم امید ببخشم و احساس با صداقت.
با احترام.