حکیم را نتواند مگر حکیم ستود
تاریخ نشر سه شنبه ۱۴ جنوری ۲۰۱۴ هالند
حکیم را نتواند مگر حکیم ستود
یادی از زنده یاد طالب قندهاری
قیوم بشیر«هروی»
ملبورن – آسترالیا
۱۳ جنوری ۲۰۱۴
از سالهای دور با نام مرحوم طالب قندهای آشنایی داشتم ، ایشان علاوه از اینکه از دوستان نزدیک پدرم بودند ، از جملهء همکاران سراپا قرص جریدهء وزین ترجمان نیز محسوب میشدند که به مدیریت پدرم شادروان استاد علی اصغر بشیر «هروی» و صاحب امتیازی زنده یاد پوهاند دکتور عبدالرحیم « نوین » از بیست و نهم حمل ۱۳۴۷ هجری شمسی برابر با ۱۸ اپریل ۱۹۶۸ میلادی هر پنجشنبه در مطبعهء دولتی کابل به زینت چاپ آراسته میشد. تا اینکه پس از ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ که همزمان بود با کودتای سردار محمد داؤد ، بعد از چاپ چندین شماره از سال ششم نشراتی اش با تعدادی زیادی از نشرات آزاد دیگر از چاپ ایستاد.
در سالهای بعد نسبت علاقه زیادی که به اشعار طنزی پیدا نموده بودم با ورق زدن کلکسیون های ترجمان به خواندن طنز گونه های آن می پرداختم که در میان اشعار مندرجه به نام های مرحوم محمد حسین قندهاری ، مرحوم محمد امین مشعوف ، مرحوم مصلح و استاد عبدالکریم تمنا بیشتر بر میخوردم .
به جزء از استاد تمنا که رفت و آمد فامیلی داشتیم دیگران را از نزدیک ندیده بودم ، تا اینکه در سالهای مهاجرت و در غربتکدهء ایران روزی در شهر قم بدیدار مرحوم پدرم که در آن وقت مسئولیت مجلهء استقامت را در آنشهر بعهده داشتند رفته بودم . در یکی از روز های بهاری سال ۱۳۶۰ هجری شمسی زمانی که همراه با ایشان برای رفتن به یکی کتابخانه های شهر قم میرفتیم در یکی از کوچه های پر ازدحام شهر با مردی برخوردیم که از سیمایش گرفتگی ناشی از رنج غربت نمایان بود که با پدرم بغلکشی و روبوسی نمود. پس از مصافحه و احوالپرسی بمن گفتند: ” ایشان کاکایت جناب طالب قندهاری میباشند که با سروده های طنزی ایشان بلدیت داری” .
از معرفت با ایشان خیلی خرسند شدم در همان لحظات نخست به شوخ طبعی شان پی بردم.
این مرد با درایت ، خوش برخورد و شوخ مزاج با اصرار زیاد من و پدرم را به خانه اش برد که دور و برش را کتاب های گوناگون و دست نوشته های فراوان احاطه نموده بود.
دو سه ساعت آنجا بودیم. پدرم و طالب قندهاری در بارهء اشغال افغانستان توسط روسها ومصیبت وطن و بی وطنی خودشان و برخورد های نامهربانانهء برخی از ایرانی ها با مهاجرین افغان گپ میزدند. مرحوم طالب قندهاری که آدم شوخ طبعی بود به پدرم گفت :
– استاد اجازه بدهید شما را در جریان یک واقعهء عجیبی که چندی قبل برایم اتفاق افتاد قرار دهم و بعد با لبخندی پر معنایی چنین گفت :
در یکی از روزهای گذشته که بسیار احساس دلتنگی میکردم و نیاز به خلوت داشتم به زیارت حضرت معصومه (س) رفتم تا در گوشه یی لمیده با خدایم به راز و نیاز بنشینم. در صحن زیارت به گوشه ای نشسته بودم که گفتگو و درگیری لفظی دو نفر ایرانی توجه ام را بخود جلب کرد. آنها که ظاهرآ برای بحث خویش به قاضی و میانجی نیاز داشتند نزدیک من آمده و گفتند: حاجی آغا تو میان ما قضاوت کن که کدام ما حق به جانب هستیم. برای شان گفتم، برادر ها من یک غریبه و یا آواره هستم، من یک مهاجر افغانم که از بدِ حادثه اینجا آمده ام، من چگونه میتوانم بین تان قضاوت کنم؟
آن دو ایرانی با فهمیدن اینکه من یک مهاجر افغانم، مثل اینکه اصلاً و ابداً دعوایی نداشته اند با هم متحد شدند و چسپیدند به من و گفتند:
افغانی پدر سوخته… کشور تان را روس اشغال کرده و تو آنرا ول (رها) کرده آمده ای توی ایران، میخوری و میخوابی، چرا نمیری با روسها بجنگی؟
من عاجزانه به این ایرانی ها گفتم:
برادر ها شما میدانید آن ابرجانوری که افغانستان را اشغال کرده ابرقدرتی است که شوروی نام دارد و چون پلنگ تیزدندان و قوی پنجه میباشد. اما می بینیم که در این روز ها کشور کوچکی بنام عراق که در مقایسه با شوروی گربه یی بیش نیست آمده و قسمت هایی وسیعی از خاک ایران بزرگ را اشغال کرده، من هم آمدم تا ببینم شما برادران ایرانی با این گربه چگونه می جنگید واو را از کشورتان بیرون می کنید تا من هم یاد بگیرم و بروم به جنگ پلنگ. آن دو ایرانی لحظاتی خاموشانه نگاهم کردند و بعد بدون اینکه حرفی بزنند از من دور شدند و تنهایم گذاشتند.
در خلال صحبت هاییکه مرحوم طالب قندهاری با مرحوم پدرم داشت و من شاهد آن بودم ، درد غربت را بدترین درد زنده گی اش میدانست و هر باری که از وطنش یاد میکرد آه سردی نیز میکشید که نمایانگر جدایی از مادر وطن بود . وقتی آن صحبت ها را شنیدم با شخصیت مرحوم طالب بیشتر آشنا شدم براستی عجب شخصیت متین و با حوصله ای که با زیبایی چنین پاسخی بر دو ایرانی مخاطبش داده بود. او را انسان شکسته ،آگاه، خوش برخورد و متواضع یافتم. اگر به اشعاری که در دهه چهل توسط مرحوم طالب قندهاری سروده شده نگاهء عمیق و ژرف داشته باشیم در می یابیم که اشعار آن زمان طالب علاوه بر اینکه بازگو کنندهء نابسامانی های اجتماع و کمبودی ها در سیستم اداری وقت بوده و با زبان طنز آنها را به نظم می کشید، برای تنویرعامه مردم نیز بسیار مؤثر بوده است که واقعآ درخور تآمل و نگرش است ، او از تضاد های اجتماعی و وضعیت دوگانه حاکم رنج می برد و با زبان شعر نا هنجاری های جامعه را به بیان میگرفت تا دولتمردان وقت را به اشتباهات شان متوجه سازد .
مرحوم طالب قندهاری یک نویسندهء چیره دست، شاعر توانا و آزاد منش بود که به دو لسان ملی کشور دری و پشتو شعر می سرود.
و این هم نمونه ای از کلام زنده یاد طالب قندهاری که در شماره بیست و سوم سال اول ترجمان مؤرخ ۲۸ سنبله ۱۳۴۷ به نشر رسیده بود.
این و آن
این را لباس پاره میسر نمی شود
و آن خنده بر قبای قناویز می زند
این یک زمفلسی دل ازهرچیزکنده است
وان یک ز کبر پای بهر چیز می زند
این یک فتاده پای پر از آبله براه
وان توسن مراد به مهمیز می زند
این یکچو چنگ گشته وچون چنگ درنواست
وان چنگ ها بزلف دلآویز می زند
این در بساط خویش ندارد بغیر آه
وان از نشاط ساغر لب ریز می زند
این را تب و تعب بربوده توان وتاب
وان یک ترانهء طرب انگیز می زند
این یک زرنج وغصه لبش خشک ودیده تر
وان بوسه ها به لعل شکر ریز می زند
این گریه از مظالم چنگیز می کند
وان خنده بر مظالم چنگیز می زند
آن را دی است خانه زآتش چو نو بهار
وین در بهار لرزهء پائیز می زند
گوش غنی بویلون سالون بود، چه غم؟
داد از غریب بر در دهلیز می زند
ساقی بجام عدل اگر باده می دهد
(طالب) چرا سخن گله آمیز می زند
در مورد بیوگرافی مرحوم طالب قندهاری متأسفانه معلومات کافی در دست نیست ، اما به نقل قول از شبکهء اطلاع رسانی افغانستان ،سال تولد این مرد وارسته را (۱۲۸۸) هجری شمسی روستای « یگاوند» ارزگان ثبت نموده اند که در نزدیکی قندهار قرار دارد.
اما آنچه درخور بحث و توجه شایان می باشد اینست که چرا جامعهء فرهنگی کشور و در رأس آن وزارت اطلاعات و فرهنگ در قبال معرفی شخصیت های فکری و فرهنگی خاموش است و کاری انجام نمی دهد. امروز بسیاری از شخصیت های فرهنگی و قلم بدست جامعهء ما با تأسف ناشناخته باقی مانده و حتی بسیاری نمیدانند که محل دفن آنها کجاست!!!
طالب قندهاری را میتوان یکی از همین سلسله افراد که سالیان سال در جامعهء فرهنگی افغانستان قلم بدست گرفته و کار کرده ، یاد کرد که با تأسف امروز چیز زیادی از وی در افغانستان موجود نیست، اما به نقل قول از استاد محمد آصف فکرت که در وبلاگ شخصی شان(یادها) در مقاله ای که بتاریخ ۱۳ اپریل ۲۰۰۸ میلادی تحت عنوان (یاد باد آن روزگاران) تحریر یافته است در مورد مرحوم طالب قندهاری چنین می خوانیم :
« روان طالب قندهاری شاد که همین دم به یادم آمد که ۱۹ سال پس از آن تاریخ، یعنی در حدود سال ۱۳۶۳ خورشیدی، من نسخۀ خطی مجموعه یا دیوان اشعار او را در آستان قدس دیده بودم. به فهرست مراجعه کردم و دیدم که بلی، کتابی با عنوان دیوان طالب قندهاری، به خط سید محمود حسینی با شمارۀ (۱۱۸۰۹) در بخش مخطوطات کتابخانۀ مرکزی آستان قدس رضوی (ع) به زبانهای فارسی و پشتو موجود است. این توضیح را با این تفصیل برای آن نوشتم تا اگرپژوهشگرانی درکارو یا در اندیشۀ تحقیق و گردآوری آثار شاعران قندهار یا به طور اخصّ علاقمند طبع آثار مرحوم محمد حسین طالب قندهاری باشند، نشانی مجموعۀ معتبر اشعار او را بدانند. طبع اشعار او خدمتی به ادبیات و فرهنگ خواهد بود.»
بسا جای افتخار است که آثار نویسنده گان ، شاعران، دانشمندان وحتی هنرمندان ما در کشورهای همسایه بدان ارزش قایل میشوند و ارج می نهند ، اما با تأسف در کشوری که در دامان آن پرورش یافتند ، رشد نمودند ، زحمت کشیدند و عمر شان را صرف خدمت کردند چنین جفا در حق شان صورت می گیرد که حتی آثار شان را نمیتوان یافت ، در حالیکه این وظیفهء حتمی وزارت اطلاعات و فرهنگ کشور ماست تا حد اقل در جمع آوری و چاپ اشعار طالب قندهاری و ده ها تن دیگر از شخصیت های فرهنگی که به فراموشی سپرده شدند، اقدام نماید.
پس از ملاقات با مرحوم طالب قندهاری ، تا جاییکه من اطلاع دارم این آخرین دیدار این دو دوست و همکار قلمی بود ، زیرا چند ماه پس از آن در نخستین روز برج قوس ۱۳۶۰ پدرم دار فانی را وداع گفت و رخ در نقاب خاک کشید و طوری که بعد ها اطلاع یافتم چند سال پس از ایشان در سال ۱۳۶۴ هجری شمسی دوست صمیمی شان مرحوم طالب قندهاری نیز به رحمت ایزدی پیوست ، روح شان شاد و یادشان گرامی باد.
قیوم بشیر«هروی»
قیوم جان تشکر ، مطلب زیبا و با معلوماتی را در باره مرحوم استاد طالب قندهاری نوشته کردید. روح استاد شاد و یادش گرامی باد . شما زنده وسلامت باشید. مهدی بشیر
بشیرعزیزم بسلامت باشید باور کنید که ازقصهٔ مرحوم قندهاری بسیار لذت برده باخود خندیدم وحرفهای ایرانی ها
چون کادرِ جگرم را درید بدترین رنج همانا رنج غربت وبیوطنی است بخدا قسم است همین حال که این را مینویسم سخت میگریم
آن طالبِ ازسخاوت ومردی سُخن بلب
این طالب حرفِ دشمنِ خون ریزمیزند
فروغ
دربارۀ جناب قندهاری گرامی هیچ نمیدانستم. با این نوشتۀ تان همه را آگاه نمودید.
یک جهان سپاس!
با احترام،
الهه احرار
سلام. سپاسگزار از متنی که در باره مرحوم طالب حسین قندهاری نوشتید. مرحوم قندهاری ماههای آخر عمرشان را در خانه ما در قم سپری کردند. آخرین باری که ایران بودم سر مزارشان رفته و فاتحه خواندم.