مــا درزیبــای مـن
تاریخ نشر جمعه ۱۷ جنوری ۲۰۱۴ هالند
مــا درزیبــای مـن
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
اول دیسمبر ۲٠٠۶، سدنی
****
ای ملک بی همتا ی من، ازمن چرارنجیده ای ؟
ای مأ من آ بـای من،ازمن چــرا رنجـیـــده ای ؟
بودی به هــردردی مـرا، ای میهـنم داروهـمیش
حالا که مـن آواره ام، ازمـن چـرا رنجیـده ای ؟
در سـا یهء مهـرت بُـدم،از دسـت نا اهلا ن دون
ترکـت نمـودم ازجـفـا، ازمـن چـرا رنجیده ای ؟
خـواهم ز یـزدا ن قـد یر، تا بیـنمت ای دلـپـذ یـر
شا داب وخرم با صفـا،از من چـرا رنجیده ای ؟
امید که خا کت را به چشم،سرمه نمایم ای وطن
با شی تو هم مدفـن مرا،ازمن چـرا رنجیده ای ؟
شد “حیدری“مجنـون تو،ای مـا درزیـبــا ی مـن
گیرش تودرآغوش خود، ازمن چرارنجیـده ای ؟
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
داکتر حیدری عزیز ، سروده زیباست و عالی فرموده اید :
بودی به هــردردی مـرا، ای میهـنم داروهـمیش
حالا که مـن آواره ام، ازمـن چـرا رنجیـده ای ؟
موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر