چادر شبگون
تاریخ نشر جمعه هفتم مارچ ۲۰۱۴ هالند
به مناسبت روز جهانی زن
چادر شبگون
شهلا لطیفی
آن زن را مبینم با عطوفت
که پوست و رنگش را
در حوادث روزگار باخته است
دستانش از گرمی و سردی کاشانه اش خشکیده اند
گیسوانش پرپر
ز تنگنای چادر شبگونش
با وقار آویخته اند
دیدگانش در آبگینه نقض شدهء روح
که هر قطره اش داغتر از تنفس آن مرد پهلویش است در بستر اجباری روزگار
طراوت باخته اند
اندامش در خود فرورفته است چو نخل آسیب دیده ی با دست طغیان
و قلب و حواسش که چه سرد، چو ژاله های طوفان یک بهار
لیکن آن زن همیش چنین نبوده است
اکنون
رنگش- پوستش -حسش- قلبش- دیدش
و هم آن روحش
انقباض کرده اند در خم و کناره های از اندامش با تزلزل
شکنجه
ذلت
غصه
تهمت
با دلهره
از ناکامی
ز غیبت
و با خودگذریها و قربانی ها
در ته ی اشکهای شبانگاهی
و هم در لای آن اصلیتش که هنوز هم چه گرم است
با خیالات کودکی
بشاشیت خفته
خنده های مقید
اعتماد به فردا
با تجلی روزهای بلوغ و جوانی در پهلو
که متانت در افکار را با خود توشه داشته است
و اشعه آرمان را در نگاهش قبضه
و تا هنوز هم در بحبوحه خسته گی های جسم و روحش
و در میان قلب زخمی و دولایش
با ترس و بیم
آن اشعه میدرخشد
اشعه آرمان معصومانه
شهلا لطیفی
خواهر گرامی خانم شهلا لطیفی,سروده زیبا و عالیست.موفق باشید.هشتم مارچ روز چهانی زن را بشما تبریک میگویم .
جناب دوست بشیر بزرگوار، ممنون احسان شما.
شهلا جان لطیفی – صمیمانه ترین تبریکاتم را بمناسبت روز زن بپذیرید – سروده بلند تانرا خواندم و واقعاْ زیباست . موفق باشید (همایون عالمی )
همایون گرامی،سپاسگزارم از نظر لطف شما. شما هم مؤفق باشید و کامگار.