آداب جـــنـازه
تاریخ نشر ىوشنبه اپریل ۲۰۱۴ هالند
تتبع ونگارش :
الحاج امین الدین « سعـیـدی- سعیىد افغانی »
مدیر مرکز مطالعات ستراتــیــژیکی افغان ومسؤل مرکزفرهنگی دحق لاره- جرمنی
چاپ اپریل ۲۰۱۴
بسم الله الرحمن الرحیم
آداب جـــنـازه
«اللهم اغفـر لحینا ومیتنا وشاهدنا وغایـبنا وصغیرنا وکبیرنا وذکرنا وأنثانا ʘاللهم من احییته منا فاحیه على اسلام ومن توفیته منا فتوفه على الایمان » .
خواننده گان محترم
احکام جنازهشامل احکام مربوط به غسل میت، تکـفیـن میت ، نمازجناز ، حمل وتـــدفیـن میت مساله عزاداری ومجالس فاتحه خوانی وغیره… میگردد. که در این رساله ، در مورد هر کدام ازاین بخش هاومطالب مرتبط بطور مؤجز ومختصر ،معلوماتی تقدیم شما میگردد.درینجا همچنان قبل از همه میخواهم در مورد حالت احتضار وجایب اقارب و مکلفیت های شان نیز روشنی اندازم.
حالت احتـضارچیست؟
حالت درونى انسان را در هنگام جان دادن، احتضار می نامند .میگویند مرگ واقعی زمانی واقع میگردد، که نفس انسان تا حلـقـوم بــرسد.
سکرات مرگ در واقع همان حالت احتضار است، از آن جهت به حالت دم مرگ احتضار می گویند که وقت حضور مرگ، وقت حضور ملائک است.
مرگ دارای شرایط و حالات خاصی است که هر انسانی موقع احتضار با آنها روبرو خواهد شد. خداوند عزوجل میفرماید: « وَجَاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ» ( سوره ق: ١٩ ) ( سکرات مرگ (سرانجام فرا میرسد و) واقعیت را بهمراه میآورد (و دریچه قیامت را به رویتان باز میکند، و حوادث و صحنههای دنیای جدید را کم و بیش نشانتان خواهد داد. بدین هنگام انسان را فریاد میزنند که) این همان چیزی است که از آن کناره میگرفتی و میگریختی. (
منظور از سکرات مرگ دشواری و مشکلات آن است. امام راغب در مفردات القرآن میفرماید:
« السکر حاله تعرض بین المرء و عقله سکر بمعنای مستی و این مستی حالتی است که میان انسان و عقلش حایل و مانع ایجاد میـکند.
اصطلاح سکر اغلب برای شراب بکار میـرود ولی بر غضب، عشق، درد، خواب، چُرت و بیهوشی ناشی از درد و ناراحتی نیز اطلاق میگردد و منظور از سکرات مرگ بیهوشی ناشی از درد و رنج قبض روح است. ( فتح الباری ۱۱/۳۶۲. )
رسولالله مقبول ما محمد صلی الله علیه وسلم نیز با این حالت (سکرات) مواجه شده و درد آن را تحمل فرموده است.
محدثین مینویسند:زمانیکه پیامبر اسلام دربستر مریضی مرگ قرار داشت تشت آب را در نزدیک پیامبر صلی الله علیه وسلم آوردند، رسولالله صلی الله علیه وسلم دست مبارکش را در آب داخل میـنمود و بر پیشانی خویش میمالید ومیفرمود : (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ لِلْمَوْتِ سَکَرَاتٍ) (خداوند یگانه است. بیتردید مرگ سختیهایی دارد)(بخاری کتاب رقاق با سکرات موت. فتح الباری۱۱/۳۶۱. )
حضرت بی بی عایشه رضی الله عنها این وضعیت پیامبر اسلام را چنین بیان داشته است :
هیچ ناراحتیی را شدیدتر از ناراحتی پیامبر صلی الله علیه وسلم در مریضی مرگش ندیدهام.
در این هیچ جای شک نیست که : کافر و فاجر بیش از مؤمن رنج و درد سکرات مرگ را متحمل میشوند، براء بن عازب انصاری (از قبیله اوس) یکی از یاران با وفای پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم در حدیثی در این مورد میفرماید:
روح کافر و فاجر، وقتی که فرشته مرگ خطاب به آن میگوید: بیرون بیا و برو بسوی خشم و ناراحتی خداوند، در بدن ذوب میشود و فرشته مرگ آن را مانند درخت خارداری که شاخههای زیادی دارد از میان پشمهای تر شده بیرون آورده شود، بیرون میآورد که هنگام بیرون آمدنش تمام رگها و اعصاب را تکه تکه میکند.
قرآن کریم شدت و نارحتی کافرین هنگام مرگ رابه تعبیر زیبا چنین به تصویر میکشد:
« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِی إِلَی وَلَمْ یوحَ إِلَیهِ شَیءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِکَهُ بَاسِطُواْ أَیدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَیرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ» (سوره الأنعام: ۹۳).
(چه کسی ستمکارتر است از کسی که دروغی بر خدا ببندد (و بگوید که کتابی بر کسی نازل نشده است. یا این که بگوید: خدا را فرزند است) یا این که بگوید: به من وحی شده است، و بدو اصلاً وحی نشده باشد (از قبیل: مُسَیلمه کذّاب و أَسْوَد عَنسی و طُلَیحه أَسَدی. ) و یا کسی که بگوید: من هم همانند آنچه خدا (برمحمّد) نازل کرده است خواهم آورد! (چرا که قرآن افسانههای گذشتگان است و شعری بیش نیست، اگر بخواهم مثل آن را میگویم و میسرایم! ).
اگر (حال همه ستمگران، از جمله این) ستمکاران را ببینی (و بدانی که چه وضع نابهنجار و دور از گفتاری دارند) در آن هنگام که در شداید مرگ فرو رفتهاند و فرشتگان دستهای خود را (به سوی آنان) دراز کردهاند (و بر بناگوششان سیلی و بر پشتشان تازیانه میزنند و بدیشان میگویند: اگر میتوانید از این عذاب الهی) خویشتن را برهانید.
این زمان به سبب دروغهایی که بر خدا میبستید و از (پذیرش) آیات او سرپیچی میکردید، عذاب خوارکنندهای میبینید.
(مصداق آیه ـ همانگونه که ابن کثیر میفرمایدـ به وقوع خواهد پیوست: هنگامیکه فرشته عذاب زنجیر، عقاب، طوق، دوزخ، آب گرم و سوزان و خشم غضب خدا را به کافر مژده میدهند، روح او در جسدش پراکنده میشود و عصیان میکند و از بیرون آمدن سر باز مینهد، فرشتگان، کفار را مورد ضربه شلاق قرار میدهند تا اینکه روح او از جسد بیرون بیاید. )
فرشته خطاب به کفار میگویند: « أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَیرَ الْحَقِّ»ابن کثیر درمورد تفسیر آیه « وَالْمَلآئِکَهُ بَاسِطُواْ أَیدِیهِمْ» را به زدن فرشتگان تفسیر میکند، همانگونه که در دو آیه مائده ۲۸ و ممتحنه ۲ « لَئِن بَسَطتَ إِلَی یدَکَ لِتَقْتُلَنِی» و «وَیبْسُطُوا إِلَیکُمْ أَیدِیهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ» ذیل به همان مفهوم به کار رفته است.
مؤرخین مینویسند:
عمروبن العاص زمانیکه مبتلا به مریضی مرگ شدند، فرزندش خطاب به وی گفت:
پدرجان، تو میـگفتی: ای کاش انسان عاقل ، خردمندی ودانشمندی را در حال سکرات میــدیدم تا مشاهداتش را در لحظات مرگ برایم قصه میکرد ، آن انسان عاقل تو هستی، پس حالا مشاهداتت را برای من قصه کن .
عمروبن العاص در جواب پسرش میگوید :
« لیتنی کنت قبل ما قد بدا لی فی تلال الجبال ارعی الوعولا» (ای کاش قبل از آشکار شدن این حالت در بلندی کوهها گوسفند را میچراندم تا آن تنگ نفسی که حالا میـچشم احساس میکردم.).
یکی از دعای مشهور پیامبر صلی الله علیه وسلم همین است که می فرمود :
خدایا ! سختی مرگ وجان کندن را برای من اسان بگردان .
حضرت عیسی علیه السلام خطاب به حواریون خود فرمود : در بارگاه خداوند دعا کنید که تحمل مشقت ورنج جان کندن را برای من آسان کند ، زیرا ترس مرگ مرا به مرگ نزدیک نموده است .
میگویند جماعتی از زاهدان بنی اسرئیل به قبر ستان رسید واعضای آن جماعت با مشورت کردند وتصمیم گرفتند تا از خداوند بخواهند یکی از مردگان را زنده کند تا از او بپرسند که هنگام مرک بر او چه گذشته است ؟ بنابراین ، آنها دعا کردند ومرده ای از قبر بلند شد که به علت کثرت عبادت ، نشان سجده بر پیشانی اش دیده می شود .
گفت: می خواهید از من بپرسید ؟ پنچاه سال از مرگ من گذشته است وهنوز اثر درد وناراحتی را در بدنم حس میکنم .
در حدیثی از حضرت حسن رضی الله عنه روایت است : روزی پیامبر صلی الله علیه وسلم هنگام ذکر سختیهای مرگ فرمودند : اذیتی مرگ به اندازه ای وارد شدن سیصد زخم شمشیر بر بدن است .
هنگام که حضرت علی کرم الله وجهه مسلمانان را برای جهاد تشویق می کرد ، اظهار داشت :
اگر شما در جها د کشته نشدید ، در رختخوابها می میرید . قسم به کسی که جان من در اختیار اوست ، اندوه ومصیبت مرگ دردناک تر از ضربه هزار زخم شمشیر بر بدن است .
امام اوزاعی می گوید : مردگان تا روز حشر سختیهای هنگام مرگ را حس می کنند.
میگویند وقتی حضرت موسی وفات کرد ، خداوند پرسید : مرگ را چگونه یافتی ؟ گفت احساس می کردم که گویا گنجشک زنده ای را در آتش بر یان می کنند در حالی که روح از تنش جدا نمی شود ونمی تواند پرواز کند !
در روایتی دیگر آمده است : حضرت موسی گفت : مثل این بود که پوست گوسفند زنده ای را می کنند.
قبض روح پیامبر صلی الله علیه وسلم توسط ملک الموت :
اصح ترین ومستند ترین روایت که در مورد قبض روح پیامبر صلی الله علیه وسلم در رویات اسلامی وارد گردیده است همین است : زمانیکه وقت موعود رسید سختی مرگ بر پیامبر صلی الله علیه وسلم فشار آورد . میگویند در همین لحظه اسامه نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم تشریف اورد .
آنحضرت صلی الله علیه وسلم در حالتی قرار داشت که توان سخن گفتن را نداشت وفقط میتوانست دست های خویش را به سوی آسمان بلند کند .
محدثین میگویند در همین اثناء اسامه متوجه میگردید که برایش دعا میکند. عایشه، پیامبر را در آغوش گرفته بود. در این اثنا عبدالرحمن ابن ابوبکر در حالی وارد شد که مسواکی در دست داشت. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به مسواک او چشم دوخته بود.
حضرت بی بی عایشه گفت: آن را برای شما بگیرم؟ با اشاره سر گفت: بلی. عایشه چوب مسواک را از برادرش گرفت و آن را جوید و نرم کرد و به پیامبر داد. ایشان مسواک را در دهان گرفت و مسواک زد و این جمله را تکرار نمود: «فی الرفیق الاعلی» یعنی دوست دارم به رفیق اعلی بپیوندم و دستش را مرتب در ظرف آبی که کنارش بود، فرو میبرد و به چهرهاش میمالید و میگفت: (لا اله الا الله، إن للموت سکرات).«لا اله الا الله! مرگ سَکَرات دشواری دارد!»
همینکه از مسواک زدن فراغت یافتند، دستانشان یا انگشتانشان را بالا کردند، و چشمانشان را به سقف اتاق دوختند، و لبهای مبارکشان به حرکت درآمد. عایشه با دقت گوش فراداد. آنحضرت گفتند:
«مع الذین أنعمت علیهم من النبیین والصدیقین و لشهداء والصالحین. اللهم اغفرلی وارحمنی وألحقنی بالرفیق الأعلی. اللهم، الرفیق الأعلی».
«با آن کسانی که به آنان اِنعام فرمودهای: پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان! بارخدایا، مرا بیامرز و مرا مشمول رحمتت قرار ده، و مرا به ملکوت اعلا برسان! بارخدایا، ملکوت اعلا!»
این عبارت اخیر را سه بار تکرار کردند، و دستشان به یک طرف افتاد، و به ملکوت اعلا پیوستند:
« إنا لله وإنا إلیه راجعون!» .( بخاری، کتاب المغازی، شماره ۴۴۳۷ و ۴۴۴۹ و«باب مرض النبی») و در روایتی آمده است که فرمود: بار الها! مرا در سختیهای مرگ یاری نما.( الترمذی، کتاب الجنائز، شماره ۹۷۸. )
اما در مورد سکرات موت، همانطور که در حدیث فوق اشاره رفت عایشه رضی الله عنها در مورد سخنان پایانی پیامبر صلی الله علیه وسلم در هنگام لحظات چنین نقل می کند که ایشان فرمودند: «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، إِنَّ لِلْمَوْتِ سَکَرَاتٍ» یعنی: «لا اله الا الله،همانا مرگ، سختیها دارد».
سیلی زدن ملک الموت توسط حضرت موسی :
در بسیاری از داستان های دینی نقل شده است که : لحظا تیکه فرشته مرگ « ملک الموت » نزد حضرت موسی علیه السلام تشریف اورد تا اورا قبض روح نماید ، حضرت موسی علیه السلام وی را به سیلی زد او با یک عالم پریشانی وشکوه نزد پروردگار برگشت :
در مورد اینکه واقعیت این داستان چه است ؟ ونظریات وتفاسیر علماء اهل حدیث در این مورد چه میباشد واین داستان چگونه بوقوع پیوسته است ، بهتر خواهد بود به حدیثی که در صحیح بخاری وصحیح مسلم روایت گردیده است مراجعه نمایم :
در حدیثی از ابو هریره آمده است :
« عن أَبُی هُرَیْرَهَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَذَکَرَ أَحَادِیثَ مِنْهَا وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جَاءَ مَلَکُ الْمَوْتِ إِلَی مُوسَی عَلَیْهِ السَّلَام فَقَالَ لَهُ: أَجِبْ رَبَّکَ. قَالَ: فَلَطَمَ مُوسَی عَلَیْهِ السَّلَام عَیْنَ مَلَکِ الْمَوْتِ فَفَقَأَهَا، قَالَ: فَرَجَعَ الْمَلَکُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی فَقَالَ: إِنَّکَ أَرْسَلْتَنِی إِلَی عَبْدٍ لَکَ لَا یُرِیدُ الْمَوْتَ وَقَدْ فَقَأَ عَیْنِی. قَالَ: فَرَدَّ اللَّهُ إِلَیْهِ عَیْنَهُ وَقَالَ: ارْجِعْ إِلَی عَبْدِی فَقُلْ: الْحَیَاهَ تُرِیدُ، فَإِنْ کُنْتَ تُرِیدُ الْحَیَاهَ فَضَعْ یَدَکَ عَلَی مَتْنِ ثَوْرٍ فَمَا تَوَارَتْ یَدُکَ مِنْ شَعْرَهٍ فَإِنَّکَ تَعِیشُ بِهَا سَنَه.ً قَالَ: ثُمَّ مَهْ؟ قَالَ: ثُمَّ تَمُوتُ. قَالَ: فَالْآنَ مِنْ قَرِیبٍ رَبِّ أَمِتْنِی مِنْ الْأَرْضِ الْمُقَدَّسَهِ رَمْیَهً بِحَجَرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: وَاللَّهِ لَوْ أَنِّی عِنْدَهُ لَأَرَیْتُکُمْ قَبْرَهُ إِلَی جَانِبِ الطَّرِیقِ عِنْدَ الْکَثِیبِ الْأَحْمَر » (روایت مسلم).
ترجمه حدیث :
(از ابو هریره رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت شده است که فرمود: ملک الموت نزد موسی علیه السلام آمد و به او گفت: « دعوت پروردگارت را استجابت کن » ، (پیامبر) گفت: موسی علیه السلام به چشم ملک الموت ضربه ای زد و چشمش را کور کرد، (پیامبر) گفت: ملک الموت نزد خداوند برگشت و گفت: « مرا به بنده ای فرستاده ای که خواهان مرگ نیست و چشمم را کور کرد » ، (پیامبر) گفت: خداوند چشمش را به او برگرداند و به او گفت: « به بنده ام برگرد و به او بگو: آیا زندگی (دنیوی) میخواهی؟
اگر زندگی (دنیوی) میخواهی پس دستت را پشت گاومیشی بگذار و تا هر جایی که دستت برسد به اندازه هر مو یک سال عمر داده برایت داده خواهد شد .»
موسی گفت: « سپس چه میشود؟» ، ملک الموت گفت: « سپس مرگ به سراغت میآید» ، موسی گفت: « پس همین الآن مرگ را میطلبم، پروردگارا، به اندازه فاصله انداختن یک سنگ مرا نزدیک بیت المقدس بمیران » ، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: « قسم به خدا، اگر نزدیک آنجا بودم قبرش را به شما نشان میدادم که در جانب راه و نزدیک توده ریگ سرخ هست).
در توضیح وتفسیر این حدیث علما ء تفسیر مختلی ارایه داشته اند .
تعدادی از علما ء میفرماید :بر طبق این حدیث و احادیث صحیح دیگر، این درست است که حضرت موسی علیه السلام به چشم ملک الموت ضربه زده و چشمش را کور کرده، ولی طوریکه در فوق ذکر یافت ،پروردگار باعظمت چشمش را دوباره به او برگرداند، ولی علماء علت و حکمت این حادثه را اینچنین توصیف وتفسیر میدارند .
اول :
قبل از همه باید گفت که پروردگار با عظمت ما « ملک الموت » را بعنوان ملائکه و برای قبض روح موسی علیه السلام نفرستاد، بلکه او را بصورت بشر و برای آزمایش نزد موسی علیه السلام فرستاد، لذا موسی علیه السلام ندانست که او ملک الموت هست، بلکه او را یک شخص غریبه پنداشت که بدون اجازه واذن وارد خانه حضرت موسی علیه السلام شده بود ، لذا او را ضربه زد، و این چیزی هست که در اسلام نیز جائز هست، یعنی اینکه اگر شخصی بدون اجازه و بی خبر به داخل خانه کسی بنگرد و سپس صاحب خانه متوجه شود و چشمش را کور کند گناهی برگردن او نیست و حکم قصاص ندارد، زیرا یک روز شخصی به داخل خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم مینگریست، ولی پیامبر صلی الله علیه و سلم بعد از مدتی متوجه آن شده بود و به آن شخص گفت که اگر میدانست که داخل خانه را مینگری چشمت را ضربه میزدم .
بنابراین این مسئله در اسلام نیز جائز هست، و برای همین حضرت موسی علیه اسلام که این شخص را غریبه پنداشت چشمش را ضربه زد، و در اینکه موسی علیه السلام ندانست که او ملک الموت هست نیز ایرادی نیست، زیرا ملائکه ها بصورت بشر نزد انبیاء میآمده اند بدون اینکه انبیاء آنها را بشناسند، همانطور که جبریل علیه السلام در لباسی سفید و پاک نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد و از او ارکان اسلام و ایمان و در مورد احسان سؤال کرد و هیچکس آنرا نشناسید، ولی هنگامی که رفت پیامبر صلی الله علیه و سلم او را شناخت و به صحابه گفت که او جبریل بود و آمده که دینتان را به شما تعلیم دهد ، و همچنین ابراهیم علیه السلام و لوط علیه السلام که داستانشان در قرآن در سوره های « هود» و « الذاریات» و غیره آمده، هنگامی که ملائکه بصورت بشر نزد آنها آمدند ندانستند که آنها ملائکه بودند تا اینکه آنها خودشان را ملائکه و فرستاده خداوند معرفی کردند.
دوم :
قول دیگر علماء در مورد این داستان اینست که میگویند موسی علیه اسلام طبع و سرشت خشنی داشت، لذا وقتی آن مرد ناشناس را داخل خانه اش دید به جنگ او برخواست و ناخودآکاه ضربه ای به چشمش وارد شد وکور شد، ولی در دفعه دوم بعد از اینکه خداوند چشمش را به او بازگردانده بود، موسی علیه السلام فهمید که او از طرف خداوند آمده لذا تسلیم امرش شد و ملک الموت قبض روحش کرد.
سوم :
برخی دیگر ازعلماء علشتش این ضربه زدن را چنین بیان میدارند که : این ضربه به امر خداوند و آزمایشی برای ملک الموت بود که صبرش را بیازماید، همانطور که صبر موسی علیه السلام را با خضر علیه السلام مورد آزمایش قرار داد ولی موسی علیه السلام بی صبری نشان داد، و خداوند متعال هر آنطور که بخواهد بندگانش را میآزماید.
چهارم :
برخی دیگر از علماء بدین نظر اند که : به او ضربه زد زیرا ملک الموت موسی را مخیر نکرد که بمیرد و یا زنده بماند، زیرا طبق فرمایشات پیامبر صلی الله علیه و سلم در احادیث صحیح هیچ پیامبری نیست مگر اینکه قبل از مرگش مخیر میشود که زنده بماند و یا بمیرد، و حتی خود پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز در رویات آمده که ملک الموت او را بین زنده ماندن در این دنیا و یا مردن مخیر کرد ولی پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: « اللهم الرفیق الاعلی» ، یعنی: « بارخدایا، دوست بالا را میطلبم (یعنی مردن و نزد خداوند رفتن را میطلبم)» ، و لذا وقتی که ملک الموت برای بار دوم نزد موسی علیه السلام آمد و موسی علیه السلام را مخیر کرد تسلیم امر وی شد و مرگ را انتخاب کرد.
تعداد کثیری از علماء قول چهارم ، توضیح وتفسیر آنرا از جمله بهترین قول بیان نموده اند وبر آن استناد مینمایند .
سکرات مرگ شهید:
مطابق روایت اسلامی شدت سکرات مرگ انسان شهید در معرکه تخفیف می یابد. حضرت ابوهریره رضی الله عنه در حدیثی میفرماید :
«مَا یجِدُ الشَّهِیدُ مِنْ الْقَتْلِ إِلَّا کَمَا یجِدُ أَحَدُکُمْ مِنْ الْقَرْصَهِ » (صحیح ابن ماجه) (۲۲۷۸.) (شهید درد کشتن را تنها مانند گـزیدن مورچه احساس میــکند).
ندامت وپیشمانی در موقع سکرات:
وقتی مرگ انسان فرا میرسد، ودر لحظات سکرات مرگ قرار میگیرد ، آرزو میکند کهیکبار دیگر به زندگی دنیایی برگردد، کافر بخاطر اینکه مسلمان شود وانسان گناه کار بخاطر اینکه توبه کند چنین آرزویی را در دل خود میپرورانند.
قرآن عظیم الشان این حقیقت را چنین بیان فرموده است :
«حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یوْمِ یبْعَثُونَ» ( سوره المؤمنون: ٩٩ – ١٠٠ ).
(کافران به راه غلط خود ادامه میدهند) و زمانی که مرگ یکی از آنان فرا میرسد، میگوید: پروردگارا! مرا (به دنیا) باز گردانید. تا این که کار های خوبی را انجام دهم و فرصتهایی را که از دست دادهام جبران نمایم. نه! (هرگز راه بازگشتی وجود ندارد).
این سخنی است که او بر زبان میراند (و اگر احیانآ او به زندگی دنیا برگردد، باز به همان شیوه وبرنامه به زندگی خویش ادامه میدهد). در پیش روی ایشان جهان برزخ است تا روزی که برانگیخته میشوند (و دوباره زنده میگردند و برای سعادت سرمدی یا شقاوت ابدی به صحرای محشر گسیل میشوند).
خواهر وبرادر گرامی!
به یاد داشته باشید که ایمان زمان فرا رسیدن مرگ پذیرفته نمیشود وبه یاد داشته باشید که توبه زمانیکه روح به حلقوم برسد سودی وفایده ای ندارد.
قرآن عظیم الشان میفرماید:
« إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللّهِ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُوْلَئِکَ یتُوبُ اللّهُ عَلَیهِمْ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً * وَلَیسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُوْلَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» (سوره النساء: ١٧ – ١٨).
( بیگمان خداوند تنها توبه کسانی را میپذیرد که از روی نادانی (و سفاهت و حماقت ناشی از شدّت خشم و غلبه شهوت بر نفس) به کار بد دست مییازند، سپس هرچه زودتر (پیش از مرگ، به سوی خدا) برمیگردند (و از کرده خود پشیمان میگردند )، خداوند توبه و برگشت آنان را میپذیرد. و خداوند آگاه (از مصالح بندگان و صدق نیت توبهکنندگان است و) حکیم است (و از روی حکمت درگاه توبه را بر روی توبهکنندگان باز گذاشته است ).
توبه کسانی پذیرفته نیست که مرتکب گناهان میگردند (و به دنبال انجام آنها مبادرت به توبه نمینمایند وبرکرده خویش پشیمان نمیگردند) تا زمانیکه لحاظات که سکرات مرگ به فرازاش میرسد ومیگویـد:
حالا میخواهم که توبه کنم (و پشیمانی خویش را اعلام میدارم ). همچنین توبه کسانی پذیرفته نمیشود که بر کفر میمیرند (و جهان را کافرانه ترک میگویند). هم برای اینان و هم آنان عذاب دردناکی را تهیه دیدهایم.).
حافظ ابن کثیر مفسر شهیر جهان اسلام مینویسد :
پروردگار توبه بنده را تا زمانیکه روح به حلقوم میرسد، میپذیرد: «إِنَّ اللَّهَ یقْبَلُ تَوْبَهَ الْعَبْدِ مَا لَمْ یغَرْغِرْ » (خداوند تا قبل از رسیدن روح به حقلوم توبه بنده را میپذیرد).
(این روایت را ابن ماجه و ترمذی نقل نموده اند )
هرکس قبل از مرگ توبه کند، توبهاش به تعبیر این آیه قریب است اما باید اساس آن توبه اخلاص و راستی باشد. بنابراین انسان باید پیش ازاینکه اجلش فرا رسد باید توبه کند، چون در لحظات سکرات امکان توبه وجود ندارد.
یاد وشوق موت:
در حدیثی از حضرت اوبوهره روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است :
ای مردم ! مرگ را یاد کنید وبه یاد داشته باشید که لذت های دنیوی را ختم میکند ( جامعه الترمذی ، سنن ابن ماجه ، معارف الحدیث ).
همچنان در حدیثی دیگری ازعبد الله بن عمر روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است که تحفه مؤمن مرگ است ( شعب الایمان للبهیی ، معرف الحدیث).
آرزوی مرگ وممانعت از طلب آن:
از حضرت انس رضی الله تعالی عنه روایت است که رسو ل الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: کسی از شما بخاطر تکلیف وغم تقاضای مرگ را نکند ونه دعا نمائید واگر مجبور شدید این گونه بگوئید : « اللهم احیینی ما کانت الحیوه خیرآ وتو فنی اذاکانت او فاه خیرآ لی » ( ای پروردگار اگر حیات طیبه نصیب من باشد من را زنده دار واگر مرگ برایم بهتر باشد از دنیا خلاصم کن ( صحیح بخاری ، مسلم ، حصن حصین ، معارف الحدیث).
سرور وخوشحالی مؤمن در حال سکرات:
وقتی فرشتگان خدای رحمن با مژده از طرف خداوند منان به سوی بنده مؤمن میشتابند، آثار فرح و سرور وشادی بر چهره مؤمن ظاهر میشود،ولی بالعکس ، آثار غم، اندوه، خستگی و ناراحتی بر رخسار کافر هویدا میگردد.
بنا بر این بنده مؤمن در حالت احتضار و سکرات مرگ، دیدار خدا را آرزو میکند، ولی انسان کافر و فاجر دیدار خدای قهار را دوست ندارد.
از حضرت انس بن مالک رضی الله عنه روایت شده که رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود:
« مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَمَنْ کَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ کَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ قَالَتْ عَائِشَهُ أَوْ بَعْضُ أَزْوَاجِهِ إِنَّا لَنَکْرَهُ الْمَوْتَ قَالَ لَیسَ ذَاکِ وَلَکِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ بُشِّرَ بِرِضْوَانِ اللَّهِ وَکَرَامَتِهِ فَلَیسَ شَیءٌ أَحَبَّ إِلَیهِ مِمَّا أَمَامَهُ فَأَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ وَأَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ وَإِنَّ الْکَافِرَ إِذَا حُضِرَ بُشِّرَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَعُقُوبَتِهِ فَلَیسَ شَیءٌ أَکْرَهَ إِلَیهِ مِمَّا أَمَامَهُ کَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ وَکَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ»(بخاری، کتاب الرفاق. )
( هرکس دیدار با خدا را بپسندد، خدا نیز دیدار با وی را میپسندد و هرکس دیدار با خدا را مکروه بداند، خداوند نیز از دیدن او خوشحال نیست.
حضرت عایشه رضی الله عنها یا یکی دیگر از همسران رسولالله صلی الله علیه وسلم عرض کرد: ای رسولالله! ما مردن را نمیپسندیم.
رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: چنین نیست، چون مؤمن با فرا رسیدن مرگش، مژده رضایت و کرامت را دریافت میکند، آینده و دیدار مژده برای او از هر چیزی محبوبتر هستند، بنابراین مؤمن در آن هنگام دیدار با الله را میپسندد و خداوند نیز لقای او را میخواهد، ولی انسان کافر موقع احتضار وقتی از عذاب خداوند و عقوبت او مطلع میگردد، بیش از هر چیز آیندهاش را بد میداند و نسبت به آیندهاش ناخوشایند است، لذا دیدار با الله را نمیپسندد و خداوند نیز دیدار با وی را نمیخواهد.)
اینجاست که بنده صالح از تشییع کنندگان میخواهد هرچه زودتر او را به خاک بسپارند تا سریعتر از نعمتهای خداوند بهرهمند شود، ولی انسان شوم و بد عمل از رفتن به سوی گورستان هراس دارد و بر سر و روی خود میزند.
در صحیح بخاری و سنن نسائی حضرت ابو سعید خدری رضی الله عنه اینگونه از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت میکند:
«أَنَّ رسولالله صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَالَ إِذَا وُضِعَتْ الْجِنَازَهُ وَاحْتَمَلَهَا الرِّجَالُ عَلَى أَعْنَاقِهِمْ فَإِنْ کَانَتْ صَالِحَهً قَالَتْ قَدِّمُونِی وَإِنْ کَانَتْ غَیرَ صَالِحَهٍ قَالَتْ یا وَیلَهَا أَینَ یذْهَبُونَ بِهَا یسْمَعُ صَوْتَهَا کُلُّ شَیءٍ إِلَّا الْإِنْسَانَ وَلَوْ سَمِعَهُ صَعِقَ » ( فتح الباری ۳/۱۸۴. نسائی کتاب جنائز باب سرعه فی الجنائز ۴/۴۱. ) (رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: هرگاه جنازه گذاشته شود و مردان آنرا روی دوشهای خود حمل میکنند، اگر نیکوکار باشد، میگوید: مرا زودتر به جلو ببرید و اگر بد عمل و بدکار باشد، میگوید: وای بر من، مرا کجا میبرید، جز انسان تمام موجودات این صدا را میشنوند و اگر انسانها آن را بشنوند بیهوش میگردند).( بخاری کتاب جنائز باب قدمونی.).
قبض روح توسط « ملک الموت»
خواننده محترم!
در مورد چگونکی قبض روح واینکه چطور در یک مدت واحدی اراوح بسیاری از انسانهای قبض میشود بحث است قابل تعمق که ذهن برخی از انسانها را بخود مشغول ساخته است .ولی میخواهم قبل از همه به تصحیح یک مساله روشنی اندازم وآن اینکه :نام « عزرائیل» که مردم آنرا معمولآ برای فرشته قبض روح انسانها مورد استفاده قرار میدهند ، « عزرائیل» نیست بلکه ملائکه است ینام « ملک الموت » .
باید متذکر شد که:نام ملائکه بنام عزرائیل نه در قرآن عظیم الشان ونه در احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم وارد شده است، بلکه این نام ،از اسرائیلیات گرفته شده است ،وغیر دقیقانه توسط مردم مورد استفاده قرار میگیرند ، از فهم شرعی بهتر است این نام ترک شود و در عوض نام اصلی آن « ملک الموت» مورد استفاده قرار داده شود ، زیرا ملائکه قبض روح « ملک الموت» نام داشته طوریکه نامش هم در قرآن عظیم الشان وهم در احادیث نبوی ذکر گردیده است .
ثانیا، پروردگار با عظمت که ملائکه های با قدرتی از قبیل ملک الموت، جبریل، میکائیل، و غیره خلق کرده است این نیرو ، توان ، قدرت و سرعت نیز به آنها بر حسب شغلشان نیز برایشان عطا فرموده است. که در یک لحظه ای واحد ارواح بسیاری از انسانها را قبض نماید.
پروردگار با عظمت ما میفرماید :« قُلْ یَتَوَفَّـکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکِّلَ بِکُم» بگو: جان شما را فرشته مرگ که موکل شماست مى گیرد ( سوره سجده آیه :۱۲ )
مجاهد رحمه الله علیه گفت:
«زمین مانند طشتیتحتاشرافو احاطهملک الموتقرار دادهشدهاست، بهطوریکه هرگاهیبخواهد، هر روحیرا از آنمیگیرد».
در قرآن عظیم الشان بصورت تقریبی در ۱۲ مورد ی در باره « توفی » ومرگ بحثی بعمل آمده است ، واگر این بحث ها مورد تدقیق وبحث قرار گیرد در خواهیم یافت که گرفتن ارواح بدست یک فرشته معین نیست .بلکه فرشتگانى هستند که این وظیفه را بزرگی بعهده دارند و مامور انتقال ارواح انسانها از این جهان به جهان دیگرند، در آیه ۹۷ سوره نساء آمده است « إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً » (کسانى که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند و به آنها گفتند شما در چه حالى بودید (و چرا با اینکه مسلمان بودید در صف کفار جاى داشتید؟) گفتند ما در سرزمین خود تحت فشار بودیم، آنها (فرشتگان) گفتند مگر سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید؟ پس آنها (عذرى نداشتند و) جایگاهشان دوزخ و سرانجام بدى دارند.) در این آیه متبرکه ملاحظه میفرمایم که کلمه « فرشتگان » به صورت جمع آمدهاند ( الملائکه) .
همچنان در ( در آیه ۶۱ سوره انعام ) مىخوانیم: « حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»
(هنگامى که زمان مرگ یکى از شما برسد، فرستادگان ما روح او را قبض مىکنند) . و اگر مىبینیم که در بعض از آیات این موضوع به ملک الموت (فرشته مرگ) نسبت داده شده از این نظر است که او بزرگ فرشتگان مامور قبض ارواح است، و او همان کسى است که بنام « عزرائیل » از او یاد شده است.
بنا بر این اینکه بعضى مىپرسند چگونه یک فرشته مىتواند در آن واحد همه جا حضور یابد و قبض روح انسانها کند، جواب آن با بیانى که گفته شد روشن مىگردد از این گذشته به فرض اینکه فرشتگان نبودند و تنها یک فرشته بود باز مشکلى ایجاد نمىشد زیرا تجرد وجودى او ایجاب مىکند که دائره نفوذ عملش فوق العاده وسیع باشد زیرا یک وجود مجرد از ماده مىتواند احاطه وسیعى نسبت به جهان ماده داشته باشد .
همچنان اگر ملاحظه نمایم در برخی از آیات قرآنی قبض روح به خدا نسبت داده شده است مانند:
« اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها » (خداوند جانها را در موقع مرگ مىگیرد) (سوره زمر- ۴۲) منافاتى با آیات گذشته ندارد زیرا در مواردى که کار با وسائطى انجام مىگیرد، گاهى کار را به وسائط نسبت مىدهند و گاهى به آن کسى که اسباب و وسائط را برانگیخته است، و هر دو نسبت، صحیح است.
جالب اینکه در قرآن بسیارى از حوادث جهان به فرشتگانى که مامور خدا در عالم هستى هستند نسبت داده شده است، و همانطور که مىدانیم فرشته معنى وسیعى دارد که از« موجودات مجرد عاقل» گرفته تا« نیروها و قواى طبیعى» را شامل مىشود.
ولی اینجا لازم به تذکر است که بجای اینکه فکر کنیم که چگونه ملک الموت قادر به قبض ارواح در یک لحظه است، ویا اینکه چطور در یک مدت واحدی اراوح بسیاری از انسانهای قبض میشود ، باید در فکر آن باشیم که قبل از ملاقات با او هنگام مرگ، چه اعمال صالحی را برای خود پیشه خویش قرار دهیم .
نشانههای خاتمه به خیر شدن:
خدا و رسولش محمد صلی الله علیه ، علایم و نشانههای خاتمه به خیر شدن را ارائه دادهاند، که هر
کس با یکی از آن نشانهها فوت کند، یا هنگام قبض روح یکی از آن علائم در او دیده شود، دلالت بر حسن خاتمهاش دارد.
اول:
گفتن کلمه شهادت هنگام قبض روح :
دراین مورد اینکه اخرین کلام در حین قبض روح کلمه شهادت باشد ، این حکم در احادیثی متعددی تذکر رفته که از انجمله توجه خوانندگان محترم را به چند حدیث ذیل جلب مینمایم :
۱-« وَ مَنْ کَانَ آخِرُ کَلاَمِهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّهَ». (هر کس آخرین کلمهاش لا اله الا الله باشد، به جنت خواهد رفت).
۲- طلحه بن عبیدالله میگوید: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود: من کلمهای میدانم که هر کس هنگام قبض روح، آن را بخواند، چهرهاش درخشان میشود و خداوند سختیهای سکرات موت را از وی برطرف میسازد.
طلحه پرسید: آن چیست؟ عمر فرمود: مگر کلمهای بهتر و با عظمت تر از کلمهای که رسول الله صلی الله علیه وسلم به کاکایش که در حال جان دادن بود، تلقین کرد، سراغ داری؟ یعنی از «لا اله الا الله» ؟ طلحه به عمر گفت: کلمه، همین است. راست میگوئی؟
دوم:
عرق پیشانی:
در حدیث بریده بن خصیب آمده است که ایشان در سرزمین خراسان بود. به عیادت برادرش رفت، او در حال جان دادن بود و پیشانیاش عرق کرده بود. بریده گفت: الله اکبر، از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود: (مرگ مومن توأم با عرق جبین است).
وظیفـﮥ شرعی مؤمن در حال احتضار:
سنت عملی پیامبر صلی الله علیه وسلم این بود ، زمانیکه به عیادت شخصی مریض تشریف می برد ،
وصایا گرانبهای جهت آماده ساختن شخص مریض به سفر آخرت همرای مریض بعمل میاورد . در اولین قدم آنان را به نوشتن وصیت نامه و همچنین توبه امر مینمود .
مکلفیت های شرعی مریض:
۱-شخص مریض باید به قضا و قدر الهی خشنود باشد و در برابر تقدیر الهی، صبر را پیشه کند و گمانش را نسبت به پروردگارش نیکو گرداند، که چنین وضعیتی به نفع او خواهد بود. رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید:
«عَجَبًا لأِمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ کُلَّهُ خَیْرٌ وَلَیْسَ ذَاکَ لأَحَدٍ إِلاَّ لِلْمُؤْمِنِ إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَکَرَ فَکَانَ خَیْرًا لَهُ وَإِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَکَانَ خَیْرًا لَهُ». ( مسلم، بیهقی و احمد. )
( شأن مومن شگفت انگیز است، زیرا تمام امورش به خیر او تمام میشود و این وضعیت را بجز مومن، کسی دیگر ندارد. مومن هنگام شادی، خدا را سپاس میگوید، و این به نفع اوست. و هنگام مصیبت، صبر پیشه میکند باز هم به خیر اوست.
در حدیثی دیگر میفرماید:
«لاَ یَمُوتَنَّ أَحَدُکُمْ إِلاَّ وَهُوَ یُحْسِنُ الظَّنَّ بِاللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ» ( مسلم، بیهقی و احمد.) (هیچ کس از شما نمیرد، مگر اینکه گمانش نسبت به پروردگارش نیکو باشد.)
۲- حالت مریض در هنگام مرض موت، باید میان بیم و امید قرار داشته باشد، این بدین معنی است که در برابر گناهانی که انجام داده از الله بترسد و در عین حال، به رحمت پروردگار، امیدوار باشد. واز لطف ورحمت پروردگار بیزار نگردد.
در حدیثی از حضرت انس روایت است: «أَنَّ النَّبِیَّ دَخَلَ عَلَى شَابٍّ وَهُوَ فِی الْمَوْتِ فَقَالَ کَیْفَ تَجِدُکَ قَالَ وَاللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنِّی أَرْجُو اللَّهَ وَإِنِّی أَخَافُ ذُنُوبِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ لاَ یَجْتَمِعَانِ فِی قَلْبِ عَبْدٍ فِی مِثْلِ هَذَا الْمَوْطِنِ إِلاَّ أَعْطَاهُ اللَّهُ مَا یَرْجُو وَآمَنَهُ مِمَّا یَخَافُ»
در یکی از روز ها :( رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نزد جوانی که در بستر مرگ بسر میبرد، رفت و پرسید: خود را در چه حالتی میبینی؟ گفت: ای پیامبر خدا ،به الله سوگند، من به رحمتهای پروردگار امیدوارم و در عین حال، از گناهانم بیمناک هستم.
رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: بیم و امید در چنین حالتی در دل هیچ مسلمانی جمع نمیشوند، مگر اینکه خداوند آنچه را که او امیدوار است به وی میدهد و از آنچه که بیم دارد، نجاتاش میدهد. )
۳- حکم شرع اسلامی همین است که : با وجود مریضی سخت ودشوار وغیر علاج ، برای مریض ، جایز نیست که آرزوی مرگ نماید. چنانکه ام الفضل روایت میکند:
«أَنَّ النَّبِیَّ دَخَلَ عَلَى الْعَبَّاسِ وَهُوَ یَشْتَکِی فَتَمَنَّى الْمَوْتَ فَقَالَ یَا عَبَّاسُ یَا عَمَّ رَسُولِ اللَّهِ لاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتَ مُحْسِنًا تَزْدَادُ إِحْسَانًا إِلَى إِحْسَانِکَ خَیْرٌ لَکَ وَإِنْ کُنْتَ مُسِیئًا فَإِنْ تُؤَخَّرْ تَسْتَعْتِبْ خَیْرٌ لَکَ فَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ»
( رسول اکرم صلی الله علیه وسلم وارد خانه شد. حضرت عباس؛ کا کای پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم ؛ که مریض بود، آروزی مرگ کرد.
رسول الله فرمود: کاکا جان! آرزوی مرگ نکن. زیرا، اگر نیکوکار باشی، با زنده ماندن، فرصت نیکی بیشتر مییابی و اگر بدکار باشی، با زنده ماندن، فرصت توبه از گناهان به تو میرسد و این برایت بهتر است. پس آرزوی مرگ مکن. )
و در حدیث انس آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:
«فَإِنْ کَانَ لاَ بُدَّ فَاعِلاً فَلْیَقُلْ اللَّهُمَّ أَحْیِنِی مَا کَانَتْ الْحَیَاهُ خَیْرًا لِی وَتَوَفَّنِی إِذَا کَانَتْ الْوَفَاهُ خَیْرًا لِی» (بخاری، مسلم، بیهقی و دیگران)
ترجمه: اگر کسی ناچار بود. چنین بگوید: پروردگارا! تا زمانی که زنده بودن برایم بهتر است، مرا زنده نگه دار، و هر وقت، مردن به نفع (دین ودنیای) من است، مرا بمیران.
۴- اگر حق کسی به عهده مریض است، آن را برگرداند و اگر برایش ممکن نبود، وصیت نماید. چنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:
قبل از مرگ و فرارسیدن روزی که در آن، پول و ثروت پذیرفته نمیشود، حق مردم را بپردازید. در غیر اینصورت، اعمال نیک انسان به طلبکاران داده میشود. اگر کفایت نکند، اعمال بد طلبکاران، بر دوش او نهاده میشود.
همچنین رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از صحابه پرسید:
«أَتَدْرُونَ مَا الْمُفْلِسُ قَالُوا الْمُفْلِسُ فِینَا مَنْ لاَ دِرْهَمَ لَهُ وَلاَ مَتَاعَ فَقَالَ إِنَّ الْمُفْلِسَ مِنْ أُمَّتِی یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِصَلاَهٍ وَصِیَامٍ وَزَکَاهٍ وَیَأْتِی قَدْ شَتَمَ هَذَا وَقَذَفَ هَذَا وَأَکَلَ مَالَ هَذَا وَسَفَکَ دَمَ هَذَا وَضَرَبَ هَذَا فَیُعْطَى هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ وَهَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ فَإِنْ فَنِیَتْ حَسَنَاتُهُ قَبْلَ أَنْ یُقْضَى مَا عَلَیْهِ أُخِذَ مِنْ خَطَایَاهُمْ فَطُرِحَتْ عَلَیْهِ ثُمَّ طُرِحَ فِی النَّارِ»
( آیا میدانید مفلس کیست؟ عرض کردند: نزد ما مفلس کسی است که پول و ثروتی نداشته باشد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:
همانا مفلس امت من کسی است که روز قیامت، در حالی میآید که نماز، روزه، حج و زکات به همراه دارد ولی به یکی ناسزا گفته، دیگری را تهمت زده، مال کسی را خورده و خون کسی را ریخته و دیگری را شلاق زده است.
نیکیهایش به این و آن، داده میشود. اگر نیکیهایش قبل از بدهکاریها به پایان رسد، گناهان افراد طلبکار را به او میدهند و وی را به دوزخ میاندازند.
همچنین فرموده است:
«وَمَنْ مَاتَ وَعَلَیْهِ دَیْنٌ فَلَیْسَ بِالدِّینَارِ وَلاَ بِالدِّرْهَمِ وَلَکِنَّهَا الْحَسَنَاتُ وَالسَّیِّئَاتُ» (هرکس در حالی بمیرد که مدیون است، باید بداند که آنجا، درهم و دینار پذیرفته نمی شود، بلکه آنجا معامله نیکیها و بدیها است.)
و همچنین میفرماید:
دو نوع قرض وجود دارد: هر کس در حالی بمیرد که قصد ادای دین را هنگام قرض گرفتن داشته است، من (پیامبر) ولی او هستم و دینش را از بیت المال میپردازم ولی هر کس بمیرد در حالی که هنگام قرض گرفتن، قصد پرداخت آن را نکرده است، اعمال نیکش به قرضداران داده میشود. چون در آن روز، دینار و درهم (پول) به کار نمیآید.
جابر بن عبدالله میگوید:
شب قبل از غزوه احد، پدرم مرا نزد خود خواست و گفت: من خودم را اولین کسی میبینم که از میان اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم کشته میشود و عزیزترین کسی که بعد از خود، باقی میگذارم، تو هستی.
میدانی من مدیون وقرضدار هستم. قرض های مرا ادا کن. و با خواهرانت به خوبی رفتار کن. جابر میگوید: صبح روز بعد، مبارزه آغاز شد و پدرم نخستین کسی بود که به قتل رسید.
۵- مریض در وصیت خود نسبت به پرداخت حقوق دیگران تاخیر ننماید.
رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: «مَا حَقُّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ یَبِیتُ لَیْلَتَیْنِ وَلَهُ شَیْءٌ یُوصِی فِیهِ إِلاَّ وَوَصِیَّتُهُ مَکْتُوبَهٌ عِنْدَهُ» ( هر کس که چیزی قابل وصیت دارد، باید وصیتش را بنویسد و همواره همراه خود داشته باشد و حق ندارد دو شب پیاپی، سپری کند در حالی که وصتیش آماده نباشد.
عبدالله ابن عمر میگوید: «مَا مَرَّتْ عَلَیَّ لَیْلَهٌ مُنْذُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ ذَلِکَ إِلاَّ وَعِنْدِی وَصِیَّتِی» (از روزی که این حدیث را از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدهام هیچ شبی را بدون وصیت، به صبح نرسانیدهام.)
۶- مریض باید در حق خویشاوندانی که از او ارث نمیبرند وصیت کند. چنانکه خداوند میفرماید:
﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّهُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ ١٨٠﴾
( البقره: ۱۸۰). ( وقتی زمان موت یکی از شما فرا میرسد، در حق والدین و سایر خویشاوندان وصیت بکند، اگر چیزی باقی گذاشته است این حقی است بر گردن پرهیزگاران.
۷– همچنین بیش از یک سوم ترکه را وصیت نکند، بلکه کمتر از یک سوم باشد. همانطور که سعد بن ابی وقاص میفرماید:
در سفر حجه الوادع با رسول الله صلی الله علیه وسلم بودم، چنان مریض شدم که احتمال مرگم بسیار زیاد بود. رسول الله صلی الله علیه وسلم برای عیادتم آمد.
عرض کردم: ای پیامبر خدا! مال زیادی دارم. و وارثی جز یک دختر ندارم. آیا صحیح است که دو سوم مال خود را برای مستمندان وصیت کنم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: خیر. عرض کردم نصف آن؟ فرمود: خیر. عرض کردم یک سوم؟ فرمود: یک سوم خوب است ولی باز هم زیاد است. بعد فرمود: ای سعد! اگر تو وارثان و فرزندانت را بعد از مرگ، بینیاز بگذاری بهتر است از اینکه آنان را فقیر بگذاری تا نزد دیگران، دست گدای دراز کنند و همچنین فرمود: ای سعد! هر لقمهای که در راه خدا انفاق میکنی، در برابر آن، اجر خواهی برد. حتی لقمهای که در دهان همسرت میگذاری. سعد میگوید: بعد از این بود که، وصیت به یک سوم مال، مباح و جایز دانسته میشد. (احمد و شیخین)
ابن عباس میفرماید: «وَدِدْتُ أَنَّ النَّاسَ غَضُّوا مِنْ الثُّلُثِ إِلَى الرُّبُعِ فِی الْوَصِیَّهِ لأَِنَّ النَّبِیَّ rقَالَ الثُّلُثُ کَثِیرٌ». (دوست دارم که مردم در وصیت، ثلث را به ربع تقلیل دهند، چون رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود، یک سوم زیاد است).
۸- مریض در وقت وصیت، دو نفر مرد عادل و مسلمان را شاهد قرار بدهد، اگر دو مسلمان پیدا نشد، دو نفر غیر مسلمان را هم میتواند شاهد بگیرد، همانطور که قرآن در آیه ۱۰۶ الی ۱۰۸ سوره مائده در مورد شهادت توصیه کرده است.
۹- وصیت برای والدین و سایر خویشاوندانی که از میت ارث میبرند، بوسیله آیه میراث، منسوخ شده است و رسول الله صلی الله علیه وسلم در خطبه حجه الوداع بطور روشن و شفاف آن را توضیح داده و فرموده است:
«إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْطَى کُلَّ ذِی حَقٍّ حَقَّهُ فَلاَ وَصِیَّهَ لِوَارِثٍ». (خداوند حق هر صاحب حق را داده است. اکنون وصیت برای کسی که از وصیت کننده، ارث میبرد، جایز نیست).
یادداشت توضیحی:
باید دانست که ناسخ در واقع، قرآن است و حدیث، مبین این مطلب است. همانطور که از خطبه حجه الوداع بر میآید. بر خلاف آنچه که بسیاری میپندارندکه ناسخ این حکم، حدیث است. از اینرو برخی از معاصرین روی آن خرده گیری نموده و گفتهاند: حدیث، خبر واحد است و نمیتواند ناسخ قرآن باشد. هر چند که این تصور، باطل است. زیرا صحیح این است که خبر واحد میتواند ناسخ قرآن باشد. ولی اینجا ناسخ در واقع، آیه میراث است. فرضاً اگر بپذیریم که ناسخ، حدیث است. حدیث واحد باتفاق علما صلاحیت ناسخ بودن را دارد. علا.ه بر آن، حدیث متواتر است و متواتر بودن آن بر کسی که از اسناد و طرق حدیث آگاهی دارد، پنهان نیست.
۱۰- ضرر رساندیدن به دیگران، در وصیت حرام است. مانند اینکه شخصی درباره محروم شدن بعضی از وارثان از ارث، وصیت کند. یا بعضی را نسبت به بعضی دیگر ترجیح دهد. خداوند میفرماید:
﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّهٖ یُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍ غَیۡرَ مُضَآرّٖۚ وَصِیَّهٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٞ ١٢﴾ (سوره النساء: ۱۲).
( در وصیت، به کسی ضرر نرسانید، این توصیه خداوند است و خدا دانا و شکیبا است.)
و رسول الله علیه وسلم میفرماید: «لا ضرر و لا ضرار، من ضار ضاره الله و من شاق، شاقه الله».
ترجمه: ضرر رسانیدن به خود و دیگران درست نیست، هر کس در صدد ضرر رساندن باشد، خداوند باو ضرر میرساندو هر کس در صدد مشقت (دیگران) باشد، خداوند او را در مشقت میاندازد.http://mamakan.persianblog.ir/page/ahkamjanayez – _ftn15
۱۱- وصیت ظالمانه، باطل و مردود است :
رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ فِیهِ فَهُوَ رَدٌّ».http://mamakan.persianblog.ir/page/ahkamjanayez – _ftn16 (هر کس در دین ما بدعت و پدیدهای بوجود آورد، مردود است).
و در حدیث عمران بن حصین آمده است: شخصی هنگام مریضی مرگ، شش غلام را که تمام ثروت او بودند آزاد کرد. وارثانش نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدند و شکایت کردند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: (اگر میدانستم که چنین ظلمی را مرتکب شده است، بر او نماز جنازه نمیخواندم). راوی میگوید:
آنگاه رسول الله صلی الله علیه وسلم میان آن شش غلام، قرعه انداخت و دو نفر از آنان را که معادل یک سوم مال میت بود، آزاد کرد و چهار نفر دیگر را به حالت اول برگردانید.http://mamakan.persianblog.ir/page/ahkamjanayez – _ftn17
۱۲– با توجه به اینکه اغلب مردم در این زمان مبتلا به بدعتهای متعدد در امور دین و بخصوص در مسائل مربوط به جنازه و میت هستند. بر انسان مسلمان واجب است وصیت کند تا مطابق سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم تکفین و تجهیز شود.
خداوند میفرماید:«یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَهُ الاخ » (سوره التحریم: آیه ۶ ). ( ای مومنان! خود و فرزندان تان را از آتشی که مواد سوختی آن، انسانها و سنگها هستند، برهانید. )
به موجب آیه مذکور، اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم توصیه میکردند که آنها را مطابق سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم تدفین کنند، در اینجا چند مورد از اینگونه توصیهها را یادآور میشوم.
الف- عامر بن سعد بن ابی وقاص میگوید: پدرم هنگام مریضی مرگ، چنین وصیت کرد: «الْحَدُوا لِی لَحْدًا وَانْصِبُوا عَلَیَّ اللَّبِنَ نَصْبًا کَمَا صُنِعَ بِرَسُولِ اللَّهِ ».http://mamakan.persianblog.ir/page/ahkamjanayez – _ftn18 (مرا در لحد بگذارید و با خشت خام، دهانه لحد را ببندید، همانطور که با جسد رسول الله صلی الله علیه وسلم رفتار شد).
ب- ابو برده میگوید: ابوموسی اشعری در مریضی وفات چنین وصیت کرد: «إِذَا انْطَلَقْتُمْ بِجِنَازَتِی فَأَسْرِعُوا الْمَشْیَ وَلاَ یَتَّبِعُنِی مُجَمَّرٌ وَلاَ تَجْعَلُوا فِی لَحْدِی شَیْئًا یَحُولُ بَیْنِی وَبَیْنَ التُّرَابِ وَلاَ تَجْعَلُوا عَلَى قَبْرِی بِنَاءً وَأُشْهِدُکُمْ أَنَّنِی بَرِیءٌ مِنْ کُلِّ حَالِقَهٍ أَوْ سَالِقَهٍ أَوْ خَارِقَهٍ قَالُوا أَوَسَمِعْتَ فِیهِ شَیْئًا قَالَ نَعَمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ».http://mamakan.persianblog.ir/page/ahkamjanayez – _ftn19
( هرگاه جنازه ام را حمل کردید، به سرعت مرا به قبرستان ببرید. با جنازه من، بخور و آتش همراه نکنید. بر لحد من چیزی (مانند سنگ، آجر، شیشه) نگذارید که میان من و خاک مانع باشد. من در حضور شما خدا را گواه میگیرم که من از هر نوحه خوان و کسیکه به سر و صورت بزند و موهای خود را بکند، بیزارم. یعنی بعد از مردن من هیچ کس از افراد فامیلم حق ندارد دست به چنین اعمالی بزند. گفتند: در این مورد از پیامبر، چیزی شنیدهای؟ گفت: بلی.
ج- حذیفه میگوید: هرگاه مرگ من فرا رسید، کسی را از مردن من با خبر نسازید. زیرا میترسم خبر مرگ من باعث نعی http://mamakan.persianblog.ir/page/ahkamjanayez – _ftn20 شود که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را منع کرده است.http://mamakan.persianblog.ir/page/ahkamjanayez – _ftn21
با توجه به آنچه بیان گردید. امام نووی در باب اذکار میفرماید: مستحب است که شخص، وارثان خود را درباره اجتناب از بدعتهای رایج در تدفین و تکفین توصیه کند و پرهیز از بدعات را مورد تاکید قرار دهد.
درحال احتضار چه باید کرد؟
وظیفـﮥ شرعی یک مؤمن ومسلمان است ، اگر برادر مؤمنش را در حال احتضار دریابد ، کلمه توحید را به آرامی و مهربانی ومحبت خاص کنار سرش تلقین نماید . وبا مهربانی زاید الوصفی آنرا تکرار نماید وقتی آن را بر زبان جاری ساخت، دیگر از تکرار آن دست بردارد.
علماء میفرمایند که : علت عدم تأکید برتکرار بخاطر احتیاط است که نه شود به پافشاری سبب قهر ویا غصه شخص در حالت جان کندن نه شود.
این امر بدین امید است که آخرین گفتارش در دنیا شعار توحید باشد و وارد جنت گردد، زیرا پیامبر مهربان ما محمد صلی الله علیه وسلم میفرماید: «لقنوا موتاکم: لا إله إلا الله ».( مسلم ۱۵۲۳ وترمذى ۸۹۸ ) . ( به کسانى از شما که در حال مرگ مى باشند کلمه شهادت لا اله إله الله را تلقین کنید ).
همچنان در حدیثی دیگری از معاذ روایت شده است که پیامبر صلى الله علیه وسلم گفته است :
« من کان آخر کلامه لا إله إلا الله دخل الجنه » (هرکه آخرین کلام اش شعار توحید باشد، وارد جنت میگردد). ( ابو داود حدیث متذکره را روایت نموده وصحیح میباشد. )
( ابو داود در کتاب الجنائز ۲۷۰۹ ) ( وحاکم ۱/ ۱۵۱ ) وآنرا صحیح دانسته است) ( کسیکه اخیرین کلام اش ، « لا إله إلا الله باشد » داخل جنت میگردد.
در جایی دیگر میفرماید: « من کان آخر کلامه : لا إله إلا الله دخل الجنه » (هرکه آخرین کلام اش شعار توحید باشد، وارد جنت میگردد). ( ابو داود حدیث متذکره را روایت نموده وصحیح میباشد ).
همچنان در حدیثی دیگری از معاذ روایت شده است که پیامبراسلام صلى الله علیه وسلم گفته است : « من کان آخر کلامه لا إله إلا الله دخل الجنه» ( ابو داود در کتاب الجنائـز ۲۷۰۹ )
( وحاکم ۱/ ۱۵۱ ) وآنرا صحیح دانسته است) ( کسیکه آخـرین کلام اش ، « لا إله إلا الله باشد » داخل جنت میگردد.
یادداشت:
تلقین کلمه شهادت مطابق وضعیت که محتضر در آن قرار دارد گفته شود : « آشهد آن لا اله الا الله وحدو لا شریک له وآشهد آن محمدآ عبدو ورسوله » ( گواهی میدهم که غیر از خدا وند معبودی دیگر نیست واو تنها ست وشریک ندارد ، وگواهی می دهم که محمد بنده وپیامبر اوست .)
به یاد داشته باشید اگر در وقت احتضار خدا نا خواسته از لسان مریض کدام الفاظ کفری بر آید هیچ تشویش نداشته باشید ونه به مردم چیزی بگوید یعنی این مسایل را بخش ونشر نکنید ، بلکه این گمان را کنید که در حین جان کندن از لحاظ سختی عقلش بجای نیست ازین نگاه این گونه گفت ودر صورت عدم عقل هر چیز معاف است از الله دعای مغفرت نمائید .ولی در تلقین کلمه توحید از اسرار زیاد جلوگیری کنید .
حضور یافتن نزدِ مُحتضرِ کافر و تلقین وی به اسلام:
طوریکه در فوق متذکر شدیم که وظیفه یک مسلمان است که در وقت جان دادن کلمه لا لا الله راباید بر مرده تلقن نماید ، ایا میتوان عین عمل را در حین جادادن کافر هم انجام داد .؟
تا جایکه از نصوص احکا م شرعی بر می اید : حکم شرعی همین است که : حضور یافتن نزد محتضر کافر و دعوت و تشویق آن در آخر حیاتش به آغوش اسلام ، درست واز لحاظ شرعی کدام ممانعتی ندارد.
زیرا محتضر کافرعلائم مرگ را با چشم خود دیده است، و چه بسا آنچه که او را از پذیرش اسلام منع مینمود حسادت یا رقابت و یا ترس از دست دادن مقام ومنزلد ومنصب باشد، و با وجود مرگ این مانع از بین میرود.
از جانب دیگر شخص پیامبر صلی علیه وسلم نزد جوانِ یهودی که او را خدمت میکرد حضور یافت و او را به اسلام دعوت نمود ، پدر جوان گفت از ابوالقاسم (کنیه پیامبر صلی الله علیه وسلم )
اطاعت کن، وجوان یهودی بنابر دعوت پیامبر صلی الله علیه وسلم ،شهادتین را تلفظ کرد پیامبر صلی الله علیه وسلم از نزد وی بیرون آمد و میگفت:
«الحمدُ لله الذی هداه للإسلام» ستایش خدایی که او را به اسلام هدایت نمود. روایت از بخاری درکتاب الجنائز (۱۲۶۸) از أنس ، وأحمد (۱۲۸۹۶)، ولفظ حدیث نزد بخاری چنین است: عن أنس (رض) قال:« کان غلام یهودی یخدم النبی ص فمرض، فأتاه النبی ص یعوده، فقعد عند رأسه فقال له:«أسلم»، فنظر إلى أبیه وهو عنده، فقال له: أطع أبا القاسم ص، فأسلم، فخرج النبی ص وهو » اما شخصی کافری که در عناد ودشمنی و اصرار وی بر کفر معروف باشد و راه چارهای درآن نباشد نباشد و دعوت در وی تأثیرهم نداشته باشد حضور مسلمان نزد او جایز نیست، و غالباً تلقین دادن اوسود و فایدهای هم ندارد. ـ خدابهتر میداند.
نشانه های حالات احتضار:
درک حالت احتضار برای مسلمانان بی نهایت مهم میباشد ، این حالتی است که بادرک آن مومن مسلمان میتواند در برابر برادر مسلمان خویش وجیبه دینی وانسانی خویش را بوجه احسن انجام دهد.
علماء طی تحقیقاتی که بعمل اوردن اند ،حالات ، علامه ونشانه احتضار مرگ را در یک انسان چنین خلاصه وجمعبندی نموده اند :
۱- میگویند در حال احتضار هردو قدم ها ی انسان قریب المرگ سست می شود .
۲- انسان قوت و توازن ایستاد شدن را از دست میدهد ، زمانیکه بخواهد ایستاد شود گاهی به یک سو وگاهی به سوی دیگر سقوط میکند .ودر نهایت قوت وحوصیله راه رفتن را از دست میدهد .
۳- سربینی انسان قریب الموت تقریبآ مایل به کجی میشود ، شقیه ها وفکهای انسان فرو میرود ، پوست صورت انسان کشیده میشو د،ورنگ داخل چشم ، گوش ها تغییرکرده (مایل به کم رنگی ) میشود .
۴- پوست خصیتین دراز میشود .
۵- حالت شدید ترس انسان را می پیچاند ، از تنهای سخت حراس دارد .ودر برخی از اوقات از دیدن چیز های عجیب وغریب صحبت بعمل میاورد ، ومبتلا به خواب های متنوع واحیانآ ترس اور میگردد .
( اعتقاد داشتن به این که شیاطین بصورت پدر و مادر شخصی که در حال مردن است و در لباس یهود و نصارا نزد وی میآیند و پذیرفتن تمام ادیان را بمنظور گمراه کردن شخص در حال مرگ، پیشنهاد میکنند. ابن حجر هیثمی در «الفتاوی الحدیثیه» به نقل از سیوطی میگوید: چنین چیزی از حدیث و فهم شرع ثابت نشده است. )
۶– در وقت جان کندن نفس انسان کوتاه کوتاه میشود این بدین معنی است که انسان در وقت جان دادن زود زود نفس می کشد ، همه جسم انسان بخصوص پای ها بی قوت میشود .
دهن ا نسان کج میشود، گوش های بی حواص میشود ، زمانیکه این حالت در یک انسان محسوس شد بدانید که وقت جان کندن مریض است ، که استدعا میکنم : پروردگار ! این حالت را اول بر من وسایر مسلمانان آسان بگرداند . آمین یا رب العالمین
۷- میگویند که اگر انسان ضعیف جسم باشد روح از بدن ان بصورت فوری وتقریبآ به اسانی کشیده میشود ، ولی اگر انسان قوی جسم باشد ، از حنجره اش صدای مخصوصی شنیده میشود .
قابل یاد اوری است که که پس از جداشدن روح از بدن هر عضو بدن به سردی می گرائید ، اول پا ها از حرکت باز می ماند ، زیر روح اول از طرف پا ها کشیده می شود وسپس به تدریج از راه دهان بیرون می رود سپس ساقها ، رانها وهمین طور سایر اعضای بدن از حرک باز می ماند .
۸– تشنگی شد ید وزاید الوصف ، انسان را فرا میگیرد ولب های انسان خشک میگردد. ( در صورت ممکن اگر لب ها با تیکه تر شود بهتر خواهد بود ) ، چشم ها زیاتر اوقات باز ودر برخی از انسان بسته می ماند ، مطابق احادیثی نبوی انسان که در احتضار قرار دارد ،ملائکه قبض روح را به چشم می بیند ، وزیاد علاقه دارد تا اقارب ودوستان اش ، بخصوص زن وفرزندانش که ثمره زندگی اش است ، در کنارش حضور داشته باشند ، در این حالت انسان علاقه زاید الوصفی به آنعده از انسانها نشان میدهد که : بتواند اورا به سوی ارامش دعوت کند ، ووی را از حالت ترس سکرات مرگ آرام سازد . از جمله علما ء صالحین وانسانهای که در تقوای وفضیلت معروف باشند ، میتوانند این وظیفه را بوجه احسن انجام دهد وکمک خوبی را برای شخص محتضر بعمل ارد .
مطابق احادیث نبوی ، کسىیکه در حالت نزع یا به اصطلاح در حالت احتضا ر قرار داشته باشد ، اگر آرامش وسکون بر او مسلط باشد وزبانش به بیان کلمــﮥ شهادت حر کت وقلبش به امید به رحم خداوند شاد باشد در بهترین حالت مرگ قرار دارد .
پیغمبر صلى الله علیه وسلم میفرماید : « إرقبوا المیت عند ثلاث : إذا رشح جبینه ودمعت عیناه ویبست شفتاه فهى من رحمه الله قـد نزلت به و اذا غط غطیط المخنوق واحمر لونه واربدت شفتاه فهى من عذاب الله قد نزل به».
( به هنگام مرگ شخص ، متوجه سه حالت باشید اگر پیشانیش به عرق نشست واشک در چشمانش حلقه زدولبهایش خشک شد این حالها دراثررحمتى است که از جانب پروردگار بر او نازل شده است.
اما اگر ما نند کسى که دارد خفه اش مى کنند به غر غر افتاد ورنگش سرخ شد ولبهایش سبز وکبود گردید ه باشد ،این حالت ها نشا نه این است که او در عذاب قرار دارد.) (راوی حدیث ابو داود ۲۸۵۷ ، نسایی ۴ /۱۶۵ ) ( شیخ آلبانى این حدیث را حسن دانسته است. )
همچنان پیغمبر بزرگوار اسلام محمد صلی الله علیه وسلم میفرماید :
« هنگامى که زمان وفات مسلمان فرا رسید ، بعضى از اعضاء بدن او بر بعضى دیگر سلام داده باهم خدا حافظى مى کنند ! و به همدیگر چنین مى گویند :
سلام بر تو ، تو از من ومن نیز از تو مفارقت مى کنم تا روز قیامت که با هم همراه( روح ) وحلو ل آن در بدن ، روز رستاخیزهمدیگر را ملاقات کنیم » .
پیامبر صلى الله علیه وسلم زندگى دنیا را خواب ومرگ را بیدارى معرفى داشته ، ومیفرماید مرگ دریچه اى است براى خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیت.
مرگ مارا با دنیا تازه اى روبرو مى کند که همه عوالم آن براى ما شگفت انگیز ورود به این دنیا جدید ، تنها با بر افتادن پرده اى امکان مى یابد که به دست مرگ فرو افتد.
پیامبر اسلام میفرماید:
اى مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید که :
هر که مى میرد در حقیقت نمرده است ، واگر در ظاهر پوسیده مى شود در باطن چیزى از ما پوسیده نمى شود بلکه پایدار مى ماند.
پیامبر اسلام در مورد مرد که فوت کرده بود فرمود :« أصبح مر تحلآ عن الدنیا و ترکها لا هلها فإن کان قد رضى فلا یسره أن یرجع إلى الدنیا کما لایسر أحد یرجع إلى بطن أمه » ( او از دنیا رفت وآن را براى ساکنان آن به جا گذاشت . اگر از این سفر راضى باشد ، دوست ندارد به دنیا بر گردد همانگونه که هیچ یک شما دوست ندارد که به شکم مادرخویش دوباره برگردید. )
پیامبر اسلام با ذکر این مثال با صراحت توضیح داد که گسترش آخرت نسبت به دنیا مانند گسترش دنیا نسبت به رحم تاریک مادر است .
یــادداشـــت:
طوریکه قبلا در مورد حالت احتضار یاد اور شدیم ، زمانیکه مومن مسلمان این حالت را مشاهده مینماید در ضمن اینکه ، کلمه طیبه با ملایمت بعمل میاورد ، میتواند سورت یاسین را نیز بخواند وبرای مرده دعا کند تا خاتمه اش بخیر صورت گیرد .
وتوجه باید کرد که گریه وفریاد در اوردن در حالت احتضار برای شخص پریشانی بوجود اورده .این عمل سبب نقصان عظیم میگردد . انسان که در حالت جان دادن است وبه تکلیف سختی مواجه است ، به اثر این گریان وچیغ زدن بجای اینکه فایده برای مریض ببار ارد ، بلکه این اوضاع واحوال او را بیشتر به مشکل وتکلیف اضافی مواجه می سازد . بنا تواجه باید کرد که گریان کردن به اواز بلند ،چیغ زدن وپاره کردن یخن وبه سر وپای زدن عمل حرام می باشد. احیانآ اگر گریان هم صورت میگرد ودر حد ریختن اشک از چشم باشد مانع ندارد .
زمانیکه انسان بحق رسید چشمان میت باید بسته شود ، عورت میت نیز باید پو شانیده شود ودر حد توان سعی وکوشش بعمل تا در تجهز تغسیل وتدفین میت عجله صورت گیرد.
روی کردن مرده بسوی قبله:
روی کردن شخص بطرف قبله از موضعات قابل بحث در بین مسلمانان بشمار میرود ، در این بابت بحث ها ودیدگاه های مختلفی در بین علمای اسلام وجود دارد ، ولی رای ثواب وقریب به اتفاق در این است که : هدایت و دستور دین مقدس اسلام همین است : شخصیکه در حال احتضار قرار داشته باشد، در صورتی ممکن شخصی متذکره را، به پهلوى راست در حالیکه روی اش بطرف قبله باشد، قرار دهید.مستحب اسلامی همین است که : همین وضع وحالات باید در قبر هم مراعات گردد ، وروی جنازه (میت ) بطرف قبله باشد .
همچنان اکثریت فقهای اسلام طی فتوا های خویش بر این امر تصریح نموده ، که انسان زمانیکه روح از بدن خارج شود ، روی میت را در صورت ممکن بطرف قبله بگرداند . اگرچه برخی علماء وفقهای اسلامی این عمل را سنت نمی داننند وحتی میگویند ضرور نیست .
ولی آنعده از علمای که : به رو گردانیدن میت بسوی قبله حکم میکنند وانرا عمل استحبابی می شمارند ، استدلا ل خویش را این فرموده پیامبرصلی الله علیه وسلم که در (الکبائر) ذکر گردیده است مستند مینمایند : «وَاستحلالُ البیتِ الحرامِ قبلتکُم أَحیاءً وأمواتاً» (ابوداود اخراج کرده (۲۸۷۵) و نسائی (۴/۱۶۵) و آلبانی این حدیث را حَسَن دانسته است، نگا: إرواء الغلیل (۳/۱۵۴). ) ( حلال پنداشتن بیت الحرام به عنوان قبله مردهها و زندههای شما، و دلیل دیگر اینکه از حذیفه روایت شده است که هنگام مرگ گفته است: «وَجَّهُونی إلَى القبله» «مرا رو به قبله گردانید» لذا رو به قبله نمودن محتضر مستحب است، همچنانکه در قبر رو به قبله میشود، ( منار السبیل (۱/۱۵۸) وإرواء الغلیل (۳/۱۵۲) و آلبانی گفته حدیث مذکور مرسل است.)
ولی طوریکه در فوق بدان اشاره نمودیم ،هستند علمای که روی گردانیدن بسوی قبله را ضرور وحتمی نمی ندانند و حتی ابو سعید رو به قبله کردن مریض را مکروه میدانست و میگفت: «الیس المیت امرءاً مسلماً؟!» ( مگر میت فرد مسلمانی نیست؟! )
ابو زرعه محدث شهیر جهان اسلام میگوید:
روزی به عیادت سَعید بن مُسَیِّب بن حُزن مَخزومی قریشی با کنیه ابو محمد ( متولد ۱۶ ه.ق، وفات هٔ ۹۴ ه.ق ) ویکی از فقیهی هفت گانه ومحدث مشهور شهر مدینه ، رفتم دیدم ، ابو سلمه بن عبدالرحمن یکی از علمای جلیل القدر شهر مدینه نیز نزد شان حضور داشت .
دیدم سَعید بن مُسَیِّب یکباره بیهوش شد. ابوسلمه دستور داد تا رختخوابش را رو به قبله کنند.
وقتی سعید بن مسیب به هوش آمد، گفت: رختخواب مرا شما بطرف قبله کرده اید ؟ گفتند: بلی ! به ابو سلمه نگاه کرد و گفت: شاید او چنین دستوری داده باشد .
ابو سلمه گفت:
بلی، من دستور را دادم. سعید امر کرد تا رختخوابش را دوباره به حالت اول برگردانند.
علما ء میفرمایند :
که از این داستان طوری معلوم میشود که اگر روی محتضر بسوی قبله ویا هم روی میت بسوی قبله گردانیده نشود ، مشکلی ندارد .
ولی طوریکه در فوق یاد اور شدیم مطابق حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم مستحب وبهتر است که در حالت جانکدن وحالت که انسان در حال احتضار قرار داشته باشد ، در صورتیکه ممکن باشد ، روی آنرا بطرف قبله بگردانیم ، وبهتر واحسن است تا دوستان نیک واقارب نزدیک اش حاضر در حال احتضار حاضر باشند ودر صورت ممکن بالای سراش « سوره یاسین شریف » را تلاوت فرمایند .
اگرچه در مورد خواندن سوره «یاسین» ، حدیث صحیحی هم در دست نیست ولی عمل خوبی وکارنیک ومفید هم برای محتضر وهم برای عیادت کننده میباشد.
دعای پس از چشم فروبستن مرده:
مشهور ترین دعا بعد از چشم پوشی میت اینست که گفته شود : «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لفلان (باسمه) وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ فِی الْمَهْدِیینَ وَاخْلُفْهُ فِی عَقِبِهِ فِی الْغَابِرِینَ وَاغْفِرْ لَنَا وَلَهُ یا رَبَّ الْعَالَمِینَ وَافْسَحْ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَنَوِّرْ لَهُ فِیه».
(پروردگارا! (اسم شخص را بگوید) را رحمت کن و در میان هدایت یافتگان درجه اش را متعالی بگردان و جانشین صالحی در میان بازماندگانش قرار ده، ای پروردگار جهانیان! ما و او را مورد مغفرت قرار بده و مرقدش را وسیع و منور بفرما.»(مسلم).
دعای تعزیت:
مشهور ترین دعای تعزیت عبارت است از :« إن للَّه مَا أَخَذ، ولهُ مَا أعْطَى ، وکُلُّ شَیءٍ عِنْدَهُ بأجَلٍ مُسمَّى ، فلتصْبِر ولتحْتسبْ» (از آن خداوند است آنچه که می ستاند و آنچه که می دهد و هر چیز نزد او مدت مشخصی دارد، باید صبر را پیشه کنی و امید اجر و پاداش داشته باشی.»(بخاری و مسلم(.
خواننده محترم!
زمانیکه به فامیلی سر خوردید که از میت اولاد یتم باز مانده باشد ،از یاد نبرید که : مسح کردن و دست کشیدن بر سر یتیم و اکرام آنان عمل مستحب است.
طوریکه در روایت عبدالله بن جعفر آمده است که میگوید: من وقَثم و عبید الله، پسران عباس، وقتی کودک بودیم با هم بازی میکردیم.
روزی رسول الله صلی الله علیه وسلم که سوار حیوانی بود از کنار ما تیر شد و به طرف من اشاره نمود و فرمود: او را نزد من بیاورید، مرا جلوی خود سوار کرد. سپس به طرف قثم اشاره کرد و فرمود: او را نزد من بیاورید، و او را پشت سر خود سوار کرد. گرچه عباس (رض) عبیدالله را بیش از قثم دوست داشت، اما رسول الله صلی الله علیه وسلم تردیدی نداشت در اینکه قثم را با خود سوار کند و عبیدالله را به حال خود، پیاده بگذارد. عبدالله بن جعفر میگوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم سه بار دست مبارکش را بر سر من کشید و هرگاه که سرم را مسح میکرد، میفرمود: پروردگارا در فرزندان جعفر جانشینی برای او قرار ده.
اعمال جایز بعد ازوفات:
برای حاضرین و غیر حاضرین جایز است ، زماینکه میخواهید به دیدین میت تشریف میاورند ، میتوانند : چهره میت را لوچ کند وروی یا پیشانی میت را ببوسد ،و همچنین جایز است تا سه روز بخاطر از دست دادن عزیزاش اشک بریزد .در روایات اسلامی در این باب آمده است :
۱- جابر بن عبدالله (رض ) میگوید:
وقتی پدرم شهید شد، مرتب چادر را از صورتش کنار میزدم و گریه میکردم. حاضرین مرا منع میکردند، ولی رسول الله صلی الله علیه وسلم منع نمیکرد. سپس رسول الله دستور داد تا جنازه را بردارند. عمهام شروع به گریه کرد. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: چه گریه کنی چه نکنی، همچنان فرشتگان او را زیر سایه بالهای خود گرفته بودند تا اینکه او را بلند کردید.
۲- حضرت بی بی عایشه میفرماید :
روز رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم وحضرت ابوبکر صدیق سوار بر اسب بود و از خانه خویش که درمنطقه بنام سنح زندگی میگرد به طرف مسجد آمد :
یکه راست داخل مسجد رفت. میگویند عمر (رض ) مشغول سخنرانی بود. ابوبکر صدیق بدون اینکه با کسی سخن بگوید، به خانه عایشه رفت. چادری بر روی رسول الله صلی الله علیه وسلم انداخته شده بود، ابوبکر صدیق چادر را از چهره ایشان برداشت و خود را به طرف چهره رسول الله صلی الله علیه وسلم خم کرد و پیشانی رسول الله صلی الله علیه وسلم را بوسید و گریست.
و گفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد، مرگی که باید به سراغت میآمد، همین است و دوباره نخواهی مرد.
۳-همچنین عایشه میگوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم کنار جنازه عثمان بن مظعون رفت، صورتش را باز کرد. خود را خم نمود و چهرهاش را بوسید و چنان گریه کرد که رخسارش تر شد.
۴- انس (رض ) میگوید:
همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم به خانه ابو سیف (پدر رضاعی ابراهیم فرزند رسول الله) رفتیم. رسول الله صلی اللله علیه وسلم ابراهیم را در بغل گرفت و بوئید و بوسید.
بار دیگر که رفتیم، ابراهیم در حال احتضار بود. اشک از چشمهای مبارک رسول الله صلی الله علیه وسلم سرازیر شد.
عبدالرحمن بن عوف گفت: ای رسول خدا! شما هم گریه میکنید؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: گریه نشانه شفقت و مهربانی است.
عبدالرحمن دوباره همان سوال را تکرار کرد. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: همانا چشم اشک میریزد و دل غمگین میشود. ولی ما سخنی که باعث عدم رضایت پروردگار باشد، بر زبان جاری نمیکنیم. ای ابراهیم! ما از جدائی تو غمگین هستیم.
۵- عبدالله بن جعفر میگوید:
رسول الله صلی الله علیه وسلم به اهل بیت جعفر (که فوت نموده بود) سه روز مهلت داد پس از سه روز نزد آنان آمد و گفت: «لاَ تَبْکُوا عَلَى أَخِی بَعْدَ الْیَوْمِ » (از امروز به بعد برای برادرم (جعفر) گریه نکنید).
مسئولیت خویشاوندان میت:
بعد از اینکه شخص جان داد وبه حق رسید ، مسئولیت خویشاوندان واقارب است ، تا هر کس بنوبه خویش سایر دوستان ، اقارب واعضای فامیل میت را ، از موضوع مطلع سازند .
همه کسانیکه از موضوع اطلاع میابند، مطابق حکم ودستور پیامبر صلی الله علیه وسلم کوشش بعمل ارند در صورت ممکن خود را در اولین لحاظات غرض کمک ومساعدت با فامیل میت برسانند ، وسهم ودین وغمشریکی خویش را در مورد بجا ء ارد . نه تنها خودش صبر وشکیبایی را پیشه خویش قرار دهد ، بلکه با گفتن دعای «انا لله و انا الیه راجعون» برای متوفی مغفــرت برای خود وبستگان میت صبر جمیل تمنا نماید، اعضای وفامیل واقارب متوفی را به صبر وشکیبای دعوت نمایند وبرای آنان تسلیت وحضور شان موجب اقربای وبازماندن متوفی گردد .
پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: « إنما الصبر عند الصدمه الأولى». (ارزش صبر در لحظات نخستین مصیبت است.
صبر بر رضا و قضا و قدر الهی:
طوریکه پروردگار با عظمت ما میفرماید : « وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ لصَّٰبِرِینَ ١۵۵ ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَهٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ ١۵۶ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَهٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١۵٧﴾ ( البقره: ۱۵۵- ۱۵۷).
( شما را با ترس، گرسنگی، کاستن اموال، و انفس و محصولات، مورد آزمایش قرار میدهیم، ای پیامبر صلی الله علیه وسلم صابران را که هنگام مصیبت، میگویند: ما از آن خدا هستیم و بسوی خدا بر میگردیم، بشارت بده، اینان مورد رحمت و مهربانی خداوند هستند و همینها هستند هدایت یافتگان. )
انس بن مالک (رض ) میفرماید :
رسول الله صلی الله علیه وسلم از کنار زنی گذشت که نزد قبری نشسته و گریه میکرد. رسول الله خطاب به آن زن فرمود:
صبر و تقوا را پیشه کن. زن گفت: «إلیک عنّی، فانک لم تصب بمصیبتی» از کنار من برو. به مصیبت من گرفتار نشدهای! راوی میگوید: او رسول الله صلی الله علیه وسلم را نمیشناخت. به او گفتند: این رسول خدا بود. با شنیدن این سخن، از شدت ناراحتی، گویا مرگ به سراغش آمد. خود را به خانه رسول الله صلی الله علیه وسلم رساند. در آنجا هیچ محافظ و نگهبانی نیافت. گفت: ای پیامبر خدا (عذر میخواهم) من شما را نشناختم. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: « إِنَّ الصَّبْرَ عِنْدَ أَوَّلِ صَدْمَهٍ».
(صبر همان است که در ابتدای مصیبت باشد). صبر در برابر از دست دادن فرزند، اجر و پاداش زیادی دارد.
همچنین لازم است در زمانیکه انسان وفات نمود واز این دنیا رحلت نمود به حق متوفی به دعا کثیره بپردازد . در حدیثی پیامبر صلی الله علیه میفـرماید:«ما من عبد تصیبه مصیبه، فیقول: إنا لله وإنا إلیه راجعون، اللهم آجرنی فی مصیبتی واخلف لی خیراً منها، إلا آجره الله تعالى فی مصیبته، وأخلف له خیراً منها» ( راوی حدیث امام مسلم ) .(هر بندهای به مصیبتی گرفتار آید و بعد از گفتن: انا لله و انا الیه راجعون، بگوید: خدایا! مرا بر این مصیبت پاداش عطا فـرما و جایگزین بهتری را ارزانی ده، خداوند وی را پاداش داده و جایگزین بهتری نیز به او خواهد داد).
در جایی دیگر مؤمنان را چنین نوید میدهد:
«ما لعبدی المؤمن جزاء إذا قبضت صفیه من أهل الدنیا ثم احتسبه إلا الجنه»( راوی حدیث احمد باسند صحیح ). (هر بنده مؤمنی در وقت مرگ دوستش پاداش اخروی را امید داشته باشد، جز بهشت، پاداش دیگری ندارد).
خواننده محترم!
غرض توضیح بیشتر موضوع توجه شما را به احادیثی ذیل جلب مینمایم :
۱-«لاَ یَمُوتُ لأَحَدٍ مِنْ الْمُسْلِمِینَ ثَلاَثَهٌ مِنْ الْوَلَدِ فَتَمَسَّهُ النَّارُ إِلاَّ تَحِلَّهَ الْقَسَمِ». (هر مسلمانی که از وی سه فرزند بمیرد (و او صبر کند) به دوزخ نمیرود، مگر برای کفاره قسم. )
توضیح:
در قرآن عظیم الشان آمده است: ﴿وَإِن مِّنکُمۡ إِلَّا وَارِدُهَا﴾ (سوره مریم:آیه ۷۱ ) . یعنی همه شما وارد دوزخ میشوید. منظور این است که اهل جنت از روی پل صراط که بالای سطح دوزخ نصب شده است، عبور میکنند و به جنت میروند.
۲- از ابوهریره روایت است که رسول الله صلی علیه وسلم فرمود:
هر مسلمانی که سه فرزند نا بالغ از وی فوت شود، خداوند به فضل خود، آنها و والدینشان را به جنت خواهد برد. آن سه فرزند، در آستانه یکی از درهای جنت توقف میکنند و به آنان گفته میشود: وارد جنت شوید. میگویند: تا والدین ما همراه ما نیایند، واردجنت نمیشویم. به آنان میگویند: به لطف و کرم الهی، با والدین خود وارد بهشت شوید. (بخاری و بیهقی و سند حدیث بر اساس شرط بخاری ومسلم صحیح است).
۳- در بخاری از ابو سعید خدری ( رض ) روایت است، که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «أَیُّمَا امْرَأَهٍ مَاتَ لَهَا ثَلاَثَهٌ مِنْ الْوَلَدِ کَانُوا حِجَابًا مِنْ النَّارِ قَالَتْ امْرَأَهٌ وَاثْنَانِ قال و اثنان» ( هر زنی که سه فرزند از وی بمیرد. آنان بین او و دوزخ حایل میگردند. زنی پرسید: دو فرزند چی؟ رسول الله r فرمود: دو فرزند نیز همین حکم را دارد.
۴- «إِنَّ اللَّهَ لاَ یَرْضَى لِعَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ إِذَا ذَهَبَ بِصَفِیِّهِ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ فَصَبَرَ وَاحْتَسَبَ بِهِ بِثَوَابٍ دُونَ الْجَنَّهِ»
(هرگاه خداوند (فرزند) محبوب مسلمانی را بمیراند و او صبر کند و مصیبت وارده را موجب اجر بداند، خداوند جز جنت ، پاداش دیگری برای او نمیپسندد.
زمانیکه روح از تن بر آمد لازم است:
زنخ میت را با پارچه دراز بسته ، وچشمانش را نیز بپوشانند وبگوید : « بسم الله وعلى مله رسول الله اللهم یسر علیه أ مـره وسهل علیه ما بعده»
پیامبر صلى الله علیه وسلم فرموده است : « إذا حضرتم موتاکم فاغمضوا البصر فإن البصر یتبع الروح ، وقولوا خیرٱ ، فأنه یومن على ما قال أهل المیت » ( امام احمد ۱۶۵۱۳ ) وابن ماجه وحاکم روایت نموده اند وحاکم آن را صحیح دانسته است.
(هر گاه بر سر مردگان خویش حضور یافتید چشمان آنهارا فروبندید ، چشم وابسته وتابع روح است ، ونیک گوئید ، بر آنچه ا هل میت گویند مورد قبول قرار مى گیرد. )
دستهایش را بر پهلو هایش گذاشته ونیز اندم هاى او دراز کشیده شود، وهمانطوریکه قبلآ اشاره شد ، مستحب است تا به اقارب ، دوستا ن ،میت ودر نهایت به اهل قریه اطلاع داده شود. وهرچه سریع ممکن باشد ، امادگی برای تجهیز ودفن اتخاذ گردد.
مسئولیت دیگری که بر خویشاوندان واجب میگردد، استرجاع ، یعنی خواندن « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ » ( سوره البقره: آیه ۱۵۶) است. همانطور که در آیه مذکور آمده و علاوه بر آن، کلمات زیر را نیز بر آن بیفزایند:«اللهم اجرنی فی مصیبتی و اخلف لی خیراً منها». (پروردگارا! در برابر این مصیبت، به من اجر بده و بهتر از آن را نصیبم فرما.)
ام سلمه میگوید:
از رسول الله صلی الله علیه شنیدم که فرمود: هر مسلمانی که هنگام مصیبت به دستور خدا عمل نماید و این جملهها را بخواند، خداوند بهتر از آن را به او عنایت خواهد کرد.
ام سلمه (که از ازواج مطهرات است) میگوید: وقتی شوهرم؛ابوسلمه، وفات کرد، با خودم گفتم: چه کسی بهتر از ابو سلمه خواهد بود؟ او اولین کسی بود که با اهل بیت خود، بسوی رسول الله هجرت نمود. پس از آن، دعای فوق را خواندم. خداوند در عوض ابوسلمه، رسول الله را به من عطا فرمود. رسول خدا حاطب ابن ابی بلتعه را برای خواستگاری من فرستاد. در پاسخ، گفتم: من دختری دارم و از غیرت زیادی برخوردارم. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: درباره دخترت، دعا میکنم تا خداوند او را بینیاز گرداند و در مورد غیرتت نیز دعا خواهم نمود تا تعدیل شود.
فضیلت مردن در شب یا روز جمعه:
روزه جمعه یکی از روز های مقدس در بین مسلمانان میباشد ، که مسلمانان که در این روز ویا در شب همین روز وفات نماید ، پروردگار با عظمت از عذاب قبر نجاتش میدهد :
در حدیثی آمده است :«مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَمُوتُ یَوْمَ الْجُمُعَهِ أَوْ لَیْلَهَ الْجُمُعَهِ إِلاَّ وَقَاهُ اللَّهُ فِتْنَهَ الْقَبْرِ». ( هر مسلمانی که روز جمعه یا شب جمعه فوت کند، خداوند از عذاب قبر نجاتش میدهد.)
فضیلت شهادت در راه خدا:
یکی دیگر از مرگ های که از عذاب قبر نجات می یابد شهادت در راه اسلام است :
قرآن عظیم الشان این موضوع را با زیبای خاصی چنین بیان میدارد :
« وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ ١۶٩ فَرِحِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَیَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِینَ لَمۡ یَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ١٧٠ ۞یَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَهٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ١٧١» (آل عمران: ۱۶۹- ۱۷۱).
( کشته شدگان راه الله را مرده نپندارید، بلکه آنان زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی میخورند و به آنچه خداوند به آنان داده است، شادماناند و به کسانی که بعد از آنان میایند، بشارت میدهند بر اینکه هیچ خوف و هراسی نداشته باشند و خداوند پاداش مومنان را ضایع نخواهد کرد.
در این خصوص، روایاتی نیز آمده است:
۱-« لِلشَّهِیدِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ سِتَّ خِصَالٍ أَنْ یُغْفَرَ لَهُ فِی أَوَّلِ دَفْعَهٍ مِنْ دَمِهِ وَیَرَى مَقْعَدَهُ مِنْ الْجَنَّهِ وَیُحَلَّى حُلَّهَ الإِیمَانِ وَیُجَارَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَیَأْمَنَ مِنْ الْفَزَعِ الأَکْبَرِ وَیُزَوَّجُ مِنْ الْحُورِ الْعِینِ وَیُشَفَّعَ فِی سَبْعِینَ إِنْسَانًا مِنْ أَقَارِبِهِ».
ترجمه: شهید، نزد خداوند شش امتیاز دارد. با ریختن نخستین قطره خونش، گناهانش بخشوده میشود. محل سکونتش در بهشت به او عرضه میگردد، از عذاب قبر، نجات مییابد، از وحشت بزرگ روز محشر در امان خواهد بود، لباس ایمان پوشانده خواهد شد، با حوریان بهشتی ازدواج خواهد کرد و برای هفتاد تن از خویشاوندان، خود شفاعت خواهد نمود.
۲- یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت میکند:
«أَنَّ رَجُلاً قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا بَالُ الْمُؤْمِنِینَ یُفْتَنُونَ فِی قُبُورِهِمْ إِلاَّ الشَّهِیدَ قَالَ کَفَى بِبَارِقَهِ السُّیُوفِ عَلَى رَأْسِهِ فِتْنَهً».ترجمه: شخصی سوال کرد: ای پیامبر خدا! چرا همه مومنان در قبرهایشان مورد آزمایش قرار میگیرند، بجز شهید؟ فرمود: همان برق شمشیر که بر فرق سر شهید میدرخشد، برایش بزرگترین آزمایش است.
امیدواریم که این حکم مشمول کسی بشود که قلباً مشتاق شهادت در راه خدا است. گرچه در میدان جنگ کشته نمیشود. بدلیل حدیثی که رسول الله r میفرماید: هر کس صادقانه از خدا خواهان شهادت باشد، به درجه شهیدی میرسد، گر چه بر بستر خود بمیرد.
مرگ در حال جهاد در راه الله:
در این خصوص، دو حدیث وجود دارد.
۱- «مَا تَعُدُّونَ الشَّهِیدَ فِیکُمْ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَهُوَ شَهِیدٌ قَالَ إِنَّ شُهَدَاءَ أُمَّتِی إِذًا لَقَلِیلٌ قَالُوا فَمَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَهُوَ شَهِیدٌ وَمَنْ مَاتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَهُوَ شَهِیدٌ وَمَنْ مَاتَ فِی الطَّاعُونِ فَهُوَ شَهِیدٌ وَمَنْ مَاتَ فِی الْبَطْنِ فَهُوَ شَهِیدٌ وَالْغَرِقُ شَهِیدٌ».
ترجمه: رسول الله r از صحابه پرسید: شما چه کسی را شهید میدانید؟ عرض کردند: ای پیامبر خدا! هر کس در راه خدا کشته شود، او شهید است. رسول الله r فرمود: با این حساب، شهدای امت من، اندک خواهند بود. عرض کردند: پس چه کسانی شهید به حساب میآیند؟ رسول الله r فرمود: هر کس که در راه الله کشته شود، و یا بمیرد و هر کس در اثر وبا و اسهال بمیرد یا در آب غرق شود شهید است.
۲- «و مَنْ فَصَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمَاتَ أَوْ قُتِلَ فَهُوَ شَهِیدٌ أَوْ وَقَصَهُ فَرَسُهُ أَوْ بَعِیرُهُ أَوْ لَدَغَتْهُ هَامَّهٌ أَوْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ أَوْ بِأَیِّ حَتْفٍ شَاءَ اللَّهُ فَإِنَّهُ شَهِیدٌ وَإِنَّ لَهُ الْجَنَّهَ».ترجمه: هر کس در راه خدا از خانه خارج شود و سپس بمیرد یا کشته شود یا از اسب و شتر بیفتد و بمیرد یا گزنده ای او را نیش زند و یا بر بستر خود بمیرد، شهید و بهشتی است.
مرگ به مرض طاعون:
در این خصوص نیز روایاتی آمده است:
۱- «حَفْصَهُ بِنْتُ سِیرِینَ قَالَتْ قَالَ لِی أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ بِمَا مَاتَ یَحْیَى بْنُ أَبِی عَمْرَهَ فَقُلْتُ بِالطَّاعُونِ فَقَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ الطَّاعُونُ شَهَادَهٌ لِکُلِّ مُسْلِمٍ».ترجمه: حفصه دختر سیرین میگوید: انس بن مالک از من پرسید: علت مرگ یحیی بن ابی عمره چه بود؟ عرض کردم: در اثر طاعون فوت کرده است. انس گفت: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود: مسلمانی که در اثر طاعون بمیرد، شهید است.
۲-عایشه میگوید: از رسول الله صلی الله علیه وسلم درباره طاعون پرسیدم. فرمود: طاعون عذابی است که خداوند بر کسی که میخواست، میفرستاد. سپس، خداوند آن را برای مومنان رحمت قرار داد. بنابراین، در شهری هرگاه طاعون شیوع پیدا کند و مسلمان در آنجا باشد و از شهر خود بیرون نشود و بداند که هیچ آفتی بدون خواست خداوند به او نخواهد رسید، (اگر بمیرد) پاداش شهید را دارد.
۳- «یَأْتِی الشُّهَدَاءُ وَالْمُتَوَفَّوْنَ بِالطَّاعُونِ فَیَقُولُ أَصْحَابُ الطَّاعُونِ نَحْنُ شُهَدَاءُ فَیُقَالُ انْظُرُوا فَإِنْ کَانَتْ جِرَاحُهُمْ کَجِرَاحِ الشُّهَدَاءِ تَسِیلُ دَمًا رِیحَ الْمِسْکِ فَهُمْ شُهَدَاءُ فَیَجِدُونَهُمْ کَذَلِکَ».
ترجمه: شهدا و کسانی که در اثر طاعون فوت کردهاند، به محضر پروردگار شرف یاب میشوند. طاعونیها میگویند: پروردگارا! ما جزو شهدا هستیم، (به فرشتگان) گفته میشود: ببینید اگر زخم آنان مانند زخم شهیدان است و از خون آنان بوی مشک میآید، راست میگویند. پس آنان را اینگونه مییابند.
مرگ بر اثر اسهال:
در مورد اینکه شخصی به مرض اسهال بمیرد شامل شهدا میگردد ویا خیر ؟ در این خصوص دو حدیث وجود دارد که ذیلآ بدان اشاره مینمایم :
۱- «و من مات فی البطن فهو شهید». (هر کس در اثر اسهال بمیرد شهید است).
۲- عبدالله بن یسار میگوید:
نزد سلیمان بن صرد و خال بن عرطفه نشسته بودم. درباره مردی که در اثر اسهال فوت کرده بود، سخن بمیان آمد. آنها اظهار تمایل کردند که در نماز جنازه او حاضر شوند. یکی به دیگری گفت: مگر رسول الله نفرموده است، هر کس در اثر اسهال بمیرد، شهید است و در قبر عذاب نمیبیند؟ دومی گفت: بلی. راست میگویی.
مرگ در اثر غرق شدن در آب:
رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: « الشُّهَدَاءُ خَمْسَهٌ الْمَطْعُونُ وَالْمَبْطُونُ وَالْغَرِقُ وَصَاحِبُ الْهَدْمِ وَالشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ».ترجمه: شهدا پنج دستهاند: کسی که در اثر طاعون بمیرد و شخصی که در اثر اسهال فوت شود و کسی که در آب غرق شود و کسیکه زیر آوار بمیرد و کسیکه در راه خدا کشته شود.
غسل مرده (شُستن میت)
غسل دادن به مرده بالاى زنده ها لازم است، برخی علماءغسل مرده را فرض کفائى وبرخى دیگر از علماء آنرا واجب میداند . (بدین معنی که در مرحله اول بر همه مسلمانان واجب است که در غسل دادن میت اقدام نمایند ، ولی اگر شخص یا اشخاصی از مسلمانان وظیفه تغسیل میت را به دوش ګیرد ، از گردن دیگران ساقط میشود.)
ـ علماء بدین باور اند که بهتر است کسیکه مسؤلیت غسل میت را بدوش میگرد اگر از جمله اشخاصی باشد که میت وصیت کرده است، بهتر خواهد بود.
ـ همچنان بهتر است غسال توسط خویشاوندان نزدیک (محارم) باشد، صورت یابد.
ـ زنان زن را و مردان مرد را غسل میدهند، به استـثـناء همسران (زن و شوهـر) که جایز است همدیگر را غسل دهند.
ـ جایز است برای زن و مرد جنس مخالف خود، زیر عمر هفت سال را غسل دهند.
ـ سنت است که غسال قبل از غسل وضو بگیرد.
ـ بهتر است ، غسال اگردر حین غسل میت دستـــکش داشته خوب خواهد بود .
مُرده را مطابق به دساتیر دین اسلام به طریقه ذیل غسل میدهند.
مراحل غسل میت
قبل از همه شخصی که مسؤلیت غسل میت را بردوش میگیرد ، واجب است که قبل از شروع غسل، نیت غسل میت را به جا آورد.
ترتیب غُسل میت :
وقتیکه مرده را بالاى تخته گذاشتند ، لباس هاى او را بیرون نموده و سنت است در هنگام غسل عورت میت بپوشاند ، ولوکه غسال از همجنس شخص میت هم باشد.
بعدا مُــرده را استنجاء داده وضوء دهند، (فرج و مقعد بدون نگاه کردن و از زیر پارچه بایــد صورت گیرد. ) و گرفتن وضوء برای میت (بدون مـزمـزه و استنشاق، به دلیل جلوگیری از ورود آب به بدن، در عوض با پارچهایی تـر دهان و بینی وی مسح داده میشود.).
بدن میت به آب گرم وصابون از سر تا پا سه مرتبه طوری که پهلوى چپ او بالاى تخته وپهلوى راست او بلند باشد به آب سد ریا اشنان ، یا صابون یا شامپو ، ویا گل ختمى ، بشویند بعدٱ طرف چپ اورا بالا نموده وبه پهلوى راست از سر تا پا آب انداخته آنرا بشویند از آن به بعد سر متوفى را بلند نموده به پشت وى چیزى را تکیه دهند وشکم اورا به آهستگى مسح کنند ( اگر چیزى از شکم آن بر آمد) شسته شود حاجت تکرار غسل نیست ودر اخیر توسط یک پارچه اورا خشک نمایند سنت است،به سر و صورتش بر پـیـشانى ، بنى ، کفها وهر دو زانوى وى خوشبوئى وبرا ندام های که برآن سجده میشود کافور مالیده میشود . مو هاى متوفى وناخن هاى او را قطع نکنند .
علماء میگویند ، اگر بعد از غسل کامل، چیزی ازدهان، فرج یا مقعد میت خارج شود غسل باطل نمیشود، و تنها شستن دوباره آن محل کافیست.
ـ اگر شخص محرم (کسی که در احرام حج میباشد) فوت کند برای شستن بدن وی نباید از کافور استفاده شود.
ـبرای شهید (در جهاد و میدان مبارزه) غسل داده نمیشود.
تبصـره:
سقط ( موجود انسانی مرده متولد شده از شکم مادر )غسل ندارد مگـر در حالات ذیل :
۱– در اثناى تولد آواز بدهد ویا حرکت کند.
۲– سقط مرده تولد شد وخلقت آن تام بوده باشد واگر خلقت آن تام نبود براى آن غسل داده نمیشود بلکه بالاى آن آب انداخته میشود ودر یک پارچه پیچانیده میشود ولازم است بالاى آن نام نهاده شود.
تیمم قایم مقام غسل است در نبودن آب ویا براى مرده هائیکه دادن غسل آن امکان پذیـر نباشد. مثلآ : کسى به اثر آتش بمیرد و خوف ریختن گوشت او به غسل متصور باشد واگر ریختن گوشت او متصور نبود آب را بالاى مُــرده با ندازند و حاجت به مالیدن نیست.
غسل دادن شوهر به زن:
غسل دادن و تکفین و تدفین زن توسط شوهر جایز است، و اینکه با مرگ یکی از زوجین محرمیت
بین آنها باقی نمی ماند این رأی نادرست است.
علامه البانی رحمه الله در « کتاب الجنایز» می گوید:
« زن و شوهر می توانند یکدیگر را غسل دهند و هیچگونه مانعی وجود ندارد. زیرا اصل بر جواز است و علاوه بر آن، دو حدیث در تایید آن آمده است:
۱- « لوْ کُنْتُ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِی مَا اسْتَدْبَرْتُ مَا غَسَّلَ النَّبِی صلی الله علیه وسلم غَیرُ نِسَائِهِ». عائشه گفت: آنچه را که هم اکنون برایم روشن است اگر قبل از این می دانستم، رسول خدا را جز همسرانش، کسی دیگر غسل نمی داد. احمد، دارمی، ابن ماجه (۱۴۶۴)، ابویعلی، دارقطنی و بیهقی.
۲- « رَجَعَ إِلَی النَّبِی صلی الله علیه وسلم مِنْ جَنَازَهٍ مِنْ الْبَقِیعِ وَأَنَا أَجِدُ صُدَاعًا وَأَنَا أَقُولُ وَا رَأْسَاهُ قَالَ بَلْ أَنَا یا عَائِشَهُ وَا رَأْسَاهُ قَالَ وَمَا ضَرَّکِ لَوْ مُتِّ قَبْلِی فَغَسَّلْتُکِ وَکَفَّنْتُکِ وَصَلَّیتُ عَلَیکِ وَدَفَنْتُکِ».
یعنی: عایشه می گوید: «رسول الله صلی الله علیه وسلم پس از اقامه نماز جنازه در بقیع، نزد من آمد. من سر درد شدیدی داشتم و فریاد می زدم. وای سرم! رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: من نیز سر درد دارم و افزود: به تو چه ضرری می رسد، اگر قبل از من بمیری، من تو را غسل می دهم، کفن می کنم و بر تو نماز می خوانم و دفنت می کنم». ابن ماجه (۱۴۶۵)، حاکم، بیهقی و حاکم آن را با شرایط بخاری و مسلم صحیح میداند».
و استاد سید سابق رحمه الله در کتاب « فقه السنه» مینویسد :
« پیروان مذهب امام ابو حنیفه گفتهاند:
مرد نمیتواند جسد مرده همسرش را غسل دهد و اگر به جز شوهر کسی نباشد که او را غسل دهد، شوهر باید او را تیمّم دهد. ولی مفاهیم احادیث خلافگفته آنان را اثبات میکند ».
جمهور فقها غسل دادن جسد زن از طرف همسرش را جایز میدانند، زیرا روایت شده استکه علی رضی الله عنه فاطمه همسرش را غسل داد و دفن نمود. دارقطنی و بیهقی آنرا نقلکردهاند.
و در « نهایه الارب » آمده که ابوبکر رضی الله عنه وصیت کرد که همسرش اسماء بنت عمیس او را غسل دهد و در کنار قبر رسولخدا صلی الله علیه وسلم او را دفن کنند.
بنابراین مانع شرعی دیده نمیشود که : زوجین جسد یکدیگر را پس از مرگ بشویند ویا تکفین نمایند.
تغسیل شخصی مشکل خنثی :
در مورد اینکه شخص مشکل خنثی را مرد تغسیل کند یا زن بین فقها موضوع اختلافی میباشــد:
پیروان فقه حنفی:
پیروان مذهب امام حنیفه بدین نظر اند که : میت شخصی مشکل خنثی باید با خاک تیمم کرده شود، زیرا نمیشود او را غسل کرد، از آنجاییکه معلوم نیست که آیا مرد است و یا زن، و اگر زن غسلش را بعهده بگیرد شاید او مرد باشد، و اگر مرد غسلش را بعهده بگیرید شاید او زن باشد و جائز نیست که زن و مرد (بجز زوجین) عورت همدیگر را ببینند چه در حال زنده و چه مرده، و حتی در حال مرده که او را تیمم میکنند، بهتر است که محرم او را تیمم کند، که در اینصورت نیازی به پیجیدن دستمال به دست هنگام تیممش نیست، ولی اگر مرد نامحرم او را تیمم کند باید توسط دستمال و یا چیز دیگری مرده را تیمم دهد تا مرده را لمس نکند و هنگام تیمم کردنش به دستانش نگاه نکند زیرا شاید زن باشد.
پیروان فقه شافعی:
پیروان مذهب شافعی بدین نظر اند که : اگر این شخص دو جنسه نا بالغ و کوچک باشد و محرم موجود نباشد، جائز است که زن و یا مرد نا محرم او را غسل دهد، ولی اگر این شخص دوجنسه بالغ باشد و یا نابالغ باشد ولی بزرگ باشد، در اینصورت تیمم کرده میشود و سپس دفن میشود، و در قول دیگر این مذهب میگویند که غسل کرده میشود چه توسط زن و چه توسط مرد.
پیروان فقه حنبلی:
پیروان مذهب حنبلی بدین نظر اند که : اگر این شخص دو جنسه هفت سال و یا بیشتر داشته باشد، در اینصورت تیمم کرده میشود توسط دستمال و یا چیز دیگر تا مرده را لمس نکند، و مرد اولا تر است که این تیمم را بعهده بگیرید.
و در مورد کفن پیچا نیدن او، بهتر است با پنج قطعه کفن پیجا نده شود زیرا اگر زن بود سنت تطبیق شده، زیرا زنان را پس از مرگ باید با پنج قطعه کفن پیچید، و اگر مرد بود برای پیچیدنش دو قطعه کفن بیشتر استفاده شده و اشکالی ندارد، زیرا سنت است برای مردان سه قطعه کفن استفاده کرد، ولی اگر بیشتر باشد اشکالی ندارد.
و هنگام نماز خواندن روی میت مشکل خنثی ، اگر همراه مردان و زنان دیگر باشد، باید جسدش را ما بین میت مرد و میت زن قرار داد، زیرا در حال حیاتش باید در نماز جماعت ما بین صف مردان و زنان بایستد، بنابراین این مسئله در حال مرگش نیز رعایت میشود.
و اگر با مردگان دیگر در یک قبر دفن شود، اگر جسد دیگرمرد بود، جسد خُنثی پشت جسد مرد قرار میگیرد و حاجزی بین آنها گذاشته میشود، و اگر با جسد زن در یک قبر گذاشته شود، جسد دو جنسه را جلو جسد زن قرار میدهند.
دادن پول به مُرده شوی:
غسل دادن میت مسلمان از عباداتی است که الله متعال آنرا بر مسلمین واجب کرده اند، بنابراین
شایسته است برای کسب اجر و خشنودی خداوند اقدام به غسل جنازه کرد نه بخاطر کسب مال ..
اما اگر به غسال، بعد از فراغت از کارش مقداری پول بدهند – بدون آنکه در ابتدای امر چنین شرطی کرده باشند ، کدام مانع در آن دیده نمیشود که : آن پول را بگیرد.
و اگر غسال شرط بگذارد که میت را نمی شوید مگر در ازای فلان چیز، این حرام نیست و جایز است، اما با این کار در واقع اجر و ثواب خویش را نزد الله متعال کم کرده است.
در کتاب « کشاف القناع » (۲/۸۶) آمده : «گرفتن دستمزد برای شستن میت و تکفین و حمل و دفن آن مکروه است، و امام احمد گرفتن پول توسط غسال و قبر کن بابت کارشان را مکروه دانسته مگر آنکه محتاج باشند، که در آنصورت از بیت المال به او پول داده می شود، اگر (از بیت المال) مقدور نبود، به اندازه کارش به او داده شود».
ازشیخ ابن عثیمین سوال شد : آیا گرفتن اجرت در مقابل غسل و تکفین جنازه جایز است؟
جواب فرمودند : «اگر این اجرت بدون شرط (اولیه) بوده باشد، شکی در جواز آن نیست و ایرادی ندارد، زیرا این پول؛ پاداشی برای این غسال و تکفین کننده بابت کارش است، و پیامبر علیه الصلاه والسلام فرمودند : «مَنْ صنَع إِلَیْکُمْ معْرُوفاً فَکَافِئُوهُ». یعنی : « کسی که در حق شما نیکی انجام داد، او را پاداش دهید». حدیث صحیح است؛ ابوداود (۱۶۷۲) و نسائی (۲۵۶۶).
اما اگر این اجرت قبلا شرط شده باشد، بدون شک این موجب کاهش ثواب غسال و تکفین کننده می شود، زیرا شخص غسل دهنده و تکفین کننده میت اجر بزرگی می برند؛ چرا که شستن و تکفین میت فرض کفایی هستند؛ و لذا اجر و ثواب فرض کفایه به غسال و تکفینن کننده می رسد، اما اگر بابت کارش اجرت درخواست کند، در واقع ثواب کارش کاهش می یابد، هرچند اگر پولی درخواست کند ایرادی بر آن نیست؛ زیرا این پول در مقابل کاری است که برای دیگران انجام داده است، و جایز است برای هر کاری که برای دیگران انجام شود اجرت طلب نمود، همانگونه که گرفتن اجرت در برابر آموزش قرآن جایز است». « فتاوی نور علی الدرب » (۷/۳۶).
همچنین از علمای هیئت دائمی افتاء سوال شد : حکم گرفتن پول بابت شستن میت چیست؟ چه این دستمزد از اول شرط شده باشد یا خیر؟
پاسخ دادند : «جایز است، ولی بهتر آنست که در صورت امکان کارش را از باب تبرع انجام دهد».
« فتاوی اللجنه الدائمه » (۱۵/۱۱۲) .
شیخ عبد العزیز بن عبد الله بن باز .. شیخ عبد الرزاق عفیفی .. شیخ عبد الله بن غدیان ..شیخ عبد الله بن قعود.
غسل برمرده شوی:
آیا بر مرده شوی بعد از انجام غسل میت غسل واجب میگردد یا خیر ؟
بر خی از علمآ ء بدین نظر اند که بر مرده شوی به اساس حدیثی «وَمَنْ غَسَّلَ میتاً فَلْیغتسلْ ومن حَمَلَهُ فَلْیتَوَضَّأْ».(هر کس مردهای را غسل دهد باید غسل نماید، و هر کس او را حمل نماید باید وضو بگیرد).
بسیاری از علماء سند این حدیث را ضعیف دانستهاند، و برخی هم اسناد آنرا صحیح دانستهاند، و دستهای دیگر در متن آن توقف نمودهاند و گفتهاند: موجبی برای غسل کردن وجود ندارد، چون غسل دهنده با چیزی برخورد نکرده است که موجِبِ غسل باشد، و به همین سبب در حدیث مذکور تردید نمودهاند، اما آنهایی که آنرا صحیح پنداشتهاند حکم آن را بر استحباب حمل کردهاند و گفتهاند غسل کردن برای کسی که مردهای را غسل دهد مستحب است، بعضی از علماء وضو برابر غسل دهنده واجب دانسته به شرطی غُسل نکرده باشد، گفتهاند:
غسل کردن سنّت مؤکّده است، ولی اگر غسل ننماید وضوء بر او واجب است، و این کمترین چیزی است که بر او واجب میگردد.
کفــن مُـرده :
لازم است که کفن مرده از مال خاص آن که حق غیر به آن تعلق نداشته باشد داده شود واگر مال خاص نداشت کفن وى بالاى کسانى لازم است که در زندگى نفقه بالاى او لازم بود واگر مرده اقارب نداشت کفن او از مال بیت المال داده شود واگر بیت المال هم نبود بالاى سایر مسلمانان فرض کفائى است تا مرده را کفن وهم مصارف مقبره ودفن اورا بپردازند ، بهتر است براى مرده کفن سفید پوشانده شود.
در حدیث شریف آمده است : « لبسوا البیاض فا نهما اطیب واطهر وکفنوا فیها موتاکم » ( لباس هاى سفید بپوشید ، چون بهتراست وپاک تراست ومردگان خود را در آن ها کفن کنید ) براى مر د سنت است که سه جامه ازار ، قمیص وقدیفه داده شود وبه دو جامه هم اکتفا ء درست است.
براى زن ودختر سنت است پنچ جامه داده شود که عبارت است :
۱- ازار از سر تا پای مانند مرد .
۲- لفافه که از ازار کرده چهار آر دراز باشد .
۳- قمیص بدون آستین وبدون بند های پای مانند مرد .
۴-سینه بند از زیر بغل تا زانو اگر زیاد باشد خوب ورنه تا ناف هم صحیح است وپهنی اش آنقدر باشد که بسته شود .
۵-سر بند یعنی سر پیچک سه دست دراز باشد غرض آنکه زن مانند کفن مرد در سه میباشد البته دو زیادی میباشد یعنی سینه بند وسر بند یعنی سر پیچک .
نباید فراموش کرد که در صورت ضرورت میتوان به سه جامه هم اکتفا ء نموده ، طوریکه برخی علماء میفرمایند که : در حال اشد ضرورت تنها پوشیدن عورت اگرچه به خس وخاشاک هم باشد کفایت میکند.
تبصره:
کفن مسنون مرده به سه قسم است .
ٳزار : ( از فرق سر تا به قدم ) .
پیراهن یا قمیص: ( بدون استین وجیب وبدون تکمه ازابتداى گردن تا قدم )
لفـافـه : ( که تمام بدن را میپوشاند و کمى از ازار درازتر میباشد تا امکان بسته شدن آن بلند تراز سر وپائین تراز پا موجود باشد.
یادداشت توضیحی :
طوریکه در فوق یاد اور شدیم ، مستحب است، که کفن میت باید سفید باشد زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم بدان ارشاد فرموده اند:«الْبَسُوا مِنْ ثِیَابِکُمْ الْبَیَاضَ فَإِنَّهَا مِنْ خَیْرِ ثِیَابِکُمْ وَکَفِّنُوا فِیهَا مَوْتَاکُمْ».(لباس سفید بپوشید. زیرا لباس سفید بهترین لباس شما است و مردگانتان را نیز در پارچه سفید کفن کنید). ( ابوداود، ترمذی، ابن ماجه، بیهقی، احمد)
همچنان کفن را سه بار، مواد خوشبو بزنند. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:«اذا جمرتم المیت فاجمروا ثلاثاً».(هرگاه میت را مواد خوشبو زدید، سه بار بزنید). ( احمد، ابن ابی شیبه، ابن حبان، حاکم، بیهقی و حدیث صحیح است.)
– نباید برای کفن تکه قیمتی و همچنین بیشتر از سه قطعه جایز نیست. زیرا این کار، خلاف سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و تضییع مال است و شریعت از اسراف، منع کرده است. بخصوص اگر زندگان به آن ضرورت داشته باشند. رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید:«إِنَّ اللَّهَ کَرِهَ لَکُمْ ثَلاَثًا قِیلَ وَقَالَ وَإِضَاعَهَ الْمَالِ وَکَثْرَهَ السُّؤَالِ».(خداوند سه چیز را برای شما حرام کرده است: بحث و جدل، ضایع کردن مال و به کثرت سوال کردن را).( بخاری و مسلم )
خواننده محترم !
برای خود کفن تیار کردن مکروه نیست ولی نباید فراموش کرد که برای خود قبر تیار کردن قبل از مرگ مکروه میباشد ،( حکم تفصیلی آن بعدآ بیان میگردد).
بخاطر تبرک شستن کفن ویا هم تر کردن کفن با آب زمزم باعث علی البرکت کفن میشود .
کفن دادن مُرده:
هنگامیکه میخو اهید مُرده را بعد از غسل ، در کفن بگذارید اورا به پهلوى چپ مى اندازیم ،
اگر بیم آن بود که کفن از بالاى متوفى پس شود ، میتوانند تارى را بر بالاى کفن از بالا وپایان بسته کنند.
ترتیب پوشاندن کفن زن:
براى زن ها او ل پیراهـن بعد از آن مــوهاى او دو دسته شود که به سینه راست وچپ وى انداخته میشود بعدٱ قدیفه بالاى سر او انداخته میشود که طرف راست آنرا به زیر بغل چپ وطرف چپ بزیر بغل راست نهاده وبعدٱ خـرقه را بالاى آن بسته نمایند بعد از آن ازار ودر اخیر لفافه را بروى بپوشانند اگر خوف پراگنده شدن کفن بود بالا وپائین کفن را بسته نمایند.
ترتیب پوشاندن کفن مرد:
او ل پیراهـن بعد از آن ازار وبعد از آن لفافه پو شانیده میشود. کفن زن : علاوه بر سه لباس
فوق یک چادر بر موهاى زن میبندند این چادر موازى بطول موهاى او است که اویزان مى شود ویک لباسى که بر سینه او زیر بغل تا زیر زانوى او نیز مى افزایند ، مو هاى زن را پیش از کفن شدن بدو گیسو میبافند.
آیا تکفین میّت در غیر لباس سفید جائز است؟
در جواب باید گفت : بلی جائز است. شرع اسلامی در مورد کدام ممانعت نمی بیند . ولی استفاده کردن از تکه سفید برای کفن مستحب میباشد. طوریکه قبلآ گفتیم درحدیثی از ابیداود روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است: «البسوا منْ ثیابکُم البیاض فإنَّها من خَیرِ ثِیابکم وَکَفِّنوا فیها موتاکُم» (اخراج ابوداود (۴/۱۷۶) و ترمذی (۲/۱۳۲) لباسهای سفیدتان را بپوشید که از بهترین لباسهای شما است، و مردههایتان را در آن کفن نمائید.
حکم تابوت :
گذاشتن جنازه مسلمان داخل تابوت و دفن او به همراه آن در درون قبر جایز نیست، زیرا سنت مسلمانان از زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم تاکنون بر آن بوده که جنازه را پس از غسل، و تکفین وی در سه پارچه سفید، در درون قبری – بصورت لحد یا شق (لحد به معنی حفر در پهنای قبر در جهت قبله، و شق بمعنی ضریح یعنی حفر در جهت پایین مانند نهر) – دفن می کردند بدون آنکه جنازه را داخل محفظه ای شبیه تابوت کنند، و این از رسوم و سنت کفار است که جنازه را داخل تابوت می گذارند، و برای مسلمانان جایز نیست که از رسوم کفار تقلید کنند، زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند :«من تشبه بقوم فهو منهم» رواه أحمد وغیره بسند جید. یعنی : «کسی که از گروهی تقلید کرد از جمله ی آنها است».
بنابراین گذاشتن میت در تابوت جایز نیست.
و عایشه رضی الله عنها می گوید: « إن رسول الله صلی الله علیه وسلم کفن فی ثلاثه أثواب یمانیه بیض سحولیه، من کرسف، لیس فیهن قمیص، ولا عمامه» بیهقی (۳ / ۳۹۹) وأحمد (۲۳۱، ۲۶۴).
یعنی: رسول خدا صلی الله علیه وسلم را در سه پارچه یمنی سفید و کتانی ، کفن کردیم که در آنها پیراهن و عمامه وجود نداشت.
و از ابن عباس رضی الله عنه روایت است که گفت : « دخل قبر النبی صلی الله علیه وسلم العباس و علی و الفضل و سوی لحده رجل من الانصار و هو الذی سوی لحود قبور الشهداء یوم البدر».
یعنی: عباس ، علی و فضل در قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم داخل شدند. مردی از انصار لحد قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم را آماده کرد. او همان کسی بود که لحد قبرهای شهدای بدر را در روز بدر آماده کرده بود. طحاوی در «مشکل الآثار»، وابن الجارود (۲۶۸) وابن حبان (۲۱۶۱).
امام نووی در المجموع می گوید: «علما بر این اجماع دارند که هم لحد و هم راست گور هر دو مشروع هستند. با این تفاوت که در زمین سخت که در آن خطر ریزش وجود ندارد لحد و در غیر اینصورت راست گور بهتر است».
در فتوای هیئت دائمی افتاء آمده : «گذاشتن جنازه داخل تابوت در عهد رسول خدا صلی الله علیه وسلم و عهد صحابه رضی الله عنهم و در عهد خیروالقرون که بر منهج صحابه بودند رسم نبوده است، و بنابراین گذاشتن میت داخل تابوت مکروه است، حال چه زمین (قبر) سخت و سفت باشد یا نرم و سست یا تر و مرطوب باشد، و اگر متوفی وصیت کرده باشد که وی را داخل تابوت بگذارند نباید وصیتش تنفیذ گردد، تنها شافعیه گفتند : اگر زمین قبر نرم وسست یا مرطوب باشد جایز است در تابوت دفن شود، ولی اگر زمین سفت و سخت باشد وصیت متوفی تنفیذ نمی گردد مگر در حالت زمین نرم». “فتاوی اللجنه الدائمه” (۲/۳۱۲).
و در کتاب “دائره المعارف فقهی” آمده : «دفن میت در تابوت به اجماع (مذاهب) مکروه است، زیرا اینکار بدعت است، و اگر کسی به آن وصیت کند تنفیذ نمی شود، و اما اگر مصلحتی در آن باشد مکروه نیست، مثلا میت سوخته (و بر اثر آن متلاشی شده) باشد و نیاز باشد که جسدش در تابوت گذاشته شود».
سر جنازی :
در این اواخر دیده میشود که بالای جنازه سر جنازی که مزین به آیات قرآنی میباشد ، پهن میکنند ، قابل تذکر است که این سر جنازی جز کفن محسوب نمیگردد ودر استعمال آن هم کدام حرج نمیباشد .
یادداشت ضروری :
قابل توجه است که استعمال عطر وخوشبوی کفن ومیت از اعمال مسنونه بوده ولی در برخی از اوقات ودیده میشود که تعدادی از مردم در کفن هم عطر میزنند وهم پنبه عطر آلود را در گوش مرده میگذارند ، این رسم بدون دلیل جهالت است وکدام چیزی که در شرعیت آمده است ازآن نباید به امور اضافی اقدام نمایم .
تعجیل ومعطلی در دفن میت:
واقعیت آمر اینست که در شرع اسلامی هیچ نصی ( از قرآن عظیم الشان واحادیثی صحیحی نبوی ) وارد نشده است که در آن مدت زمان مشخصی را برای دفن میت ، تکفین وتدفین جنازه تعیین نموده باشند،بنابراین نمی توان مشخصآ گفت که تا چه اندازه تــأخیر در دفن جنازه جایز است.
اما آنچه که از نصوص احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم در می یابیم اینست که باید در تدفین میت تا حد ممکن باید شتاب صورت گیرد، طوریکه در حدیثی میخوانیم :«أَسْرِعُوا بِالْجِنَازَهِ فَإِنْ تَکُ صَالِحَهً فَخَیْرٌ تُقَدِّ مُونَهَا وَإِنْ تَکُن سِوَی ذَلِکَ فَشَرٌّ تَضَعُونَهُ عَنْ رِقَابِکُمْ». بخاری و مسلم و اصحاب سنن.
یعنی: جنازه را با شتاب، به طرف گورستان ببرید. اگر نیکوکار باشد، او را به سوی خیر و برکت پیش می برید وگرنه شری را از دوش خود پایین می گذارید.
و از این حدیث این حکم را هم میتوانیم در یابیم که : در هنگام حمل میت به طرف قبرستان نیز شتاب کردن مستحب است، یعنی آرام آرام رفتن سنت نیست، بلکه شتاب در رفتن سنت است، البته نه شتابی که موجب سختی گردد.
پیامبر صلی الله علیه وسلم با صرحت تام میفرماید :« لاینبغی لجیفه أن تجس بین ظهرانی أهله »
( روایت از ابوداود ۲۷۴۷ وبیهقى ) (نباید جنازه میت میان خانواده اش باقى بماند ، ویا در تدفین آن تاخیر صورت گیرد .).
همچنان در حدیث دیگری پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید : « ثلاث لا توخرهن … »
( اخرج بخارى در کتاب الکبیر ، وأحمد وترمذى وابن ماجه باسند صحیح ) ( سه چیزرا به تاخیر نیاندازید ، وجنازه را از جمله همین سه چیز ذکر کرده است.).
شیخ البانی رحمه الله در « کتاب الجنائز» خود می نویسد: «شتاب در انتقال جنازه، برای تکفین و تدفین، واجب است. البته شتابی که با دویدن همراه نباشد و در این خصوص، احادیثی نیز آمده است: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هنگامی که جنازه آماده می شود و مردم او را روی شانه های خود حمل می کنند ، اگر انسان نیکوکاری باشد می گوید: «قدمونی» مرا زودتر ببرید.
و اگر انسان بد کاری باشد می گوید: وای بر من ، مرا کجا می برید؟ این صدا را جز انسان، هر موجود زنده ای می شنود. و اگر انسان، آن را می شنید، بیهوش میشد و به زمین می افتاد.
( بخاری، نسائی، بیهقی و احمد. ).
عبدالرحمن بن جوشن می گوید:
در تشییع جنازه عبدالرحمن بن سمره، شرکت داشتم تعدادی از غلامانش، پیشاپیش جنازه. آرام راه می رفتند، و میگفتند: آرام ، آرام حرکت کنید. خداوند به شما برکت بدهد. سپس ابوبکررضی الله عنه در یکی از کوچه های مدینه به آنها رسید و سوار بر قاطر آنها را دنبال کرد و با شلاق آنها را زد و گفت: زود بروید، سوگند به خدا در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم میت را چنان با شتاب می بردیم که گوئی می دویدیم. (ابی داود، نسائی، طحاوی و حاکم. و حاکم آن را صحیح دانسته است و ذهبی با او موافقت نموده است).
امام نووی می گوید:
شتاب روی در تشییع جنازه مستحب است (المجموع). بنده می گویم: چون رسول الله صلی الله علیه وسلم امر نموده اند، پس شتاب واجب است.
ابن قیم می گوید: اینکه مردم جنازه را آرام ، آرام تشییع می کنند مخالف با سنت رسول الله و موافق با روش یهودیان است.(زاد العماد)» به فتوای (۱۵۹۶) مراجعه کنید.
اما آنچه را که بعضی از مردم در مورد جنازه ی خود انجام می دهند و آنرا یک یا دو روز و یا حتی بیشتر نگه می دارند، عمل آنها اشتباه است و با سنت نبوی صلی الله علیه وسلم سازگار نیست. علامه ابن عثیمین رحمه الله در این باره می گوید:
«من به این مناسبت می خواهم در مورد چیزی تذکر دهم که مردم آنرا بوجود آورده اند و آن: تأخیر دفن میت می باشد تا آنکه خانواده و بستگان و دوستانش از جاهای دور برسند، چه بسا (جنازه به این خاطر) یک یا دو روز باقی می ماند در حالیکه هنوز تجهیز نشده است و این خطا و اشتباه است، چرا که اگر میت مؤمن باشد، پس محبوب ترین چیز نزد وی این است تا به آنچه را که خداوند به وی وعده داده برسد، و لذا اگر مردی فوت کند و شخص صالحی باشد؛ نفسش می گوید: مرا ببرید مرا ببرید، لذا آنچه که بر خانواده ی میت واجب است؛ اینست تا در تجهیز و نماز خواندن بر او و تدفینش (هرچه زودتر) مبادرت ورزند، البته ایرادی ندارد یک یا دو ساعت یا مدت مشابهی منتظر بود تا کسانی که بر سر جنازه حاضر نشده اند برسند، اما به فرض که بستگان جنازه نتوانستند بر سر او حاضر شوند در اینحالت نیز ایرادی ندارد تا آنهایی (که نرسیده اند) به قبرستان رفته و بر قبرش نماز بخوانند، چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد زنی که مسجد را نظافت می کرد و در شبی فوت می کند و صحابه رضی الله عنهم دوست نداشتند (تا مزاحم پیامبر صلی الله علیه وسلم شوند) و وی را با خبر نمی کنند، هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد آن زن از آنها پرسید، به وی گفتند: او مرده است، و ایشان فرمود: (چرا شما مرا آگاه نکردید؟) سپس فرمود: مرا نزد قبر او ببرید آنها نیز وی را نزد قبر آن زن بردند و پیامبر صلی الله علیه وسلم بر قبر او نماز خواند. بنابراین بستگان و دوستان (میت) هرگاه به نماز جنازه نرسیدند می توانند بعد از دفن بر قبر او نماز بخوانند، هرچند که مدت زمان زیادی از از دفن گذشته باشد». « فتاوی نور علی الدرب».
توجه: منبع حدیث مورد استناد شیخ: مسلم (۹۵۶) و بیهقی و نسائی با سند صحیح و نسائی آنرا بطور مختصر روایت کرده است.
یادداشت:
خواندن نماز در قبرستان یا مقبره و یا رو به قبر حرام است و اگر کسی در چنین جاهایی نماز بخواند باید نمازخویش را از سر تکرار کند، اما خواندن نماز جنازه در حالتی که افرادی موفق نشده اند که در مسجد یا خارج قبرستان بر وی نماز بخوانند، جایز است. (و این رأی امام ابن حزم در « کتاب الجنائز البانی»، و ابن باز در « فتاوی اللجنه الدائمه ۸/۳۹۲ » و ابن عثیمین در «مجموع فتاوی – کتاب الجنائز، سوال ۸۲۱ ). (۴۴۱۰) و (۲۸۲۴).
و باز شیخ ابن عثیمین می گوید: «و اگر فرض شود که تاخیر در تدفین میت چند ساعتِ مختصر باشد تا مردم (برای نماز و تشیع جنازه) جمع شوند، مثلا مردم در نماز ظهر زیاد نیستند چون هر یک در سر کار خود هستند ولی در نماز عصر زیاد می شوند، در این حالت می توان با این قضیه (تاخیر) تسامح کرد، اما ماندن یک یا دو و یا سه روز اشتباه و غلط است». « لقاء الباب المفتوح» (۲۰۲/ ۱۳).
یادداشت:
دفن میت در شرایط زیر جایز نیست (مگر آنکه ضرورتی وجود داشته باشد):
الف- دفن در اوقات سه گانه:
از عقبه بن عامر رضی الله عنه روایت است: (ثلاث ساعات کان رسول الله صلی الله علیه وسلم ینهانا أن نصلی فیهن، أو أن نقبر فیهن موتانا، حین تطلع الشمس بازغه حتی ترتفع، و حین یقوم قائم الظهیره حتی تمیل الشمس، و حین تضیف الشمس للغروب حتی تغرب) «سه وقت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم ما را نهی میکرد که در آن اوقات نماز بخوانیم یا مردههایمان را دفن کنیم، هنگامی که آفتاب طلوع میکند تا وقتی که بلند شود، و وقتی که نیمه روز (ظهر) میشود تا هنگامیکه آفتاب زوال کند، و وقتی که آفتاب به غروب نزدیک میشود تا آنکه غروب کند».
مسلم (۸۳۱).
حدیث مذکور به صراحت دال بر ممنوعیت دفن در اوقات سه گانه است. ابن حزم در «محلی» نیز چنین فتوا داده است.
واقعیت این است که حدیث، دیدگاه امام احمد را که دفن در اوقات سه گانه را مکروه می داند، تایید می کند.
ب- دفن در شب:
دفن میت در شب در صورتیکه نیازی نباشد منع گردیده است:
در حدیثی که از جابر رضی الله عنه روایت گردیده است آمده است :
«أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه وسلم خَطَبَ یَوْمًا فَذَکَرَ رَجُلاً مِنْ أَصْحَابِهِ قُبِضَ فَکُفِّنَ فِی کَفَن غَیْرِ طَائِل وَقُبِرَ لَیْلاً فَزَجَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم أَنْ یُقْبَرَ الرَّجُلُ بِاللَّیْلِ حَتَّی یُصَلَّی عَلَیْهِ إِلاَّ أَنْ یضْطَرَّ إِنْسَانٌ إِلَی ذَلِکَ». مسلم.
ترجمه: رسول الله صلی الله علیه وسلم در سخنی پیرامون یکی از اصحاب که در شب فوت کرده و در کفنی ناتمام کفن شده بود از این که میت در شب دفن شود، نهی نمود. مگر اینکه نیاز شدید به این کار باشد.
دلیل ممنوع بودن دفن میت در شب، شاید این باشد که ممکن است تعداد نمازگزاران در شب کم باشد. به همین خاطر فرمود: «حتی یصلی علیه» تا نمازگزاران بیشتری بتوانند در نماز جنازه شرکت کنند. این حدیث از دفن میت در شب منع می کند و مذهب امام احمد نیز طبق روایتی همین است، چنان که وی در «الانصاف» روایت می کند: «لا یفعله الا لضروره» یعنی میت در شب، دفن نشود مگر در صورت نیاز شدید. و در روایتی دیگر می گوید: دفن کردن در شب مکروه است.
اگر ضرورت ایجاب کند، میتوان مرده را شبانه دفن کرد، و میتوان برای تسهیل عمل دفن از چراغ استفاده کرد : به دلیل حدیث ابن عباس : « أن رسول صلی الله علیه وسلم أدخل رجلا قبره لیلا، و أسرج فی قبره» «پیامبر صلی الله علیه وسلم مردی را در شب دفن کرد و (برای تسهیل عمل دفن) داخل قبرش، از چراغ استفاده کرد».ترمذی (۱۰۶۳).
نماز جنازه
جنازه کلمــﮥ عربی است که به کسر جیم به معنی مُرده وبفتح جیم بمعنی تخت که مُرده را بر وی برمیدارند یا عکس آن باشد یا بالکسر تخت با مرده وهر که اورا مشایعت کند .
نمازجنازه بالای هر مسلمانیکه از میت(مرده) خبر باشد فرض کـفایه است و اګـر از جمله انها چند نفری این نماز را ادا نماید ذمه فرض خلاص میشود و اګر هیچ کس به نماز حاضر نشد همه ګناه ګار میباشد .
مفهوم کلی که در نماز جنازه وجود دارد همانا دعا بر میت میباشد واز همین سبب درین نماز قرائت، رکوع ،سجده وغیره مثلیکه در دیګر نماز ها است در نماز جنازه نیست.
سنت است که ، هنگام خواندن نماز جنازه ، امام برای مرد در قسمت سر و برای زن در وسط جنازه ایستاده شود .
همچنان سنت است که امام در پیش روی مقتدی ها ایستاده شود ، ولی اگر محل جنازه ضیق باشد ، مقتدیان میتوانند در کنار امام هم ایستاده شوند .
سنت است که ، هنگام خواندن نماز جنازه ، امام برای مرد در قسمت سر و برای زن در وسط جنازه ایستاده شود.
وقت نماز جنازه:
در مراقی الفلاح صفحه (۳۲۴ ) مینویسد : همانطوریکه برای پنچ وقت نماز وقت معینی در شرع اسلامی تعین گردیده است برای نماز جنازه وقت معینی مقرر نگردیده است .
درشامی مینویسد :
بعد از نماز صبح تا آفتاب بر آمدن وبعد از نماز عصر تا غروب آفتاب نفل وسنت خواندن منع است ولی خواندان نماز جنازه در این وقت بل کراهیت درست است .
همچنان در شامی در صفحه ۳۴۱ وصحفه ۳۴۴ جلد اول عالمگری ، در مختار شامی در این مورد می افزاید :
در وقت طلوع الشمس زوال ودر ظهر ودر حین بر امدن آفتاب مانند نماز های دیگر نماز جنازه هم جائز نیست وقت طلوع از طرف بالای آفتاب شروع شود تا که آفتاب مکمل طلوع ننماید یعنی تا وقت چشم انسان در آن کار نکند ووقت غروب آفتاب آنکه رنگش زرد شود ازآن جا شروع شده یعنی نظر آنرا دیده تواند تا که آفتاب پت نشده باشد .
خلاصه:
نماز جنازه علاوه از این هرسه وقت طلوع زوال غروب در دیگر وقتها بلا کراهیت کرده شود جائز است ودر آن هر سه وقت در صورت جائز است که نماز جنازه خاص در همان وقت ها آمده باشد .
هــدف نمازه جنازه:
طوریکه در فوق یاد آور شدیم : بر پا گردیدن نماز جنازه خاص الخاص بخاطر دعا برای میت میباشد ، در حدیثی از ابو هریره ( رض ) روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید :
« إذا صلیتم علی المیت فا خلصوا له الدعا ء » ( ابو داود ، کتاب الجنائز ، باب الدعا للمیت شماره : ۳۱۹۹ ) « زمانیکه بر میت نماز خواندید ( یعنی دعا کردید ) خالصانه برایش دعا کنید .»
طوریکه یاد اور شدیم ، نمازجنازه رکوع ، سجده و تشهد ندارد و تنها، چهار تکبیر با تکبیر تحرم و چند ذکر و دعاست.
بدین ترتیب که نمازگزار با نیت و گفتن «الله اکبر» یعنی تکبیر تحریمه، نماز را شروع میکند.
بعد از تکبیر اول سورﮤ فاتحه خوانده میشود.
بعد از تکبیر دوم درود بر پیامبراسلام محمد مصطفی فرستاده میشود. « اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد … تا اخیر … خدایا درود فرست بر محمّد و آل محمّد.
و بعد از تکبیر سوم برای میت دعا خوانده میشود. برای میتی که طفل نابالغ باشد، برای پدر و مادر وی طلب رحمت و مغفرت میشود و بعد از تکبیر چهارم سلام داده میشود.
شروط فرض شدن جنازه:
برای فرض شدن نماز جنازه همان شرطهای است که در دیگر نماز ها است یعنی قدرت بلوغ اسلام البته درنماز جنازه یک شرط اضافه میباشد آنکه از مرده او خبر نباشد ومعذور باشد پس نماز جنازه بر او فرض نیست .
قیام شروط نمـاز جنازه:
شروط نماز جنازه عبارت اند از :
۱– مسلمان بودن مُرده .
۲ – پاک بودن مُرده که قبل از دادن غسل نماز جنازه مُرده صحت ندارد.( شهید البته از این حکم مثتنى است. ).
۳– پیش روى امام قرار داشتن مُرده . اگر مُرده پشت سر بود نماز جنازه آن در ست نیست.
۴– حاضر بودن مُرده است .
۵– قرار داشتن مُرده بر زمین اگرمُرده بالاى شانه هاى مردم ویا بالاى چیز دیگر بار بود نماز آن درست نیست واما شرط هائی که تعلق به نماز گزار دارد همان شرط هاى نماز است از قبیل نیت ، طهارت ستر عورت وغیره .
تـرتـیـب نماز جنازه
طوریکه در فوق یاد اور شدیم امام در برابر سینه مرده ایستاده میشود وصفوف را برابر میکنند
بهتر است صفها سه ، پنج ویا هفت باشد یعنى تاق باشد اگر از هفت صف هم تجاوز کرد ضرورت به جفت ویا تاق بودن صف ها نیست .
امام به جهـر ومقتدى ها به خفیه تکبیر میگویند دستها را تا شانه ها ویا نرمى گوشها بلند میکنند ودست ها را طور ی که در نماز بسته میکردند آنرا بسته کنند وامام ومقتدى ها « سبحانک اللهم » را تا اخیر میخوانند بعدٱ امام به جهر ومقتدى ها به آهسته گى تکبیر میگویند در حالیکه دستهارا بلند نمیکنند درود شریف را میخوانند ، بعد از آن امام به جهر ومقتدى ها به آهسته گى تکبیرمیگویند که براى مرد بالغ وزن بالغ این دعا را میخوانند :
« اللهم اغفر لحینا ومیتنا وشاهد نا وغائبنا وصغیرنا وکبیر نا وذکرنا وانثانا اللهم من احیته منا فاحیه على الاسلام ومن توفیته منا فتوفه على الایمان »
« بار خدایا زنده ومرده مارا وحاضر وغائب مارا وکوچک مارا ومرد وزن مار بیامرز با رخدایا هر که را زنده نموده اى از ما پس زنده نگهدار اورا بر اسلام وهر که را از ما فوت ساخته اى پس او را بر ایمان فوت کن.»
واگر مرده طفل صغیر باشد این دعا خواده میشود :
« اللهم اجعلهُ لنا فرطٱ واجعلهُ لنا اجرٱ وذخر ا واجعلهُ لنا شافعٱ ومُشفعٱ » ( بار خدا او را براى ما توشه آخرت بگردان توشه از پیش فرستاده شده واورا براى ما اجر وذخیره گردان ، اورا براى ما شفیع ومقبول الشفاعه بگردان . )
واگر مرده دختر صغیره باشد این دعا خوانده میشود :
« اللهم اجعلها لنا فرطٱ واجعلها لنا اجرٱ وذخرٱ واجعلها لنا شافعه ومشفعه » بعد از آن امام به جهر ومقتدیان به آهسته گى تکبیر میگویند ومرده را چهار نفرى توسط چار پائى بر میدارند ودر راه در حالی که سرش طرف پیش باشد کمى تیز تر طرف قبر میبرند لازم است مردم عقب جنازه بروند .
مرده را بدون ضرورت به حیوان بار کردن ویا اورا دو نفر برداشتن مکروه است وطریقه برداشتن طفل شیر خوار یا کمى بزرگتر از آن به این طور بوده که یک نفر ، آنرا بر میدارد که سرش بطرف دست راست بردارنده باشد.
تجدید نماز جنازه:
در این اواخر رسم طوری شده که زمانیکه جنازه را ازیک ولایت به ولایت دیگر ویا هم از خارج کشور به داخل کشور منتقل می نمایند ،در حالیکه جنازه متوفی در محل اولی بر میت خوانده شده ، ولی مسلمانان یکبار دیگر به تجدید جنازه اقدام مینمایند .
در امداد الاحکام صفحه ۷۳۵ جلد اول خواندن دوباره وتجدید نمازه جنازه را امر بدعت ومکروه تحریمی محسوب نموده اند . ولی اگر وارث میت در جنازه اولی حضور نداشته باشد ویا هم بدون اجازه او نماز جنازه بجاءآمده باشد، در این صورت خواندان نماز دوباره جنازه وتجدید آن ممانعت ندارد .
جـنازه غایــبانه
همانطوریکه در فوق خدمت خوانندگان بعرض رسانیدم ، برای ادای نماز جنازه حاضر بودن میت لازم است، ولی اگر احیانآ ، مرده بدون نماز جنازه دفن شده باشد، در این صورت تا سپری شدن وقت محدودی بر روی قبرش نیز می توان نماز جنازه را ادا نمود.
ولی باید گفت که بنزد علمای احناف خواندن نماز جنازه غائباً نزد روا نمی باشد .
و فی عمده القاری:
قد مات من الصحابه خلق کثیر و هم غائبون عنه، و سمع بهم، فلم یصل علیهم، إلا غائبا واحداً و رد أنه طویت له الارض حتی حضره. (عمده القاری، کتاب الجنائز، باب الرجل ینعی إلی أهل المیت بنفسه: ۸/ ۲۲ )
لم یکن من هدیه صلی الله علیه وسلم الصلاه علی کل میت غائب، فقد مات خلق کثیر من المسلمین وهم غیّب، فلم یصل علیهم. (زادالمعاد فی هدی خیرالعباد لابن القیم، فصل فی هدیه صلی الله علیه وسلم فی الصلاه علی الغائب .).
و فی الدرالمختار: (و إن دفن) و أهل التراب (بغیر صلاه أو بها بلاغسل أو ممن لا ولایه له (صلی علی قبره) إستحسانا (ما لم یغلب علی الظن تفسخه) من غیرتقدیر، هوالاصح. (الدرمع ردالمختار:۲/ ۲۲۴ ).
نظریات علماء در مورد جنازه غایبانه:
علمای مذاهب اربعه در مورد جواز نماز جنازه بر غائب سه قول مختلف دارند:
قول اول:
امام شافعی وامام احمد بدین نظر است که : نماز جنازه بر غائب در شرع جایز بوده ، وانها بر خواندن نماز جنازه توسط پیامبر صلی الله علیه وسلم بر نجاشی استناد مینمایند .
چنانکه مسلم در صحیح خود از ابوهریره رضی الله عنه روایت کرده که گفت:عن ابی هریره: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم نَعَی النَّجَاشِیَّ فِی الْیَوْمِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ خَرَجَ إِلَی الْمُصَلَّی فَصَفَّ بِهِمْ وَکَبَّرَ أَرْبَعًا». مسلم (۹۵۱).
یعنی: رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی (پادشاه حبشه) را که در سرزمین حبشه فوت کرده بود، اعلام نمود و به مصلی رفت و مسلمانان صف بستند و ایشان چهار تکبیر گفت (نماز جنازه خواند).
قول دوم:
امام ابو حنیفه وامام مالک میگویند نماز جنازه بر غائب بصورت مطلق جایز نیست، و آنها استدلال میاورند که نماز جنازه پیامبر صلی الله علیه وسلم بر نجاشی خواند ، تنها خاص او بوده است، ولی برای دیگران در هیچ صورت صحیح ودرست نیست.
از جانب دیگر در ( امداد الاحکام در صفحه ۷۳۵ جلد اول با تمام صراحت ووضاحت بیان گردیده است) که : « در فقهی حنفی برای صحت نماز جنازه شرط آنست که مرده باید روبرو موجود باشد بدون حضور جنازه میت نماز جنازه برآن صحیح نیست » در فقه حنفی گفته شده است که بصورت مطلق برای خواندان نماز جنازه غائبانه گنجایشی موجود نمی باشد ، بنآ حنفی مذهبان از اشتراک در نماز جنازه غائبانه جدآ احتراز نمایند . ( تفصل موضوع مراجعه شود به صفحه ۲۲۷ رساله احکام میت از شیخ الاسلام مولانامفتی رفیع عثمانی مترجم مولانا نصر الله فیضانی )
قول سوم:
قول سوم شامل علمای چون شیخ الاسلام ابن تیمیه وشیخ ابن عثیمین وشیخ ناصر الدین البانی وغیره علماء میگردد.
شیخ الاسلام ابن تیمیه می گوید:
اگر مسلمانی، در شهری فوت کرد و کسی بر او نماز جنازه نخواند، غائبانه بر او نماز جنازه خوانده شود، همانطور که رسول الله صلی الله علیه وسلم بر نجاشی که در میان کفار فوت کرد و کسی بر او نماز نخواند، غائبانه نماز خواند.
اما اگر شخصی در جائی فوت کرده، و افرادی بر او نماز جنازه خواندند، بر چنین شخصی ، غائبانه نماز جنازه خوانده نشود. زیرا با نماز خواندن تعدادی از مسلمانان فرض از بقیه، ساقط می گردد. و از رسول خدا صلی الله علیه وسلم خواندن نماز جنازه و ترک آن هر دو به ثبوت رسیده است. لذا هر یک از آنها در جای خود قابل عمل میباشد.
شیخ ناصرالدین البانی در »کتاب الجنائز» می نویسد:
« و همین قول (سوم) را بعضی از محققین شوافع پذیرفته اند. چنانکه خطابی در «معالم السنن» می گوید:
نجاشی مرد مسلمانی بود که به رسول خدا صلی الله علیه وسلم ایمان آورده و نبوت او را پذیرفته بود، البته ایمانش را کتمان می کرد. و هر گاه ، مسلمانی بمیرد، بر سایر مسلمانان واجب است که بر وی نماز جنازه بخوانند.
اما او در میان کفار فوت کرد و در آنجا مسلمانی وجود نداشت تا حق او را ادا نماید و بر او نماز جنازه بخواند. لذا لازم بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم بر او نماز بخواند. زیرا او پیامبر خدا و ولی نجاشی بشمار می رفت و از همه مردم به نجاشی نزدیک تر بود. به همین خاطر، رسول الله صلی الله علیه وسلم بر او نماز جنازه غائبانه خواند. و الله اعلم.
بنابراین، اگر مسلمانی در یکی از شهرها فوت کرد و بر او نماز جنازه خوانده شده بود نیازی نیست که مسلمانان در شهری دیگر، بر او نماز جنازه غائبانه بخوانند و اگر معلوم شود که بخاطر عذر یا هر مانعی، نماز جنازه بر او خوانده نشده است، سنت است که نماز غائبانه بر او خوانده شود و نماز ، بدلیل دوری مسافت و فاصله زیاد میان میت و نمازگزاران ترک داده نشود.
در ترتیب نماز جنازه آمده است :
در نماز جنازه غائبانه نمازگزاران رو به قبله می ایستند، نه در جهت شهری که میت در آنجا است.
برخی از علماء خواندن نماز جنازه غائبانه را مکروه می دانند و بر این باورند که این عمل مخصوص رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده است. دلیلشان هم این است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در حق نجاشی در حکم حاضرین بوده، چون در بعضی اخبار آمده است که تمام کوههای بین مدینه و حبشه هموار گشت تا آنجا که پیامبر صلی الله علیه وسلم نجاشی را می دید .
البته این تاویل ، تاویل فاسدی است، تبعیت و پیروی از آن چه که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم از اعمال شریعت انجام داده است بر ما لازم است و تخصیص یک عمل به رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نیاز به دلیل دارد.
رفتن رسول خدا صلی الله علیه وسلم به مصلی و صحابه پشت سر ایشان ، نشان دهنده بطلان این تاویل است. و الله اعلم
از جمله دلائلی که دال بر عدم مشروعیت نماز جنازه برای هر میت غائب می باشد این است که وقتی خلفای راشدین و سایر اصحاب و یاران بزرگ رسول الله صلی الله علیه وسلم فوت کردند، هیچیک از مسلمانان بر آنان نماز جنازه غائب نخواندند. در حالیکه اگر چنین می کردند، این مساله بصورت تواتر نقل می شد و بر کسی پنهان نمی ماند.
اکنون ، مطالبی که بیان شد با عملکرد بسیاری از مسلمانان معاصر که برای هر میت غائب نماز جنازه می خوانند مقایسه باید کرد .
در عصر امروزی ما وبخصو ص در کشور ما دیده میشود که با استفاده از نفوذ دولتی وسیاسی نماز جنازه را در سراسر کشور بر پا میدارند ، که از جمله بدعت ها بوده وترک آن واجب میباشد .که هیچ عالمی وفقهی که به سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم و شیوه سلف اگاهی داشته باشد در بدعت بودن آن تردیدی نخواهد داشت». ( تفصیل موضوع «کتاب الجنائز» شیخ البانی .)
چگونګی جنازه غائیبانه بر نجاشی:
در حدیثی از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که : « أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم نَعَی النَّجَاشِیَّ فِی الْیَوْمِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ خَرَجَ إِلَی الْمُصَلَّی فَصَفَّ بِهِمْ وَکَبَّرَ أَرْبَعًا». بخاری و مسلم.
یعنی: رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی (پادشاه حبشه) را که در سرزمین حبشه فوت کرده بود، اعلام نمود و به مصلی رفت و مسلمانان صف بستند و آنحضرت چهار تکبیر گفت.
همچنین از ابوهریره و دیگران روایت است، که وقتی رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی را اعلام کرد، فرمود: «استغفروا لأخیکم» برای برادرتان طلب آمرزش کنید.
علامه البانی در « کتاب الجنایز» مینویسد :
«از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی را در مدینه منوره برای مردم اعلام کرد و فرمود:
ای مردم! امروز یکی از برادران شما و در روایتی فرمود: بنده صالحی از بندگان خداوند، در سرزمینی دیگر فوت کرده است. برخیزید و بر او نماز بخوانید. پرسیدند: او کیست؟ فرمود: نجاشی. و فرمود: برای برادرتان طلب استغفار کنید.
آنگاه، رسول الله صلی الله علیه وسلم مردم را به مصلا و در روایتی : به بقیع برد و به امامت ایستاد و مردم پشت سر ایشان صف بستند، همانطور که برای نماز جنازه صف بسته می شود و همانگونه که نماز جنازه خوانده می شود، بر او نماز خواندند. بطوریکه گویا جنازه، دریشروی آنحضرت صلی الله علیه وسلم گذاشته شده است.
ما اقتدا کردیم و رسول خدا با گفتن چهار تکبیر بر او نماز جنازه خواند. (بخاری، مسلم ، ابو داود، نسائی ، ابن ماجه، بیهقی ، طیالسی و احمد)
این حدیث ، بیانگر این مطلب است که نجاشی مسلمان شده بود. چنانکه ایشان از ابوموسی اشعری رضی الله عنه درباره خصوصیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم پرسید و بعد از آن گفت: من گواهی می دهم که او پیامبر خدا می باشد و همان کسی است که عیسی بن مریم به آمدن او مژده داده است. و اگر فرصت می یافتم بعنوان خدمتگزار کفشهایش را بر می داشتم. (ابوداود و بیهقی با سند صحیح) ».
و باز علامه البانی رحمه الله بنقل از کتاب زادالمعاد (۱/۲۰۵ و ۲۰۶) ابن قیم آورده است: «خطابی در «معالم السنن» می گوید:
نجاشی مرد مسلمانی بود که به رسول الله صلی الله علیه وسلم ایمان آورده و نبوت او را پذیرفته بود، البته ایمانش را کتمان می کرد. و هر گاه ، مسلمانی بمیرد، بر سایر مسلمانان واجب است که بر وی نماز جنازه بخوانند.
اما او در میان کفار فوت کرد و در آنجا مسلمانی وجود نداشت تا حق او را ادا نماید و بر او نماز جنازه بخواند. لذا لازم بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم بر او نماز بخواند. زیرا او پیامبر خدا و ولی نجاشی بشمار می رفت و از همه مردم به نجاشی نزدیک تر بود. به همین خاطر، رسول الله صلی الله علیه وسلم بر او نماز جنازه غائبانه خواند.
از خواندن نماز جنازه غایبانه پیامبر صلی الله علیه وسلم بر پادشاه حبشه ( نجاشی ) میتوان این حکم استنباد نمود که :
اگر مسلمانی در یکی از شهرها فوت کرد و بر او نماز جنازه خوانده شده بود ضرورتی دیده نمیشود که مسلمانان در شهری دیگر، بر او نماز جنازه غائبانه بخوانند و اگر معلوم شود که بخاطر عذر یا هر مانعی، نماز جنازه بر او خوانده نشده است، سنت است که نماز غائبانه بر او خوانده شود و نماز ، بدلیل دوری مسافت و فاصله زیاد میان میت و نمازگزاران ترک داده نشود.
یادداشت ضروری:
پادشاه حبشه نجاشی اسلام آورد و نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را تصدیق نمود. گرچه ایمانش را از قومش پنهان کرد؛ چون میدانست که قومش بر باطل پافشاری میکنند و بر گمراهی علاقمندند و میدانست که آنها بر عقاید باطل هر چند با عقل و نقل مخالف باشد، تعصب میورزند. او در سال نهم و یا سال هشتم هجرت و قبل از فتح مکه درگذشت. ( اسدالغابه، ج ۱، صفحه ۹۹ الاصابه، ج ۱، ص ۱۰۹ ).
نماز جنازه بعد از دفن میت:
اگر کسى نتوانست در نماز جناز اشتراک نماید ، در شرع اسلامی برایش اجازه است که بعد از دفن هم بر میت نماز جنازه رابخواند، و این مدت حدودا تا یک ماه میتواند باشد، زیرا رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- این عمل را انجام داده اند .
(امام بخاری و امام مسلم ـ رحمهما الله ـ آوردهاند که: مردی درگذشت (و او را دفن کردند) رسول الله -صلی الله علیه وسلم- فرمود: «فدلونی على قبره، فأتى قبره فصلى علیه».
(قبر او را به من نشان دهید، سپس به نزد قبر رفت و بر آن مرد نماز خواند).و بیشتر از یک ماه دیگر جایز نمیباشد بدین علت که در حدیث یا اثرى نیامده است که رسول الله -صلی الله علیه وسلم- بعد از یک ماه از دفن میت بر وى نماز جنازه خوانده باشد.
بحثی درمورد خواندن سورۂ فاتحه
در نماز جنازه
ترتیب نماز جنازه با سورۂ فاتحه:
با تکبیر اول، سوره فاتحه خوانده می شود، اگر به همراه آن سوره کوتاهى با یک یا دو آیه از قرآن خوانده شود بهتر است. این نحوه قرائت در حدیثى از ابن عباس م آمده است
با تکبیر دوم، بر رسول الله -صلی الله علیه وسلم- درود و صلوات فرستاده میشود مشابه همان درودى که نماز خوانده میشود. (طلحه بن عبدالله بن عوف روایت میکند که: «صلیت خلف ابن عباس –رضی الله عنهما- على جنازه فقرأ بفاتحه الکتاب وسوره وجهر حتى أسمعنا، فلمّا فرغ أخذت بیده فسألته فقال: إنَّما جهرت لتعلموا أنَّها سنه وحق». (البخاری، أبوداود والنسایی).
( پشت سر عبدالله بن عباس –رضی الله عنهما- بر جنازهای نماز خواندم،او سوره فاتحه را با سورهای دیگر با صدای بلند خواند، تا آنها را به ما بشنواند، بعد از اتمام نماز، دستش را گرفتم و پرسیدم، گفت: عمداً با صدای بلند خواندم که بدانید خواندن فاتحه و سوره سنت و حق می باشد )
با تکبیر سوم، این دعا خوانده می شود.
« اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِحَینَا وَمَیتِنَا، وَشَاهِدِنَا، وَغَائِبِنَا وَصَغِیرِنَا وَکَبِیرِنَا، وَذَکَرِنَا وَأُنْثَانَا. اللَّهُمَّ مَنْ أَحْییتَهُ مِنَّا فَأَحْیهِ عَلَى اْلإِسْلاَمِ، وَمَنْ تَوَفَّیتَهُ مِنَّا فَتَوَفَّهُ عَلَى اْلإِیمَانِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ وَارْحَمْهُ، وَعَافِهِ، وَاعْفُ عَنْهُ، وَأَکْرِمْ نُزُلَهُ، وَوَسِّعْ مُدْخَلَهُ، وَاغْسِلْهُ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالْبَرَدِ، وَنَقِّهِ مِنَ الْخَطَایا کَمَا نَقَّیتَ الثَّوْبَ الأَبْیضَ مِنَ الدَّنَسِ، وَأَبْدِلْهُ دَاراً خَیراً مِنْ دَارِهِ، وَأَهْلاً خَیراً مِنْ أَهْلِهِ، وَزَوْجاً خَیراً مِنْ زَوْجِهِ، وَأَدْخِلْهُ الجَنّهَ، وَأَعِذْهُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَعَذَابِ النَّارِ، وافْسَحْ لَهُ فی قَبْرِهِ، وَنَوِّرْ لَهُ فِیهِ، اللَّهُمَّ لاَ تَحْرِمْنَا أَجْرَهُ وَلاَ تُضِلَّنَا بَعْدَهُ…». (مسلم، الترمذی والنسایی وابن ماجه).
(خداوندا!، زندگان ما را، و مردگانمان را، و حاضران، و غایبانمان را، و کودکانمان (کوچک هاىمان و بزرگانمان)، و مردان و زنان ما را، مغفرت کن و ببخشاى، خداوندا! هر کس از ما را که زنده میگردانى براىین اسلام زنده گردان، و هر کس را که از ما میمیرانى بر ایمان بمیران، خداوندا! بر (این میت) رحم کن، و او را ببخشاى، و عافیت را نصیبش کن، و از وى در گذر و معافش کن، جایگاهش را گرامی دار، و قبرش را گسترده بگردان، او را با آب، برف و یخ غسل بده و از اشتباهات پاکش گردان، همانگونه که پارچهای سفید از چرک و آلودگی پاک می شود، به او منزلى بهتر از خانه دنیا اش بده، و خانوادهای بهتر از خانوادهاش عطا کن، او را وارد جنت کن، و او را از عذاب قبر و عذاب جهنم در پناه خویش نگه دار.
پروردگارا !
ما را از پاداش او محروم مگردان، و (همچنین) ما را بعد از او گمراه و منحرف مکن.»
مستحب است هنگام هر تکبیر دستها بلند گردد.
(ابن قدامه –رحمه الله- می گوید: «أجمع أهل العلم على أنَّ المصلی على الجنائز یرفع یدیه فی أول تکبیره یکبرها، وکان ابن عمر رضی الله عنهما یرفع یدیه فی کل تکبیره). (البیهقی، ابن أبی شیبه، المغنی لابن قدامه ۳/۴۱۷ و دیگران).
(اجماع علما بر این است که نمازگزار بر جنازه به هنگام تکبیر اول رفع یدین کند (دستهایش را بلند کند)، ابن عمر –رضی الله عنهما- با هر تکبیر دستهایش را بلند می کرد. (رفع یدین میکرد. )
در مذهب شافعی و احمد بن حنبل، با هر تکبیر دستها بلند می شود، اما در مذهب امام ابو حنیفه وامام مالک دستها را بلند نمی کنند، یعنی تنها در همان تکبیر اول دستها را بلند می کنند. )
همچنان قابل یاد اوری است که اگر : مرده (میت) زن بود دعا را در عربى به صیغه مونث می خوانیم، اگر تعداد مردهها (میتها) چند نفر بودند، دعاى عربى را به صیغه جمع می خوانیم.
چنانچه مرده (میت) کودک یا نوزاد بود[۱۹]، دعاى مغفرت خوانده نمی شود و به جاى آن، دعاى زیر خوانده می شود.
« اللهم اجعلهُ فرطاً لوالدیه، وذخراً شفیعاً مجاباً، اللهم ثقّل به موازینهما، وأعظم به أجورهما، اللهم اجعله فی کفاله إبراهیم –علیه السلام- ، وألحقه بصالح سلف المؤمنین وقه برحمتک من عذاب الجحیم». (المغنی لابن قدامه ۳/۴۱۶).
( پروردگارا ! او را پاداش، گنجینه اى، شفاعت کنندهاى، و پاسخ دهندهای براى پدر و مادرش قرار بده، خداوندا! توسط این کودک ترازوى اعمالشان را سنگین بگردان، و بدین خاطر پاداش شان را زیاد کن، خداوندا! این کودک در کفالت و حضانت ابراهیم –علیه السلام- قرار بده، و وى را به مؤمنان صالح پیشین (سلف صالح) ملحق بگردان. و با رحمت خودت او را از عذاب دوزخ حفظ بگردان«.
سنت آن است که امام در مقابل سر جنازه اگر مرد باشد بایستد، و اگر زن بود در مقابل وسط پیکر جنازه بایستد.
( عن أبی غالب الجناط قال: «شهدت أنس بن مالک صلى على جنازه رجل عند رأسه ـ وفی روایه: رأس السریر ـ فلما رفع أتی بجنازه امرأه من قریش ـ أو من الأنصار ـ فقیل له: یا أبا حمزه هذه جنازه ابنه فلان فصل علیها، فصلى علیها فقام وسطها ـ وفی روایه ـ: عند عجیزتها وعلیها نعش أخضر وفینا العلاء بن زیاد العدوی فلما رأى اختلاف قیامه على الرجل والمرأه قال: یا أبا حمزه هکذا کان رسول الله -صلى الله علیه وسلم- یقوم حیث قمت؟ ومن المرأه حیث قمت؟ قال: نعم، قال: فالتفت إلینا العلاء فقال: احفظوا». (أحمد، أبوداود، الترمذی، ابن ماجه و دیگران).
(از ابی غالب الجناط روایت است که گفت: شاهد بودم که انس بن مالک -رضی الله عنه- در برابر سر جنازهای نماز خواند، ـ در روایت دیگری آمده است ـ در مقابل سر تابوت ایستاد، و زمانی که جنازه را بردند، جنازه زنی قریشی یا انصاری آورده شد: در این هنگام به انس گفته شد: ای ابوحمزه! این جنازه دختر فلانی است، بر او نیز نماز بخوان، در نتیجه او در وسط جنازه ایستاد، و بر او نماز خواند. در روایت دیگری آمده است که: در انتهای تابوت ایستاد، در حالی که بر آن جنازه کفنی سبز رنگ بود، و در میان ما علاء بن زیاد عدوی (یکی از ثقات و معتمدین تابعین) نیز وجود داشت. و هنگامی که او شاهد این اختلاف در قیام میان زن و مرد بود پرسید: ای ابوحمزه ! آیا رسول الله -صلی الله علیه وسلم- همینگونه که تو ایستادی و نماز خواندی بر جنازه نماز میخواند؟ و شبیه آنچه که بر زن نماز خواندی نماز میخواند؟! انس گفت: بله، در این هنگام علاء بن زیاد رو به ما کرد و گفت: این روش را در خواندن نماز جنازه حفظ کنید».
در حدیثی دیگر از سمره بن جندب -رضی الله عنه- آمده است که: «صلیت خلف النبی -صلى الله علیه وسلم- وصلى على أم کعب ماتت وهی نفساء، فقام رسول الله -صلى الله علیه وسلم- للصلاه علیها وسطها». (البخاری ومسلم).
(در پشت سر پیامبر صلی الله علیه وسلم بر ام کعب که در حالت نفاس مرده بود نماز خواندیم، بدینصورت که ایشان -صلی الله علیه وسلم- در وسط جنازه برای نماز ایستادند.)
و اگر چند جنازه از مرد و زن باشد. جنازه مرد را مقابل امام قرار میدهند، و جنازه زن را در جهت قبله و پشت جنازه مرد قرار میدهند، یعنى بعد از جنازه مرد گذاشته میشود، و اگر جنازه کودک بود، پشت جنازه پسربچه بعد از جنازه مرد، سپس جنازه زن قرار داده می شود، و بعد از آن جنازه دختر اطفال در جهت قبله بعد جنازه زن، پشت سر هم گذاشته می شود.
بدینصورت جنازهها قرار داده میشود که سر هر جنازه مقابل جنازه قبلى قرار میگیرد. سر پسربچه مقابل سر مرد، و میانه سر زن مقابل سر مرد، و سر دختراطفال مقابل سر زن قرار میگیرد.
نمازگزاران همگى پشت سر امام می ایستند و چنانچه یک نفر از نمازگزاران جایى در پشت سر امام نیافت، میتواند در دست راست امام بایستد.
نظریات علماء در مورد سورۂفاتحه:
تعدادی از علماء بدین باور اند که : خواندن فاتحه در نماز جنازه از خود پیغمبر صلی الله علیه وسلم با سند صحیح ثابت نیست و صحابه در این مورد اختلاف نموده اند ابن حجر رحمه الله می فرماید: این از مسائلی است که در آن اختلاف کرده اند : ابن منذر از ابن مسعود و حسن بن علی و ابن زبیر و مسور بن مخرمه مشروعیت آن را نقل نموده است و از ائمه قول امام شافعی و احمد واسحاق همین است.
از ابوهریره (رض) و ابن عمر(رض) نقل شده که در نماز جنازه قرائت خوانده نمی شود و قول امام مالک و اهل کوفه همین است( فتح الباری ج۳ ص۲۰۴).
امام ترمذی نیز می فرماید:
برخی از اهل علم از اصحاب پیغمبرصلی الله علیه وسلم و دیگران این را اختیار کرده اند که بعد از تکبیر اول فاتحه الکتاب خوانده شود و قول شافعی و احمد واسحاق همین است و برخی از اهل علم می گویند در نماز جنازه قرائت خوانده نمی شود و آن فقط ثناء بر الله و درود بر پیغمبرصلی الله علیه وسلم و دعا برای میت است و این قول ثوری و دیگران از اهل کوفه می باشد.(ترمذی ج۱ ص ۱۹۹ ابواب الجنائر باب ما جاء فی القراءه علی الجنازه بفاتحه الکتاب).
معنی «صلاه»:
این تعداد از علماء در استدلال خویش مینویسند که : لفظ « صلاه» به معنی دعا است چنانکه در قرآن مجید در آیات زیر به معنی دعا واستغفار آمده است.
۱-«…کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ…»(نور/۴۱) هر یک( از آنچه در آسمان وزمین است) دعا وتسبیح خود را دانسته است.
۲-«… وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ…»(توبه/۱۰۳» و دعا کن وبخشش بخواه برای آن ها زیرا که دعای تو برای آن ها آرامش واطمینانی است .
۳-«…هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ…»(احزاب/۴۳) او آن ذاتی است که ثنا و تعریف می کند شما را نزد فرشتگان و فرشتگان او نیز برای شما دعا می کنند و بخشش می طلبند.
چرا به ارکان مخصوص نماز «صلاه» می گویند؟
درارکان مخصوص نماز، دعا شامل است ازاین جهت است که آن را به « صلاه» یعنی نماز نام گذاری کرده اند و این از قبیل تسمیه الکل باسم الجزء می باشد.
نماز جنازه نیز در اصل تعریف وثنای الله و درود بر پیغمبر(ص) و دعا برای میت است و چون در برخی از احکام از قبیل رکوع ، سجده، تشهد و غیره با مطلق نماز فرق دارد لذا بر نماز قیاس نمی شود و از حدیث « لَا صَلَاهَ إِلَّا بِفَاتِحَهِ الْکِتَابِ » بر وجوب قرائت فاتحه استدلال گرفته نمی شود.
روش احسن نماز جنازه:
این تعداد از علماء روش احسن نماز جنازه را بشرح ذیل تشریح مینمایند : از شعبی روایت است که فرمود: فی التکبیره الاولى یبدأ بحمد الله والثناء علیه والثانیه صلاه على النبی صلى الله علیه وسلم والثالثه دعاء للمیت والرابعه للتسلیم.(مصنف ابن ابی شیبه ج۷ ص ۲۵۱ شماره ۱۱۴۹۳). در تکبیراول تعریف وثنای الله را بگوید و دومی درود بر پیغمبر(ص) وسومی دعا برای میت و چهارمی برای سلام گفتن است.
ابوهریره (رض) چگونه نماز جنازه می خواند؟
امام مالک از سعید بن ابی سعید المقبری از پدرش روایت کرده است که او از ابوهریره (رض) پرسید که چگونه بر جنازه نماز می خوانی؟ ابوهریره در جواب فرمود:
« أَنَا لَعَمْرُ اللَّهِ أُخْبِرُکَ أَتَّبِعُهَا مِنْ أَهْلِهَا فَإِذَا وُضِعَتْ کَبَّرْتُ وَحَمِدْتُ اللَّهَ وَصَلَّیْتُ عَلَى نَبِیِّهِ ثُمَّ أَقُولُ اللَّهُمَّ إِنَّهُ عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ وَابْنُ أَمَتِکَ کَانَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُکَ وَرَسُولُکَ وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحْسِنًا فَزِدْ فِی إِحْسَانِهِ وَإِنْ کَانَ مُسِیئًا فَتَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِهِ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُ وَلَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُ ».
( موطا امام مالک – کتاب الجنائز باب ما یقول المصلی علی الجنازه)
من به تو خبر می دهم که از میان اهلش او را همراهی می کنم زمانیکه بر زمین گذاشته شد تکبیر می گویم و تعریف وستایش الله را می گویم و بر پیامبرش صلی الله علیه وسلم درود می خوانم سپس می گویم :
ای الله همانا این بنده تو وپسر بنده تو و پسر کنیز تو بوده است( پدر ومادرش مراد هستند) به اینکه معبود برحقی به جز تو نیست و اینکه محمد بنده ورسول تو است گواهی می داد و تو به احوال او داناتری ای الله اگر نیکوکار بوده است در نیکی اش(ثوابش) اضافه کن و اگر بدکار بوده است از گناهانش درگذر بفرما.
ای الله ما را هم از پاداش(نمازبر جنازه) او محروم نفرما و بعد از او ما را در فتنه نینداز.
در این روایت آمده است که ابوهریره می فرماید: بعد از تکبیر اول ثناء الله و بعد از تکبیر دوم درود بر پیغمبرصلی الله علیه وسلم و بعد از تکبیر سوم دعا است.
روش دعا:
این تعداد از علماء در مورد روش دعاء برای میت مینویسند که : روش و طریقه دعا نیز در احادیث به همین صورت آمده است. حضرت فضاله بن عبید می فرماید: آن حضرت (ص) فرمودند: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ فَلْیَبْدَأْ بِتَمْجِیدِ رَبِّهِ جَلَّ وَعَزَّ وَالثَّنَاءِ عَلَیْهِ ثُمَّ یُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ یَدْعُو بَعْدُ بِمَا شَاءَ» (ابوداود ، کتاب الصلوه باب الدعا ج۱ ص ۲۱۸) زمانیکه یکی از شما نماز بخواند باید اول از ستایش و ثنای پروردگارش شروع کند سپس بر پیغمبرصلی الله علیه وسلم درود بفرستد بعد از آن به آنچه می خواهد دعا کند.
هدف از نماز جنازه چسیت؟
این عده از علماء هدف نماز جنازه را چنین تعریف مینمایند :نماز جنازه فقط به خاطر دعا برای میت است.حضرت ابوهریره(رض) می فرماید: من از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود:« إِذَا صَلَّیْتُمْ عَلَى الْمَیِّتِ فَأَخْلِصُوا لَهُ الدُّعَاءَ» (ابوداود، کتاب الجنائز ، باب الدعا للمیت شماره ۳۱۹۹ ، زمانیکه بر میت نماز خواندید( یعنی دعا کردید) خالصانه برایش دعا کنید.
عبدالله ابن عمر (رض) در نماز جنازه قرائت نمی خواند.
امام مالک ( رح) از نافع روایت کرده است که :«عبدالله بن عمر در نماز جنازه قرائت نمی خواند» (موطا مام مالک، کتاب الجنائز باب ما یقول المصلی علی الجنازه) این حدیث در مصنف ابن ابی شیبه به شماره ۱۱۵۲۲ نیز روایت شده است.
استدلال امام ابوحنیفه (رح) :
امام محمد رحمه الله در موطا ابواب الجنائز باب الصلوه علی المیت و الدعاء حدیث ابوهریره (رض) را از امام مالک روایت کرده است و می فرماید: قال محمد وبهذا ناخذ لاقراءه علی الجنازه و هو قول ابی حنیفه رحمه الله دلیل ما همین حدیث است که بر جنازه قرائت نیست و قول امام ابوحنیفه نیز همین است.
عمل اهل مدینه :
امام مالک عالم مدینه منوره رحمه الله می فرماید: «قراءه الفاتحه لیست معمولا بها فی بلدنا فی صلاه الجنازه» خواندن فاتحه در نماز جنازه در شهر ما معمول نیست.
(کشف المغطا عن وجه الموطا بر حاشیه موطا امام مالک ص ۲۱۰)
محمد بن عبدالله بن ابی ساره می فرماید: من از سالم پرسیدم :آیا بر جنازه قرائت خوانده می شود؟ فرمود:«لا قراءه علی الجنازه» بر جنازه قرائت نیست ( مصنف ابن ابی شیبه ج۷ ص ۲۵۹-۱۱۵۳۲) سالم ازیکی از فقها مدینه و فرزند نافع است که بر عدم قرائت در نماز جنازه فتوی می داد.
علماءکه قائل به عدم قرائت در جنازه هستند:
ابوبکر بن ابی شیبه در مصنف خود کتاب الجنائز من قال لیس علی الجنازه قراءه. از کسانی که قائل به عدم قرائت در جنازه هستند روایاتی راآورده که عبارتند از:
۱-ابن عمر (رض)(شماره ۱۱۵۲۲) ۲- محمد بن سیرین رحمه الله(شماره۱۱۵۲۳) ۳- ابو العالیه«رح» (شماره-۱۱۵۲۴) ۴-فضاله بن عبید«رح»(شماره- ۱۵۲۵)
۵- پدر ابوسعید بن ابی برده( شماره -۱۱۵۲۶) ۶- عطاء«رح»(شماره-۱۱۵۲۷) ۷- شعبی«رح» (شماره۱۱۵۲۸) ۸-طاووس«رح»(شماره-۱۱۵۲۹) ۹-بکر بن عبدالله «رح»(شماره-۱۱۵۳۰) ۱۰- میمون«رح»(شماره-۱۱۵۳۱) ۱۱-سالم«رح»(شماره-۱۱۵۳۲)
حدیث ابن عباس وجواب به آن :
« عَنْ طَلْحَهَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ صَلَّیْتُ خَلْفَ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا عَلَى جَنَازَهٍ فَقَرَأَ بِفَاتِحَهِ الْکِتَابِ قَالَ لِیَعْلَمُوا أَنَّهَا سُنَّهٌ»(صحیح بخاری، کتاب الجنائز، باب قراءه فاتحه الکتاب علی الجنازه)
طلحه بن عبدالله بن عوف می فرماید: من پشت سر عبدالله بن عباس بر جنازه ای نماز خواندم فاتحه الکتاب را خواند و فرمود: تا بدانید که آن سنت است.آن هایی که به خواندن فاتحه در نماز قائل اند از این حدیث استدلال می گیرند که ابن عباس فرمود:«لتعلموا انها سنه» یعنی تا بدانید که آن سنت است.
در جواب گفته می شود نخست ما باید تعریف سنت را بدانیم سنت از نظر لغت یعنی راه وروش و در اصطلاح به معنی ما واظب علیه النبی صلی الله علیه وسلم من غیر افتراض » (فتح القدیر ج۲ صفحه ۳۹۸ باب النوافل) یعنی آنچه پیغمبر صلی الله علیه وسلم برآن مواظبت نموده (و گاهی اوقات آن را ترک کرده است)تا ثابت شود که فرض نیست با توجه به این تعریف معلوم می شود که سنت اصطلاحی مراد نیست چون اگر پیامبر صلی الله علیه وسم بر خواندن فاتحه در نماز جنازه مواظبت می فرمود صحابه وتابعین که از اسلاف هستند با هم اختلاف نمی کردند .
ابن تیمیه رحمه الله می فرماید : فان السلف فعلوا هذا وهذا و کان کلا الفعلین مشهورا بینهم کانوا یصلون علی الجنازه بقراه و غیر قراءه. ( مجموع الفتوی ج۲۴ ص۱۸۸ مسئله الصلاه بعد الاذان الاول یوم الجمعه).
یعنی هر دو عمل در میان سلف مشهور بود و بر جنازه با قرائت و بدون قرائت نماز می خواندند. ابن بطال رحمه الله می فرماید: کسانی که در نماز جنازه قرائت نمی خواندند و آن را تردید و انکار می کردند عبارتند از:
۱- عمر بن خطاب « رض»
۲-علی بن ابیطالب«رض»
۳- ابن عمر رضی الله عنهما
۴-ابوهریره رضی الله عنه
و ازتابعین:
۱- عطاء «رح»
۲-طاووس«رح»
۳-سعید بن مسیب«رح»
۴- ابن سیرین«رح»
۵-سعید بن جبیر«رح»
۶-شعبی«رح»
۷- حکم«رح»
و ابن منذر می فرماید قول مجاهد و حماد وثوری نیز همین است.(کشف المغطا عن وجه موطا بر حاشیه ی موطا ص ۲۱۰).
پس ثابت شد که این مسئله از زمان صحابه وتابعین و ائمه مجتهدین مختلف فیه بوده است.
نزد احناف خواندن فاتحه واجب و یا سنت نیست آنچه سنت است خواندن حمد وثنا است چنانچه که در روایت ابوهریره(رض) بیان شد و علماء در مورد حدیث ابن عباس جواب های متعددی را ذکر کرده اند .
مفتی رشید احمد رحمه الله می فرماید: ابن عباس سوره فاتحه را به قصد ثنا ودعا خوانده است واینکه فرمود که آن سنت است معنایش این است که در فاتحه حمد وثنااست ودر نماز جنازه حمد وثنا سنت است و شواهدی وجود دارد که این معنا را تایید می کنند که عبارتند از:
۱- حدیث ابوهریره«رض» که درآن بعد از تکبیر حمد وثنا مذکور است واز سوره فاتحه ذکری نشده است معلوم می گردد که در این اثر ابن عباس رضی الله عنهما مقصود خواندن فاتحه به قصد دعا می باشد. در این این صورت در میان روایات تعارض می آید.
۲- اگر مقصود ابن عباس قرائت می بود بعد از هر تکبیر فاتحه را می خواند زیرا که در نماز جنازه هر تکیبر به منزله ی یک رکعت است و در هر رکعت نماز سوره فاتحه خوانده می شود.
۳-از ابن عباس(رضی الله عنهما) با سند صحیح روایت شده است که بعد از فاتحه سوره نیز خوانده است.( اعلاء السنن ج۱ ص ۱۵۷). از این حدیث ثابت می شود که ابن عباس فاتحه و سوره هر دو تا را به نیت ثناء و دعا خوانده است زیراکه هیچ کس به این قائل نیست که در نماز جنازه همراه با فاتحه سوره را نیز به غرض قرائت بخواند.( احسن الفتاوی ج۴ ص ۲۳۵).
جواب دوم:احتمال دارد که منظور ابن عباس این باشد که نماز سنت است نه قرائت.(کشف المغطاء بر حاشیه موطاء ص ۲۱۰).
جواب سوم:حدیث ابن عباس با همه آثاری که قبلاذکر شدند معارض است.
جواب چهارم: حدیث ابن عباس با عمل اهل مدینه که از امام مالک روایت شده است معارض است.(کشف المغطاء بر حاشیه موطاء ص ۲۱۰).
جواب پنجم: حدیث ابن عباس با روایتی که حافظ در فتح الباری و عمرو بن شیبه در اخبار مدینه و مکه با سند قوی از ابی همزه روایت کرده اند که می گوید:«من به ابن عباس گفتم درکعبه چگون نماز بخواندم فرمود: کَمَا تُصَلِّی فِی الْجِنَازَه ، تُسَبِّح وَتُکَبِّر وَلَا تَرْکَع وَلَا تَسْجُد » (فتح الباری ج۵ ص۲۶۲ باب من کبر فی نواحی الکعبه) نیز معارض است.( العرف الشذی بر حاشیه ترمذی ج۱ ص ۱۹۹ کتاب الجنائز)
جواب ششم: احتمال دارد که سنت اجتهادی مراد باشد چنانکه امام شافعی فرموده است که گاهی ما از صحابی لفظ سنت رامی یابیم. لیکن آنچه تحت این لفظ داخل است مرفوع نیست بلکه استنباط واجتهاد آن صحابی است.( العرف الشذی بر حاشیه ترمذی ج۱ ص ۱۹۹ کتاب الجنائز).
نماز جنازه بر پیامبر اسلام:
مورخ وسیرت نویش مشهور جهان اسلام شیخ صفی الرحمن مبارکفوری در کتاب خویش «رحیق المختوم » درباره نماز جنازه بر پیامبر صلی الله علیه وسلم مینویسد :
رسول الله صلی الله علیه وسلم لحاظاتیکه به حالت احتضار در آمد به حضرت بی عایشه تکیه داشت : طوریکه در روایت بی عایشه آمده است : یکی از نعمتهای الهی بر من، این بود که پیامبر صلی الله علیه وسلم در خانه ام و روز نوبتم در حالی که میان سینه و گلویم تکیه داده بود، رحلت فرمود. و آب دهانم با آب دهان ایشان هنگام مرگ مخلوط شد. به این صورت که عبدالرحمن بن ابوبکر در آن هنگام وارد شد و مسواکی بدست داشت؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالی که به من تکیه داده بود، به او نگاه می کرد.
حضرت بی بی عایشه می افزاید : فهمیدم که دوست دارد، مسواک بزند. به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفتم: می خواهی آن را برایت بگیرم؟
رسول الله با سر اشاره کردند که بلی . مسواک را گرفتم و چون سخت وخوشک بود، گفتم: آیا با دهانم نرمش کنم؟
اشاره کرد که بلی ؛ با دهانم مسواک را جویدم و به پیامبر صلی الله علیه وسلم دادم و ایشان بهتر از همیشه مسواک زد. ظرف آبی پیش رویش قرار داشت؛ دستش را با آن آب تر میگرد و به صورتش می کشید و می گفت: «لا اله الا الله» مرگ سکرات و سختی های دشواری دارد!۱
چیزی از مسواک زدن پیامبر باقی نمانده بود که دستش یا انگشتش را بلند نمود. و چشمانش به طرف سقف بلند شد و لبانش حرکتی کرد.
بی بی عایشه آن حضرت را بطرف خودش مایل نمود و ایشان می گفت: با آن کسانی که به آنان نعمت داده ای، اعم از پیامبران، صدیقان و شهدا و صالحین؛ بار خدایا! مرا بیامرز و مرا مشمول رحمتت بگردان و مرا به ملکوت اعلی برسان؛ بار خدایا! به رفیق اعلی!۲ و جمله آخر را سه بار تکرار کرد و دستش افتاد و به رفیق اعلی پیوست. «انا لله و انا الیه راجعون» لحظه وفات رسول الله در شدت گرمای قبل از ظهر روز دوشنبه ۱۲ ربیع الاول سال ۱۱ هجری بود. بدین ترتیب عمر ایشان ۶۳ سال و چهار روز بوده است.
پیامبر صلی الله علیه وسلم را روز سه شنبه با همان لباسها غسل دادند. صحابه که در غسل پیامبر صلی الله علیه وسلم سهم گرفتند عبارتند از:
عباس، علی، فضل و قثم فرزندان عباس و شقران برده آزاد شده رسول الله و اسامه بن زید واوس بن خولی.
عباس و فضل و قثم پیکر پیامبر صلی الله علیه وسلم را پهلو به پهلو می گرداندند و اسامه و شقران آب می ریختند و علی او را غسل می داد و اوس او را به سینه اش تکیه داده بود.
پیکر پیامبر صلی الله علیه وسلم را سه بار غسل دادند، اول با آب، سپس با سدر، مرتبه سوم با آب چاهی بنام «غرس» که متعلق به سعد بن خثیمه و در ناحیه قباء بود و از آن آب می نوشیدند.
سپس پیامبر صلی الله علیه وسلم را در سه پارچه سفید سحولی، از جنس پنبه کفن کردند و پیراهن و عمامه، جزو کفن رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نبود.
در مورد محل دفن رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز میان صحابه کرام اختلاف افتاد. ابوبکرصدیق ( رض) گفت: از رسول خداصلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود:
هیچ پیامبری قبض روح نمی شد مگر آنکه در همان جایی که جان می سپرد، دفن می گردید. پس از آن ابوطلحه فرشی را که پیامبر صلی الله علیه وسلم بر آن وفات کرده بود برداشت و همانجارا حفر کرد و برای قبر لحدی نیز حفر نمود.
سپس مردم، بطور گروههای ده نفری وارد خانه شدند و به صورت فرادی و بدون اینکه کسی امام باشد، نماز جنازه خواندند. اولین کسانی که بر پیامبر صلی الله علیه وسلم نماز جنازه گزاردند، خویشاوندانش بودند. سپس مهاجران و بعد انصار، آنگاه زنان و سپس کودکان.
ابن عباس رضی الله عنه میگوید:
« .. دخل الناس علی رسول الله صلی الله علیه وسلم أرسالا یصلون علیه حتی إذا فرغوا أدخلوا النساء حتی إذا فرغوا أدخلوا الصبیان ولم یؤم الناس علی رسول الله صلی الله علیه وسلم أحد »
«نخست مردان به تنهایی آمدند و بدون جماعت بر پیامبر نماز خواندند؛ سپس زنان و بعد از آن، بچهها (و بعد از آنها بردگان آمدند) و نماز خواندند، و هیچکس امامت نکرد». دلائل النبوه، ج ۷، ص ۲۵۰ – سنن ابن ماجه، شماره ۱۶۲۸.
و ابن کثیر میگوید: «این خبر متفق علیه است که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم نماز جنازه با جماعت خوانده نشد». ( البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۳۲. )
اسلام شیخ صفی الرحمن مبارکفوری می افزاید :
روز سه شنبه به همین منوال سپری شد و شب چهارشنبه فرا رسید. عایشه می گوید: ما هنوز از دفن رسول الله صلی الله علیه وسلم بی خبر بودیم که در دل شب و به روایتی آخر شب چهارشنبه صدای بیل ها را که خاک می ریختند، شنیدیم.
برای تفصیل موضوع مراجعه فرماید به : الموطأ، امام مالک، کتاب الجنائز، «باب ماجاء فی دفن المیت» ج ۱، ص ۲۳۱؛ طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۲۸۸-۲۹۲.
در حالتی که نماز جنازه بر میت خوانده نمی شود؟
گفتیم نماز جنازه بر میت فرض کفایه است، حتی اگر میت در حال حیاتش انسان گناهکار و فاسقی هم بوده باشد، و یا بلافاصله بعد از تولد بمیرد.
امام نووی رحمه الله می گوید :
«نماز بر میت در نزد ما بدون هیچ اختلافی فرض کفایی است، و به اجماع رسیده است» « شرح المهذب» (۵/۱۶۹) .
و می گوید : «و اما (نماز جنازه) بر کودک، در مذهب شوافع و مذهب جمهور سلف و خلف واجب است، و حتی ابن منذر اجماع نقل کرده است». “شرح المهذب” (۵/۲۱۷) .
و هیچ استثنایی در مورد جنازه مسلمان وارد نشده، مگر کسی که در میدان نبرد و جهاد شهید شده باشد، که جمهور اهل علم – از جمله امام مالک و شافعی و روایتی از امام احمد – گفتند : بر پیکر شهید نماز خوانده نمی شود، چون پیامبر صلی الله علیه وسلم بر شهدای احد نماز نخواندند.
نگاه کنید به : « المغنی » (۲/۳۳۴).
امام ابن قیم رحمه الله می گوید :
« بر شهید معرکه نماز خوانده نمی شود، زیرا رسول خدا صلی الله علیه وسلم بر شهدای احد نماز نخواندند، و شناخته نشده که ایشان بر کسی از شهدا که همراه ایشان در غزوات حضور داشتند نماز خوانده باشند، و همینطور خلفای راشدین و جانشینان بعد آنها». « زاد المعاد» (۳ /۲۱۷) .
و علامه عبدالعزیز ابن باز گفتند :
«شهداء یعنی آنکسانی که در میدان جنگ کشته شدند، نماز جنازه بر آنها مطلقا مشروع نیست، و غسل داده نمی شوند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم بر شهدای احد نماز نخواندند و غسلشان نداد.. بخاری در صحیحش (۱۳۴۷) از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت کرده است». (تفصیل موضوع را میتوان درمجموع فتاوی ابن باز (۱۳/۱۶۲) مطالعه فرمود )
علامه ابن عثیمین هم مشابه همین سخن را گفتند، مراجعه شود به : الشرح الممتع (۵/۳۶۷) .
اما بعضی از اهل علم گفتند : نماز بر شهداء جایز است ولی واجب نیست.
و علامه البانی در « کتاب الجنایز» می گوید :
«شهداء نیز از جمله کسانی هستند که نماز جنازه بر آنان جایز است، در این باره روایات متعددی وجود دارد، مثلا شداد بن الهاد میگوید: مردی بادیه نشین نزد نبی اکرم صلی الله علیه وسلم آمد و ایمان آورد و از او پیروی کرد. و گفت: می خواهم با شما هجرت کنم؟ دیری نگذشت که برای جنگ با دشمن، برخاستند. لحظاتی بعد، آن مرد را که تیر خورده و مرده و بر روی دستها حمل می شد، نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آوردند. او را در عبا اش کفن نمود و جلو گذاشت و بر او نماز خواند. نسائی و غیره با سند صحیح..
با وجود این احادیث باز هم می گوئیم نماز جنازه شهید واجب نیست. به این دلیل که تعداد زیادی از یاران رسول الله رضی الله عنهم در غزوه بدر و جاهای دیگر شهید شدند . اما نقل نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم بر آنها نماز بخواند. بنابراین ابن قیم می گوید: بخاطر روایات مختلف در این مورد بهتر است بگوئیم: خواندن نماز بر شهدا اختیاری است، چنانکه طبق روایتی امام محمد نیز همین را گفته است (تهذیب السنن) . بنده می گویم: بدون شک خواندن نماز بر آنها از نخواندن بهتر است».
و اما جنینی که سقط شود درحالیکه چهار ماه را کامل نکرده باشد، بر او نماز خوانده نمی شود، زیرا هنوز روح در او دمیده نشده، ولی اگر بعد از چهار ماه کامل سقط شود، بر او نماز خوانده می شود.
عبدالله فرزند امام احمد نقل می کند : «شنیدم که از پدرم درباره نوزاد سوال شد : چه وقت بر او نماز خوانده می شود؟
پدرم گفت : اگر سقط در چهار ماهگی باشد بر او نماز بخوان .
پرسید : بر او نماز خوانده شود هرچند که گریه نکند؟
گفت : بلی « مسائل الإمام أحمد» ( صفحه : ۱۴۲) .
و علمای هیئت دائمی افتاء گفتند : «اگر چهار ماه را کامل نکرده باشد، نه غسل داده می شود و نه بر او نماز خوانده شود، و لازم به تسمیه و عقیقه هم نیست، زیا روح به وی نفخ نشده است».
« فتاوی اللجنه الدائمه» (۸ /۴۰۸).
نماز جنازه بر کافر، مرتد و منافق:
مرتد کسی است که بعد از اسلامش از دین مقدس اسلام بیرون میشود ، مثل کسی که به صورت عمدی مرتکب شرک به خدا (ج) می شود، مثلا با دانستن معنی و مفهوم کار خویش وبعد از رسیدن حکم برای مسلمان از اهل قبور استمداد و استعانت می طلبد، و آنها را به فریاد و دعاء می خواند، و یا کسی که منکر قرآن یا جزئی از آن شود، و یا حرام که مورد اتفاق مسلمین باشد را حلال بداند، مثلا شرابخواری را جایز و حلال بداند، یا زنا و ربا را جایز بداند، یا کسی که ادعای غیب کند، و یا اهل سحر و جادو باشد، یا آیات خدا و رسولش را مسخره کند.( برای توضیح بیشترمراجعه شود به : «الموسوعه الفقهیه» (۴۲/۳۵۰) .
علامه ابن عثیمین می گوید :
«مرتد با انواع آن ، همانند کافر اصلی با او رفتار نمی شود، بلکه او ملزم به (توبه) و بازگشت به اسلام می شود، اگر اسلام آورد که هیچ، وگرنه بعنوان حد کشته می شود، و در کنار مسلمانان دفن نمی شود و بر او نماز خوانده نمی شود». «فتاوی نور علی الدرب» – لابن عثیمین (۱۴ /۶) .
و اما منافق :
کسی که در بین مسلمانان تظاهر به اسلام می کند، اما در خفی و پنهانی کفر می ورزد و اعتقادی به اسلام ندارد، بر همچون کسی نماز خوانده نمی شود، البته بشرطیکه نفاق او بر مردم ظاهر شود، الله متعال می فرماید : «وَلَا تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ » (توبه ۸۴).
یعنی : «هرگز بر مرده هیچ یک از آنان (یعنی منافقان) نماز نخوان! و بر کنار قبرش، (برای دعا و طلب آمرزش،) نایست! چرا که آنها به خدا و رسولش کافر شدند؛ و در حالی که فاسق بودند از دنیا رفتند».
بخاری روایت کریه : عبد الله بن عمر رضی الله عنهما می گوید: روزی که عبد الله بن اُبَی مُرد، پسرش نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: یا رسول الله! پیراهنت را عنایت کن تا پدرم را با آن کفن کنم. و بر او، نماز جنازه بخوان و برایش، دعای مغفرت کن.
رسول الله صلی الله علیه وسلم پیراهنش را به او عطا کرد و فرمود: « آذِنِّی أُصَلِّی عَلَیْهِ ». «هنگامی که جنازه آماده شد، مرا خبر کن تا بر او، نماز بخوانم». سپس آمد و رسول خداصلی الله علیه وسلم را مطلع ساخت.هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم خواست بر او نماز بخواند، عمر پیراهن ایشان را گرفت و گفت: مگر خداوند شما را از نماز خواندن بر منافقین، منع نفرموده است؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «أَنَا بَیْنَ خِیَرَتَیْنِ، قَالَ: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ». «به من اختیار داده شده است. خداوند می فرماید: (چه برای منافقان، طلب مغفرت کنی چه نکنی، تفاوتی ندارد. حتی اگر هفتاد بار برای آنها طلب آمرزش کنی، خداوند هرگز آنها را نخواهد بخشید)». سرانجام، رسول الله صلی الله علیه وسلم بر او نماز خواند، سپس، خداوند این آیه را نازل فرمود: (بر هیچیک از مردگان منافق، نماز نخوان). بخاری (۱۲۶۹).
شیخ الاسلام ابن تیمیه می گوید :
«نفاق هرکسی ظاهر شود نماز بر او و استغفار برای وی جایز نیست، اما برای کسی که نفاق او معلوم نشود بر وی نماز خوانده می شود، و هرگاه شخصی نفاق کسی برایش معلوم باشد او نباید بر وی نماز بخواند، ولی کسانی که نفاق او برایشان معلوم نشود بر وی نماز بخوانند. عمر رضی الله عنه بر کسی که حذیفه بر او نماز نمی خواند، نماز نمی خواند، زیرا حذیفه در غزوه تبوک منافقینی که عزم یورش بر رسول الله صلی الله علیه وسلم را داشتند، شناخت». « منهاج السنه» (۵ / ۱۶۰) .
بطور خلاصه :
۱- نماز خواندن بر جنازه هر مسلمانی واجب است، حتی اگر جنینی باشد که سقط شده است.
۲- جنینی که به چهار ماه کامل نرسیده و سقط شود، بر او نماز خوانده نمی شود.
۳- بر شهدای میدان جهاد نماز خوانده نمی شود، ولی اگر کسی نماز خواند ایرادی ندارد.
۴- بر کافر، مرتد، و منافقی که نفاقش آشکار شده باشد نماز خوانده نمی شود.
نماز جنازه بر میت که چند سال قبل وفات نموده :
قبل از همه باید گفت که خواندن نماز جنازه بر میت هر مسلمانی فرض کفایی است، یعنی واجب است عده ای از مسلمانان بر او نماز بخوانند تا این واجب از دوش همه ساقط شود.
بنابراین مادام که این مرد فوت کرده و هیچکس بر او نماز نخوانده، واجب است که اکنون بر وی نماز جنازه خوانده شود؛ چه بر قبر ایشان در قبرستان باشد که در آنصورت یک یا چند مرد آنجا رفته و در کنار قبرش بر او نماز بخوانند، و یا اگر قبر او در خارج کشور یا جای دوری است، پس نماز جنازه را بصورت غائب بر او بخوانید، که در این مورد زنان هم می توانند در نماز شرکت داشته باشند.
اهل علم گفتند که اگر میت دفن شود بدون آنکه بر او نماز خوانده شود، می بایست بعد از دفن بر او نماز خواند.
علامه ابن عثیمین گفته : «اگر بر میت نماز خوانده نشده باشد، بر او نماز می خوانیم هر چند بعد از سالها باشد». « الشرح الممتع» (۵ / ۴۴۰).
و شیخ البانی در « کتاب الجنایز» می گوید : «اگر میت بدون نماز جنازه دفن گردد .. می توان بر قبرش نماز جنازه خواند.
احادیث متعددی در این باره آمده است؛ ابن عباس رضی الله عنه روایت می کند : «مَاتَ إِنْسَانٌ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَعُودُهُ، فَمَاتَ بِاللَّیْلِ، فَدَفَنُوهُ لَیْلًا، فَلَمَّا أَصْبَحَ أَخْبَرُوهُ، فَقَالَ: «مَا مَنَعَکُمْ أَنْ تُعْلِمُونِی؟» قَالُوا: کَانَ اللَّیْلُ فَکَرِهْنَا، وَکَانَتْ ظُلْمَهٌ أَنْ نَشُقَّ عَلَیْکَ فَأَتَی قَبْرَهُ فَصَلَّی عَلَیْهِ» بخاری (۱۲۴۷).
یعنی : «مردی فوت کرد که در دوران مریضی اش رسول الله صلی الله علیه وسلم به عیادت او می رفت. هنگام شب او را دفن کردند. وقتی صبح شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم را از مرگ او آگاه ساختند، فرمود: چرا مرا اطلاع ندادید؟ گفتند: ای رسول الله! شب و هوا تاریک بود. لذا نخواستیم شما را به زحمت بیاندازیم. آنگاه، رسول الله صلی الله علیه وسلم کنار قبر او رفت و بر او نماز جنازه خواند».
این حدیث دلیل بر جواز نماز بر قبر متوفی بعد از دفن اوست.
و از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم نَعَی النَّجَاشِیَّ فِی الْیَوْمِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ خَرَجَ إِلَی الْمُصَلَّی فَصَفَّ بِهِمْ وَکَبَّرَ أَرْبَعًا». بخاری و مسلم.
یعنی : رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی (پادشاه حبشه) را که در سرزمین حبشه فوت کرده بود، اعلام نمود و به مصلی رفت و مسلمانان صف بستند و آنحضرت چهار تکبیر گفت..
این حدیث دلیل بر جواز نماز بصورت غائب بر میت است، که بعضی از علماء گفتند : نماز غائب تنها بر کسی خوانده می شود که بر او نماز جنازه خوانده نشده باشد.
جنازه شخصی که خود کشی کرده:
قبل از همه باید گفت شخص که خود کشی نموده ، به جسد آن غسل داده میشود ونماز جنازه بر آن خوانده میشود .ودر هدیره مسلمانان دفن میگردد ، زیرا او عصیانگر است، چون قتل نفس معصیت است نه کفر، و پناه به خدا هر گاه کسى خودکشی نموده غسل و نماز بر او انجام میشود، و کفن میگردد، ولکن بهتر است که امام بزرگتر و کسی که میان مردم دارای اهمیّت و مقام باشد، به عنوان انکار و ردّ بر او نماز نمیخواند، تا مردم گمان نبرند که او به عمل میّت (فردی که خود را کشته است) راضی میباشد، و امام اکبر یا سلطان یا قُضات یا والی ولایت هر گاه نماز بر وی را ترک نمودند به عنوان ردّ و انکار این عمل و اعلان اینکه این عمل خطا میباشد، مطلوب و پسندیده است، ولی مسلمانان دیگر بر وی نماز میخوانند.
عدم اشتراک امام در جنازه :
در بسیاری از اوقات دیده شده است که در برخی از مساجد امام مسجد در خواندان جنازه بهانه تراشی میکند واستدلال میکند که اگر میت کلمه شهادتین را گفته باشد نمازاش را میخوانم ، در غیر آن از اینکه من از مرده اطلاع قبلی ندارم که آیا شخص متذکره مسلمان بوده یا بی اعتقاد؟ تارک نماز بوده یا خیر؟ ومن نمیخواهم در جنازه اشتراک کنم .
از دید وفهم شرعی در مورد چه باید کرد ؟
اصل بر آنست که بر هر مسلمانی که شهادتین گفته باشد، و ارتکاب به کفر و ارتداد او معلوم نشده باشد، باید نماز جنازه خواند. بنابراین اگر جنازه را به مسجد آوردند، امام با تکیه به این اصل و داشتن حسن ظن می تواند بر آن نماز بخواند ، ونباید در نخواندن جنازه استدلال نماید .
ولی در این بخش نکات چندی را از دید فقها خدمت خوانندگان تقدیم میدارم :
فقها میگویند که شخص میت اگر تارک نماز باشد دوقول مشهور ذیل وجود دارد :
اول :
جمهور اهل علم شخص تارک نماز را کافر نمی دانند، مگر آنکه شخص متذکره منکر نماز باشد.
دوم :
عده ای از اهل علم با استناد به این فرموده پیامبر صلی الله علیه وسلم : «العهد الذی بیننا و بینهم الصلاه فمن ترکها فقد کفر». یعنی: «مشخصهی بین ما و آنها (کفار و مشرکین) نماز است، هر کس آنرا ترک کند کافر میشود». ابن ماجه (۱۰۷۹).
تارک نماز را کافر می دانند، ولو که شخص متذکره منکر آن هم نباشد.
اما جدا از اینکه کدام قول ارجح تر است، از باب احتیاط و خروج از اختلاف و برائت جستن از این عمل؛ نباید بر جنازه تارک نماز، نماز جنازه خواند، به دلیل فرموده الله متعال درباره منافقین :
« وَلَا تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ » (توبه ۸۴).
یعنی : « هرگز بر مرده هیچ یک از آنان، نماز نخوان! و بر کنار قبرش، (برای دعا و طلب آمرزش) نایست! چرا که آنها به خدا و رسولش کافر شدند؛ و در حالی که فاسق بودند از دنیا رفتند».
و اگر انسان شک داشت که آیا فلان میت در دنیا نماز خوان بوده یا خیر، می توان بر او نماز جنازه خواند در عوض دعا را بصورت شرطی بخواند، مقلا می گوید : « اللهم إن کان مؤمنا فاغفر له وارحمه..» . «بارالها! اگر او مومن بوده، پس وی را بیامرز و بر او رحم نما ..».
از علامه ابن عثیمین سوال شد : اگر گمان غالب این باشد که میت نماز نمی خوانده، آیا این امر منجر می شود که بر او نماز خوانده نشود؟
جواب دادند : « این امر موجب امتناع از خواندن نماز بر او نخواهد شد، هرچند گمان غالب داشته باشد که او نماز نمی خوانده، مادام که یقین ندارد او نماز خوان نبوده (می تواند بر او نماز بخواند)، اما اگر گمان غالب او به دلیل وجود قرائن قوی شکل گرفته باشد، در آنصورت هرگاه برای وی دعا کرد، آنرا مقید کند، مثلا بگوید : « اللهم إن کان مؤمناً اللهم فاغفر له وارحمه .. تا آخر دعاء».
دعای شرطی در کتاب و سنت آمده است، الله متعال در آیه لعان در باره شهادت مرد بر زنش که وی را متهم به زنا می کند، فرمود : « فَشَهَادَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنْ الصَّادِقِینَ * وَالْخَامِسَهُ أَنَّ لَعْنَهَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ مِنْ الْکَاذِبِینَ * وَیَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنْ الْکَاذِبِینَ * وَالْخَامِسَهَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِنْ کَانَ مِنْ الصَّادِقِینَ» ( سوره نور ۶-۹).
یعنی : « هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است؛ و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. آن زن نیز میتواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد (در این نسبتی که به او میدهد) از دروغگویان است. و بار پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد».
این دعا با شرط است…
اما اگر بدانی که او نماز خوان نبوده، در آنصورت برای شما حلال نیست بر او نماز بخوانید، نه شما و نه دیگران؛ به دلیل فرموده الله تبارک و تعالی : « وَلا تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ » (توبه ۸۴). « هرگز بر مرده هیچ یک از آنان، نماز نخوان! و بر کنار قبرش، (برای دعا و طلب آمرزش) نایست». الله متعال نهی کردند که بر منافقینی که اظهار اسلام می کنند و کفر خود را پنهان می دارند، نماز خوانده شود». « فتاوی نور علی الدرب»
زنان ونماز جنازه :
در شرع اسلامی از اشتراک زنان در نماز جنازه مما نعتی بعمل نیاورده ، زنان میتوانند در صورتی که زینت خود رااشکار نسازند و رفتارهای خلاف شرع؛مانند چاک نمودن پیراهن، خراشیدن وسیلی زدن در روی وسر ، ناله و زاری با صدای بلند،از آنان دیده نشود، می توانند در مراسم تعزیه اشتراک نماید . قابل تذکراست که تمام این کارها باعثخشم پروردگارگردیده ،و سبب آزارمیت در قبرش خواهد شد.
شیخ سید سابق در کتاب فقه السنه مینویسد :
مانع شرعی در اشتراک زنان در نماز جنازه وجود ندارد و اگر حاضر بودند باید نماز جنازه را بخوانند .
در حکم فقهی موضوع اشتراک زنان در نماز جنازه آمده که : جائز است که زنان مانند مردان نماز جنازه را بخوانند چه بصورت انفرادی و یا بشکل جماعت .
در صورتی که زنان در مراسم جنازه حاضر باشند ، میتوانند نماز جناز ه را با مراعات آداب معین که البته در آخر صف ایستاده شده، بجا آرند .
حضرت عمر انتظار کشید تا مادر عبدالله نماز جنازه عتبه را خواند و بی بی عایشه امر کرد تا جنازه سعد بن ابی وقاص را بیآورند تا بر وی نماز بخواند .
امام النووی درمورد نماز جنازه برای زنان میفرماید :
لازم است برای زنان در نماز جنازه جماعت ترتیب شود ، نماز جنازه را به جماعت بجا آرند مثلی که در نماز های دیگر به جماعت می خوانند و همین نظریه الحسن بن صالح و سفیان ثوری و امام احمد و امامان مذهب حنفی می باشد .
در کتاب مشهور فقهی بنام ( الفتاوی النسائیه ) (فتوا ها برای زنان ) آمده است :
زنان مانند مردان اگر در نماز جنازه حاضر شوند ، باید نماز جنازه بخوانند و ثوابی که مردان از نماز جنازه میگیرند، زنان نیز همان ثواب را بدست میاورند .
مؤرخان میگویند که مردان و زنان جنازه رسول الله صلی الله علیه وسلم را خواندند. اگر جنازه حاضر شد باید که زنان با مردان نماز آنرا بخوانند.
خواندان نماز جنازه بطور انفردی:
سنت آنست که بصورت جماعت بر جنازه نماز خوانده شود، زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحابش اینگونه عمل کردند،هرچند اگر بصورت انفرادی هم باشد جایز است.
امام نووی رحمه الله می گوید :
«نماز جنازه فرادی جایز است، اما سنت آنست که با جماعت خوانده شود، به دلیل حدیث نبوی : « مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَمُوتُ فَیُصَلِّی عَلَیْهِ ثَلاَثَهُ صُفُوفٍ مِنْ الْمُسْلِمِینَ إِلاَّ أَوْجَبَ» . یعنی : « هر مسلمانی که بمیرد در حالیکه سه صف از مسلمانان بر او نماز جنازه بر پا دارند بهشت بر او واجب می گردد». به روایت ابوداود و ترمذی، احادیث صحیح مشهور دیگری هم وارد شده، و اجماع مسلمین هم بر آن شکل گرفته است، و هراندازه تعداد نمازگزاران بیشتر باشد بهتر است..». «شرح المهذب» (۵/۱۷۱).
و در کتاب دائره المعارف فقهی آمده : «.. حنفیه و شافعیه و حنابله گفتند که جماعت شرط صحت نماز بر جنازه نیست، بلکه سنت است. و مالکیه گفتند : شرط صحت آن؛ جماعت است، مانند نماز جمعه، اگر بدون امام بر جنازه نماز خوانده شود، نماز تکرار شود». «الموسوعه الفقیهه» (۱۶/۱۸).
علامه ابن عثیمین رای جمهور را برگزیده و در کتاب «الشرح الکافی» گفته : «جماعت شرط نیست، اگر بصورت فرادی هم نماز خوانده شود صحیح است، صحابه هم بصورت انفرادی بر پیامبر صلی الله علیه وسلم نماز خواندند، زیرا آنها ناپسند می دانستند که شخصی را در مقابل رسول صلی الله علیه وسلم امام قرار دهند، لذا هر کدام از مردان و سپس زنان بتنهایی آمدند و بر ایشان نماز خواندند».
تهلیل دسته جمعی در جنازه:
در بسیاری حالت دیده شده که مسلمانان در حمل جنازه بسوی قبرستان تهلیل میکنند و صدای خویش با گفتن اذکار وبخصوص (لا اله الا الله) ویا هم گفتن نعره تکبیر بلند می کنند .
قبل از همه باید گفت که مطابق احادیث :
«روش رسول صلی الله علیه وسلم در وقت تشییع و حمل جنازه اینگونه بود که هیچ صدایی نه تهلیل (لا اله الا الله) و نه قرائت و مانند اینها از ایشان شنیده نمی شد، و امر به تهلیل دسته جمعی نکردند، بلکه از ایشان روایت شده که : «نهی أن یتبع المیت صوت أو نار». یعنی : «ایشان نهی کردند که میت را همراه با صدای بلند و یا آتش تشییع کنند». ابوداود روایت کرده است.
و قیس بن عباده که از بزرگان تابعین و از اصحاب علی بن ابی طالب رضی الله عنه است، می گوید:
«اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم پایین آوردن صدا در وقت تشییع جنازه و در وقت ذکر و در وقت قتال (جنگ) را مستحب می دانستند». طبرانی و ابو نعیم با سندی که راویانش مورد اعتماد می باشند.
و شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می گوید :
« نه قرائت و نه ذکر و نه چیز دیگری با صدای بلند همراه جنازه مستحب نیست، و این مذهب ائمه اربعه و ماثور از روش سلف از صحابه و تابعین است، و نمی دانم که مخالفی داشته باشد.
و باز فرمودند :
«اهل علم آشنا به حدیث و آثار اتفاق نظر دارند که این روش در قرون مفضله (سه قرن اولیه اسلام) مرسوم نبوده است».
بنابراین باید برای شما روشن شده باشد که گفتن (لا اله الا الله) با صدای بلند در وقت حمل جنازه بدعتی منکر است..». ( اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء (۹/۱۹). )
شیخ ابن عثیمین طی فتوای میفرماید :
آنعده از مسلمانان که عادت دارند که در وقت حمل جنازه با صدای بلند (لا إله إلا الله – الدایم وجه الله) می گویند، ودر وقت دفن آن درقبرمی گویند : (یا رحمن – یا رحمن ..) باید برایشان توضیح داد که :
«این اذکار ابداع شده هستند، شکی نیست که جز الله هیچ معبود بر حقی نیست، و جز او تعالی باقی نمی ماند، اما گفتن این اذکار بدعت است، زیرا هر روشی که سلف صالح آنرا بقصد تقرب الی الله انجام نداده باشند، اگر (کسانی آنرا) بقصد عبادت انجام دهند، پس بدعت است.
و همینطور گفتن (یا رحمن – یا رحمن ..) در وقت دفن مرده، آن نیز بدعت است.
کسی که همراه جنازه می رود و در تشییع آن شرکت می کند، سنت است که (در آن لحظه) در عاقبت خویش تامل کرده و به فکر فرو رود، و اینکه اگر الان همراه جنازه می رد، بزودی او را نیز (مانند این مرده) تشییع خواهند کرد، و در اعمال و احوالش تامل کند.
و در وقت دفن مرده؛ پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از فراغت از دفت میت کنار قبر می ایستاد و می فرمود : « اسْتَغْفِرُوا لأَخِیکُمْ وَسَلُوا لَهُ بِالتَّثْبِیتِ فَإِنَّهُ الآنَ یُسْأَلُ ». یعنی : « برای برادرتان طلب آمرزش کنید و برای او از خداوند تقاضای استقامت نمائید . چرا که اکنون مورد بازخواست قرار می گیرد» به روایت ابوداود. پس سنت اینگونه است (که بعد از دفن برایش دعای استقامت و استغفار نمود)». ( تفصیل موضوع را دررساله (إجابات مفیده صفحه ۱۸ مطالعه فرماید).
برداشتن جنازه:
در حدیثی از حضرت ازابو هریره روایت است که رسو ل الله صلی علیه وسلم فرموده است کسیکه به نیت ثواب در جنازه برادر مسلمان شریک گردد تا آنوقت که همراه جنازه باشد که نماز برآن خوانده نشده واز دفن کردن فارغ شوند برابر دوقیراط اجر به او لازم میگردد که اندازه هر قیراط برابرکوه احدمیباشد اگر کسی صرف جنازه خواند پس گردد به دفن او نظر نکند بری این اجر یک قیراط داده میشود . (معارف الحدیث ،صحیح بخاری، مسلم )
همچنان در حدیث دیگری از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که : رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است جنازه را به تیزی ببرید زیراکه اگر او نیک باشد قبر برایش جنت میباشد زود برسانید ،اگرنباشد پس زود از شانهای تان پائین نمائید یعنی به قبرزود رسانید . (صحیح بخاری مسلم ،معارف الحدیث )
در حدیث شریف آمد ه است که کسیکه چهار پای جنازه را از چهار طرفش بلند نمایند ،یعنی به هر چهار پای چهارپای شانه بگذاراند ا زچهار گناه کبیره معاف میگردد وبرای مغفرت میشود .
انتقال میت در موتر جنازه به قبرستان :
افضل و بهتر آنست که میت را بر روی شانه ها به سوی قبرستان و محل قبرش حمل نمود، تا مردم بدانند که جنازه است و برایش دعا کنند، و از مرگ پند بگیرند، اما اگر احیانآ عذری در کار باشد، مثلا قبرستان دور باشد یا گرمای شدید ویا هوا سر باشد، ایرادی ندارد که آنرا بوسیله موتر جنازه حمل کرد.
در کتاب « التاج والإکلیل» (۳/۳۴) آمده : «اگر کسانی نباشند که جنازه را (بر روی شانه های خود) حمل کنند، ایرادی ندارد جنازه را روی چهارپایی حمل کرد».
و در « مطالب أولی النهی» (۱/۸۹۵) آمده : «حمل جنازه بر روی سواری به غرض صحیحی اشکالی ندارد، مثلا قبر او دور باشد و یا سنگین وزن باشد».
وشیخ البانی در « کتاب الجنایز» می گوید : « راه رفتن پشت سر میت و پیشاپیش آن، از رسول الله صلی الله علیه وسلم عملا به ثبوت رسیده است. انس بن مالک رضی الله عنه می گوید: «ان رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابابکر و عمر کانوا یمشون أمام الجنازه و خلفها». یعنی : رسول خدا صلی الله علیه وسلم ، ابوبکر و عمر پیشاپیش و همچنین پشت سر جنازه راه می رفتند». ابن ماجه و طحاوی از طریق یونس بن یزید و سند آن مطابق شیخین صحیح است.ولی بهتر است که تشییع کنندگان پشت سر جنازه حرکت کنند..
تشییع جنازه به حالت سواره نیز جایز است، بشرط اینکه پشت سر جنازه حرکت کنند. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید : « الرَّاکِبُ یَسِیرُ خَلْفَ الْجَنَازَهِ» سوار، پشت سر جنازه حرکت کند..
البته بهتر است که تشییع کنندگان پیاده باشند، زیرا شیوه معمول رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین بود، و تشییع جنازه توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالت سوار، به ثبوت نرسیده است.
چنانکه ثوبان می گوید:
«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أُتِیَ بِدَابَّهٍ وَهُوَ مَعَ الْجَنَازَهِ فَأَبَی أَنْ یَرْکَبَهَا فَلَمَّا انْصَرَفَ أُتِیَ بِدَابَّهٍ فَرَکِبَ فَقِیلَ لَهُ فَقَالَ إِنَّ الْمَلَائِکَهَ کَانَتْ تَمْشِی فَلَمْ أَکُنْ لِأَرْکَبَ وَهُمْ یَمْشُونَ فَلَمَّا ذَهَبُوا رَکِبْتُ» ابوداود (۳۱۷۷). یعنی : برای رسول الله صلی الله علیه وسلم که جنازه ای را تشییع می کرد، مرکبی آوردند، ایشان از سوار شدن بر آن امتاع ورزید، ولی هنگام بازگشت بر آن سوار شد، علت را از ایشان پرسیدند. فرمود: چون فرشتگان پیاده راه می رفتند، صلاح ندیدم که بر مرکب سوار شوم، پس از اتمام تشییع فرشتگان رفتند، سوار مرکب شدم».
در سوالی که از شیخ ابن عثیمین بعمل آمده فرموده اند : کدامیک بهتر است : حمل جنازه بر روی شانه ها، یا بر روی ماشین؟
فرمودند : «افضل آنست که بر روی شانه ها حمل شود، زیرا این روش به معنای حمل جنازه نزدیکتر است، و اگر در کوچه و خیابان از کنار مردم عبور کند خواهند فهمید جنازه است و برایش دعا کنند، و این روش حمل کردن از فخر و ابهت به دور است، ولی اگر نیاز یا ضرورتی باشد ایرای ندارد که بوسیله موتر جنازه حمل کنند، مثلا باران ببارد، یا هوا بسیار گرم یا سرد باشد، و یا افراد تشییع کننده اندک باشند» « مجموع الفتاوی» (۱۷/۱۶۶).
و باز در « الشرح الکافی» گفتند : «حمل جنازه بر روی موتر جنازه اشتباه است، مگر نیازی به آن باشد، مثلا تعداد افراد تشییع کننده اندک باشند(و نتوانند جنازه را حمل کنند)، و یا هوا بسیار گرم یا سرد باشد، یا باران ببارد، در غیر اینصورت حمل جنازه بر روی شانه های تشییع کنندگان مطابق سنت است و به آنها نفع (اجر) می رساند، و موجب عبرت کسانی می شود که از کنار آنها عبور می کند، ولی بهر حال اگر نیازی برای اینکار (حمل توسط موتر جنازه باشد ) باشد ایرادی ندارد».
گرنگی وسنګینی جنازه :
برخی از مسلمان زمانیکه جناز را حمل میکند ومی بینند که جنازه گرنگ وسنگین باشد ، میگویند که : جنازه شخص متذکره بسیار گرنگ وسنگین بود ، واین سنگینی وگرنگی جنازه را علامه گنهگار بودن شخص متوفی میداند .
در جواب این تعداد از مسلمانان باید گفت :
که در شریعت مقدس اسلامی چیزی که بر این امر دلالت کند وارد نشده، نهایت آنچه وارد شده سخن بعضی از فقهای متاخر که در این بابت روایات فرموده اند :
در این بابت روایت داریم در حاشیه « نهایه المحتاج» (۲/۴۶۶) تذکر رفته واین روایت بشر ح ذیل میباشد :«از ابوعلی نجاد درباره سبک یا سنگین بودن جنازه سوال شد، گفت : اگر (جنازه) سبک باشد پس شهید است؛ زیرا شهید زنده است، و زنده از مرده سبک تر است، و الله متعال می فرماید : «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ». «هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند». این را ابو الحسین در طبقات خود ذیل ترجمه عمر ابی حفص برمکی ذکر کرده است».
اما قول صحیح ودرست اینست که : سنگینی و سبکی وزن جنازه نشانه و علامتی دال وربطی بر حسن خاتمه یا سوء خاتمه انسان ندارد که بر اساس آن قضاوت کنیم، و نشانه ای بر درستکار بودن یا فاسد بودن صاحب جنازه نیست.
همچنان علمای هیئت دائمی افتاء طی فتوای خویش در این مورد میفرمایند :
«نمی دانیم که برای سبکی یا سنگینی جنازه سببی جز اسباب حسی یعنی لاغری و یا چاقی جسم وجود داشته باشد، اما آنکس که گمان می کند سبک بودن جنازه دلالت بر کرامت میت دارد، و اگر سنگین باشد نشانه فسق اوست، تا جائیکه می دانیم این سخن اصلی در شرع مطهر ندارد. (“فتاوی اللجنه الدائمه” (۹/۸۶).
شیخ البانی در « کتاب الجنایز» (بدعت شماره ۴۷) : «اعتقاد داشتن به اینکه جنازه، اگر انسان نیکوکار و صالحی باشد، وزن آن بر دوش حمل کنندگان سبک است و سریعتر پیش می روند» را از جمله بدعتهای پدید آمده دانسته است.
موعظه وسخنرانی بر سر جنازه:
در افغانستان دیده شده که بعد از دفن میت علماء وبخصوص برخی از اعضای فامیل میت ودر زیادتر اوقات مسؤلین دولتی ونظامی موعظه ها وسخنرانی در بابت میت بعمل میاورند .
در مورد این عمل باید گفت که در شرع اسلامی وعظ گفتن وایراد بیانیه ها در قبرستان مشروع نیست، و نباید سنت همیشگی قرار بگیرد، اما اگر انگیزه و سببی برای وعظ گفتن باشد، مشروع است، مثل این که در هنگام دفنکردن مرده، افرادی مشاهده شوند که مشغول خنده و بازی و شوخی هستند، در این صورت شکی نیست که وعظ گفتن خوب و درست است، زیرا سبب و انگیزهای هست که ایجاب میکند تا موعظه بیان شود، اما این هنگام دفنکردن مرده فردی برای سخنرانی میان مردم برخیزد، چنین کاری در سنت و رهنمود پیامبرصلی الله علیه وسلم اصلی ندارد.
بلی درست است که پیامبر صلی الله علیه وسلم از جنازه مردی انصاری فارغ شد، و هنوز قبر آماده نشده بود، پیامبر صلی الله علیه وسلم نشست و یارانش اطراف او نشستند که گویا (از عظمت و هیبت) بالای سرشان پرندههایی قرار دارند. – یعنی آنقدر در حضور پیامبر صلی الله علیه وسلم آرام گرفته بودند ، و شاخه چوبی در دست پیامبر بود، و آن را به زمین میزد و پیامبر صلی الله علیه وسلم برای آنها از حالت شخص هنگام مردن و بعد از مرگ سخن میگفت. از حدیث براء بن عازب که احمد و ابوداود و غیره نیز روایت کرده اند.
در اینجا مشخص است که پیامبر صلی الله علیه وسلم به عنوان سخنرانی که برای مردم سخنرانی کند و آنها را موعظه نماید نبوده است، بلکه او نشسته بود و یارانش هم اطراف او نشسته بودند و منتظر بودند تا قبر آماده شود، در این میان پیامبر صلی الله علیه وسلم برایشان سخن گفت، مثل این که شما و همراهانشان نشسته و منتظر دفنشدن مرده باشید، و تو برای آنها در مورد مرگ و حالات بعد از مرگ صحبت کنی، و سخنی خاصی که در میان همنشینان گفته میشود، با سخنی که به عنوان سخنرانی ایراد میشود فرق میکند، و همچنین وقتی مرده دفن میشد، پیامبر صلی الله علیه وسلم کنار قبرش میایستاد و میفرمود: از خداوند برای برادرتان آمرزش بطلبید، و از خداوند بخواهید تا او را پابرجا و استوار نماید، زیرا او اکنون مورد سؤال قرار میگیرد.(این نیز بیان مطلب خاصی است و سخنرانی نیست).ابوداود (۳۲۲۱) ارناؤوط در تحقیق شرح السنه امام بغوی (۵ / ۴۱۸) گفته است: سند این حدیث حسن است.منبع : کتاب « قواعد و رهنمونهای بیداری اسلامی»
اذکاری که در وقت
گذاشتن میت در قبر گفته میشود:
سنت است آنکسی که میت را در درون قبر می گذارد، بگوید: «بسم الله و علی سنه رسول الله» یا «و علی مله رسول الله» .
دلیل خواندن این اذکار مطابق به حدیثی که آنرا ابن عمر رضی الله عنه روایت فرموده است :
« أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا وَضَعَ الْمَیِّتَ فِی الْقَبْرِ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَعَلَی سُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» (و فی لفظ: إِذَا وَضَعْتُمْ مَوْتَاکُمْ فِی الْقُبُورِ، فَقُولُوا: بِسْمِ اللهِ وَعَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ (و فی روایه: علی سنه). أبو داود (۳۲۱۳) وترمذی (۱۰۴۶) وابن ماجه (۱۵۵۰) وحاکم (۱۳۵۳).
یعنی : وقتی رسول الله صلی الله علیه وسلم میت را در قبر می گذاشت می فرمود : (بِسْمِ اللَّهِ وَعَلَی سُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ).
و در روایتی فرمود: هرگاه شما میت را در قبر می گذارید، بگوئید : (بِسْمِ اللهِ وَعَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ) (به نام خدا و بر شیوه و ملت رسول خدا).
یادداشت:
قابل تذکر است که خواندن این دعا صرف برای کسی مستحب است که میت را درون قبر قرار می دهد، اما برای دیگران که در تشییع جنازه آن شرکت کردند سنت نیست، بلکه سایر مشترکین باید سکوت اختیار نمایند ، و برای میت دعای رحمت و ثبات کنند.
امام نووی در « شرح المهذب » (۵/۲۵۷) گفته :
« مستحب است آنکسی که میت را داخل قبر می کند در وقت داخل کردن بگوید : « بسم الله وعلی مله رسول الله أو علی سنه رسول الله صلی الله علیه وسلم».
و مرداوی در « الإنصاف» (۲/۵۴۶) می گوید : «و آنکسی که میت را داخل (قبر) می کند بگوید : بسم الله وعلی مله رسول الله».
و در فتوای هیئت دائمی افتاء آمده : «و آنکسی که متولی دفن میت است در لحظه ایکه میت را در لحد می گذارد، بگوید : بسم الله وعلی مله رسول الله صلی الله علیه وسلم ..». « اللجنه الدائمه للإفتاء » (۸/۴۲۶).
و از شیخ محمد بن محمد المختار الشنقیطی حفظه الله سوال شد : آیا حاضرین نیز بهمراه شخصی که میت را داخل قبر می کنند، بگویند : (باسم الله وعلی مله رسول الله)؟
جواب فرمودند :
«کسی که میت را داخل می کند و در قبرش می گذارد آنرا بگوید، اما به نسبت حاضرینی که شاهد دفن هستند، آنها سکوت کنند، و تنها به دعا برای او و درخواست از خداوند برای ثبات وی بسنده کنند، چرا که در حدیث از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده که بعد از دفن میت فرمودند : «اسْتَغْفِرُوا لأَخِیکُمْ وَسَلُوا لَهُ بِالتَّثْبِیتِ فَإِنَّهُ الآنَ یُسْأَلُ». یعنی : برای برادرتان طلب آمرزش کنید و برای او از خداوند تقاضای استقامت نمائید، چرا که اکنون مورد بازخواست قرار می گیرد. به روایت ابوداود ». « شرح زاد المستقنع » (۸۵/۱۶).
بنابراین برای تشییع کنندگان سنت است که برای میت دعا کنند، و از الله متعال برای او ثبات قدم در پاسخگویی به سوالات را داشته باشند.
گذاشتن گل برسر قبر:
در این اواخردر بین مسلمانان طوری رواج یافته گردیده است که بالای قبر بعد از دفن میت دسته گل می گزارند وحتی آنرا از جمله اعمال تجهیز وتکفین بشمار میاورند ویا هم در بین مسلمانان طوری روج بعمل آمده است که بالای قبر شمع ویاهم چراغ روشن مینمایند .
همه این اعمال نه از قرآن ونه از سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم ونه ازاعمال صحابه کرام ونه از اعمال ائیمه مجتهدین به اثبات رسیده ونه در این مورد ثبوتی وجود دارد بنآ این عمل بدعت وناجائز میباشد .( امداد الاحکام صفحه ۲۹ جلد اول : تفصیل موضوع را میتوان درصفحه ۲۲۶ کتاب احکام میت مولانا مفتی رفیع عثمانی ترجمه مولانا نصر الله فیضانی ) مطالعه فرماید.
نوشتن کلمه ویا عهد نامه بر کفن :
در برخی مناطق طوری رواج است که مردم بخاطر تبرک بر سینه ویاهم در پیشانی ویا هم در کفن کلمه طیبه ، کلمه شهادت ، آیت کرسی ، ویا هم سایر دعا ها را به رنگ سیاه وغیره رنگ مینویسند در حالیکه این عمل در شرع جائز نیست زیرا مرده بعد از مدتی پوسیده میشود ، واین چیز های مقدس نیز مورد بی حرمتی قرار میگرد، بر مسلمانان واجب است تا حرمت این تقدس را رعایت نمایند . ولی نوشتن توسط انگشت که چیزی از آن معلوم نمیگردد برای تسلی زنده ها در شرع کدام ممانعتی نداشته ،وجائز میباشد ، بشر ط اینکه این را هم سنت ویا مستحب وضروری نداند ورنه این هم بدعت وواجب الترک میباشد ( احسن الفتاوی صفحه ۳۵۱ جلد اول ).
وبعضی مردم در سینه مرده شجره عهد نامه یا سورت یاسین وی تکه سنگ نوشته با آیات می گزارند ، این هم در شرع فایده برای میت نمی رساند ومورد بی حرمتی به کلمات مقدس میگردد باید از انجام این عمل خود داری صورت گیر د در مقابل برای میت باید دعا کند.
قــــبــر:
قرآن عظیم الشان با چه زیبای میفرماید :« مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى » مبد اولی انسان از زمین آغاز میابد ، وبه خاک می انجامد . ابو البشر وخلقت او از خاک بود ، وبازگشت آن دوباره در خاک است .واز همین خاک دوباره زنده میگردد . ».
پیامبر صلى الله علیه وسلم مى فرماید که :« إن القبر أول منازل الاخره ، فإن نجى منه فما بعده أیسر منه ، وإن لم ینج منه فما بعده أشد منه » ( رواه الترمذی).
( قبر اولین منزل از منازل آخرت است ، پس اگر فرد از آن نجات یافت بعد از آن آسانتر است ، واگر از آن رستگار نشد بعد از آن سخت تر است.
).
همین طور پیامبر صلى الله علیه وسلم فرموده است : « ما رأیت منظرٱ قط إلا والقبر أقطع منه »
( هیچ منظره ای را از قبر سخت تر وناخوشاینده تر ندیده ام ).
قبر منظره ایست که با آن دلها نرم وچشم ها گریان مى شوند . انسان را به دنیا فانى بى علاقه وبه آخرت ترغیب وعلاقه مند مـى نماید.
یاد آور مرگ ، در هم کوبنده لذت وخو شیها ست . قبر پند وعبرت وبیداری از غفلت را در انسان تقویت مینماید .
قبر با بى صدایى زندگان را به پند وعبرت دعوت مینماید ، به انسان می اموزاند ، تا آینده را بیاد آورند وبیشتر براى روز آخرت وبازپرس امادگی گیرد.
پیامبر صلى الله علیه وسلم فرموده است : « کنت نهیتکم عن زیاره القبور ، فزورها ، فإانها تذکر الاخره » (شمار ا از زیارت قبور نهی کرده بودم ، ولى از این به بعد آن ها را زیارت کنید ، به زیارت قبر ها بروید، چون زیارت قبر یاد آوری آخرت است . »
زمانیکه انسان در قبر گذشته میشود صدا بر مى آید وپرسیده میشود کجاست ثروت وسامانت ؟
کجاست تخت پادشاهى ات ؟
کجاست مقام وجلال قدرت ، عظمت ، چوکى دنیایت ، کجاست زیبایى وجمالت ؟ کجاست جوانى ، تندرستى ، نیرو وقوتت ؟ مریضی وناتوانى ، سستى وکسالتت کجاست ؟
در قبر چهره ها ، دست وپا ها ، زبا ن ، چشم وگوش همه وهمه به جمجمه واستخوا نهای پوسیده تبدیل مى شوند . وبجز اعمالی نیک که انسان در دنیا بعمل اورده است دیگر هیچ چیزى وهیچ قدرتى ، هیچ فرزندی ، برادری ، خواهری ، مادری ، اولاد وفرزندی ودر نهایت امر هیچ انسانی او را از عذاب قبر نجات داده نمیتواند.
عذاب قبر چنان سخت ودشوار است که پیامبر بزرگوار اسلام محمد صلى الله علیه وسلم همیشه در نماز خویش از عذاب قبر بخدا پناه مى بردوبه پیروان خویش ارشاد فرموده است :
« إذا فرغ أحدکم من التشهد الآ خیر فلیتعوذ با لله من اربع : من عذب جهنم ومن عذاب القبر ومن فتنه المحیا والممات ومن فتنه المسیح الدجال ».( رواه ابن ماجه )« هر گاه در نماز به آخرتشهد دوم رسیدید ، قبل از سلام کردن ، از چهار چیز بخد ا پناه برید :
۱– از عذاب جهنم ،
۲-از عذاب قبر ،
۳-از فتنه زنده ها ومرده ها وفتنه دجال . « اللهم أنى أعوذبک من عذاب القبر ومن عذاب النار ومن فتنه المحیا والممات ومن فتنه المسیح الدجال » .
پیامبر صلى الله علیه وسلم براى پیروان خویش تاکید میگرد ومى فرمود : « استعیذوا بالله من عذاب القبر فإن عذاب القبر حق »،( رواه احمد ) ( از عذاب قبر بخد پناه ببرید همانا عذاب قبر حق است.).
پیامبر صلى الله علیه وسلم فرموده است : « إن هذه القبر مملؤه ظلمه على أهلها وإن الله عزوجل ینور ها لهم بصلاتی علیهم » ( رواه مسلم ) ( همانا این قبر ستلنها بر ساکنینش بسیار تاریک است ، خداوند عزوجل بوسیله درود ودعای من برایشان آن را روشن ونورانی می گرداند.
برادر وخواهر مسلمان!
از یاد نبرید که قبراندرز دهنده ساکت است ، زمانیکه انسان پند آنرا بشنود باید خود را براى آن اماده کند ، باید توشه را براى آن روز که آمدنى است با خود داشته باشد.
زندگى فرصتى است براى نجات ، در آنجا .
ای برادر وخواهر مسلمان!
قبل از اینکه وقتت ضایع شودبر خیز وکمر همت ببند وتصمیم بگـــیرکه از این ببعداعمال نیک انجام
دهی ، تا در امتحان که در پیش رو داری با سـر بلند ی در آن موفق شوی .
اندازۂ قـبر:
کمتر عمق قبر حداقل به اندازه نصف قامت یک انسان میانه قد باشد، متوفى به طرف قبله داخل قبر میشود وکسی که اورا میگذارد بگوید : « بسم الله وعلى مله رسول الله » در صورت ممکن روی میت را روبه قبله میکنند وخشت هاى خام را بر لحدش مى گذارند با طرف زن جهت ستر او چادر ویا تکه مى گیرند.
در قبر از خشت پخته ، چونه وسمنت استفاده کردن مکروه است ، تخته سنگ ویا نى در قبری که شق دارد استفاده شود سپس بالاى آن خاک ریختنانده میشود سر قبر را ماهى پشت مى سازند لُچ کردن قبر جواز ندارد که این حالات از این حکم مثتنى است.
۱– مرده به کفن مغصو به دفن شده باشد وصاحب کفن قیمت آنرا نمیگرفت.
۲- مرده در زمین مغصوبه دفن شده بود وصاحب زمین به باقى گذاشتن او راضى نبود.
۳- همراه مرده قصدٱ ویا غیر قصدى مال دفن شده بود، ویا طب عدلی ، خواستار تحقیق در مورد چگونکی قتل میت گردد.
اگر شخصى در کشتى مُرد وچارۀ دفن آن نبود بهتر است به متوفى یک چیزى سنگین بسته شود وبدریا انداخته شود.
گذاشتن علامه ونشانه بر سر قبر:
علامت گذاشتن بر قبر بوسیله شیء مباح، جایز است، چنانکه از کثیر بن زید مدنی از مطلب روایت است که او (یعنی مطلب) گفت : « لَمَّا مَاتَ عُثْمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ أُخْرِجَ بِجَنَازَتِهِ فَدُفِنَ فَأَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا أَنْ یَأْتِیَهُ بِحَجَرٍ فَلَمْ یَسْتَطِعْ حَمْلَهُ فَقَامَ إِلَیْهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَحَسَرَ عَنْ ذِرَاعَیْهِ قَالَ کَثِیرٌ قَالَ الْمُطَّلِبُ قَالَ الَّذِی یُخْبِرُنِی ذَلِکَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی بَیَاضِ ذِرَاعَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ حَسَرَ عَنْهُمَا ثُمَّ حَمَلَهَا فَوَضَعَهَا عِنْدَ رَأْسِهِ وَقَالَ أَتَعَلَّمُ بِهَا قَبْرَ أَخِی وَأَدْفِنُ إِلَیْهِ مَنْ مَاتَ مِنْ أَهْلِی» أبو داود ( ۳۲۰۶ ).
یعنی : وقتی عثمان بن مظعون فوت کرد و جنازه اش به مقبره برده شد و دفن گردید، رسول الله صلی الله علیه وسلم مردی را امر کرد تا سنگی بیاورد. آن مرد نتوانست سنگ را حمل کند. رسول الله صلی الله علیه وسلم آستین را بالا زد و به طرف سنگ رفت. راوی می گوید: کسی که این جریان را از رسول الله صلی الله علیه وسلم برای من نقل می کرد، می گفت: این جریان چنان در خاطره من محفوظ است که گوئی هم اکنون رسول الله صلی الله علیه وسلم را می بینم که آستین را بالا زده، سنگ را حمل می کند. سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم سنگ را حمل کرد و در جهت سر میت گذاشت و فرمود: با گذاشتن این سنگ، قبر برادرم را علامت گذاری می کنم و اگر از خویشاوندانم کسی بمیرد، او را در قرب و جوارش دفن می کنم».
حافظ ابن حجر در « التلخیص الحبیر » ( ۲ / ۱۳۳ ) اسناد این حدیث را حسن دانسته است.
وشیخ البانی با استناد به این حدیث گفته : « قبر بوسیله سنگ یا امثال آن علامتگذاری شود تا دیگر خویشاوندان و بستگانش در قرب و جوار او دفن شوند».
و امام ابن قدامه می گوید : «علامت گذاشتن قبر بوسیله سنگ یا چوب ممانعتی ندارد، امام احمدگفته : ایرادی ندارد که شخص قبر را علامت بگذارد تا بوسیله آن شناخته شود، و پیامبر صلی الله علیه وسلم قبر عثمان بن مظعون را علامت گذاشت». « المغنی » ( ۲ / ۱۹۱ ).
ساختن قبر قبل از مرگ:
برخی از مردم عادات دارند قبل ازاینکه مرگ شان فرا رسد ، در جستجوی قبر میشوند وبرای خود قبر را آماده می سازند ؟ این عمل در شرع اسلامی جواز ندارد ، قبرستان عمومی ملک شخصی کسی نیست، برای احدی جایز نیست که قبل از وفاتش برای خود قبر حفر نماید ، زیرا این کار موجب محروم ساختن دیگران می شد، ولی اگر قبرستان ملک شخصی این شخص باشد ، در آنصور ت میتواند در ملیکت خود تصرف کند ، وشرع برایش اجازه میدهد تا قبل از مرگ برای خود قبر انتخاب و حفر نماید .
در کتاب « مواهب الجلیل» (۲/۲۴۶) آمده : « برای او جایز نیست قبری را حفر کند تا اگر مُرد در آنجا دفن شود، زیرا موجب محروم شدن دیگری می شود و آنکس که زودتر می میرد نسبت به او اولاتر است که در آنجا دفن شود، اما اگر ملک خودش باشد برای او جایز است؛ زیرا غصب کسی نیست و موجب یاداوری مرگ برای او می شود..».
و در « کشاف القناع » (۲/۱۴۵) آمده : «حفر قبر در قبرستان وقف شده (عمومی) قبل از نیاز به آن ، یعنی نیاز به دفن شدن ، حرام است، مثل کسی که قبری برای خود می گیرد تا اگر مُرد وی را در آنجا دفن کنند».
و خطیب شربینی از فقهای جهان اسلام میفرماید :
«اگر در قبرستان وقف شده ای قبری را حفر کند، (با این کار) آن قبر به او اختصاص نخواهد داشت، زیرا ملاک تقدم با دفن است نه با حفر». “مغنی المحتاج” (۳/۵۰۲).
شیخ ابن عثیمین درباره میفرماید :
«حفر قبر برای او قبل از مرگش، اگر در قبرستان عمومی باشد جایز نیست؛ زیرا با اینکار مکانی را اشغال کرده و دیگری را از دفن نمودن در آنجا منع می گرداند، درحالیکه نمی داند کجا خواهد مُرد، چه بسا در سرزمین دیگری بمیرد، اما اگر قبرستان عمومی نباشد، ایرادی ندارد، چنانکه عایشه رضی الله عنها مکان قبر خود را در خانه اش (حجره نبوی) آماده کرده بد، ولی بعدا به عمر رضی الله عنه رسید». ( مجموع فتاوی ابن عثیمین (۱۷/۷۸).
حکم دفن کردن امانتآ درقبر:
برخی از مسلمانان که در کشور های دیگری زندگی مینمایند ، متوفی را در تابوت مخصوص گذاشته وبه اصطلاح امانتآ دفن می نمایند وبعد از مدتی آنرا به محل مربوطه انتقال میدهند ،بعد از انتقال جسد میت را از تابوت بیرون کشیده دوباره دفن مینمایند . بیاد داشته باشید که بعد از دفن کردن اگر که امانتآ دفن کرده باشید دوباره کشیدن دوباره شرعآ جائز نیست ودفن کردن امانتآ هم در شرع نیست . ( عزیز الفتاوی صفحه ۳۴۲ جلد اول ).
رفتن به قبر ستان در روز سوم:
در افغانستان رسم طوری است که در روز سوم بری مراسن عزادری اهتمام خاصی قایل هستند ، ودر روز سوم اهل واقارب میت جمع شده وبه قبر ستان میروند وبه اصطلاح یکبار دیگر مراسم تعزی را در روز سوم دوباره زنده می سازند وحتی آنرا از مراسم عزادری روز سوم مسمی می سازند .
در حالیکه دو روز قبل محافل عزارداری با مراسم خاصی ختم قرآن وخیرات در خانه میت در مسجد وفاتحه خانه زنانه ومردانه نیز صورت گرفته است .
وباز هم فامیل متوفی روز سوم عزادری را در قبر ستان بر پا میدارند .
تجلیل مراسم روز سوم ورفتن بقبرستان اصل شرعی نداشته وندارد . در مجموع باید گفت : که عزادری بعد از مرگ وآنهم به این مصارف گزاف بمناسبت روز سوم ، دهم ، بیستم ، چهلم ، عید اول عید دوم سال وسایر تجلیل ها از جمله بدعت ها وعمل ناجز میباشد به تاسف اگر کسی آنرا انجام ندهد ، برایش تعنه هم میزنند . ثبوت این اعمال نه در قرآن وازسنت ونه از اعمال اصحا ب ونه از تابعئین وائمه مسلمین وسلف الصالحین وجود نداشته ،ترک وفروگذاشتن این اعمال واجب است ( امداد المفتیین ).
حکم دفن میت در قبرکهنه:
هرگاه میت در قبر دفن گردید، واجب است که آن قبر را رها ساخت ( و ویران نکرد) تا زمانیکه اثری از آن قبر نماند و لذا نبش قبر (مادامیکه متعلق به مسلمانی باشد) و بیرون آوردن اسکلت میت جهت دفن نمودن مرده ی دیگری در آن قبرجایز نیست.
امام نووی رحمه الله در »المجموع» می گوید:
« به اتفاق اصحاب (شافعیه) نبش قبر بدون عذری شرعی جایز نیست. ولی اگر مرده در قبر (پس از سالیانی) به خاک تبدیل شد، نبش آن برای اینکه مرده دیگری را داخل آن نمود یا اینکه به زمین زراعتی تبدیل کرد،جایز است. و همچنین به اتفاق اصحاب (شافعیه) جایز است تا برای سایر تصرفات و منتفعات از آن قبر استفاده کرد و این به شرطی است که داخل قبر حاوی استخوانهای میت نباشد و اثری از آن نمانده باشد” .”المجموع” (۵/۲۷۳)
پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرمایند:
«إِنَّ کَسْرَ عَظْمِ الْمُؤْمِنِ مَیْتًا مِثْلُ کَسْرِهِ حَیًّا».( بخاری)(شکستن استخوان مومن بعد از مردن، مانند شکستن استخوان او در حال حیات است).
یعنی اینکه گناه این کار در حال زنده بودن و بعد از مردن برابر است.
این حدیث، بر حرمت شکستن استخوان میت مومن دلالت دارد.
شیخ ناصرالدین البانی رحمه الله در کتاب الجنایز خود در مورد حدیث فوق می گوید:”از حدیث مذکور موارد زیر استنباط می شود:
۱- نبش قبر مسلمان بدلیل احتمال شکستن استخوانهایش حرام است. بر این اساس بعضی از سلف، حفر قبر را در مقبره ای که اموات، به کثرت آنجا دفن شده اند، مناسب ندانسته اند…
امام نووی در «المجموع» (۵/۳۰۳) می گوید: «نبش قبر بدون مجوز شرعی صحیح نیست، البته بخاطر اسباب شرعی مانعی ندارد…
خلاصه کلام نووی این است : نبش قبر و بیرون آوردن اجزاء جسد پس از پوسیده شدن (استخوانهایش) و از بین رفتنش جایز می باشد. در چنین صورتی ، جایز است که جسد دیگری در آنجا دفن شود. هم چنین اگر جسد میت پوسیده و بطور کامل به خاک تبدیل شده باشد، جایز است در آنجا زراعت کرد یا ساختمان احداث نمود و از بین رفتن میت ، مدت مشخصی ندارد، بلکه با اختلاف شرایط جوی و تفاوت هوای هر منطقه مدت آن نیز متفاوت است…
از جمله کارهای شگفت آوری که جلب توجه می کند ، این است که بسیاری از جکومت های اسلامی به سنگ ها و بناهایی که بر روی قبور نصب شده اند احترام بیشتری قائل اند تا نسبت به صاحبان قبر یعنی ، اگر گنبد ، سنگ یادبود و یا ساختمانی در مسیر پروژه ها و برنامه های عمرانی قرار گیرد، از انهدام آن خودداری می کنند و به خاطر حفظ آن ، نقشه تنظیم شده عمرانی را تغییر می دهند، چون آنرا از آثار باستانی می دانند! اما خود قبر نزد آنان از چنین احترامی برخوردار نیست و به خاطر حفاظت آن، چنین تغییری در نقشه های خود بوجود نمی آورند. حتی بعضی از حکومت ها بر اساس اطلاعاتی که داریم سعی شان بر این است که اموات را بیرون از حوزه شهر و به دور از مقبره های باستانی دفن کنند، این عمل به عقیده من مخالفتی دیگر با موازین شرعی است . ..
طبق این حدیث، جواب سوالی که میان محصلین پوهنحی طب به کثرت مطرح است، روشن می گردد و آن اینکه : آیا کالبد شکافی انسانها و شکستن استخوان مرده ها ، به منظور انجام تحقیقات طبی جایز است یا خیر؟ جواب این است که : این کار در حق مردگان مسلمان جایز نیست و در حق اموات غیر مسلمان جایز است و آنچه در مسئله بعدی مطرح می شود ، مؤید این مطلب است.
۲- استخوان غیر مسلمانان از چنین احترامی برخوردار نیست. چون در حدیث کلمه «عظم» که به معنی استخوان است به مومن اضافه شده است و چنین به نظر می آید که کافر از این احترام برخوردار نیست…
نبش قبور کفار جایز است، زیرا کفار از چنین احترامی برخوردار نیستند، همانطور که حدیث سابق بدان اشاره دارد. حدیث انس بن مالک رضی الله عنه نیز مؤید این مطلب است که می گوید: وقتی رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد مدینه شد، در قبیله بنو عمرو بن عوف اقامت کرد. چهارده شب در آنجا مقیم شد . سپس قاصدی نزد بنی نجار فرستاد. آنان در حالی که مسلح بودند، آمدند. انس رضی الله عنه می گوید: آن صحنه را هنوز به خاطر دارم که رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالی که سوار شتر بود و ابوبکر رضی الله عنه پشت سر ایشان ، و سران طایفه بنی نجار اطراف آن دو گرد آمده بودند. رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد صحن منزل ابو ایوب انصاری رضی الله عنه شد و دوست داشت هر جا که وقت نماز رسد. نماز بخواند. در نزدیکی محل خواباندن گوسفندان، نماز خواند. برای ساختن مسجد با سران طایفه مشغول مذاکره بود و خطاب به آنان فرمود: این باغ را برای ساختن مسجد، در برابر دریافت قیمت واگذار کنید. آنان در جواب گفتند: بخدا سوگند ما آماده هستیم که بدون قیمت، آن را در اختیار شما قرار دهیم. زمین مورد بحث داخل چهار دیواری ای بود. در آنجا قبور مشرکین ، نخلستان و ویرانه هایی وجود داشت. رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور داد تا قبور مشرکین را خراب کنند، همواری ها، مسطح و درخت های خرما قطع شوند. تنه نخلها را به طرف قبله مسجد چیدند و دو طرف راست و چپ مسجد را با سنگ ساختند.اصحاب، سنگ حمل می کردند و می آوردند، رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در حالی که با اصحابش مشغول حمل خشت بود، چنین رجز می خواند:
اللهم ان الاجر اجرُ الآخره فارحم الانصار و المهاجره(بخاری)
(پروردگارا! همانا اجر واقعی، اجر آخرت است- پس بر انصار و مهاجرین رحم بفرما).
حافظ در الفتح می گوید:
از حدیث مذکور چنین بر می آید که تصرف در قبوری که بوسیله هبه یا بیع ، مملوک می گردند جایز است . همچنین نبش قبور کهنه و از بین رفته اگر متعلق به غیر مسلمانان باشد مانعی ندارد. همچنین خواندن نماز در قبرستان کفار بعد از نبش و بیرون آوردن آنها و ساختن مسجد در آنجا نیز، بلا مانع است.”
پس خلاصه اینکه نبش قبور مسلمانان تا زمانیکه اثر میت در آنها باقی مانده است بجز در صورت ضرورت جایز نیست و این عمل بی احترامی به مردگان است ولی اگر اثری از آنها نمانده باشد بگونه ایکه حتی استخوانهایشان نیز به خاک تبدیل شده باشند، ایرادی ندارد که قبور را نبش کرد و مرده دیگری را در آن دفن کرد یا اینکه در آن محل زراعت یا بنایی ساخت. ولی هرگونه تصرفی در قبرستان کفار جایز است.والله اعلم
دفن میت واجب است، ولو کافر باشد:
دین مقدس اسلام به پیروان خویش هدایت فرموده که دفن میت واجب است ، ولوکه کافر هم باشد ، غرض توضیح بیشتر وبهتر موضوع توجه خوانندگان محترم به احادیثی ذیل جلب مینمایم :
۱- گروهی از اصحاب که ابوطلحه انصاری یکی از آنان است روایت میکنند که: رسول الله صلی الله علیه وسلم در روز بدر، امر کرد تا جسد ۲۴ تن از سران قریش در خندقی یا چاهی از چاههای بدر انداخته شود، (جز امیه بن خلف، که ورم کرده و لباس زرهیاش پر شده بود، وقتی او را تکان دادند، اجزاء بدنش از هم جدا شد. بنابراین، جسد وی را بحال خود رها کردند و بر جسدش سنگ و خاک ریختند تا پنهان گردد).
معمولاً رسول الله صلی الله علیه وسلم هرگاه در جنگ علیه دشمن پیروز میشد، تا سه روز در میدان توقف میکرد. روز سوم غزوه بدر، امر کرد تا مرکبش را آماده کنند. سپس به راه افتاد و یارانش او را همراهی کردند و گفتند: حتماً برای انجام کاری تشریف میبرد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم به راهش ادامه داد تا اینکه بر دهانه چاه ایستاد و شروع به ندا دادن نامهای سران کشته شده قریش نمود و فرمود:
ای ابو جهل و عتبه و شیبه و ولید! آیا آرزو نمیکنید که کاش از خدا و پیامبرش اطاعت میکردید؟ ما وعده پروردگارمان را حق یافتیم، آیا شما نیز وعده پروردگار را حق یافتید؟ عمر (رض) که سخنان رسول الله صلی الله علیه وسلم را میشنید، گفت: ای پیامبر خدا با جسدهای بیروح و مردهای سخن میگویی؟ مگر آنها میشنوند؟ مگر خداوند نگفته است: تو نمیتوانی که مردگان را بشنوانی؟
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: سوگند به خدایی که جان محمد در قبضه او است، شما سخنان مرا بهتر از آنها نمیشنوید.
بخدا سوگند آنها اکنون میدانند، آنچه من به آنها میگفتم، حق بود ولی قادر نیستند به سوالهای من پاسخ بدهند. قتاده میگوید: خداوند در آن لحظه آنها را برای شنیدن سخنان رسول الله صلی الله علیه وسلم زنده کرد تا تحقیر بشوند و حسرت بخورند. (این حدیث از عمر بن خطاب، عبدالله بن عمر و جمعی از صحابه نقل شده است.)
همچنان در حدیثی دیگری حضرت علی کرم الله وجهه میفرماید :
وقتی ابوطالب فوت کرد، نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم رفتم و عرض کردم: کاکایت ، ابوطالب فوت شده است. چه کسی او را دفن کند؟ رسول خدا فرمود: او را دفن کن و تا برنگشته ای، سخن مگو.
حضرت میفرماید : او را دفن کرده و به محضر رسول الله صلی الله علیه وسلم حاضر شدم. رسول خدا فرمود: برو و غسل کن و تا پیش من نیامدی، سخن نگو. علی میگوید: غسل کردم و نزد رسول الله رفتم. آنحضرت برای من دعا کرد، دعاهایی که آنها را از داشتن شترهای آبستن و سرخ رنگ ترجیح میدهم.
حکم ویران کردن قبر:
طوریکه در فوق تذکر دادیم ، حکم شرع اسلامی همین است تا زمانیکه استخوان مردگان سالم باشد، تخریب قبرستان حرام است، زیرا لازمه خراب کردن آن؛ شکستن و بیرون راندن استخوان اجساد مردگان است، و این کار به معنای اهانت به آنهاست که حرام می باشد، و دلیل ممنوع بودن شکستن استخوانهای میت حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم است که میفرماید: «إِنَّ کَسْرَ عَظْمِ الْمُؤْمِنِ مَیْتًا مِثْلُ کَسْرِهِ حَیًّا». ابوداود (۲/۶۹) ابن ماجه (۱/۴۹۲).یعنی: شکستن استخوان مومن بعد از مردن، مانند شکستن استخوان او در حال حیات است.یعنی اینکه گناه این کار در حال زنده بودن و بعد از مردن برابر است.
این حدیث، بر حرمت شکستن استخوان میت مومن دلالت دارد، اما اگر استخوان اجساد پوسیده و به خاک تبدیل شده باشند، در آنصورت تخریب آنها وزراعت و ساختن در آنجا بلامانع است.
چنانکه فقهای حنفی گفتند :
هرگاه میت فاسد شد، و به خاک تبدیل گشت، می توان مرده دیگری را در همان قبر دفن کرد، و یا در آنجا زراعت نمود، و یا ساختمانی بر آن بناء کرد. “حاشیه ابن عابدین” (۱ / ۵۹۹).-
و حنابله گفتند : هرگاه جسد میت پوسیده شود، زراعت و شخم زدن قبر و یا غیر آن مانند ساختمان سازی جایز است، اما اگر هنوز اجساد پوسیده نشده باشند، جایز نیست. و این حکم برای زمانی است که قبرستان از زمین وقفی نباشد، اگر آن زمین برای دفن اموات وقف شده باشد، کشاورزی و شخم زدن آنجا جایز نیست. “کشاف القناع” (۲ / ۱۴۴).
و امام نووی – از فقهای شافعیه – در «المجموع» (۵/۳۰۳) می گوید: «نبش قبر بدون مجوز شرعی صحیح نیست، البته بخاطر اسباب شرعی مانعی ندارد.
شیخ البانی در « کتاب الجنایز» می گوید:
«خلاصه کلام امام نووی این است : نبش قبر و بیرون آوردن اجزاء جسد پس از پوسیده شدن و از بین رفتنش جایز می باشد. در چنین صورتی ، جایز است که جسد دیگری در آنجا دفن شود. هم چنین اگر جسد میت پوسیده و بطور کامل به خاک تبدیل شده باشد، جایز است در آنجا زراعت کرد یا ساختمان احداث نمود. و از بین رفتن میت مدت مشخصی ندارد، بلکه با اختلاف شرایط جوی و تفاوت هوای هر منطقه مدت آن نیز متفاوت است. به عقیده من (البانی) اقدامات بعضی حکومت های اسلامی برای از بین بردن گورستان های مسلمانان و بیرون آوردن اجساد، بمنظور ساخت و ساز و عمران و … بدون هیچگونه رعایت احترام و بدون توجه به نهی وارده در این موضوع و بدون جلوگیری از شکستن استخوانهای میت، از نظر شرع کار خوبی نیست. چون این گونه عمران از ضروریات زندگی مردم محسوب نمی شود، بلکه از جمله تشریفات زندگی هستند و برای پرداختن به تشریفات زندگی، تجاوز بر مردگان جائز نمی باشد. زندگان باید امور زندگی خود را چنان تنظیم کنند که به مردگان ضرر و آسیبی وارد نشود».
دفـن مسلمان در قـبر ستان مشرکـیـن:
موضوع دفن مسلمانان در قبرستان کفار بخصوص در کشور های که اقلیت های مذهبی در آن زند گی میکند یکی از موضعات قابل بحث ومناقشه در بین مسلمانان میباشد.
تمامی علمای مذاهب اهل سنت اتفاق نظر دارند بر اینکه : دفن جنازه مسلمانان در قبرستان کفار، و یا دفن جنازه کفار در قبرستان مسلمانان حرام است، بلکه مسلمان در قبرستان مسلمانان و کافر در گورستان کفار دفن شود، مساله از زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم تا امروز چنین بوده است.
و دلیل حرمت آن حدیثی از بشیر (بن خصاصیه) که گفت :
«بَیْنَمَا أَنَا أُمَاشِی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم مَرَّ بِقُبُورِ الْمُشْرِکِینَ فَقَالَ : لَقَدْ سَبَقَ هَؤُلاَءِ خَیْرًا کَثِیرًا ثَلاَثًا، ثُمَّ مَرَّ بِقُبُورِ الْمُسْلِمِینَ فَقَالَ : لَقَدْ أَدْرَکَ هَؤُلاَءِ خَیْرًا کَثِیرًا» أبو داود (۳۲۳۰).
یعنی : همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم راه می رفتم، به قبرستان مشرکین رسیدیم، فرمود: «خوبی های زیادی از کنار اینها گذشت، ولی آنها محروم شدند» و سه بار تکرار کرد. بعد به مقبره مسلمانان رسیدیم، فرمود: «اینان خوبی های زیادی را کسب کردند».
ابن حزم به این حدیث احتجاج کرده که مسلمان و مشرک در یک مقبره دفن نشوند، و گفته : حدیث دلالت بر تفریق و جدایی قبور مسلمانان از قبور مشرکین دارد. « المحلی » ( ۵ / ۱۴۳).
و در کتاب « دائره المعارف فقهی» آمده :
« فقهاء اتفاق دارند بر اینکه دفن مسلمان در قبرستان و عکس آن حرام است جز در ضرورت». « الموسوعه الفقهیه » (۲۱ / ۱۹).
بنابراین بر مسلمانانی که در کشور های اقلیت های مذهبی زندگی میکنند ، واجب است زمینی را با همکاری همدیگر خریداری کنند و آنرا مخصوص دفن اموات خود قرار دهند، هرچند که خرید آن برایشان سخت وذی قیمت باشد ، اگر امکان خرید زمین برای تبدیل آن به قبرستان مخصوص مسلمانان نبود – مثلا قوانین ظالمانه دولتی مانع آن می شد – در این هنگام باید اموات خود را به نزدیکترین کشوری که در آنجا قبرستان مسلمانان یافت می شود منتقل کرده و در آنجا دفن نمایند.
خوانندۂ محترم!
غرض توضیح بیشتر این حکم اسلام توجه شما را به فتوای علمای هیئت دائمی افتاء سعودی که در برابر یک سوال کننده نگاشته است جلب مینمایم:
سایلی از کشور فرانسه می پرسد :شخصی مسلمان در کشور فرانسه فوت نموده و امکان انتقال وی به کشور اسلامی وجود نداشت . و در کشوری که در آنجا فوت کرده قبرستان مخصوص مسلمانان وجود ندارد، آیا می توان وی را در قبرستان نصاری دفن کرد؟ همچنین در آنجا مکانی برای غسل دادن اموات مسلمانان یافت نمی شود بجز حجره ای که مخصوص غسل اموات نصاری است، آیا اگر امکان غسل میت در منزلش نباشد می توان اموات مسلمانان را در آن حجره غسل داد؟
علمای دار الافتا ء در مورد چنین جواب فرموده اند :
«اگر قبرستان مسلمانان وجود نداشته باشد باز نباید مسلمان را در قبرستان کفار دفن نمود، در اینحالت باید مکانی را در دشت و صحرا یافت و او را در آنجا دفن کرد و قبرش را همسطح زمین نمود تا مبادا در معرض نبش قرار گیرد، و البته اگر امکان انتقال وی به سرزمین دیگری که در آنجا قبرستان مسلمانان وجود دارد فراهم باشد، و انتقال وی همراه با سختی شدید نباشد، اینکار اولاتر و بهتر است، اما اگر برای غسل دادن مسلمان امکان فراهم نمودن مکانی جداگانه – بدون تحمل کلفت ، ممکن نبود، در آنصورت غسل دادن مسلمان در مکان مخصوص کفار ایرادی ندارد». « اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء» ۸/۴۵۴.
باز سایل دیگری می پرسد :
آیا دفن مسلمانان در قبرستان غیرمسلمانان جایز است؟ (البته) درجائیکه مسلمانان در سرزمین های دور از مقابر مسلمین سکونت دارند و اگر بخواهند اموات خود را به آنجا ببرند لازمست بیشتر از یک هفته در حال سفر باشند، درحالیکه سنت آنست که در دفن اموات تعجیل نمود؟
علما در این مورد چنین جواب میفرمایند :
« برای مسلمانان جایز نیست که جنازه مسلمانی را در قبرستان کفار دفن کنند، زیرا عمل اهل اسلام از عهد پیامبر صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدین و بعد آنها همواره بر این بوده که قبرستان مسلمانان از کفار جدا شده، و مسلمان را با مشرک در یکجا دفن نکردند، و این امر بعنوان اجماع عملی محسوب شده که قبرستان مسلمانان باید جدا از کفار باشد، و امام نسایی از بشیر بن معبد سدوسی روایت کرده که : همراه رسول خدا صلی الله علیه وسلم پیاده راه می رفتم که از کنار قبرستان مسلمانان عبور کردیم، ایشان فرمودند : « لقد سبق هؤلاء شرًا کثیرًا» آنها از شرهای زیادی خلاص شدند، و سپس از کنار قبر مشرکین عبور نمودیم و فرمود : « لقد سبق هؤلاء خیرًا کثیرًا» خوبی های زیادی از کنار اینها گذشت، ولی آنها محروم شدند.
واین حدیث دلالت بر جدا بودن قبرستان مسلمانان و مشرکان از همدیگر دارد.
بر هر مسلمانی واجب است که در سرزمین غیر اسلامی سکونت نکند، و در بین جمعیت کفار اقامت نگزیند، بلکه بر اوست که جهت نجات دینش از افتادن در فتنه آنجا را به سوی کشوری اسلامی ترک کند، تا بتواند شعائر دینش را برپا دارد، و با برادران مسلمان خود در نیکی همکاری و تعاون کند و سواد و جمعیت مسلمانان افزایش یابد، مگر کسی که جهت تبلیغ و نشر اسلام در بین آنها اقامت گزیند که در آنصورت اگر توانایی آنرا داشته باشد و تحت تاثیر کفار قرار نگیرد ایرادی بر وی نیست در آنجا اقامت کند، و یا برای کسی که مجبور به اقامت در بین کفار شود، و بر آنها لازمست که با همدیگر همکاری کرده و قبرستان مخصوصی را مهیا کنند تا اموات خود را در آنجا دفن نمایند».
خلاصـﮥبحث:
اگر یک مسلمان در سرزمین کفر فوت کند، باید در قبرستان مخصوص مسلمانان دفن نشود و حق ندارند که وی را در قبرستان کفار دفن نمایند، اگر قبرستان مخصوص نبود وی را به نزدیکترین شهر یا کشوری که قبرستان مسلمانان در آن وجود دارد منتقل کنند، و اگر این امر برایشان بسیار سخت باشد، پس وی را در مکانی دور از شهر و قبرستان کفار دفن کنند و سطح آنرا با زمین یکسان نمایند تا مبادا آنرا ویران و یا نبش کنند.
انتظار کشیدن غرض سوال وجواب متوفی در قبر:
در بسیاری از اوقات دیده شده است که نزدیکان متوفی بعد از دفن میت بمدت یک والی دو ساعت نزدیک قبر متوفی خاموش می نشینند ، وبا خود میگویند که حضور ما در نزدیک قبر سوال جواب ملکین (منکر و نکیر) برای میت را اسان خواهد ساخت .
در مورد همچو اعتقادات باید با تمام صراحت گفت که : در نصوص شرعی چنین چیزی وجود ندارد. اما آنچه که از رسول الله صلی الله علیه وسلم ثابت است، این است که بعد از دفن، برای میت دعای استقامت و استغفاربعمل می اید وبه کسانیکه در تدفین جنازه اشتراک نموده باشند نیز تقاضا بعمل می اید تا برای میت دعای ثبات، استقامت و استغفار بعمل ارند .
در حدیث عثمان بن عفان رضی الله عنه آمده است که :«کَانَ النَّبِی صلی الله علیه وسلم إِذَا فَرَغَ مِنْ دَفْنِ الْمَیتِ وَقَفَ عَلَیهِ فَقَالَ اسْتَغْفِرُوا لأَخِیکُمْ وَسَلُوا لَهُ بِالتَّثْبِیتِ فَإِنَّهُ الآنَ یسْأَلُ». ابوداود (۲/۷۰) ، حاکم (۱/۳۷۰) و بیهقی (۴/۵۶).یعنی: رسول الله صلی الله علیه وسلم ، هرگاه از دفن میت فارغ می شد در کنار قبرش می ایستاد و می فرمود: برای برادرتان طلب آمرزش کنید و برای او از خداوند تقاضای استقامت نمائید. چرا که اکنون مورد بازخواست قرار می گیرد.
واین دعا ها که برای استقامت و تثبیت برای میت در وقت دفن و بعد از آن بعمل می اید عبارت است از : «اللهم ثبته عند سؤال الملکین». یعنی: «بارالها! او را در پاسخ دادن به سوالات دو ملائکه (منکر و نکیر) ثابت قدم و استوار بگردان».
فریاد قبر :
حضرت ابو هریره (رض) روایت میکند : روزی همراه آن حضرت صلی الله علیه وسلم در تشیع جنازه ای شرکت نمودیم . وقتی به قبر ستان رسیدیم ، آن حضرت صلی الله علیه وسلم نزدیک قبر ی تشریف بردند وفرمودند : قبر هر روز با کلمات فصیح وصدایی آشکار چنین می گوید :
ای فرزند آدم ! تو مرا فرامش کردی ، من خانه ی تنهایی ، منزل بیگانگان ، آشیانه وحشت ، لانه کرمها وخانه تنگی هستم ولی نه برای کسی که خداوند مرا برایش وسیع گردانیده است . سپس آن حضرت فرمودند : قبر باغی از باغهای بهشت ، یا چاهی از چاهی دوزخ است .
نشراعلان فوتی دروسایل اطلاعات جمعی :
اعلان فوتی که به شکلی که شبیه نعی (اعلام خبر وفات کسی در بین مردم از مناره ها وجای های بلند) است در شرع اسلام ممنوعه بوده و جایز نمی باشد، اما نشر ومطلع گردانید دوستان واقارب واشنایان از (از مرگ او) ودعوت از آنان غرض اشتراک در نماز جنازه وحضور برای تشییع جنازه در شرع اسلامی جایز وشامل نعی ممنوعه نمی باشد ، زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم وقتی نجاشی فوت کرد مسلمانان را از مرگ او باخبر نمود و بر وی نماز جنازه خواند.( فتاوی اللجنه الدائمه (۹/۱۴۲) .شیخ عبد العزیز بن باز ، شیخ عبد الله بن غدیان ، شیخ عبد الله بن قعود .).
پیامبر صلی الله علیه وسلم از نعی نهی فرمودند، چنانکه از بلال بن یحیی روایت است که گفت «کَانَ حُذَیْفَهُ إِذَا مَاتَ لَهُ الْمَیِّتُ قَالَ لَا تُؤْذِنُوا بِهِ أَحَدًا إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَکُونَ نَعْیًا إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِأُذُنَیَّ هَاتَیْنِ یَنْهَی عَنْ النَّعْیِ» ابن ماجه (۱۴۷۶).
یعنی : حذیفه بن یمان هرگاه کسی از نزدیکانش فوت می کرد، می گفت: مرگش را به کسی اعلام نکنید، می ترسم که این کار، نعی بحساب آید، زیرا من از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که از نعی، منع می فرمود.
علامه البانی در »کتاب الجنایز » گفته : ترمذی و ابن ماجه و بیهقی و احمد با سند حسن روایت کرده اند.
در مورد جایز بودن یا نبودن اعلان فوتی در وسایل اطلاعات جمعی ، لازمست به اهداف این کار دقت کنیم؛ دو هدف را می توان برای اینکار در نظر گرفت :
اول : با اعلام خبر مرگ شخصی و آگاه نمودن اقارب و خویشاوندان و آشنایان میت و یا سایر مسلمانان سعی می شود مسلمانان برای تجهیز و تدفین و مهمتر از همه نماز خواندن بر آن، جمع شوند، و این اطلاع رسانی قبل از تدفین میت است.
دوم : هدف این باشد تا مردم در مجالس ترحیم و سوگواری شخص میت حضور یابند.
آنچه که شرع بدان اجازه داده است، مورد اولی است. یعنی اعلام خبر مرگ شخصی بین آشنایان واقارب جهت اجتماع برای نماز بر میت و تشییع جنازه است.
علمای هیئت دائمی افتاء گفتند :
«خبر دادن (از مرگ میت) در بین اقارب و آشنایان متوفی برای آنکه در نماز جنازه حضور یابند، و همینطور برای تشییع جنازه وی، این شامل نعی ممنوعه نیست، زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم وقتی نجاشی فوت کرد مسلمانان را از مرگ او باخبر نمود و بر وی نماز خواند».
اما اعلام خبر برای حضور مردم در مجالس ترحیم ناجایز است، دلیل این تفاوت را می توان به جمع بین احادیثی در مورد نهی پیامبر صلی الله علیه وسلم از اعلام خبر مرگ، و عمل پیامبر در خبر دادن فوت نجاشی به بقیه صحابه جهت جمع شدن برای خواندن نماز بر روی جنازه دانست.
از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که گفت : «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَعَی النَّجَاشِیَّ فِی الیَوْمِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ خَرَجَ إِلَی المُصَلَّی، فَصَفَّ بِهِمْ وَکَبَّرَ أَرْبَعًا» بخاری (۱۲۴۵) و مسلم (۹۵۱).
یعنی : رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی (پادشاه حبشه) را که در سرزمین حبشه فوت کرده بود، اعلام نمود و به مصلی رفت و مسلمانان صف بستند و ایشان چهار تکبیر گفت.
اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی را در میان صحابه اعلام نمودند تا صحابه جمع شوند و از دور نماز جنازه بخوانند، علمای بزرگوار چنین نتیجه گرفته اند که اعلام خبر فوت – فقط – برای جمع شدن مسلمانان جهت غسل دادن میت و تکفین و تدفین و نماز خواندن بر وی، جایز است.
از جمله علمایی که این مورد را ذکر نموده اند : امام نووی رحمه الله در « المجموع» (۵/۱۷۴)، حافظ ابن حجر عسقلانی رحمه الله در « فتح الباری» (۳/۱۴۰)، و شیخ ابن عثیمین رحمه الله در مجموع الفتاوی خود؛ کتاب الجنایز.
شیخ ابن عثیمین در مورد حکم تعزیه بوسیله روزنامه ها مینویسد:
«این جزو همان نعی ممنوعه است که پیامبر صلی الله علیه وسلم از آن نهی کردند، زیرا هدف از آن؛ شناساندن و اعلان مرده شان است، و این جزو نعی نهی شده است».
اودر مورد اینکه «حکم تعزیه بوسیله جراید چیست؟ و آیا این جزو نعی نهی شده می شود یا خیر ؟
مینویسد : «آنچه بر من ظاهر شده؛ اعلان خبر مرگ بعد از وفات انسان و تعزیه در جراید جزو نعی نهی شده است، اما اگر قبل از آنکه بر میت نماز خوانده شود خبر مرگ بخاطر نماز (جنازه) اعلان شود ایرادی در آن نیست، همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم خبر مرگ نجاشی را وقتی فوت نمود اعلام کرد، و صحابه را امر کرد تا به مصلی بروند و با آنها نماز خواند، اما بعد از مرگ دیگر نیازی به اطلاع رسانی نیست، زیرا او دیگر مرده و تمام شد، پس اعلان مرگ او در جراید جزو نعی نهی شده است». (تفصیل موضوع را میتوان در مجموع فتاوی ورسائل ” (۱۷/۳۴۳-۳۴۴). را مطالعه فرمود).
یادداشت:
منظور از « نَعْی » یعنی : اعلام خبر وفات کسی در بین مردم، به منظور شرکت آنها در مراسم ترحیم و سوگواری و غیره ...
پیامبر صلی الله علیه وسلم از نعی نهی فرمودند، علامه البانی در « کتاب الجنایز» می گوید : «اعلام فوت شخص از بالای مناره ها و غیره، «نعی» بحساب می آید و از حذیفه بن یمان رضی الله عنه ثابت است که : « إِذَا مَاتَ لَهُ الْمَیِّتُ قَالَ لَا تُؤْذِنُوا بِهِ أَحَدًا إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَکُونَ نَعْیًا إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِأُذُنَیَّ هَاتَیْنِ یَنْهَی عَنْ النَّعْیِ». یعنی : هرگاه کسی از نزدیکانش فوت می کرد، می گفت: مرگش را به کسی اعلام نکنید، می ترسم که این کار، نعی بحساب آید، زیرا من از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که از نعی، منع می فرمود. ترمذی و ابن ماجه و بیهقی و احمد با سند حسن روایت کرده اند.
نعی در لغت:
اعلام خبر مرگ کسی است. بنابراین نعی، هرگونه خبر مرگ را در بر می گیرد، اما احادیث صحیحی وجود دارد که صحت بعضی از اعلام مرگ ها را جایز می داند. علما می فرمایند: نعیی که از آن منع شده است، آن است که روش دوران جاهلیت باشد، یعنی جیغ کشیدن بر در منازل و بازارها و مراکز تجمع مردم ...
اعلام وفات مرگ اگر مانند شیوه های جاهلیت نباشد، جایز است. و حتی در برخی موارد که میت کسی را نداشته باشد که کار کفن و دفنش را انجام دهد، واجب می گردد .
ابن حجر می گوید:
(نعی) نوعی رسم جاهلی بود که در بازارها و خیابانها خبر مرگ بعضی از انسانها را اعلام می کردند. بنده (البانی) می گویم: آنچه امروز از بلند گوی مساجد اعلام می شود همان نعی ممنوع است».
استعما ل کلماتی مانند مغفور یا مرحوم برای مرده:
درزیاتر از اعلانات فوتی دیده شده است که میت را بعنوان مغفور و یا مرحوم و مانند این کلمات، و به اینکه او از بهشتیان است، توصیف میکنند. و هر کس کوچکترین توجه به امور دینی و عقیده داشته باشد میداند که این گونه امور از امور غیبیاند، جز خداوند کسی بر آن واقف نیست، و بر طبق عقیده اهل سنت و جماعت نباید برای کسی بر دخول جنت و یا دخول در جهنم شهادت نمود، مگر آنکه قرآن بر جهنم و دوزخی بودن شهادت داده باشد:
مانند ابی لهب، و یا پیامبر صلی الله علیه وسلم آن شهادت داده باشد: مانند عشره مبشره از یاران خود، و شهادت به مغفور و مرحوم فرد نیز همچون شهادت به موارد فوق است، لذا به جای مرحوم و مغفور میبایست، غفر الله له، یا رحمه الله، و مانند این کلمات و دعا برای مرده به کار برد.
استعمال کردن کلمه مثواه اخیر:
بر خی از مسلمانان عادت دارند که در اعلان های فوتی خویش ویا هم در صحبت های خویس متذکر میشوند (دُفِنَ فی مثواه الأخیر) (در منزل آخر خویش دفن گردید) گفتن این کلمه در شرع اسلامی حرام است، چون گفتن این جمله و مقتضای آن این است که قبر آخرین منزل است برای وی، و این انکار زنده شدن را در بردارد، برای عموم مسلمانان معلوم است که قبر آخرین منزل و مرحله برای مرده نیست، مگر نزد کسانی که باور به قیامت ندارند، به نظر آنان قبر آخرین مرحله میّت است.
اما مسلمان آخرین مرحله وی قبر نیست، و یک فرد اعرابی از مردی شنید که:
با خود میگفت : :«أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ (۱) حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (۲) ( سوره التکاثر: آیات ۱، ۲. ) افرونطلبی (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است* تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید. را میخواند و گفت قسم به خدا زائر مقیم نیست. زیرا کسی که زیارت میکند میرود، پس نیاز به زنده شدن دارد.
استعمال لفظ شهید:
در دعا در حق میت آمده است :
«اللهم اغفـر لحینا ومیتنا وشاهدنا وغایـبنا وصغیرنا وکبیرنا وذکرنا وأنثانا اللهم من احییته منا فاحیه على اسلام ومن توفیته منا فتوفه على الایمان »
برماست تا بزرگان خویش را مطابق به قواعد وقوانین شرعیت غرای محمدی احترام گذاشته، بزرگداشت نموده وبه روح شان دعای مغفرت بفرستیم واز پروردگار با عظمت تنما ء نموده که از گناهان شان عفو وجای شان درجنت باشد.
در حدیث پیامبرصلی الله علیه وسلم آمده است که : «به مردگان ناسزا نگوئید زیرا که آنان به نتیجه ای اعمال شان رسیده اند » ( صحیح بخاری حدیث ۱۳۹۳ )
لذا خاصهء ووجیبه ما مسلمانان است که مرده ومتوفی خویش را به القاب نیک یاد نمایم وبرایش از درگاه ایزد متعال طلب مغفرت وبخشش شده وخداوند آنان راغریق رحمت خویش سازند .
درمورد اینکه در شرع اسلامی به چه کسی خطاب شهید و اطلاق شهید میگردد و گفته میشود و به کی نه؟
موضوع است قابل بحث ومورد اختلاف علماء ومفسرین اسلام . برای توضیح این حکم وتعریف بهتر وبیشتر از مفهوم مقدس شهید باید به منابع شرع اسلامی مراجعه ودرمورد مطابق فهم اسلامی ،حل مطلب نمایم:
در حدیثی صحیح از پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد اینکه به چه کس میتواند خطاب شهید نمود، آمده است :
«الشَّهَادَهُ سَبْعٌ سِوَی الْقَتْلِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ : الْمَطْعُونُ شَهِیدٌ ، وَالْغَرِقُ شَهِیدٌ ، وَصَاحِبُ ذَاتِ الْجَنْبِ شَهِیدٌ ، وَالْمَبْطُونُ شَهِیدٌ ، وَصَاحِبُ الْحَرِیقِ شَهِیدٌ ، وَالَّذِی یَمُوتُ تَحْتَ الْهَدْمِ شَهِیدٌ ، وَالْمَرْأَهُ تَمُوتُ بِجُمْعٍ شَهِیدٌ». أبوداود (۳۱۱۱۱) و نسائی (۱۸۴۶) و صححه الألبانی فی صحیح أبی داود .
( درروایت فوق به غیر از مجاهدی که در راه الله کشته میشود، شهداء را بر هفت دسته وکتکوری تقسمبندی فرموده اند :
از جمله کسی که به مرض طاعون میمیرد، کسی که در آب غرق میشود، کسی که به سینه پهلو میمیرد، کسی که به درد شکم میمیرد، کسی که به خاطر سوختن میمیرد و کسی که در زیر خرابی خانه ومنزل و ویرانی میمیرد و زنی که در هنگام وضع حمل نوزادش میمیرد).
و فرمودند: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ وَمَنْ قُتِلَ دُونَ أَهْلِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ وَمَنْ قُتِلَ دُونَ دِینِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ وَمَنْ قُتِلَ دُونَ دَمِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ». ابوداود، ترمذی، احمد و نسائی و سند حدیث صحیح است. « هر کس در راه دفاع از مال، ناموس و دین خود کشته شود، شهید است.» و این از فضل خداوند متعال است که علاوه بر مجاهد در راه خدا، این هفت کس را نیز بعنوان شهید حساب کرده است.
البته برخی از علماء ، بنابر بر فهم که از حدیث میگیرند ، تعدادی از امراض را نیز داخل کتکوری لست شهدای هفتگانه نموده و استدلال میاورند شخصیکه به اثر مریضی سرطان بمیرد ، نیز در جمله شهدا محسوب میگردد. این عده از علماء استدال خویش رابه این حدیث مستند می سازند :«مَنْ مَاتَ مَرِیضًا مَاتَ شَهِیدًا وَوُقِیَ فِتْنَهَ الْقَبْرِ وَغُدِیَ وَرِیحَ عَلَیْهِ بِرِزْقِهِ مِنْ الْجَنَّهِ» ابن ماجه (۱۶۱۵). (هرکس بر اثر مریضی بمیرد شهید است، و از فتنه قبر در امان خواهد ماند ) .
در مقابل تعداد دیگری از علماء به استدلال فوق مخالفت نموده واساسآ این حدیث را ا ضعیف ، ومجعول میدانند . از جمله:
امام ابن جوزی و علامه شیخ البانی این حدیث را جعلی و ساختگی می دانند؛ ( مراجعه شود به : السلسله الضعیفه ) (۴۶۶۱).
اما بعضی دیگر از اهل علم با توجه به حدیث صحیح فوق که شهداء را هفت دسته معرفی کرده،میفرمایند که : «وَالْمَبْطُونُ شَهِیدٌ : کسی است که به درد شکم میمیرد» گفتند: اگر سرطان مربوط به داخل شکم باشد، او در حکم شهید است.
ومی افزایند هدف از : « مبطون: درد شکم » میباشد ، بنآ درد شکم عام است و شامل هر کسی که بخاطر دردی از ناحیه شکم بمیرد، در کتکوری شهدا شامل میگردند ، و درد شکم خاص به یک درد معین (مثلا اسهال) نیست.
امام نووی رحمه الله در « شرح صحیح مسلم » میفرماید : « مبطون یعنی صاحب درد شکم، که همان اسهال است. اما قاضی عیاض استدلال میاورد که : مبطون کسی است که دچار استفراغ و نفخ شکم است، و می افزاید کسیکه به مرض شکم دردی ، ویا شخصیکه به آثر درد شکم بمیرد ویا هر دردی دیگری که در ناحیه شکم باشد ، در جمله شهید محسوب میگردد »
بنابر همین قول است که تعدادی از علما ء مریضی سرطان را که در ناحیه شکم باشند ، شهید می شمارند ، وآنرا در معنای « مبطون » محسوب میدارند.
در سوالی که از یکی علماء شهیر جهان اسلام بنام « شیخ علامه عبد المحسن عباد » در مورد اینکه ، کسیکه به آثر مرض سرطان در ناحیه شکم بمیرد داخل شهدا میگردد ،یا خیر در جواب بصورت واضح میفرماید؟
« نه خیر، زیرا سرطان همیشه در ناحیه شکم رخ نمی دهد، بلکه مریضی سرطان گاهی در غیر شکم هم روی می دهد». ( برای تفصیل مزید : مراجعه شود به شرح سنن أبی داود (نوار ۲۳۰).
پس آنعده ازمریضان که به آثر سرطان حنجره می میرند، آنان داخل در معنای « مبطون» نیست و جزو شهید محسوب نمی شود.
یـادداشــــت:
قابل یاد اوری است : آنعده از کسانیکه بر اثر استعمال حرام مانند مخدرات و مشروبات و دخانیات به سرطان (داخل شکم) مبتلا میگردند ومی میمیرند ، حکم بر شهید بودن وی داده نمی شود، زیرا وی بر اثر مواد حرام مرده است، مگر آنکه توبه کرده و استعمال آن مخدرات و مشروبات را ترک گفته باشد ولی بعدها بر اثر ضایعات آن دچار سرطان گردد.
یادداشت حکمی:
بنابر استدلال فوق حکم شرع همین است : آنعده از کسیکه بر اثر مریضی سرطان بمیرد ، آنرا نمیتوانیم شهید گفت، مگر آنکه محل سرطان در داخل شکم باشد، و البته نص صریحی در این باره نیز وارد نشده، اما بعضی از علماء اجتهاد کردند که سرطان داخل شکم می تواند داخل در معنای « مبطون : شکم درد » شود، و امید است که الله متعال چنین کسانی را شهید حساب کند.
در ضمن اگر بالفرض کسی بر اثر مریضی بمیرد و شهید نامیده شود، حکم شهید فی سبیل الله و مقام وی را ندارد، پس به این افراد هم غسل داده می شوند و هم بر آنها نماز خوانده می شود (بر خلاف شهید در میدان جهاد) و فقط در برخی احکام اخروی با شهیدان در میدان جهاد تشابه دارند.
برخی از علماء به استناد لفظ «وَالّذِیْ یَمُوْتُ تَحْتَ الْهَدمِ شَهِیْدٌ». کسانیکه به اثر حادثه ترافیکی میمیرند آنان را نیز در جمله شهدا محسوب مینمایند.
و این حکم چه برای کسی که در داخل موتر تصادف می کند و چه کسی که توسط موتر زده شود یکسان است.
حتی برخی ازعلماء اشخاصیکه توسط شارطی برق می میمرند ،نیز در جمله شهدا بحساب می اورند .
البته علماء در مورد اینکه آیا تمامی افراد یکه در فوق ، بعنوان شهید اطلاق می شوند، نیز از احکام اخروی شبیه شهید در راه خدا برخوردارند یا خیر، چنین قیاسی را صحیح نمی دانند بلکه گفته اند آنعده از افرادیکه بغیر از شهادت در میدان جهاد می میرند و حکم شهید را دارند در دنیا هم غسل داده می شوند و هم بر آنها نماز خوانده می شود (بر خلاف شهید در جهاد) و فقط در برخی احکام اخروی با شهیدان در میدان جهاد تشابه دارند.
علامه ابن باز رحمه الله می گوید: «.. افضل شهدا؛ شهدای فی سبیل الله هستند، یعنی همان کسانی که در راه خداوند با کفار می جنگند، و آنها افضل شهداء هستند، که نیازی به غسل آنها نیست و بر آنها نماز خوانده نمی شود، زیرا آنها زندگانی هستند که نزد خداوند رزق می گیرند، و اما دیگر شهدا غیر از شهدای فی سبیل الله مانند کسی که بر اثر درد شکمو یا طاعون بمیرد و کسی که زیر آورار بمیرد و کسی که غرق می شود، این دسته (بر خلاف شهدای فی سبیل الله) میباشند ، هم غسل داده می شوند و هم بر آنها نماز خوانده می شود، و کسی که بر اثر حوادث ترافیکی می میرند نیز به این گروه ملحق می شود، زیرا او شبیه کسی است که در زیر آوار می میرد و امید است که بعنوان شهادت محسوب شوند، باید برای آنان غسل داده شوند و بر آنها نماز جنازه خوانده شود، همانند کسی که بر اثر درد شکم و غرق شدن می میرد».( برای مزید معلومات مراجعه شود به فتاوی نور علی الدرب) (۳/۱۴۲۶).
آیا جایز است بگوئیم« فلانی شهید است »؟
پروردگار با عظمت ما در ( آیه ۳۶ سوره الاسراء ) میفرماید:
« وَلاَ تَقْفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً » ( و از چیزى که بدان علم ندارى (در مرحله اعتقاد و گفتار و عمل) پیروى مکن، زیرا گوش و چشم و قلب ، هر یک مورد سؤال قرار خواهند گرفت (از انسان درباره کارهاى آنها و از آنها درباره کارهاى خودشان مىپرسند) واقعآ چه زیبا فرموده است که انسان در مورد چیزیکه از آن علم واگاهی ندارد ، نباید از آن پیروی کند بلکه غرض احتیاط از گفتن در مورد چیزیکه علم ندارند خود را نگاه دارند .چرا که : زبان ،قلب ، گوش ، دست ، بینی ، وقلم در روز اخرات جواب گوی اعمال وگردار خویش میباشند .
عالم ومفتی شهیر جهان اسلام علامه شیخ ابن عثیمینطی فتوای میفرماید:
«جایز نیست که بصورت عینی بگوئیم فلانی شهید است، زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند : «وَالَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَا یکْلَمُ أَحَدٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ یکْلَمُ فِی سَبِیلِهِ إِلَّا جَاءَ یوْمَ الْقِیامَهِ وَاللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَالرِّیحُ رِیحُ الْمِسْکِ»، (سوگند به آن ذاتی که جانم در دست اوست هیچ کس در راه الله زخمی نمیشود مگر آن که در روز قیامت با همان زخم میآید در حالی که رنگ، رنگ خون است و بو، بوی مشک، و الله تعالی بهتر میدانند چه کسی در راه او زخمی میشود). بخاری (۲۸۰۳).
(در این حدیث، پیامبر صلی الله علیه وسلم) علم آنرا به الله متعال نسبت داده است، و اگر اینگونه است پس جایز نیست که برای شخصی شهادت و گواهی دهیم به اینکه او شهید است؛ زیرا اگر ما گواهی دهیم که او شهید است در واقع گواهی دادیم به اینکه او به بهشت می رود، حال آنکه از جمله اصول اهل سنت و جماعت آنست که به جنتی بودن احدی گواهی نمی دهیم مگر آنکسی را که رسول خدا صلی الله علیه وسلم به جنتی بودنش شهادت داده باشد.
و بر این مبنا می گوئیم : امید است که فلانی جزو شهداء باشد، و همین (جمله در حق وی) کافیست، زیرا اگر واقعا نزد الله متعال شهید باشد پس واقعا شهید است چه ما به او شهید بگوئیم یا نگوئیم، و اگر هم نزد خدا شهید نباشد پس جزو شهداء محسوب نمی شود هرچند که ما وی را شهید بنامیم».
( برای معلومات مزیدمراجعه شود : به مجموع فتاوی ورسائل فضیله الشیخ محمد بن صالح العثیمین” (۲۵/۳۸۷). ( برای تفصیل موضوع مراجعه شود به : کتاب (مختصر الأسئله والأجوبه على العقیده الواسطیه) ،ضبط شرحی الهراس وابن عثیمین للعقیده الواسطیه بالسؤال والجواب،تهیه و تنظیم: مضحی بن عبید معثم شمری سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت. ).
مراسم عزا وسوگواری :
در خانه ایکه غم باشد بطرف ایشان تا سه روز برای تعزیت رفتن مستحب است ، برای متعلقین مرده تسلی دادن ، بیان فضایل وبیان کردن این ثواب عظیم الشان ورغبت بر صبر کردن وطلب دعای مغفرت برای مرده کار نیک وعمل اسلامی بشمار میرود . رفتن به خانه متوفی واظهار غمشریکی را در اصطلح شرع تعزیت گویند ،ولی نباید فراموش کرد که بعد از سه روز تعزیت کردن مکروه تنزیهی میباشد لیکن اگر باز ماندگان متوفی ویا به اصطلاح شخصی که برایش تعزیت داده میشود ، اگر در سفر باشد وبعد از سه روز بخانه تشریف بیاورد ، میتوان بعد از سه روز هم نزد اقارب رفته ومراسم تسلیت وتعزیت را بجاء آورد .
در همه این احوال در جنب اینکه یک مسلمان مراسم تعزیت را بجاء می اورد ، فراموش نباید کرد که بازماندگان متوفی را به صبر و شکیبایی و راضی بودن به قضا و قدر خداوندی ترغیب می نماید.
تعـزیه و همدردی:
تعزیه لغت عربی بوده و ازلحاظ لغوی به معنای اظهار همدردی ، سوگواری و تسلیت است . ویابه عباره دیگر تعزیت ، عزاداری کردن تسلیت دادن برای بازماندگان متوفا وگفتن تسلیت به ایشان .
تعزیت برای تسکین آلام و دردهای فرد مصیبت دیده و فرونشاندن ترس و هراسفرد و آرام ساختن اندوه و بی قراری وی می باشد.
پیامبر صلى الله علیه و سلممی فرماید: « من عَزَّى مصابًا فله مثل أجره » یعنی: «آنکه مصیبت دیده ای راتعزیت گوید پاداشی به اندازه ی او برای اوست.» ( ترمذی وابن ماجه).
اصطلاح تعزیه درافغانستان بنام « مراسم فاتحه خوانی ویا فاتحه» معروف میباشد که البته توام
با گفتن فاتحه مردانه وزنانه تقسیم میشود»
همانظوریکه گفتیم تعزیت وتسلیت گفتن پس از کفن و دفن میت به همه ای اعضای خانواده میت خواه بزرگ باشند ویا کوچک عمل مستحب است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودهاند:
« هر مسلمانی که به هنگام مصیبتی به برادر مسلمان خود تسلیت بگوید، روز قیامت خداوند لباس کرامت را بر تن او میپوشاند».( اخرجه ابن ماجه).
یادداشت ضروری:
لازم به یادآوری است که به روایت زاد المعاد ج ۱ ص ۵۰۸، ترتیب مراسم برای تعزیه و جمع شدن خانوادهء میت و سایر دوستان میت برای مراسم تعزیه ، تسلیت ویا به اصطلاح مراسم فاتحه ، و قرائت قرآن آنهم توسط چند نفر قاری ودر ظرف یک یا دو ساعت، بدعت بوده و هیچ اصلی دردین مقدس اسلام ندارد . » ( برای معلوماتی مزید مراجعه شود : زاد المعاد ج ۱ ص ۵۰۸ ).
آداب تعزیت:
تعزیت و همدردی دارای آداب خاصی خود بوده ، که بر هر مسلمان لازم آنرا رعایت بدارد :
مشارکت:
به محض اینکه فرد از مرگ کسی از نزدیکان، همسایگان یا دوستانش خویش اطلاع حاصل نماید ، بر او واجب است که به دیدار خانواده ودوستان و آشنا یان متوفی برای تعزیت گفتن و شرکت نمودن در تشییعجنازه برود. تا مطابق عمل پیامبر صلى الله علیه و سلم عمل نماید کهفرموده است:
(حق المسلم على المسلم خمس: رد السلام، وعیاده المریض، واتباعالجنائز، وإجابه الدعوه، وتشمیت العاطس) یعنی: «حق مسلمان بر مسلمان پنجچیز است: جواب سلام، عیادت مریض، رفتن بدنبال جنازه، قبول کردن دعوت، دعابرای عطسه زننده.» (متفق علیه).
الفاظی تسلیت وتعزیت:
در تسلیت گفتن لفظ مشخصی وجود ندارد، بلکه هر لفظی که دلالت بر تسلی و دلداری دادن و سفارش
به صبر کند، گفتن آن پسندیده است، هرچند افضل آنست که با الفاظ وارده از پیامبر صلی الله علیه وسلم تسلیت گفته شود.
الفاضی که باید به شخصی ویا خانوادهء شخص غم دیده و سوگوار گفته شود عبارت است از:
البقاء لله. یعنی: «تنها خداست که می ماند.»
ویا :«إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ اللَّهُمَّ أْجُرْنِى فِى مُصِیبَتِى وَأَخْلِفْ لِى خَیرًا مِنْهَا». (ما از آنِ خدائیم و به سوی او بازمی گردیم. پروردگارا! در برابر این مصیبت، به من اجر بده و بهتر از آن را نصیبم فرما).
( مسلم)
ویا « إن للَّه مَا أَخَذ، ولهُ مَا أعْطَى ، وکُلُّ شَیءٍ عِنْدَهُ بأجَلٍ مُسمَّى ، فلتصْبِر ولتحْتسبْ»
یعنی: «آنچه را خداوند گرفت از آن خودش بود و آنچه داده است مالخود اوست. مسلماً هر چیزی نزد او دارای تقدیری است، لذا باید صبر کرد وامید به ثواب داشت».( بخاری و مسلم(
یا این دعا را بخواند: « أعظَمَ اللهُ أجرَک، و أحسنً عَزَاءَکَ و غَفًرَ لِمَیتِکَ.»
« خداوند پاداش تان را زیاد نماید و عزایت را نیکو بگرداند و مرده ات را مورد مغفرت قرار دهد».
ودر کشور ما معمول که برای شخصی ویا خانواده ای که برایشان فاتحه داده میشود گفته شود :
پروردگارشما را دیگر از غم نگاه کند ، این غم ،غم اخیر شما باشد ، اولاد وخانوادهء شما را الله تعالی زنده داشته باشد ، متوفی را پروردگار غریق رحمت سازد ، قبرشان را الله روضه جنت ساخته ،جنت برین نصیبش گردد ، ما خودرا در این غم شریک میدانیم ، برای شما واعضای خانوادهء شما صبر جمیل تمنا داریم .
در حدیثی از اسامه بن زید رضی الله عنه روایت است که گفت : «أَرْسَلَتِ ابْنَهُ النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم إِلَیْهِ: إِنَّ ابْنًا لِی قُبِضَ فَأْتِنَا، فَأَرْسَلَ یُقْرِئُ السَّلامَ، وَیَقُولُ: «إِنَّ لِلَّهِ مَا أَخَذَ وَلَهُ مَا أَعْطَی، وَکُلٌّ عِنْدَهُ بِأَجَلٍ مُسَمًّی، فَلْتَصْبِرْ وَلْتَحْتَسِبْ». بخاری (۱۲۸۴) و مسلم (۹۲۳).
یعنی : طفل یکی از دختران رسول الله صلی الله علیه وسلم (زینب) در سکرات موت، بسر می برد. وی قاصدی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم فرستاد واز او خواست تا بیاید.
رسول الله صلی الله علیه وسلم به قاصد گفت: سلام مرا به دخترم برسان و به او بگو: « هرچه را که خداوند می دهد و میگیرد متعلق به خودش است و هرچیز نزد او مدت مشخصی دارد پس باید صبر پیشه کنی تا – بخاطر صبر – اجروپاداش داشته باشی».
پس مثلا به فرد مصیبت دیده می توان گفت: « صبر داشته باش تا پاداش به تو برسد زیرا آنچه که خدا از تو گرفته و آنچه مالک آن هستی متعلق به خودش است».
شیخ ابن عثیمین رحمه الله می گوید:
«اگر بغیر از آن الفاظ ، از الفاظ دیگری مانند : « خداوند بهت اجر دهد و تو را توفیق صبر دهد» و یا مشابه آنها استفاده شود ایرادی ندارد». ( مجموع الفتاوی شیخ عثیمین کتاب الجنایز ص ۳۴۶ سوال ۳۰۷.).
الفاظ جوابیه:
برای شخص عزادار که به او تسلیت گفته می شود، چیزی در سنت وارد نشده که با آن به تعزیه کنندگان پاسخ دهد، ولی می تواند از الفاظ و عبارات پسندیده ای استفاده کند، مثلا در جواب بگوید :« جزاک الله خیراً : خداوند به شما جزای خیر دهد» و یا : «خداوند دعایت را قبول کند» و مانند اینها ..
شخصی مصیبت دیده باید درمقابل آمین گفته و به فرد تعزیه کننده می گوید: (آجرک الله) یعنی: «الله برای این عملت پاداشت دهد.» از ابراز تسلیت شما سپاسگزار هستیم ، وخداند شما ر اهم از غم نگاه کند ، وغیره …
در (حاشیه البیجرمی) (۲/۳۰۷) آمده : «برای شخص عزادار که به او تسلیت گفته می شود، شایسته است به تسلیت جواب دهد با الفاظی مانند : جزاک الله خیراً».
امام ابن قدامه ازامام احمد نقل کرده که او به کسی که از وی تعزیه کرده بود، گفت: « استجاب الله دعاک ورحمنا وإیاک : خداوند دعایت را اجابت کند، و به ما و شما رحم کند».«المغنی» (۲/۲۱۲) .
از جناب علامه ابن عثیمین سوال شد :
ادعیه ماثوره در تعزیه (تسلیت گوئی) کدامند؟ و با چه لفظی پاسخ داده شود؟جواب فرمودند : «بهترین لفظ تسلیت همانست که پیامبر صلی الله علیه وسلم به یکی از دخترانش فرمود : « هرچه را که خداوند می دهد و میگیرد متعلق به خودش است و هرچیز نزد او مدت مشخصی دارد پس صبر پیشه کن و امید ثواب داشته باش»، این بهترین لفظ است.و شخص عزادار در پاسخ بگوید : خدا از شما بپذیرد، و ما را بر تحمل و صبر یاری دهد». « مجموع فتاوی ابن عثیمین» (۱۷/۳۵۹) .
در سوگ و ماتم چه می گویند؟
در این مناسبات صحبت ها در شکیبایی و تسلیت خلاصه می شود. فرد تسلیت دهندهبه شخص سوگوار می گوید: (البقاء لله) یعنی: «تنها خداست که می ماند.» یا« إنا لله وإنا إلیه راجعون» «ما از آن خدا هستیم و به سوى او بازمىگردیم.»، یا (لله ما أعطى ولله ما أخذ، وکل شیء عنده بمقدار، فلْتصبرولْتحتسب) یعنی: «آنچه را خداوند گرفت از آن خودش بود و آنچه داده است مالخود اوست. مسلماً هر چیزی نزد او دارای تقدیری است، لذا باید صبر کرد وامید به ثواب داشت. »
فرد مصیبت دیده آمین گفته و به فرد تعزیه کننده می گوید: (آجرک الله) یعنی: «خداوند برای این عملت پاداشت دهد.».
عدم دادن تعزیه:
قبل از همه باید گفت که : تعزیه دادن و تسلیت گفتن به فامیل متوفی و مصیبت دیدگان، سنت است نه واجب، یعنی اگر کسی دوست یا نزدیکان خود را که به مصیبتی گرفتار شدن تعزیه کند، بر طبق سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم عمل کرده است، و اگر هم تعزیه نکند فقط نفس خویش را از اجر و ثواب محروم کرده و چیز دیگری بر وی نیست.
تعزیه دادن مسلمان موجب روحیه گرفتن و قوی شدن در برابر مصیبتش خواهد شد، و علاوه بر آن بجا ء اوردن مراسم تعزیت وتسلیت ،موجب تقویت رابطه اخوت و برادری بین مسلمین می شود، و این یکی از مهم ترین مقاصد شریعت است.
اگر کسی بداند که فلان شخص از نزدیکانش به مصیبتی گرفتار شده اما تعزیه دادن و تسلیت گوئی را عمدا ترک می کند، در واقع نوعی جفا در حق آنها مرتکب شده، حال آنکه احساس همدلی و تسلی دادن و کمک کردن به انسان مصیبت دیده از حکمت است، که اینکار موجب می شود هرچه سریعتر مصیبت را فراموش کند.
لذا شایسته مسلمان است که هرگاه از مصیبت یکی از بردارانش مطلع شد، در تعزیه کردن او نباید کوتاهی کند، ولو اگر با یک تماس تلفنی باشد، ولی اگر مدت زمان درازی از مصیبت گذشته باشد بگونه ایکه مصیبتش را فراموش کرده باشد، دیگر نیازی به تعزیه نیست، تا درد آن برایش تازه نشود.
علامه ابن عثیمین می گوید :
«بعضی از اهل علم گفتند که نشستن انسان (مصیبت دیده) در خانه اش به قصد استقبال از تعزیه کنندگان مکروه است، و حتی بعضی گفتند حرام است و چنین عملی جایز نیست، و برای تعزیه (مصیبت دیدگان) هرگاه آنها را در مسجد یا کوچه و سرگ و یا قبرستان یا هر مکانی دیگری ملاقات نمود تعزیه و تسلیت گوید، البته بشرطیکه هنوز مصیبت را فراموش نکرده باشد، اگر فراموش کرده باشد و اثر آن نمانده باشد در اینحالت فایده ای بر تکرار تعزیه نیست؛ زیرا هرگونه تعزیه ای در این حال موجب یادآوری مصیبتش خواهد شد، حال آنکه هدف از تعزیه دادن قوی کردن انسان مصیبت دیده بر صبر است، پس هرگاه مصیبت را فراموش کرد و زمان طولانی بر آن گذشت، دیگر تعزیه نکند» « نور علی الدرب».
انسان اگر در مسافرت هم باشد، می تواند با یک تماس تلفنی یا ارسال پیامی به فرد مصیبت دیده تسلیت گوید.
استقامت وپایدارى در مصایب:
پروردگار با عظمت ما میفرماید : « وبشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله وانا الیه راجعون».
صبــر:
صبر یکى از اخلاقهاى حمیده وصفت انبیا ء واسلحه متقیان ونیکو کاران است به نحوى که هیچ پیغمبر وهیچ رهبر وزعیم ودر نهایت امر هیچ انسان خیر خو اه بدون صبر وشکیبایى کامیاب وموفق نه گردیده است .
در قرآن عظیم اشان هفتاد چهار بار از صابرین ونعمت صبر یاد اوری بعمل آمده است .
در روایات اسلامی آنده که « الصبرنصف الایما ن » صبر نصف ایمان است . مثل معروف عربى است که میگوید:« الصبر مطیه النصر » صبر وسیله کامیابى وظفر است.
مصیبت یعنى چــه؟
مصیبت عبارت از حادثه است که روح انسان به اثر آن افسرده کردیده ، ودل انسان را مى سو زاند.
این مصیبت ها گاهى به اثر مرگ دوستان و عزیزان ، گاهى هم به آثر از دست دادن ثروت و یاهم مبتلا شدن انسان به فقر ، تنکدستى گرسنگى وپریشانى ، وگاهى هم به اثر از دست دادن مقام ومنزلت ویا هم رفتن به سوى سیاه چال ها مذلت ها وبدبختى ها وگاهى هم مبتلا شدن انسان به امراض مزمن وخطراناک و در نهایت از دست دان صحت وسلا متى وگاهى هم مبتلا شدن انسان به اضطرابات روانى تر س وخوف از مستقبل و آینده تاریک وغیره ..
بوجود می اید .
استقامت در برابر مصایب یعنى چــه :
علما بر این عقیده اند که ایستادگى و استقامت در برابر مصایب دارایئ دو مر حله میباشد :
یکى اینکه انسان همه این مصیبت ها را با تحمل و شکیبایى ، وحتى با لب خندان وعدم خم ابرو تحمل کند.
ومانند کوه در برابر این همه مصایب به ایستد واز خالق خویش نیرو وتوانمندى مبارزه ومقامت
بیشترى را استدعا نماید. وبا تعمق بیشتر در مفهوم این آیه مبارکه که میفر ماید : « انا لله وانا الیه راجعون » بپردازد.
وبا تمام احساس در ک نماید که انسان بنده الله است در هر آن چه که خالق آن رضا ء ببیند ، جز نیکى سود دیگرى ندارد. بنده باید همیشه تسلیم حق او تعالى باشد.
نتـیـجـــﮥ مـصــیبـــت:
اگر مصیبت در اثر ظلمى باشد که از جانب ظالم وستمگر بر انسان روا داشته شده است ، مطمین باشد که روزى آمدنى است که خداومتد متعال ، انتقام را از او خواهد گرفت.
واگر این مصیبت از جانب خداى متعال باشد یقین داشته باشد که تحمل او به نفع او خواهد بودهم از نظر معنوى واهم از نظر مادى از بهره آن مستفید خواهد گردید.
فواید مادى صبر وتحمل اینست که:
روح انسان بر اثر این استقامت نیرومندى عظمى یافته که با نیرومندى روح ، انسان توانمندى دست یابى به مقامات عالیه را خواهد یافت وزمانیکه به آن مقام دست یافت ، بجز از خالق کسى دیگرى توانمندى آنرا ندارد که این مقام را از نزدش تصاحب نماید.
انسان در اثر پایدارى واستقامت ، راه مبارزه با مشاکل و فشار ها را آموخته ودر چنین مبارزه ابدیده میگردد.
در طول تاریخ بسیارى از انسانها بودند که به مقامات بزرگی رسیدند ولی با بسیار سادگی آنرا از دست هم دادند .
همینطور است اگر انسان در زندگى با سختى ها روبرو نشده باشد و در مقابله بانا ملایمات بزرگ نشده باشد . در حیات اش حوداث به وقوع خواهد پیوست که بسیارى از مناصب ودست اورد هاى خویش را به اسانى از دست خواهد داد.
واقعٱ چقدر زیبا است که : « بى رنج گنج میسر نمى شود » و « مزد صاحب کسانى میشود که کار کند » « مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. » زحمت کشید ودر برابر مصایب وپرابلم مقاومت وپایدارى از خود نشان دااد.
خداوند متعال نعمت هاى خویش را به کسانى ارزانى میفرماید که در مصایب صبر واستقامت داشته باشد.
حضرت یوسف:
اگربه داستان زندگى حضرت یوسف نظر کوتاه به اند ازیم در خواهیم یافت که یوسف لحظات سخت ودشوارى را در چاه آنهم به اثر حسادات برادران خود بدون هیچگونه خطاء تحمل کرد.
حضرت یوسف خرید وفروش خویش را با زر در بازار مصر تحمل کرد ، سالها زندانى شد ن را تحمل کرد ، همه مشکلات ها ، بی خانگی ، دوری از پدر ومادر ، وطن وفامیل ، وهم تهمت ها را تحمل کرد با درنظرداشت همه این مصایب او با اراده محکم صبر ، در نهایت توانست زمامدار وشخص قدرتمند وصحاب اختیار در مصر گردد وباز هم در خدمت برادران خود ، در خدمت پدر وفامیل خویش وباز هم با تدبیر عالمانه ومدبرانه در خدمت مردم مصر قرار گیرد .
حضرت یعقوب:
همچنان حضرت یعقوب سالها در جدایى وفراق فرزند خود سوخت وگداخت ولى استقامت کرد به اثر همین صبر واستقامت بود که خداوند پاک چمشش را به جمال فرزند ش دوباره روشن ساخت .
حضرت ایوب:
در روایت اسلامی می نویسند که :
حضرت ایوب در فقر ومسکنت و تتنگدستى واز دست دادن مال و اولاد صبر را پیشه خود قرار داد ، طوریکه صبر ایوب از جمله چنان با عظمترین صبرى بود که صبر ش زبانزد خاص و عام گردید.
وهر آن کسیکه با مشکل و یا مصیبت مبتلا میگردیدند با ذکر صبر ایوب به مقابله ومبارزه آن می پرداختند.
مؤرخین نوشته اند :
هنگامیکه ایوب به مصیبتى گر فتار مى شد، مـى گفت : « پروردگارا تنها تو هستى که ) مال واولاد ونعمتها را ( پس مى گیرى وتنها تو ) آنها را ( مى بخشى.
داستان صبر ایوب را قران عظیم الشان در سوره ( ا لا نبیا ء آیه متبرکه ) ۸۳ – ۸۴ ) با زیبای خاصی چنین بیان داشته
است :
« هنگامیکه حضرت ایوب علیه السلام پـروردگار خو درا به فر یاد خواند و عاجزانه گفت : پروردگارا ! مریضی به من روى آورده است وتو مهر بانترین مهر بانانى . « خالق لایزال دعاى او را مى پذیرد مریضی وى را بر طرف مى سازد اولاد ) واموال ومنال ) دو چندان بدو اعطا مینماید . ».
نتیجه معنـــوى صبر:
نتیجه معنوى صبر در مصایب آن است که : خالق لایزال بهترین پاداش ها ونیکوى ها ى را به انسان عنایت میفر ماید :
خداوند پاک در قران پاک چنین ارشاد فرموده است : « مـا شما را به مـــــقدرى از مصایب مى از ماییم ، سپس به کسانى که در برابر این مصایب صبر وبایدارى کنند مژده مى دهیم که بهشت برین وجنات عدان الهى در انتظار آن ها ست.زیر آن ها کسانى بودند که رضاى حق را بر رضاى خود مقدم دانستند.
شکایــــت:
برخی از انسانها بدین باور وعقیده اند که : شکایت در مصایب اگر براى تشفى قلب وآرامى روان باشد ، جواز دارد وآنرا به اصطلاح بهترین وسیله بشمار میاورند . در جواب همچو نظریات باید گفت که : ذکر وشکایت از مصایب نه تنها سوزش دل تقلیل نمى بخشد ، بلکه تجارب نشان داده که همین شکایت ها در تلخی زندگى مى افزاید .
ناگفته نباید گذاشت اگر سلسله شکایت هر روز تکرار گردد ، در نهایت این عمل به عادت انسان مبدل خواهد شد ، و در هر مصیبتى ولو که مصیبت کوچک هم باشد انسان لب به شکایت خواهد زد، که درنهایت امر نیرومندى ، پایدارى ومقاومتش وجود ش در برابر حوادث وروز گار زندگی تضعیف خواهد گردید ، وانسان به جسم ضعیف ونا توانى مبدل خواهد شد که هـر بادى نازکى از حوادث روزگارى زندگى او را خواهد لرزانید ودر برابر حوادث به شکست مــواجه خواهد گردید و مرگ تدریجى کم کم گریبان اورا خواهد گرفت و در نهایت اورا به مرگ حقیقى خـواهد کشانید.
اگر هدف از شکایت کردن آن باشد که دیگران به غم شکایت کننده شریک کردند ، این شریکى چه سودى به حال شکایت کننده خواهد رسانید.
در زندگى بسیارى از مصایب است که کمک کردنى نیستند وشنونده به جز آن که از شنیدن آن به تنگ آید واز مجالست ومصاحبت بگریزد ، سودى دیگرى براى انسان ببار نخواهد اورد . شکایت را باید نزد الله نمود که چاره ساز ، بى چارگان است.
جزع در مصایب عاقبتى شومى داشته ، ولى استقامت وپایدارى در برابر مصایب سرانجام کامیابى وپیروزى را نصیب انسان میگرداند.
ما باید به این باور واعتقاد باشیم که همه چیز ها ى این جهان پایان یافتنى است . خواه لذایذ باشد ویا شداید . بجز ذات حق تعالى.
ماباید بر این امرمعتقد باشیم که پس از پایان هر مصیبت ، سود وبهره را کسى مى برد که استقامت وپایدارى در برار آن بعمل اورده باشد.
خداوند مارا از مصایب نجات ده ، ونیرو وتوانمندى ما را در برابر آن به افزا امین یا رب العالمین.
پرهیز ازاسراف دربجاء اوردن مراسم تشییع جنازه:
مسلمان از هرگونه بدعتی در این رابطه دوری می نماید، بدعت هایی مانند:
برپانمودن مجالس ومحافل مجلل ، محافل شبی جمعه ، چهل ویا مراسم ومحل سالگرد ویا از این قبیل مجالس از جمله بدعت ها در دین مقدس اسلام میباشد.
فــاتـحه گیـری :
ارشاد رسول مقبول است کسیکه تعزیت ( تسلی ) مصیب زده را کند برای او انگونه ثواب میباشد که برای مصیب زده میباشد . ( جامع ترمذی ، معارف الحدیث )
اکثریت مطلق علماء وفقها بدین باور وعقیده اند که : فاتحه گیری برای میت فقط برای مدت سه روز می باشد . بغیر از زن متوفی که مدت عده آن چهار ماه و ده روز است ومیتواند تا این مدت سوگوار باشد ولی بعد از این مدت زن نیز نباید سوگوار باشد.
فرصت سه روزه:
طوریکه که قبلآ یاد اور شدیم :اگر برای انسان گرفتاری و مشکلات پیش اید که نتواند در مراسم تعزیت شخص متوفی در اولین ساعت سهم بگیرد ، کوشش بعمل ارد تا در ظرف سه روز مراسم تعزیت وتسلیت را انجام دهد ، ودر صورت ممکن بهتر است شخصاً به نزدفرد مصیبت دیده رفته وتسلیت خویش را ابراز نماید ، در صورت عدم امکانات میتواند توسط تلگرام ، تیلفون ویاسایر وسایل ممکنه انترنیتی وغیره در تعزیت وتسلیت برای بازماندان متوفی سهم گیرد .
دعا دستجمعی بر میت بعد از دفن :
در این هیچ جای شک نیست که دعا کردن برای میت بعد از دفن آن مشروع است، به دلیل حدیث عثمان بن عفان رضی الله عنه که گفت : « کَانَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا فَرَغَ مِنْ دَفْنِ الْمَیِّتِ وَقَفَ عَلَیْهِ فَقَالَ : اسْتَغْفِرُوا لِأَخِیکُمْ وَسَلُوا لَهُ بِالتَّثْبِیتِ فَإِنَّهُ الْآنَ یُسْأَلُ» أبوداود (۳۲۲۱) و صحیح است.
یعنی : «رسول الله صلی الله علیه وسلم، هرگاه از دفن میت فارغ می شد در کنار قبرش می ایستاد و می فرمود : برای برادرتان طلب آمرزش کنید و برای او از خداوند تقاضای استقامت نمائید، چرا که اکنون مورد سوال قرار می گیرد».
پس برای هر مسلمانی که در تشییع جنازه حضور دارد، مستحب است برای میت دعا کند.
و اما اگر دعای بعد از دفن بصورت دسته جمعی صورت گیرد ، مثلا یک نفر دعا بگوید و بقیه گوش سپارند و در انتهای هر دعا آمین بگویند؛ اگرچه بعضی از اهل علم چنین کاری را اگر گهگاهی انجام شود و به عادت دائم تبدیل نشود، جایز دانسته اند، اما اگر به یک سنت تبدیل شود، بگونه ایکه هرگاه جنازه ای را تشییع کردند یا قبری را زیارت نمودند با این روش دعا کنند، و یا همه با هم با یک صدا دعا کنند، در آنصورت چنین کاری بدعت خواهد شد.
از شیخ علامه ابن باز سوال شد : بعضی از مردم بعد از دفن میت در کنار قبر می ایستند و برای او دعا می کنند، آیا این جایز است؟ و آیا دعای مشروعی هست که بعد از دفن خوانده شود؟و آیا می تواند بصورت دسته جمعی باشد، مثلا شخصی دعا بگوید و بقیه آمین گویند؟ یا باید هرکس بتنهایی دعا کند؟
جواب فرمودند :
«سنت ثابت شده از رسول صلی الله علیه وسلم دلالت دارد که دعا کردن برای میت بعد از دفن مشروع است، چرا که «رسول الله صلی الله علیه وسلم، هرگاه از دفن میت فارغ می شد در کنار قبرش می ایستاد و می فرمود : برای برادرتان طلب آمرزش کنید و برای او از خداوند تقاضای استقامت نمائید، چرا که اکنون مورد سوال قرار می گیرد»، و ایرادی ندارد اگر یک نفر دعا کند و شنوندگان آمین گویند، و یا هرکس بتنهایی برای میت دعا کند، والله ولی التوفیق» “فتاوی الشیخ ابن باز” (۱۳/ ۲۰۴).
برپا داشتن مجالس ترحیم وتعزیه:
تدویر مجالس ترحیم وتعزیه بخصوص مجالس امروزی که در کشور ما افغانستان برپا میگردد ، بدعتی نو پیدا است که در دین اختراع گردیده است .
در حدیث جریر بن عبدالله بجلی رضی الله عنه آمده است که : « کُنَّا نَعُدُّ الِاجْتِمَاعَ إِلَی أَهْلِ الْمَیِّتِ وَصَنِیعَهَ الطَّعَامِ بَعْدَ دَفْنِهِ مِنْ النِّیَاحَهِ» مسند أحمد (۶۸۶۶). (ما اجتماع کردن برای خانواده میت و درست کردن غذا برای عزاداران را بعد از دفن میت جزو نوحه بحساب می آوردیم).
در این حدیث به دو مورد مهم اشاره دارد که مسلمانان بایداز آن پرهیز کنند :
۱- اجتماع کردن در هر مکانی چه مسجد و چه منازل جهت عزا.
۲- درست کردن غذا برای عزاداران و پذیرایی از آنها.
حدیث اشاره دارد به اینکه اجتماع کردن برای عزا و درست کردن غذا برای عزادران نوعی از نوحه سرایی است و نوحه حرام است.
امام نووی رحمه الله در « المجموع » (۵/۳۰۶) می گویند: «اما نشستن در مکانی برای تعزیه، یعنی نشستن در آن مکان چنانکه خانواده میت در منزلی جمع می شوند تا مردم برای تسلیت نزد آنها بیایند؛ امام شافعی و دسته ای دیگر از علمای شافعیه بر کراهیت آن تاکید دارند،و در کراهیت این عمل برای زنان و مردان فرقی وجود ندارد، و گفته اند که این عمل بدعت است».
و در کتاب دائره المعارف فقهی آمده :
«فقهاء نشستن برای تعزیه در مسجد را مکروه دانستند، و شافعیه و حنابله نشستن برای تعزیه را مکروه می دانند؛ مثلا خانواده متوفی در مکانی جمع شوند تا مردم به جهت تعزیه نزد آنها بیایند، زیرا این عمل نوپیدا و بدعت است، و حزن و اندوه را تازه می کند». « الموسوعه الفقهیه» (۱۲/۱۸۹).
شیخ ابن عثیمین در این باره می گوید :
«اجتماع کردن جهت تعزیه در منزل یکی از افراد مصیبت دیده، بدعت است و اگر علاوه بر این اجتماع برای عزاداران غذا نیز تهیه شود جزو نوحه بحساب می آید، در حالیکه بسیاری از اهل علم نوحه را جزو گناهان کبیره حساب کرده اند» « مجموع الفتاوی» شیخ ابن عثیمین صفحه ۳۷۱ سوال ۳۲۸.
و باز در جای دیگری گفتند : «به نسبت خانواده متوفی؛ اجتماع در خانه و استقبال از کسانی که بقصدتعزیه آمده اند برای آنها مشروع نیست، زیرا بعضی از سلف آنرا جزو نوحه بشمار آورده اند، بلکه درب خانه را ببندد، و هرگاه مردم (خانواده متوفی) را در کوچه و خیابان و مسجد ملاقات کردند به آنها تسلیت گویند.
پس در اینجا دو امر قابل ذکر است :
اول :
رفتن به نزد خانواده متوفی، این مشروع نیست، مگر آنکه گفته شود که چون از بستگان نزدیک است اگر نرود خطر قطع صله رحم درکار باشد.
دوم :
نشستن (در مکانی) جهت استقبال از کسانی که بقصد تعزیه می آیند، این کار اصلی (در دین) ندارد، بلکه بعضی از سلف آنرا نوعی نوحه بشمار آوردند». « مجموع الفتاوی» (۱۷/۳۴۳).
و باز گفتند : «تعزیه داخل مسجد نامشروع است، چرا که مساجد برای تعزیه بنا نشده اند، بلکه برای نماز و قرائت قرآن و ذکر و یا خدا و امثال اینها بنا شده اند، و هرکس بخواهد برای تعزیه در داخل مسجد چوکی بچیند، باید وی را منع کرد، زیرا موجب همهمه و بی نظمی در آنجا خواهد شد..».
« مجموع الفتاوی» (۱۷/۳۵۴).
و اما روایتی که ابوداود از عایشه رضی الله عنها آورده که گفت : « لَمَّا قُتِلَ زَیْدُ بْنُ حَارِثَهَ وَجَعْفَرٌ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَوَاحَهَ جَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الْمَسْجِدِ یُعْرَفُ فِی وَجْهِهِ الْحُزْنُ» أبو داود (۳۱۲۲).
یعنی : «وقتی زید بن حارثه و جعفر (بن ابی طالب) و عبدالله بن رواحه کشته شدند، رسول خدا صلی الله علیه وسلم در مسجد نشست و در چهره او حزن و ناراحتی پیدا بود».
نشستن پیامبر صلی الله علیه وسلم برای آن نبود که مردم برای تعزیه و عرض تسلیت خدمت ایشان بیایند، علامه عبد المحسن العباد در شرح حدیث ابوداود می گوید :
«در این حدیث دلیلی مبنی بر نشستن و استقبال از عزاداران وجود ندارد، پیامبر صلوات الله وسلامه وبرکاته علیه در مسجد نشست چون از (خبر وفات آن سه تن) متاثر و ناراحت شدند، و چه بسا به این خاطر نشستند چون در نشستن برای انسان نوعی راحتی وجود دارد، چرا که نشستن از ایستادن برای جسم انسان بهتر است».
غذا دادن براى میت:
در حدیثی که امام احمد رحمه الله با سند حسن روایت شده آمده است که : جایز نیست صاحب عزا (عزاداران و سوگواران) براى مردم و کسانى که براى تسلیت به نزد آنان میآیند غذا و خوراک تهیه و آماده کنند.
در مورد صحابى بزرگوار جریر بن عبدالله البجلی میفرماید :
«ما در زمان حیاتِ رسول الله –صلی الله علیه وسلم- جمع شدن براى عزادارى و تهیه و آماده کردن غذا را بعد از دفن میت از انواع نیاحت (نوحه خوانی، گریه و زاری و شیون به روش جاهلیت ) و سوگوارى ناجایز دانسته و بر میشمردیم
اما براى صاحبان عزا مانعی وجود ندارد که براى خودشان و میهمانهاىشان غذا تهیه کنند، البته بهتر آن است که خویشاوندان و همسایگان براى صاحبان عزا غذا پخته یا تهیه کنند.
زیرا زمانى که خبر شهادت جعفر بن أبىطالب رضی الله عنه- در سرزمین شام (مجموعه کشورهای سوریه، اردن، لبنان و فلسطین امروزی را شام می گفتند. ) به رسول الله صلی الله علیه وسلم رسید، ایشان به خانواده خویش دستور دادند تا براى خانواده جعفر بن أبى طالب رضی الله عنه،
غذا تهیه کنند و سپس فرمودند: (امروز) بر آنان امرى (مصیبتى) گذشته است که آنان را به خودشان مشغول ساخته و نگرانشان کرده است.
« اصنعوا لآل جعفر طعاماً فإنه قد أتاهم أمر یشغلهم». (أحمد، أبوداود، الترمذی، ابن ماجه و دیگران).
همچنین مانعى وجود ندارد که صاحبان عزا از غذایى که براىشان تهیه شده همسایگان و یا دیگران را دعوت کنند.
اربعین ویا روز چهل برای مرده:
محقیقن مینویسند که تجلیل وبرگزاری از روز چهل بالای میت اساس ، بنیاد وپایه ای در دین اسلام ندارد ، بلکه این عادت از رسوم وروج فراعنه در بین مسلمانان نفوذ نموده است ،وبه مرور زمان دامن جامعه اسلامی را نیز فراگرفته است .
اربعین وتدویر روز چهل برای مرده ، بدعت بوده و در اسلام پایه و اساسی شرعی ندارد .
بزرگداشت میّت و مرثیه سرایی بر او به طرق مرسوم امروزی و اجتماع برای آن و غلو در
ستودن میّت به دلیل حدیث عبدالله بن ابی اَوفی که احمد و ابن ماجه (مسند أحمد (۱۸۳۵۱)، وسنن ابن ماجه باب ما جاء فی الجنائز (۱۵۸۱).
( آنرا روایت نموده و حاکم نیز آنرا صحیح دانسته که گفته: «نهى رسول الله عن المراثی». (پیامبر صلی الله علیه وسلم از مرثیه ما را نهی نموده است) جایز نیست، و چون در ذکر اوصاف میّت غالباً همراه امت با فخر و تجدید غصه و به هیجان رساندن اندوه اما صِرف تعریف از هنگام ذکر او، و یا هنگام عبور جنازه و ذکر اعمال نیک وی همچون رثای برخی از یاران پیامبر ص هنگام شهادت یاران اُحد جائز است.
از انس بن مالک س نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم و یاران از جنازهای عبور کردند او را به خیر و نیکی ستودند، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «وجبت»، سپس به جنازه دیگری عبور کردند، فرمود: «وجبت»، عمر گفت:
چه چیزی واجب گشت؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «این که بر او ستایش نیک نمودی جنت برای او واجب گشت، و این جنازهای را که بر آن تعریف شر نمودی آتش بر او واجب میگردد، شما در زمین شاهدان خداوند میباشید» (مسلم در کتاب الجنائز (۱۵۷۸).
دار الافتا ءمصر وحکم گرفتن روز چهلم :
شیخ امام حسنین محمد مخلوف طی فتوای شمار ( ۳۷۷ ) خویش که ثبت دارالافتاء مصر نیز میباشد چنین حکم نموده است :
گرفتن روز چهلم در شریعت نیست و از سنت آنحضرت صلی الله علیه و سنت صحابه نمی باشد و حتی تابعین روز چهلم را نگرفته اند و این عادت در قدیم در بین مسلمانان رواج نداشت . چهل یک عادت جدید و یک بدعتی می باشد که شریعت آنرا منع نموده است.
مردم فکر کرده اند که گرفتن چهلم از دین است و ایشان در خطأ می باشند. دربرگزاری چهلم پول درغیر راه صحیح مصرف میشود .
ممکن است میت از مردم و از خداوند قرضدار باشد و ممکن است خانواده میت به پول محتاج باشند .
و همچنان گرفتن روز چهلم تجدید از غم و حزن می باشد که در شریعت مکروه است .
در حدیث شریف که : ( التعزیه مره ) . تعزیه یکبار است چنانکه در نیل الأوطار و در فتاوی التتار خانیه ( در مذهب حنفی ) آمده که اگر کسی یکبار فاتحه داده باشد بار دوم فاتحه ندهد .
در کتاب ( الدر المختار ) آمده که فاتحه دادن و گرفتن بعد از سه روز کراهیت دارد زیرا غم را تجدید میکند .
گرفتن روز چهلم و فاتحه زیادتر از سه روز یک بدعت بدی میباشد و دین و دنیا را فاسد میسازد و باید مردم از این عادت بد دوری کنند و چیزیکه برای میت در زندگانی برزخ فایده دارد دعا و استغفار و تلاوت قرآن و فرستادن ثواب آن می باشد و خواندن نماز و گرفتن روزه و رفتن به حج از طرف میت برای میت ثواب میرسد.
اعمال نیکی که میت ازآن فایده می برد:
خوانندگان محترم !
میت و متوفی در چند صورت از اعمال نیک زنده های بهرهمند میشود :
۱- قبل از همه چیز ها ، میت از دعای مسلمان در حق او ،بشرط اینکه، شرایط قبولیت دعا فراهم شودفایده می برد :
پروردگار با عظمت ما در این مورد میفرماید :
«وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِی قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٞ رَّحِیمٌ » ( سوره :الحشر: آیه ۱۰ )
( آنان که بعداً میآیند و میگویند: پروردگارا ما را و برادران دینی ما را که پیش از ما با ایمان رفتهاند، مورد مغفرت قرار بده و در دلهای ما هیچ نوع کدورتی نسبت به مومنین راه نده، پروردگارا تو رؤف و مهربانی.)
همچنان در حدیثی آمده است : « دَعْوَهُ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ لأِ خِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ مُسْتَجَابَهٌ عِنْدَ رَأْسِهِ مَلَکٌ مُوَکَّلٌ کُلَّمَا دَعَا لأِخِیهِ بِخَیْرٍ قَالَ الْمَلَکُ الْمُوَکَّلُ بِهِ آمِینَ وَلَکَ بِمِثْلٍ»( دعای مسلمان در حق برادر مسلمان خویش و در غیاب او، یقیناً قبول میشود. فرشته ای نزد او حضور دارد، هرگاه در حق برادر مسلمانش دعای خیر میکند، آن فرشته میگوید: آمین (خداوندا استجابت کن) و در حق خودت نیز این دعا قبول شود.
۱- اشتراک در مراسم جنازه وبر پا گردن نماز جنازه خود، بهترین دلیل برای این مدعا است. زیرا مفهوم کلی که در نماز جنازه وجود دارد ، همین دعاء و استغفار برای میت است.
۲- قضا آوردن روزههای نذری توسط ولی ّ میت: طوریکه در این باره احادیثی متعددی وجود دارد که از جمله میتوان به احادیثی ذیل اشاره کرد :
الف :
«عَنْ عَائِشَهَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ مَاتَ وَعَلَیْهِ صِیَامٌ صَام َ عَنه وَلیه» (هر کس در حالی بمیرد که روزههایی بر ذمهاش باشد، ولی ّ او بجایش روزه بگیرد. )
ب:
ابن عباس (رض ) میفرماید : زنی سوار کشتی شد و نذر کرد که اگر خداوند او را نجات دهد، یک ماه روزه بگیرد. خداوند او را نجات داد و روزه نگرفت تا این که فوت کرد. یکی از اقاربش (دختر یا خواهرش) نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و جریان را به حضور رسو الله صلی الله علیه وسلم گزارش داد ، پیامبر صلی الله علیه وسلم در جوابش فرمود : « اگر او مقروض می بود ، آیا قرض هایش را میپرداختی؟ گفت بلی. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: قرض و بدهی خداوند شایسته تر است که پرداخت شود. برو و از جانب مادرت روزه بگیر)
ج:
« أَنَّ سَعْدَ بْنَ عُبَادَهَ اسْتَفْتَى رَسُولَ اللَّهِ r فَقَالَ إِنَّ أُمِّی مَاتَتْ وَعَلَیْهَا نَذْرٌ فَقَالَ اقْضِهِ عَنْهَا». (سعد بن عباده از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسید: مادرم در حالی فوت کرد که نذری بر ذمهاش بود؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: تو نذر او را بجای آور).
این وبه ده ها احادیثی دیگری به صراحت بیانگر روزه گرفتن ولی میت بجای او در روزههای نذر میباشد.
و حدیث اول بخاطر مطلق بودن شامل روزههای فرض نیز میشود. چنانکه شافعی و ابن حزم بدلیل عام قرار دادن احادیث فوق، روزه فرض را نیز مشمول همین حکم دانستهاند. اما ابو داود میگوید: از امام احمد شنیدم که میگفت: بجای میت روزه نگیرید، مگر اینکه روزه نذری باشد.
و پیروانش حدیث نخست عایشه رضی الله عنها را که مطلق بود، حمل بر روزه نذر کردهاند. بدلیل روایتی که از عمره نقل شده که از عایشه در مورد روزه گرفتن بجای مادرش که مرده بود و بر ذمهاش روزههایی از رمضان مانده بود، پرسید. عایشه گفت: روزه نگیر بلکه بجای هر روز، نصف صاع گندم صدقه کن. (طحاوی و ابن حزم)
همچنین روایت دیگری از ابن عباس (رض ) روایت شده که گفته است: اگر کسی بخاطر مریضی نتوانست ماه رمضان را روزه بگیرد و در همان حال مرد، وارثانش بجای هر روز، مسکینی را خوراک بدهند و اگر روزه نذری بر ذمهاش بود، بجای او روزه بگیرند. (ابوداود با سند صحیح و بشرط شیخین).
شیخ عثیمین میفرماید :
«آنچه عائشه و ابن عباس بدان فتوا دادهاند و امام احمد نیز معتقد بوده است صحیح به نظر میرسد. زیرا راوی حدیث، بهتر به محتوا و مصداق آن آگاهی دارد.)
ابن قیم در اعلام الموقین بعد از بیان حدیث فوق و تصحیح آن میگوید:
برخی محتوای این حدیث را کلی دانسته و روزه فرضی و نذری را شامل قرار دادهاند. اما گروهی هیچکدام را قبول ندارند. و برخی قائل به تفصیل هستند. میگویند: ولی میتواند قضای روزههای نذز را بجا آورد، نه روزههای فرض را.و این سخن ابن عباس و پیروان او است. و همین رای، صائب به نظر میرسد. زیرا همانگونه که کسی نمیتواند بجای کسی دیگر نماز بخواند و مسلمان شود، نمیتواند که بجای او روزه بگیرد. البته روزه نذری مانند قرضی است که کسی دیگر میتواند آن را بجا آورد. همانطور که میتواند قرض او را پرداخت نماید.
بر این اساس است که توبه کسی دیگر بجای دیگری و اسلام و نماز خواندن دیگری بجای کسی دیگر پذیرفته نیست.
۳- پرداخت قرض های میت، توسط ولی یا غیر ولی: در این خصوص احادیث متعددی روایت گردیده است :
در تعلیمات دین مقدس اسلام با تمام صراحت تذکر رفته است که : بازماندگان شخص فوت شده، برای پرداخت قرض هایش باید از مال میت مبادرت ورزند. حتی اگر تمام ثروتش در این راه صرف شود. و اگر ثروتی از خود باقی نگذاشته بود ولی در زمان حیات برای پرداخت قرض هایش خود تلاش نموده بود، دولت مکلف است که قرض هایش را بپردازد. و اگر دولت، چنین نکرد و افراد خیری قرض هایش را پرداخت نمودند اشکالی ندارد.
۱- در حدیثی سعد بن اطول میگوید: برادرم فوت کرد و سیصد درهم از او بجا ماند. زن و فرزندانی نیز داشت. من تصمیم گرفتم ترکهاش را برای آنها توزیع نمایم .
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود : برادرت بخاطر قرض هایش در قبر زندانی است. قرض هایش را بپرداز. رفتم و قرض هایش را پرداخت نمودم. سپس نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم برگشتم و گفتم: ای پیامبر خدا! تمام قرض های برادرم را پرداخت نمودم، جز دو دینار. زیرا مدعی آنها زنی بود که شاهد نداشت.رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «أَعْطِهَا فَإِنَّهَا مُحِقَّهٌ أو صَادِقه». (یعنی طلب آن زن را نیز بده، چرا که او راست میگوید).
۲- سمره بن جندب میگوید:
رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از برگزاری نماز جنازه ، و در روایتی دیگر، بعد از برگزاری نماز صبح، فرمود: آیا از فلان طایفه، کسی اینجا حضور دارد؟
همه سکوت اختیار نمودند. و شیوه معمول صحابه به این صورت بود که هرگاه رسول الله صلی الله علیه وسلم ابتدا به ساکن، سوالی مطرح مینمود، همه سکوت میکردند. رسول الله صلی الله علیه وسلم این سوال را سه بار تکرار کرد ولی کسی جواب نداد.
سرانجام مردی گفت: آن شخص، از فلان طایفه است. روای میگوید: آنگاه مردی که ازارش بر زمین کشیده میشد، از انتهای مجلس برخواست.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: چرا بار اول و دوم به سوالم جواب ندادی؟ سپس فرمود: فلان شخص ـ که از طایفه آنان بود ـ بخاطر قرض هایش از رفتن به بهشت منع شده است. اگر مایلید، قرض هایش را بپردازید تا راه او بسوی بهشت باز شود. و گرنه، او را به عذاب الهی بسپارید. پس اگر خانواده او و یا کسانی را که به فکر او هستند، ملاقات نمودی به آنها بگو که قرض هایش را بپردازند تا طلبکاری نداشته باشد.
۳-جابر بن عبدالله میگوید: شخصی فوت کرد او را غسل دادیم، کفن کردیم، عطر زدیم و درمحل مخصوص جنایز در نزدیکی مقام جبرئیل گذاشتیم.
تا رسول الله صلی الله علیه وسلم بر او نماز بگزارد، سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم را مطلع ساختیم که جنازه آماده است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم چند قدم همراه ما آمد، و سپس فرمود: ممکن است او (میت) مدیون باشد. عرض کردیم: آری، دو دینار بدهکار است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم برگشت و فرمود: شما بر او نماز بخوانید. یکی از میان ما بنام ابو قتاده گفت: ای پیامبر خدا من آن دو دینار را پرداخت میکنم.
رسول الله صلی الله عیله وسلم فرمود: پس آن دو دینار به عهده تو میباشد و از مال تو باید پرداخت شود و از ذمه میت ساقط گردید؟ آنگاه رسول الله بر وی نماز خواند. روز بعد که چشمش به قتاده افتاد، فرمود: در مورد آن دو دینار چه کردی؟ ابوقتاده گفت: پرداخت کردم، رسول الله فرمود: اکنون عذاب از او دور گشته و در آرامش بسر میبرد.
یادداشت:
از حدیث فوق چنین بر میآید که ابوقتاده قرض های میت را پس از اقامه نماز پرداخت نموده است. در حالی که از خود ابوقتاده به روایت صحیح ثابت است که پرداخت دیون، قبل از برگزاری نماز، بوده است.
اگر دو مورد مذکور، متفاوت نباشند، صحت روایت ابوقتاده ترجیح دارد. زیرا در سلسله سند روایت جابر، عبدالله بن محمد بن عقیل وجود دارد که متکلم فیه است.
اگر روایات نقل شده از وی، مخالف با روایات دیگران نباشد، در درجه حسن قرار دارند. اما در صورت مخالفت، قابل استدلال نیستند. و الله اعلم.
۲- از مجموع روایات فوق، چنین استنباط میشود که اگر قرض های شخص فوت شده، توسط شخصی دیگر غیر از فرزندش پرداخت شود، دین از عهده میت ادا میگردد. و از عذاب الهی نجات مییابد.
بنابراین احادیث فوق در واقع عمومیت آیه ﴿وَأَن لَّیۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سعی ﴾ را که گویای این مطلب است که تلاش دیگران برای انسان تاثیری ندارد و همچنین حدیث معروفی را که میگوید: هرگاه انسان بمیرد، اعمالش غیر از سه مورد (فرزند نیکوکار، صدقه جاری و علم مفید) منقطع میشود. را از بین میبرد. بدین معنی که گاهی عمل دیگران برای انسان مفید واقع میشود.
البته پرداخت قرض های میت با صدقه دادن برای وی، فرق دارد. چرا که پرداخت قرض ، امری خاص و پرداخت صدقه، امری عام است.
برخی نقل کردهاند که در مورد صحت صدقه دادن برای میت، اجماع وجود دارد. در صورت صحت اجماع، مشکلی وجود ندارد. در غیر اینصورت، احادیثی که در مورد صحت صدقه برای میت وارد شده است، حمل بر صدقه فرزند برای پدر میشود. زیرا نص حدیث، فرزند را کسب (جزو اعمال) پدر و مادر میداند ولی فرد بیگانه، چنین نیست و قابل مقایسه با فرزند نمیباشد. لذا این مقایسه، در واقع قیاس مع الفارق است. همچنین صدقه دادن با ادای دین، قیاس نمیشود. زیرا صدقه از ادای دین، عام تر است.
۳- جابر (رض ) میگوید:
پدرم در غزوه احد شهید شد و شش دختر از او بجا ماند و مقدار زیادی خرما نیز بدهکار بود. طلبکاران برای باز پس گرفتن حق خود اصرار ورزیدند. هنگامی که فصل جمع آوری خرما فرا رسید، نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم رفتم و عرض کردم:
ای پیامبر خدا! شما که میدانید پدرم در غزوه احد شهید شده وقرضدار است. دوست دارم قرضدارانش با شما ملاقات نمایند.
رسول الله فرمود: برو و انواع خرماها را جداگانه جمع کن. جابر میگوید: من نیز مطابق دستور، آنها را جمع آوری کردم. سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم را دعوت نمودم. آنحضرت صبح روز بعد آمد. هنگامی که طلبکاران، رسول الله را دیدند، احساس چیرگی نمودند (یقین نمودند که حقشان به آنها خواهد رسید).
وقتی که رسول الله صلی الله علیه وسلم عکس العمل قرضداران را دید، سه بار اطراف بزرگترین خرمن خرما دور زد و دعای برکت نمود.
سپس کنار آن نشست و فرمود: قرضدران را بگو تا بیایند، رسول الله صلی الله علیه وسلم همچنان خرما کیل میکرد و به آنها میداد تا اینکه تمام قرض های پدرم را پرداخت نمود. من فقط راضی بودم که قرض های پدرم ادا شود و چیزی برای خواهرانم باقی نماند. بخدا سوگند که همه خرمنهای خرما همچنان باقی ماندند. حتی من به خرمنی که رسول الله در کنار آن نشسته بود و از آن به قرضداران داده بود، نگاه کردم گویا یک دانه خرما از آن کم نشده بود. هنگام نماز مغرب رسول الله صلی الله علیه وسلم را دیدم و جریان را برایش بازگو نمودم. آنحضرت تبسم کرد و فرمود: نزد ابوبکر و عمر برو و آنان را نیز از این جریان با خبر ساز. وقتی آن دو بزرگوار را آگاه کردم، گفتند: هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد، ما میدانستیم که چنین خواهد شد.
۴- رسول الله صلی الله علیه وسلم در ادامه یک خطبه فرمود:«مَنْ تَرَکَ مَالاً فَلِوَرَثَتِهِ وَمَنْ تَرَکَ دَیْنًا أَوْ ضَیَاعًا فَعَلَیَّ وَإِلَیَّ وَأَنَا أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ». (هرکس پس از خود مالی بگذارد، من (یعنی بیت المال و حکومت) مسئول پرداخت و پرورش مال و عیال او هستیم).
۵- از عایشه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «مَنْ حُمِّلَ مِنْ أُمَّتِی دَیْنًا ثُمَّ جَهِدَ فِی قَضَائِهِ فَمَاتَ وَلَمْ یَقْضِهِ فَأَنَا وَلِیُّهُ». (هر کس از اُمتیان من بمیرد در حالی که مدیون است و برای ادای دین، تلاش نموده است، پرداخت آن، به عهده من است).
خواننده محترم!
قابل یاد اوری است که : در قبال اعمال نیک و شایسته ای که فرزند صالح میت، انجام میدهد به پدر و مادر او نیز، به همان اندازه اجر میرسد. بدون اینکه از اجر فرزند چیزی کاسته شود. زیرا فرزند از جمله کسب و اعمال والدین است. خداوند میفرماید: ﴿وَأَن لَّیۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ٣٩﴾ [النجم: ۳۲]. (برای انسان نیست، جز آنچه خود تلاش نموده باشد).
ودر حدیثی رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید:«إِنَّ أَطْیَبَ مَا أَکَلَ الرَّجُلُ مِنْ کَسْبِهِ وَإِنَّ وَلَدَهُ مِنْ کَسْبِهِ». (بهترین و پاکترین روزی، آن است که انسان از دسترنج خود بخورد و فرزند انسان از جمله کسب و عمل او بحساب میآید).
در حدیثی از عبدالله بن عمرو روایت میکند که: عاص بن وائل سهمی، وصیت کرد که یکصد برده از طرف او آزاد شود. پسرش، هشام پنجاه برده آزاد کرد، پسر دیگرش، عمرو، میخواست پنجاه برده دیگر را آزاد کند اما گفت: باید در این باره از رسول الله سوال کنم. نزد رسول الله آمد و گفت: پدرم وصیت کرده که یکصد برده از طرف او آزاد شود. برادرم، هشام پنجاه برده آزاد کرده و پنجاه برده دیگر مانده است. میتوانم پنجاه برده باقیمانده را از طرف او آزاد کنم؟ رسول الله فرمود: اگر پدرت مسلمان بوده است ثواب آزادی برده یا حج یا صدقه شما به او خواهد رسید. در روایتی دیگر آمده است: اگر او به یگانگی خدا ایمان داشته، روزه و صدقهی تو برای او سودمند خواهد بود.
امام شوکانی در نیل اوطار میگوید: این احادیث بیانگر آن است که ثواب صدقه دادن فرزند برای پدر و مادر خود، به آنها میرسد. اگر چه وصیت نکرده باشند.
زیرا فرزند انسان جزو کسب و حاصل تلاش او است. بنابراین، نیازی به تخصیص آیه: « وَأَن لَّیۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ » ( سوره النجم: ۳۹) .( نیست. و اما ثواب صدقه غیر فرزند، آنطور که از لحن آیات قرآن فهمیده میشود به کسی نمیرسد.)
شیخ عثیمین میفرماید :
این استدلال امام شوکانی، حق و حقیقت است و آنطور که از آیات قرآن فهمیده میشود، فقط ثواب صدقه فرزند، به پدر و مادرش میرسد. چون او حاصل تلاش آنها است نه ثواب صدقه دیگران.
اما نووی میگوید: «اجماع بر این است که صدقه دادن به جای میت، مورد قبول واقع شده و پاداش آن به او میرسد».
ولی در مقابل شیخ عیمین میفرماید : من این اجماع را بدو دلیل قبول ندارم :
۱-اجماع به معنای واقعی آن در هیچ مساله ای جز مسائل ضروری دین، اتفاق نیفتاده است. چنانکه ابن حزم، شوکانی و امام احمد نیز همین را گفتهاند.
۲- بنده اکثر مسائلی را که برخی مدعی اجماع در آن شدهاند با دقت بررسی نموده، دیده ام که اکثریت با اجماع مورد ادعا مخالفت کردهاند.
بطور مثال : امام نووی مدعی اجماع علما بر این مسئله شده که نماز جنازه در اوقات مکروه اشکالی ندارد. در حالی که اکثریت قاطع، بر خلاف این اجماع است.
همچنان تعداد از علماء دیگران را بر پدر و مادر قیاس نموده و گفتهاند: میتوان از جانب آنان عباداتی انجام داد.
ولی شیخ عثیمین این استدلال این عده از علما ء را رد نموده واین قیاس را به چند دلیل باطل میداند .
۱- مخالفت با لحن کلی بسیاری از آیات قرآن است. چنانکه قرآن میفرماید: ﴿وَمَن تَزَکَّىٰ فَإِنَّمَا یَتَزَکَّىٰ لِنَفۡسِهِۦۚ﴾ یعنی هر کس عمل تزکیه آمیزی انجام دهد خود را تزکیه مینماید. و پدر و مادر هم با تربیت صحیح فرزند خود گامی در جهت تزکیه خود برداشتهاند. بنابراین، شریک عبادت فرزند خود هستند. اما دیگران از چنین مزیتی برخوردار نیستند.
۲- فرزند حاصل تلاش پدر و مادر است و قرآن میگوید: « کُلَّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ» ( ابراهیم: ۵۱). همچنین میگوید: « لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡ» ( سوره البقره: ۲۸۶). یعنی انسان از کسب و تلاش خود بهرمند میشود. چنانکه حافظ ابن کثیر در تفسیر این آیه: « وَأَن لَّیۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ » (سوره النجم: ۳۹).
مینویسد: یعنی همانطور که بخاطر گناه دیگران مؤاخذه نمیشود، پاداش کار نیک دیگران نیز به او نمیرسد. و بر اساس همین آیه امام شافعی و پیروانش میگویند: ثواب قرائت قرآن دیگران به مردگان نمیرسد. چرا که رسول الله و یارانش این عمل را انجام ندادند و کسی را بر آن تشویق ننمودند و اگر در این امر مزیت و خیری وجود میداشت، یقیناً آنها قبل از ما به آن میرسیدند. و نا گفته پیدا است که در مسائل عبادی باید به مواردی که ثابت است بسنده نمود، نه اینکه بر اساس قیاس و رای خود، نوع جدیدی احداث کرد».
عزبن عبدالسلام در «فتاوی» میگوید: اگر کسی عبادتی انجام دهد برای اینکه ثواب آن به کسی دیگر از مردگان و زندگان برسد، نمیرسد. زیرا خداوند میفرماید: « وَأَن لَّیۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ » (سوره النجم: ۳۹). مگر مواردی که در شریعت استثناء شدهاند. مانند صدقه دادن، روزه گرفتن و حج گزاردن بجای میت.
۳- اگر این قیاس درست بود، پس باید به اقتضای آن سلف این امت عمل میکردند که خیلی بیشتر از ما شیفته چنین اعمالی بودند. چنانکه شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: گذشتگان نیک عادت نداشتند که نماز و روزه و حج نفلی بجای آورند و یا قرآن بخوانند و ثواب آن را به اموات مسلمین ببخشند. بنابراین ما نیز موظف هستیم که از روش گذشتگان پیروی نمائیم. زیرا یقیناً روش آنان بهتر و کاملتر بوده است. (اختیارات علمیه)
باید دانست که رفتار خوب و بد انسان از عقیده و باور او سرچشمه میگیرد. و اگر انسان معتقد باشد که پس از مرگ او روزانه نماز و نوافل و صدقات بیحد و مرزی از جانب مسلمانان سرازیر پروندهاش میشود، به نوعی اعتماد کاذب دست مییابد و در انجام عبادات تساهل میورزد. همانطور که در مسائل مادی وقتی کسی متوجه بشود که از طریقی تامین میشود، دست از کار و کوشش برداشته و بر دیگران تکیه مینماید.
حتی بسیاری از سرمایه داران به امید اینکه دیگران بعد از مرگ آنها بجای آنان حج خواهند گزارد، از انجام فریضه حج تساهل میورزند. و خطرناک تر از این فتوای برخی مبنی بر اسقاط نماز از ذمه میت توسط صدقه است که این فتوا موجب سهل انگاری برخی از نادانان در امر خواندن نمازهای فرض میشود. و این اعتماد، آثار سوء و پیامدهای نامطلوبی در جامعه بجا میگزارد. بنابراین باید در امور عبادی پایبند نصوص شرعی بوده، از بکارگیری رای و قیاس جداً پرهیز کرد.
و شاید به همین خاطر گذشتگان امت بیش از ما در انجام اعمال نیک و عبادات میکوشیدند و بعدیها بخاطر اعتماد بر اعمال دیگران به تدریج راه تساهل و تنبلی را در پیش گرفتند.
۴- همچنین آثار نیک و صدقه جاریهای که انسان از خود بر جای گذاشته باشد بعد از مرگ به او میرسد. چنانکه خداوند میفرماید: « وَنَکۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَٰرَهُمۡ» (یس: ۱۲)
در این مورد غرض روشن شدن بهتر موضوع به چند احادیثی ذیل اشاره مینمایم :
۱- در حدیثی که ابوهریره ( رض ) روایت نموده است آمده است : « إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلاَثَهٍ إِلاَّ مِنْ صَدَقَهٍ جَارِیَهٍ أَوْ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ» . ( هرگاه انسان بمیرد پرونده عملاش بسته میشود، بجر از سه جهت: )
– صدقه جاریه: (صدقهای که نفع آن مداوم و طولانی باشد و مردم بعد از مردن صاحب صدقه، از آن بهره مند شوند. مانند: ساختن مدرسه، راه، پل، بیمارستان و…)
– علم و اثری ازخود بر جای گذاشته باشد (که برای مردم نفع داشته باشد، مانند: نوشتن کتاب، ترجمه، تالیف، تعلیم قرآن و علوم دینی و…)
– فرزند نیک و صالح که برای والدین خود دعای خیر کند.
۲- حضرت قتاده ( رض ) روایت میکند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است : « خَیْرُ مَا یُخَلِّفُ الرَّجُلُ مِنْ بَعْدِهِ ثَلاَثٌ وَلَدٌ صَالِحٌ یَدْعُو لَهُ وَصَدَقَهٌ تَجْرِی یَبْلُغُهُ أَجْرُهَا وَعِلْمٌ یُعْمَلُ بِهِ مِنْ بَعْدِهِ» ( بهترین چیزی که پس از مرگ برای انسان مفید و کارآمد خواهد بود، عبارت است از:
۱- فرزند صالحی که برای پدر و مادر دعاء کند.
۲- صدقهای که نفعش مستدام باشد.
۳- علمی که بعد از مردن صاحب علم، دیگران از آن بهره مند شوند.
همچنان در حدیثی که از ابو هریره ( رض ) روایت است آمده است :
«إِنَّ مِمَّا یَلْحَقُ الْمُؤْمِنَ مِنْ عَمَلِهِ وَحَسَنَاتِهِ بَعْدَ مَوْتِهِ عِلْمًا عَلَّمَهُ وَنَشَرَهُ وَوَلَدًا صَالِحًا تَرَکَهُ وَمُصْحَفًا وَرَّثَهُ أَوْ مَسْجِدًا بَنَاهُ أَوْ بَیْتًا لاِبْنِ السَّبِیلِ بَنَاهُ أَوْ نَهْرًا أَجْرَاهُ أَوْ صَدَقَهً أَخْرَجَهَا مِنْ مَالِهِ فِی صِحَّتِهِ وَحَیَاتِهِ یَلْحَقُهُ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ أو»( اعمالی که بعد از مرگ نیز ثوابشان ادامه مییابد، عبارتاند از: علمی که آن را به دیگران آموخته و منتشر کرده است. فرزند صالحی که تربیت کرده و بر جای گذاشته است. قرآنی که تعلیم داده و دیگران آن را از او به ارث بردهاند، مسجد و یا مسافرخانه ای که ساخته است. نهر آبی که آن را حفر کرده و صدقهای که آن را در زندگی و در حال صحت از مال خود داده است.
رسیدن ثواب صدقه برا ی میت :
شیخ امام حسنین محمد مخلوف در مورد رسیدن ثواب وصدقه برای میت مینویسد :
در مذهب حنفی آمده که تمام عبادات مثل دعا و استغفار و صدقه و تلاوت و ذکر و نماز و روزه و طواف و حج و عمره و غیره ثواب آن برای میت میرسد و میشود که ثواب عبادات را برای زنده ها و مرده داد و ثواب آن برای میت میرسد . موضوع حکم در کتاب هدایه و البحر به تفصیل بیان گردیده است .
در الفتح القدیراز حضرت علی رضی الله عنه روایت شده که پیغمبر صلی الله علیه وسلم روزی از مقابرعبور میکرد تلاوت کرد: ( قل هو الله أحد) را یازده مرتبه واهداء کرد ثواب آنرا برای مرده ها.
مصطفی الزرقا این فتوا را در موضوع رسیدن ثواب به متوفی می دهد :
از زنده ها برای میت ها هیچ چیزی نمی رسد بغیر از دعا و عبادات و فرستادن ثواب آنها به میت و همچنان دادن صدقه برای فقراء و اشخاص محتاج و کسانیکه مستحق گرفتن زکات اند .
ولی دادن طعام در مجالس امروزی که متاسفانه برای خود نمایی ورسم رواج وهم چشمی صورت میگیرد از جمله عبادات و نزدیک شدن به پروردگار نبوده وهیچ ثوابی آن برای مرده نمی رسد.
فایده ایصال ثواب وصدقه جاریه:
در حدیثی از حضرت انس (رضی ) روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است:
در خانه کسی که مرده شود واهل خانواده از طرف او صدقه نمایند پس ثواب این صدقه را حضرت جبر ائیل علیه السلام در ظرف نوری میگذارد وبه قبر انتقال میدهد وبرای اهل قبور میگوید این تحفه است که اهل خانواده شما برای شما فرستاده است پس شما قبول نمائید پس مرده خوش حال میشود وبه همسایه های دیگرخوشخبری را بیان میکند وبه کدام همسایه گان که از طرف اقاربش تحفه نیامده است خفه اند . ( نور الصدر صفحه ۱۳۸ ) وکتاب احکام میت صفحه ۲۴۹ نوشته مولانا مفتی عثمانی ).
فایده استغفار گفتن اولاد به پدر ومادر:
از حضرت ابو هریره رضی الله عنه روایت است که برای بنده نیک الله تعالی در جنت در جه بلندی بخشید واو حیران گردد ومیگوید ای الله این در جه به من چگونه رسید ، الله تعالی برایش میگوید بنابه برکت استغفار ودعاء فرزند ت. ( نور الصدر ورساله احکام میت صفحه ۲۴۹ نوشته مولانا مفتی عثمانی).
چهار گونه احسان کردن برای مرده:
از حضرت ابو سعید رضی الله عنه روایت است که شخصی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد وعرض داشت یا رسول الله پدر من وفات کرده است واین گونه کدام صورت میباشد که من برای پدر وماد رخود احسان کنم رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود بلی بنابر چهار طریقه تو احسان کرده میتوانی :
۱-برایشان دعا ء کن .
۲-کدام نصحیت ووصیت که برایت کرده است به آن قائم باش .
۳- دوستان ویاران را عزت وتعظیم نمائید.
۴-کسانیکه اقارب نیک او میباشد با آنها محبت رفت وآمد کن . ( نور الصدر صفحه ۱۲۵ ) ورساله احکام میت صفحه ۲۵۰ نوشته مولانا مفتی عثمانی ).
صفت نیک مرده را بیان کردن:
از حضرت ابن عمر ( رض ) روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است خوی های خوب میت را یاد کنید واز بدی های شان زبان را بند کنید . ( نور الصدر صفحه ۱۳۷ ).
میت از زائرین خود اطلاع می یابد یا خیر؟
درمورد اینکه میت از زائر خویش اطلاع می یابد ویا خیر عالم شهیر جهان اسلام شیخ عبد العزیز بن باز رحمه الله طی فتوای مینویسد :
«اینکه میت زائر خود را درک می کند یا خیر، خدا بهتر می داند، هرچند بعضی از سلف چنین معتقد اند، اما تا جائیکه می دانم دلیل واضحی برای آن وجود ندارد، با این وجود سنت در زیارت قبور معلوم است؛ و ما بر آنها (اهل قبرستان) سلام می فرستیم، و می گوئیم : «السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الدِّیَارِ مِنَ الْمُؤْمِنِیْنَ وَالْمُسْلِمِیْنَ، وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِکُمْ لاَحِقُوْنَ وَیَرْحَمُ اللهُ الْمُسْتَقْدِمِیْنَ مِنَّا وَالْمُسْتَأْخِرِیْنَ نسْأَلُ اللهَ لَنَا وَلَکُمُ الْعَافِیَهَ». ( سلام بر شما مومنان و مسلمانانی که ساکن این دیار هستید، همانا ما نیز ـ إن شاءالله ـ به شما ملحق خواهیم شد، و خداوند بر گذشتگان و آیندگان ما رحم کند، از خدا برای خودمان و شما عافیت میطلبیم »
این مشروع است، اما اینکه او (یعنی میت) این را احساس می کند یا خیر، نیاز به دلیل واضح دارد و خداوند متعال بهتر می داند، اما چه درک کند یا نکند هیچ ضرری (به زیارت) ما نمی رساند، آنچه بر ماست اینست که به سنت عمل کنیم؛ یعنی مستحب است به زیارت قبور (قبرستان) برویم و برای آنها دعا کنیم هرچند که از زیارت ما آگاه نباشند، زیرا زیارت قبور هم اجری عاید ما می کند و هم فایده ای (برای اموات) است؛ دعایی که ما برای آنها می کنیم به آنها فایده می رساند، و زیارت ما موجب کسب اجر و ثواب خواهد شد، و چونکه زیرات (مردگان قبرستان) باعث یادآوری مرگ و آخرت می شود و این خود به نفع ماست، میت هم منتفع خواهد شد، چون برایش دعا می کنیم، و طلب استغفار ما از درگاه خداوند برای ا سودمند است.
اما ایستادن کنار قبر؛ امر در آن واسع است : اگر کنار قر ایستاد ایرادی ندارد، و اگر در حاشیه و کناره قبرستان قرار گرفت و سلام کرد باز کفایت می کند، پس هرگاه در کنار قبور ایستاد، بگوید : « السلام علیکم أهل الدیار من المؤمنین والمسلمین ، وإنا إن شاء الله بکم لاحقون ، نسأل الله لنا ولکم العافیه ، یرحم الله المستقدمین منا والمستأخرین» همین کافیست، ولی اگر (مثلا) نزدیک قبر پدرش یا برادرش برود بهتر و کاملتر است، پس نزد قبر برادر یا پدر یا فامیلش یا دوستش رفته و بایستد و سلام کرده و برایش دعا کند :
« غفر الله لک ورحمک الله، وضاعف حسناتک : خداوند تو را ببخشاید و مورد رحم خویش قرار فرماید، و اجر حسانتت را بیافزاید» این بهتر و کامل تر است». « فتاوی نور علی الدرب» (۱/۱۹۵) . سماحه شیخ عبد العزیز بن باز رحمه الله
سوگواری شرعی زنان:
هر زمانی که یکی از اقارب نزدیک خانوادهء زن به گونهء نمونه ،مثل برادر، عمه، مادر، کاکا و… فوت نماید ، میتواند تا مدت سه روز از آرایش، استعمال بوی معطر، کشیدن سرمه بر چشم، استعمال حنا و استفاده از زینتآلات و لباسهای رنگارنگ خودداری نماید.
ولی هرگاه شوهر زن فوت کند، واجب است برای مدت چهار ماه وده ر وز سوگواری نماید . در حدیثی که از ام عطیه روایت است : « کنا ننهی أن نحد علی میت فوق ثلاث، إلا علی زوجه أربعه أشهر و عشرا، ولانکتحل، ولانطیب، و لانلبس ثوبا مصبوغا إلا ثوب عصب، و قد رخص لنا عند الطهر إذا اغتسلت إحدانا من محیضها فی نبذه من کست أظفار، و کنا ننهی عن اتباع الجنائز»(متفق علیه. )
«ما نهی میشدیم از اینکه برای مردههایمان بیش از سه روز سوگواری کنیم؛ مگر برای فوت شوهر که چهار ماه و ده روز سوگورای میکردیم، از سرمه و بوی خوش استفاده نمیکردیم ولباس رنگارنگ نمیپوشیدیم مگر لباس یمنی، و وقتیکه از حیض پاک میشدیم و غسل میکردیم به ما اجازه داده میشد که تکهای بخور (مادهای خوشبو) بکار ببریم (تا بوی بد اثر خون را از بین ببرد) و از تشییع جنازه نیز نهی میشدیم».
از ام سلمه روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود : « المتوفی عنها لاتلبس المعصفر من الثیاب، ولاالممشق من الحی، ولاتختضب، ولاتکتحل» (صحیح ابوداود ۲۲۸۷ ) «زنی که شوهرش فوت کرده است باید از پوشیدن لباسهای زرد و قرمز و استفاده از جواهرآلات و حناء و سرمه خودداری کند».
طوری که گفتیم ، زنی که شوهرش فوت کرده است، مدت چهارماه و ده روز سوگواری را در منزل همسری میگذارند، اما خانمی که طلاق رجعی داده شده لازم نیست که آن مدت را به عزا بنشیند، اما اکثر علما آن رابرای آن خانم نیز مستحب میدانند.
زنی که شوهرش فوت کرده است ، در مدت چهارماه و ده روز عزاداری، برای کارها ی ضروری روزانه میتواند از خانه خویش خارج شود، اما حتماً باید شبها به منزل خود بازگردد. همچنان که گفته شد سوگواری بر زنی که شوهرش فوت کرده واجب است .
در مذهب امام ابو حنیفه آنرا بر زنان مطلقه که در طلاق بائنه صغری و کبری باشند، واجب میشمارد .ولی اکثریت فقها آن را مستحب میدانند و زنانی که از طریق طلاق «رجعی یا بائن» طلاق داده شدهاند از نظر امام ابو حنیفه نه شب و نه روز را نباید از منزل خارج شوند، اما پیروان مذهب شافعی میگویند تنها در صورتی زن در حال گذرانیدن عده میتواند منزل را ترک کند که ضرورتی وجود داشته باشد.
عـــده برای زن شوهر دار:
برای زن شوهر مرده که در حال گذراندن عدّه می باشد پنج چیز حرام است که در اصطلاح «حداد» نامیده میشود:
اول:
استفاده از هر نوع عطر و خوشبویی خودآرایی با زدن رنگ و سرمه کشیدن به چشم: زن شوهر مرده نباید نه به بدنش و نه به لباسش عطر بزند، و همچنین اشیاء و وسایل خوشبو و عطری را استعمال نکند؛ به دلیل فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیث صحیح: «ولا تمس طیباً». «زن شوهر مرده نباید عطر استفاده کند».
دوم:
استفاده از آرایش در بدنش: بر وی حنا کردن و استفاده از هر نوع آرایش همانند سرمه کشیدن، رنگ کردن پوست حرام است، جز در مواردی که هدف از استفاده درمان باشد نه تزیین و آرایش. لذا برای درمان میتواند شبها از سرمه استفاده کند و روزها آن را پاک نماید. همچنین چشمش را میتواند با داروها غیر از سرمه درمان کند؛ البته چیزهایی که برای آرایش و تزیین نباشد.
سوم:
استفاده از لباسهای زر و زیوردار، بلکه بر روی واجب است که از لباسهایی استفاده کند که زر و زیور نداشته باشد، ولی رنگ خاصی بر وی واجب نمیشود، بلکه هر چه که بطور عادی میپوشد، استفاده نماید.
از ام عطیه روایت است : (کنا ننهی أن نحد علی میت فوق ثلاث، إلا علی زوجه أربعه أشهر و عشرا، ولانکتحل، ولانطیب، و لانلبس ثوبا مصبوغا إلا ثوب عصب، و قد رخص لنا عند الطهر إذا اغتسلت إحدانا من محیضها فی نبذه من کست أظفار، و کنا ننهی عن اتباع الجنائز) متفق علیه.
«ما نهی میشدیم از اینکه برای مردههایمان بیش از سه روز احداد کنیم؛ مگر برای فوت شوهر که چهار ماه و ده روز احداد میکردیم، از سرمه و بوی خوش استفاده نمیکردیم ولباس رنگارنگ نمیپوشیدیم مگر لباس یمنی، و وقتیکه از حیض پاک میشدیم و غسل میکردیم به ما اجازه داده میشد که تکهای بخور (مادهای خوشبو) بکار ببریم (تا بوی بد اثر خون را از بین ببرد) و از تشییع جنازه نیز نهی میشدیم».
از ام سلمه روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود : (المتوفی عنها لاتلبس المعصفر من الثیاب، ولاالممشق من الحی، ولاتختضب، ولاتکتحل)صحیح ابوداود ۲۲۸۷ «زنی که شوهرش فوت کرده است باید از پوشیدن لباسهای زرد و قرمز و استفاده از جواهرآلات و حناء و سرمه خودداری کند».
چهارم:
پوشیدن هر نوع طلاجات حتی انگشتر.
پنجم:
شب ماندن در منزل و خانهای که مال شوهرش نیست؛ و بدون عذر شرعی از منزلی که شوهرش در آن وفات کرده بود و خودش در آن زندگی میکرد، جابجا نشود، حتی برای عیادت مریضی بیرون نرود، یا برای دیدن و زیارت دوستی و یا فامیل نزدیکی بیرون نرود، ولی در روز برای نیازهای ضروری زندگیاش میتواند بیرون رود حرف زدن در تلفن باعث فتنه نمی شود برایش جایز است. برای زنی که شوهرش وفات نموده، گرفتن ناخن و موهای زاید و به طور کلی نظافت، اشکالی ندارد.
و غیر از موارد پنجگانه فوق از چیزهای دیگری که خداوند حلال نموده است، نباید باز داشت.
امام ابن القیم در کتاب (الهدی النبوی) (۵/۵۰۷) گفته است: از چیدن ناخنها و تمیز کردن موی زیر بغل و سایر موهای زاید بدن، و از غسل کردن با سدر (برگ کنار) و حمام نمودن و شانه کردن موی سرش باز داشته نمیشود.
شیخ الاسلام ابن تیمیه در مجموع الفتاوی (۳۴/۲۷، ۲۸) گفته است: برای وی جایز است هر آنچه را که خداوند حلال نموده است بخورد همانند میوه و گوشت: همچنین بنوشد هر آنچه را که خداوند حلال کرده است. در ادامه گفته است: همچنین هر کار و حرفه حلالی که میتواندن مشغول شود بر وی حرام نیست مثل گلدوزی، خیاطی، پشمریسی و امثال اینها که معمولاً زنان انجام میدهند؛ همچنین سایر چیزهایی که برای زن در غیر مدت عده جایز بود، مثل حرف زدن با مردانی که نیاز است زن با آنها صحبت کند، البته با رعایت پوشش و بودن در ستر جایز است؛ این چیزهایی است که در سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است، و همان چیزهایی است که زنان اصحاب پس از وفات شوهرهایشان انجام میدادند.
آنچه را که مردم عوام و ناآگاه میگویند که زن شوهر مرده باید صورت خود را از مهتاب بپوشاند، و به پشت بام منزل هرگز بالا نرود، و یا با مردان اصلاً صحبت نکند، و یا باید صورت خود را از محارم خویش بپوشاند، و امثال اینها؛ هیچ اصل و سندی ندارد.
یادداشت در مورد عده زن شوهر مرده :
دلیل این که زنان بعد از وفات شوهرانشان عده می گذارنند چیست؟ اگر برای این است که مشخص شود زن حامله است یا خیر؟ چرا چهار ماه وده روز فرض شده که در این مدت، زن حق ازدواج، بیرون رفتن از خانه و آراستن خود را ندارد؟
ولی طب امروزی چنان پیشرفت نموده است که میتواند در بیست و چهار ساعت ، مشخص کند که زن حامله است یا خیررای شرع در مورد چیست ؟
در جواب باید گفت که پروردگار با عظمت ما بخاطر حکمت های متعددی گذراندن عده را برای زنان مقرر کرده است، علّامه ابن قیم رحمۀ الله علیه در کتابش اعلام الموقعین (۲/۸۵) به این حکمت ها اشاره کرده است و آنچه او در این زمینه گفته کفایت می کند. او می گوید: مقرر شدن عده چند حکمت دارد:
از آن جمله این که با گذراندن عده، رحم پاک می شود و مشخص می شود که زن حامله است یا نه، و این گونه گذراندن عده مانع از اختلاط نطفه ی دو مرد در رحم یک زن می شود که با اختلاط نطفه در نسب افراد، اختلاط پیش می آید و نسبها فاسد می شوند، و فساد نسب چیزی است که شریعت و حکمت از آن جلو گیری می نماید.
از آن جمله یکی این که: تقدیر و بزرگداشت و اهمیت دادن به عقد نکاح و اظهار کرامت برای آن.
یکی دیگر از حکمتهای گذراندن عده این است که زمان رجوع و بازگشتِ شوهر به زنی که طلاق داده شده طولانی می شود و شاید شوهر پشیمان شود و بر گردد. بنابراین زمانی در نظر گرفته شده که او بتواند بازگردد.
از جمله: ادای حق شوهر است و اظهار اینکه فقدان شوهر تأثیر دارد که این تأثیر با عدم خود آرایی زن اظهار می شود. بنابراین خداوند به سوگ نشستن برای شوهر را بیش از مدتی قرار داده که در آن برای پدر و فرزند به سوگ نشسته می شود.
از جمله: احتیاط برای ادای حق شوهر و در نظر داشتن مصلحت زن و حق فرزند، و ادای حقی که خداوند واجب کرده است. پس در گذراندن عده، ادای چهار حق است:
۱-احتیاط در حق شوهر.
۲- در نظر گرفتن مصلحت زن
۳- حق فرزند و ثبوت نسبش برای پدر
۴- حق الهی
بنابراین شریعت اسلامی مرگ شوهر را به منزله آمیزش با همسر قرار داده است (یعنی هرگاه شوهر بعد از نکاح و قبل از زفاف بمیرد، از نظر شرعی مهر کامل به زوجه تعلق می گیرد، و زوجه باید عده بگذراند )؛ زیرا مدت نکاح، تمام عمر و زندگی است. وهمچنین موت زوجه بجای دخول قرار داده شده در تحریم ربیبه(دختر زن از شوهر دیگر)،یعنی هر گاه پس از عقد و قبل از آمیزش، زوجه وفات شد در این صورت ربیبه بر زوج حرام میگردد نزد بعضی از صحابه و تابعین. ومذهب زید بن ثابت رضی الله عنه و امام احمد در یکی از دو روایت نیز همین است .
پس تنها منظور از گذراندن عده، تشخیص حاملگی یا عدم حاملگی نیست. بلکه اهداف و حکمتهای دیگری در این کار وجود دارد.
چیغ واویلا برجنازه:
چیغ زدن واویلا وبه اصطلاح نوحه خوانی برجنازه ، عبارت از : بلند کردن صدا به آه و ناله، پاره کردن لباس، سیلی زدن به سر و روی ، کندن موی سر، خراشیدن وخون کردن سر وصورت ، وخاک انداختن بر سر وروی ، به خاطر زاری گریان وویلا بر میت، این فریاد هاو واویلا سردادن و امثال این گفتارها و کردارها که از انسان سر داده میشود ، بمعنی نشان دادن اعتراض و عدم صبر و تحمل نسبت به قضا و قدر الهی میباشد ، همه این عمل از فهم شرع حرام و گناه کبیره وبزرگی به شمار میرود .
پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید :
« لیس منا من لطم الخدود، وشق الجیوب، ودعا بدعوی الجاهلیه». « کسیکه روی خویش به سیلی میزند ، ویخن خود را پاره میکند ، و ناله و فریاد جاهلیت را سر دهد، از امت من نیست».
همچنین در کتاب صحیحین آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«بریء من الصالقه والحالقه والشاقه». «این سه گروه از من جدا هستند، یک کسی که در هنگام مصیبت صدایش را بلند میکند، دوم کسی را که موی سرش را به خاطر مصیبت می کند و سوم کسی که در هنگام مصیبت لباسش را پاره میکند».
و در صحیح مسلم آمده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم: «لعن النائحه والمستمعه». (زنان نوحهگر و همچنین آن زنانی را که از شنیدن نوحهسرایی احساس شگفتی میکنند، نفرین فرموده است).
پس ای خواهر مسلمان!
بر شما واجب است تا به پیروی از حکم پیامبر صلی الله علیه وسلم از این عمل حرام دروقت مصیبت دوری نمایم .
در مقابل ای خواهر مومن بر شما واجب است که در هنگام مصیبت صبر نمایی و به الله پناه بریم؛ تا مصیبت و عزای تو برایت تبدیل به بخشش گناهانت شود و همچنین موجب ازدیاد نیکیهایتان گردد.
خداوند متعال با زیبای زاید الوصف میفرماید :
« وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ * أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ »(البقره: ۱۵۵ـ ۱۵۷).
«قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و نقص در مالها و نفس ها و میوهها، امتحان میکنیم; و بشارت ده به استقامتکنندگان! آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان میرسد، میگویند: «ما از آن خدائیم; و به سوی او باز میگردیم!» اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده; و آنها هستند هدایتیافتگان!».
واقعآ چه زیبا است صبر در وقت مصیبت که انسان آنرا پیشه خود سازد .
ولی در این هیچ جای شک نیست که : گریه کردن بدون چیغ واویلا و بدون انجام کارهای حرام وخلاف شرع اسلامی جایز است. و انسان نباید از قضا و قدر الهی خشمگین ، ویا هم منکر شود وصحبت های غیر شرعی برزبا ن ارد .
گریه کردن نوعی رحم و رقت قلب نسبت به میت است و چیزی است که نمیتوان از آن در چنین مواقعی جلوگیری کرد، به همین دلیل مباح است و گاهی اوقات هم مستحب میشود.
(برای مزید معلومات مراجعه شود به :کتاب تنبیهات علی أحکام تختص بالمؤمنات، شیخ دکتر صالح بن فوزان )
پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید :
۱- «أَرْبَعٌ فِی أُمَّتِی مِنْ أَمْرِ الْجَاهِلِیَّهِ لاَ یَتْرُکُونَهُنَّ الْفَخْرُ فِی الأَحْسَابِ وَالطَّعْنُ فِی الأَنْسَابِ وَالاْسْتِسْقَاءُ بِالنُّجُومِ وَالنِّیَاحَهُ وَقَالَ النَّائِحَهُ إِذَا لَمْ تَتُبْ قَبْلَ مَوْتِهَا تُقَامُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَعَلَیْهَا سِرْبَالٌ مِنْ قَطِرَانٍ وَدِرْعٌ مِنْ جَرَبٍ».
( چهار خصلت در امت من وجود دارد که آنها را ترک نمیکنند در حالی که آنها ازخصلتهای جاهلیتاند:
۱- افتخار بر حسب و نسب خویش
۲- طعنه زدن بر نسب دیگران
۳- طلب باران از ستارگان
۴- نوحه خواندن .
و در این مورد فرمود: نوحه خوان اگر توبه نکند، روز قیامت در حالی حشر میشود که پیراهن وتنبان از قیر بر تن او خواهد بود.
۲-«اثْنَتَانِ فِی النَّاسِ هُمَا بِهِمْ کُفْرٌ الطَّعْنُ فِی النَّسَبِ وَالنِّیَاحَهُ عَلَى الْمَیِّتِ». (دو خصلت در میان مردم است که موجب کفراند: طعنه زدن بر نسب دیگران و نوحه خواندن بر میت).
۳- هنگامی که ابراهیم؛ فرزند رسول الله صلی الله علیه وسلم فوت کرد، اسامه بن زید جیغ میزد . رسول الله علیه وسلم فرمود:
این کار شیوه من و دستور من نیست، فریاد کشیدن کار درستی نیست. البته دل غمگین میشود، چشم اشک میریزد، ولی کاری که موجب خشم و غضب پروردگار گردد انجام نگیرد.
۴-ام عطیه میگوید:
رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگام بیعت، از ما تعهد گرفت که نوحه نخوانیم. بجز پنج نفر از ما (بیعت کنندگان) کسی دیگر به این عهد، وفا نکرد. آن پنج نفر عبارتند از: ام سلیم، ام العلاء، دختر ابی سبره، و همسر معاذ
۵-انس بن مالک میگوید:
«أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ لَمَّا طُعِنَ عَوَّلَتْ عَلَیْهِ حَفْصَهُ فَقَالَ یَا حَفْصَهُ أَمَا سَمِعْتِ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ الْمُعَوَّلُ عَلَیْهِ یُعَذَّبُ وَعَوَّلَ عَلَیْهِ صُهَیْبٌ (یقول: و اأخاه، و اصاحباه)فَقَالَ عُمَرُ یَا صُهَیْبُ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْمُعَوَّلَ عَلَیْهِ یُعَذَّبُ».
محدثین در روایتی مینویسند :
«إِنَّ الْمَیِّتَ لَیُعَذَّبُ بِبُکَاءِ أَهْلِهِ عَلَیْهِ و فی أخری بما نِیح عَلَیه».
( میگویند زمانیکه امیر المومنین حضرت عمر بن خطاب (رض) در داخل مسجد با نیزه زهری ابو لولو زخمی گردید. حفصه؛ دختر عمر؛ چیغ زد وگریان میگرد ، حضرت عمر بن خطاب فرمود:
ای حفصه! نشنیده ای که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: هر کسی که برایش واویلا کنند و نوحه بخوانند گرفتار عذاب خواهد شد.
روایان میگویند در حالیکه از جسد امیر المومنین حضرت عمر فارق خون در جریان بود :
صُهیب ابن سنان بن مالک، ملقب به ابویحیی یکی از صحابی جلیل القدر وتیر اندازان معروف اسلام است ، نوحه سر داده بود ، وبا اواز بلند میگفت: وای برادرم! وای رفیقم! فرمود: ای صهیب! خبر نداری کسی که برایش، واویلا کنند و نوحه بخوانند دچار عذاب خواهد شد؟
حتی در تعداد کثیری از روایات آمده است که بعضی از گریههای اطرافیان، باعث عذاب میت میگردد.
۶-«الْمَیِّتُ یُعَذَّبُ فِی قَبْرِهِ بِمَا نِیحَ عَلَیْهِ». (همانا میت، بخاطر گریه اطرافیانش، عذاب داده میشود.
در روایتی دیگر آمده است که: میت بخاطر نوحهای ، چیغ ووایلا که برایش میخوانند در قبر عذاب خواهد دید).
۷- «مَنْ نِیحَ عَلَیْهِ یُعَذَّبُ بِمَا نِیحَ عَلَیْهِ». (برای هر کس که نوحه بخوانند، روز قیامت عذاب داده میشود).
حکم احادیثی فوق ممنوعیت نوحه خوانی وچیغ های که همرا با شیون است ، میباشد .
ولی گریه کردن واشک ریختن نورمال در مصیبت هدف نمی باشد .
طوریکه در حدیث عمر ( رض ) نیز به این مطلب اشاره شده بود که، فرمود: «ببعض بکاء أهله» یعنی میت، بخاطر بعضی از گریههای اطرافیان مستحق عذاب میگردد. (نه همه گریهها). ظاهر احادیث فوق، مشکل به نظر میرسد. زیرا با بعضی از اصول و قواعد ثابت شریعت تعارض دارد و چنانکه خداوند میفرماید:﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾ ( الأنعام: ۱۵۴).
هیچ گناهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمیکشد.
علماء در پاسخ اشکال فوق، هشت نظریه مختلف ارائه کردهاند. که صحیحترین آنها، دو نظریه زیر است:
۱- نظر جمهور بر این است که این عذاب شامل حال میتی میشودکه در زمان حیات خویش، وصیت به نوحه خوانی کرده باشد و یا اطرافیان خود را از این کار، منع نکرده باشد با توجه به اینکه میدانسته که مردم بر حسب عادت، چنین اعمالی انجام میدهند.
به همین خاطر عبدالله بن مبارک فرمود: اگر کسی در زمان حیات، از نوحه خوانی منع کند، ولی بعد از وفاتش چنین کنند گناهکار نمیشود. و نزد این گروه، عذاب در اینجا بمعنی عقاب و پاداش است.
۲- یعنی میت با شنیدن گریه اطرافیانش، اندوهگین و ناراحت میشود و دلش به حال آنها میسوزد. و این حالت در حیات برزخی اتفاق میافتد نه روز قیامت. و این، مذهب ابن جریر طبری و تعدادی دیگر است.
آنها میگویند:
منظور این نیست که خداوند با گریه اطرافیان، میت را کیفر میدهد. زیرا عذاب، عامتر از عقاب است. چنانچه در حدیث آمده است که «السفر قطعه من العذاب» یعنی سفر پارهای از عذاب است. و این عذاب در واقع مجازاتی بر گناه نیست، بلکه تحمل نوعی سختی و دشواری است.
۸- نعمان بن بشیر میگوید:
«أُغْمِیَ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ رَوَاحَهَ فَجَعَلَتْ أُخْتُهُ عَمْرَهُ تَبْکِی وَا جَبَلاَهْ وَا کَذَا وَا کَذَا تُعَدِّدُ عَلَیْهِ فَقَالَ حِینَ أَفَاقَ مَا قُلْتِ شَیْئًا إِلاَّ قِیلَ لِی آنْتَ کَذَلِکَ؟! فَلَمَّا مَاتَ لَمْ تَبْکِ عَلَیْهِ».
ترجمه: عبدالله بن رواحه بیهوش شد، خواهرش؛عمره؛ شروع به گریه (نوحه خواندن) کرد میگفت: ای کوه من! ای فلان من! وقتی برادرش به هوش آمد، گفت: هر چه شما میگفتید، (فرشتگان) به من میگفتند: تو چنین هستی! تو چنان هستی! راوی میگوید: وقتی عبدالله فوت کرد، خواهرش برایش گریه نکرد.
کندن موها :
ابو برده فرزند ابوموسی میگوید:
«وَجِعَ أَبُو مُوسَى وَجَعًا شَدِیدًا فَغُشِیَ عَلَیْهِ وَرَأْسُهُ فِی حَجْرِ امْرَأَهٍ مِنْ أَهْلِهِ فَلَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَرُدَّ عَلَیْهَا شَیْئًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّنْ بَرِئَ مِنْهُ رَسُولُ اللَّهِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَرِئَ مِنْ الصَّالِقَهِ وَالْحَالِقَهِ وَالشَّاقَّهِ».
( ابوموسی بشدت مریض و دچار بیهوشی گردیدو سرش روی زانوی یکی از زنان خانوادهاش نهاده بود. زنی از اهل بیتش با داد و فریاد، شروع به گریه کرد. ابوموسی نتوانست مانع او شود. وقتی به هوش آمد، فرمود: من از کسی که رسول الله r از وی اظهار بیزاری نموده، بیزارم. همانا رسول الله r از زنی که هنگام مصیبت با صدای بلند، گریه کند یا موهای خود را بکند و یا گریبان چاک نماید، اظهار بیزاری نموده است.
پریشان کردن موها:
یکی از زنان که با رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت کرده بود، میگوید:
«کَانَ فِیمَا أَخَذَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ فِی الْمَعْرُوفِ الَّذِی أَخَذَ عَلَیْنَا أَنْ لاَ نَعْصِیَهُ فِیهِ أَنْ لاَ نَخْمُشَ وَجْهًا وَلاَ نَدْعُوَ وَیْلاً وَلاَ نَشُقَّ جَیْبًا وَأَنْ لاَ نَنْشُرَ شَعَرًا».
( از جمله مواردی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از ما بیعت گرفت، این بود که در انجام کارهای خیر، از وی نافرمانی نکنیم، گریه و واویلا سر ندهیم، صورت خود را زخمی نکنیم، گریبان چاک ندهیم و موهای خود را نیز پراکنده نسازیم.
همچنا ن بعضی از مردان، بخاطر مرگ نزدیکان و خویشاوندان خود برای مدتی ریش خود را نمی تراشند وبعد از مدت کوتاهی، شروع به تراشیدن ریش میکنند، این کار نیز همانند پریشان ساختن مو است که از نظر شرع بدعت میباشد. و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هر بدعت موجب گمراهی، و هر گمراهی موجب رفتن به دوزخ است.
همسایه بد در قبرستان:
در مورد اینکه میت، از شخصی بدی که در جنب او دفن می شود متاثر می شود، یا خیر سولی که در ذهن یک تعداد انسان خطور مینماید :
بطور مثال اگر همسایه اش در قبرستان از اهل دوزغ و عذاب باشد او نیز اذیت می شود، ویا اگر از اهل پاداش و نعیم باشد نفع می برد یا خیر ؟
شیخ ابن عثیمین در این باره طی فتوای مینویسد : « این سخن نیاز به نصی از سوی شرع دارد و باید در مورد آن توقف کرد، اینکه میت اگر همراه کسی دفن شود که در قبر عذاب داده میشود او نیز بخاطر آن اذیت شود؛ تا جائیکه می دانم چیزی در سنت درباره آن وارد نشده، هرچند بعضی از علماء می گویند : میت به سبب همسایه اش که اهل عذاب باشد اذیت می شود، .. اما من دلیلی از سنت که این سخن را تایید کند نیافتم، و خدا بهتر می داند». “فتاوی نور علی الدرب” (۱/۳۳۷) .
و اما روایتی که ابو نعیم اصفهانی از ابوهریره رضی الله عنه آورده که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود : «ادفنوا موتاکم وسط قوم صالحین ، فإن المیت یتأذی بجار السوء ، کما یتأذی الحی بجار السوء» “الحلیه” (۶/۳۵۴).
یعنی : «اموات خود را در بین صالحین دفن کنید، چرا که میت از همسایه ی بدش اذیت می شود، همانطور که انسان زنده از همسایه بدکردارش اذیت می شود».
این حدیث موضوع (جعل شده) است، ابن حبان رحمه الله گفته : «این خبر باطل است، هیچ اصلی از کلام رسول خدا صلی الله علیه وسلم ندارد». « کتاب المجروحین» (۱/۲۹۱) .
علامه البانی نیز در « سلسله الأحادیث الضعیفه » (۵۶۳) آنرا موضوع دانسته است.
بعضی از علماء گفتند که دفن شدن در کنار قبر صالحین مستحب است، اما دلیل صریحی برای آن از سنت ذکر نکردند، بلکه صرفا استنباط آنها از بعضی احادیث است، مثلا به این حدیث که می فرماید : «أن موسی علیه الصلاه والسلام لَمّا حضرته الوفاه سأل ربه أن یُدْنِیَهُ مِنْ الْأَرْضِ الْمُقَدَّسَهِ رَمْیَهً بِحَجَرٍ» متفق علیه . (وقتی که وقت مرگ موسی علیه الصلاه والسلام فرا رسید، از پروردگارش خواست تا (قبر) او را نزدیک سرزمین مقدس، و به فاصله پرتاب سنگی از آن، قرار دهد».
امام بخاری در صحیح خود این حدیث را اینگونه باب گذاری کرده است : « آرزوی دفن شدن در سرزمینهای مقدس و همانند آن».
ابن بطال گفته : «معنی درخواست موسی که او را در سرزمین مقدس دفن کنند، والله اعلم؛ به دلیل فضیلت کسانی از انبیاء و صالحین است که در آنجا دفن شده اند، لذا دوست داشت در مرگ همسایه آنها باشد، همانگونه که در حیات همسایگی آنها مستحب است، و چونکه انسانهای فاضل قصد مواضع فاضل را می کنند و قبرهایشان زیارت کرده و برایشان دعا می کنند».
« شرح ابن بطال» (۵/۳۵۹) .
و امام نووی گفته : «این حدیث دلیلی بر استحباب دفن شدن در مکانهای فاضل و مبارک و نزدیکی به محل دفن صالحین است» « شرح مسلم» (۱۵/۱۲۸).
پوشیده نیست که حدیث مذکور در آنچه اینها می گویند هیچ صراحتی ندارد، برای همین خود امام بخاری «استحباب دفن شدن در سرزمین فاضله» را از حدیث برداشت کرده است، نه دفن شدن در کنار قبور صالحین..
با این وجود چندین تن از سلف صالح و اهل علم وصیت کردند که آنها را در جوار صالحین دفن کنند، مثلا ابن مسعود رضی الله عنه وصیت کرد که وی را در کنار قبر عثمان بن مظعون رضی الله عنه دفن کنند. « الثقات لابن حبان» (۳/ ۲۰۸) .
و ابوبکر خطیب وصیت نمود او را در کنار بشر بن حارث دفن کنند. « تاریخ دمشق» (۵/۳۴) .
اگر کسی به جهت اقتداء به این دسته از علماء و ائمه وصیت کند که او را در جوار فلان شخص از صالحین دفن کنند، بر او خرده گرفته نمی شود، ولی نمی توانیم بصورت جزم و قطع بگوئیم که او با این کارش سود خواهد برد، زیرا دلیلی از کتاب و سنت بر اثبات آن در دست نیست.
اما آنچه انکار می شود و مردم را باید از آن نهی نمود؛ اینست که بعضی از مردم بقصد تبرک وصیت می کنند که وی را در مکان معینی یا به جوار فلان مرده دفن کنند تا از او تبرک جویند، و نزد خدا برایش شفاعت کند! این اعتقاد فاسدی است که هیچ اصلی در دین ندارد، بر مسلمان واجب است که نفس خویش را برای مرگ آماده کند، و عملش را صالح گرداند، چون همین است که در قبرش انیس او خواهد شد.
چنانکه انس بن مالک رضی الله عنه روایت کرده که پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمودند : «یَتْبَعُ الْمَیِّتَ ثَلَاثَهٌ فَیَرْجِعُ اثْنَانِ وَیَبْقَی مَعَهُ وَاحِدٌ : یَتْبَعُهُ أَهْلُهُ وَمَالُهُ وَعَمَلُهُ ، فَیَرْجِعُ أَهْلُهُ وَمَالُهُ ، وَیَبْقَی عَمَلُهُ» بخاری (۶۵۱۴) ومسلم (۲۹۶۰).
یعنی : «وقتی انسان میمیرد سه چیز به همراه او میروند که دوتای آنها بر میگردند، ولی یکی از آنها با او باقی میماند، (وقتی که او را به قبرستان بردند) خانواده و مال و عملش او را همراهی میکنند، خانواده و مالش بر میگردند، ولی عملش برای همیشه با او باقی میماند».
و سلمان فارسی رضی الله عنه فرمود : « إِنَّ الْأَرْضَ لَا تُقَدِّسُ أَحَدًا ، وَإِنَّمَا یُقَدِّسُ الْإِنْسَانَ عَمَلُهُ» الموطأ (۱۵۰۰) .
یعنی : «زمین، هیچ کسی را تقدیس و پاک نمی گرداند، و تنها عمل انسان است که او را پاک و تقدیس می دارد».
پُــل صراط :
قبل از همه باید گفت که پل صراط در برزخ نیست، بلکه در روز قیامت که همه انسانها محشور شدند و مورد حساب وجواب قرار گرفتند از پل صراط عبور می کنند، که راهی است به سوی جنت ، یعنی همه باید از آن عبور کنند تا داخل جنت شوند.
در شریعت صراط به معنی پلی است که بر جهنم نصب شده است که همه از آن می گذرند و آن راه اهل محشر برای داخل شدن درجنت است. کتاب و سنت بر اثبات صراط دلالت دارند.
الله تعالی می فرماید: «وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا*ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا» مریم (۷۱- ۷۲).
یعنی: «وکسی از شما نیست مگر آنکه بر آن وارد شود این (وعده) بر پروردگارت حتمی است. سپس پرهیزگاران را رهایی می بخشیم و ستمگاران را ـ از پای درآمده ـ در آنجا وا گذاریم». اکثر مفسرین منظور از وارد شدن به آتش را در اینجا به معنی گذر بر صراط دانسته اند و آن از ابن عباس، ابن مسعود، کعب الاحبار و دیگران نقل شده است.
«صراط » در لغت بمعنی راه واضح و روشن میباشد.
اما«صراط» در اصطلاح شریعت عبارت از پلی است که بر پشت دوزخ نصب شده است، همهی مردم از ابتدا تا به انتها روی آن عبور می کنند، پس صراط پلی است میان جنت و دوزخ. لوامع انوار البهیه: (۲/۱۸۹).
شارح طحاویه عقیده خود را درباره صراط در روشنی احادیث چنین بیان میفرماید: ما به «صراط» عقیده داریم و آن پلی است که بر دوزخ نصب شده است و مردم بعد از جا گذاشتن محشر بسوی تاریکی قبل از پل بدان می رسند.
همانگونه که حضرت عائشه رضی الله عنها روایت می کند که راجع به جایگاه مردم در روز تغییر و تبدیل زمین و آسمان از پیامبر الله صلی الله علیه وسلم سؤال شد؟ پیامبر الله صلی الله علیه وسلم درجواب فرمودند: « هم فی الظلمه دون الجسر». شرح الطحاویه: ۴۶۹.(نرسیده به پل صراط در تاریکیای خواهند بود).
سفارینی (محمد بن احمد ،۱۱۱۴-۱۱۸۸ق. ) درباره «صراط» مینویسد :
در کل علما روی اثبات صراط اتفاق نظر دارند، اهل حق آن را بر ظاهر حمل نموده و می گویند: پلی است که بر پشت دوزخ نصب شده است، از شمشیر تیزتر و از مو باریکتر است.
اما قاضی عبدالجبار معتزلی و بسیاری از پیروانش، این معنی ظاهر صراط را رد کردهاند، بدلیل اینکه ممکن نیست از چنین پلی عبور کرد که از لبه شمشیر تیزتر و از مو باریک تر باشد، و اگر قرار بر این باشد که چنین چیزی امکان دارد باید این را دانست که عبور روی آن خالی از عذاب نمیباشد و این در حالی است که روز قیامت عذابی بر مؤمنان و صلحا نخواهد بود، بلکه منظور ازصراط، همان راه جنت است که در آیه ذیل بدان اشاره شده است: « سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ».
( سوره محمد:آیه ۵ )(به زودی خداوند آنان را (به سوی مقامات عالیه جنت و گفتار نیک و کردار پسندیده) رهنمود میکند و حال و وضعشان را خوب و عالی مینماید).
و راه دوزخ که آیه ذیل بدان اشاره دارد: « فَاهْدُوهُمْ إِلَی صِرَاطِ الْجَحِیمِ». (سوره الصافات: ۲۳ ) (آنان را به راه دوزخ راهنمائی کنید)..
بعضی « صراط » را بر ادله واضح، مباحات و اعمال پستی که انسان درباره آنها مواخذه شده و مورد سؤال قرار می گیرد، حمل کردهاند.
لازم به ذکر است که همهی این تاویلات خرافی و باطل هستند، زیرا باید نصوص را بر معانی حقیقی حمل کرد، عبور از پل صراط دشوارتر یا شگفت آورتر از رفتن بر روی آب و یا به پرواز در آمدن در فضا و یا ایستادن و توقف نمودن در آن نیست. و پیامبر الله صلی الله علیه وسلم در پاسخ به حشر کافران بر رویشان فرمود: خداوند توانایی چنین کاری را در خود میبیند.
علامه قرافی تیزتر بودن صراط از شمشیر و باریک بودن آن از مو را رد کرده است و شیخ عز بن عبدالسلام در این باره از وی سبقت گرفته است، اما حرف حساب این است که درباره «صراط» نصوصی صحیح وارد شدهاند، و آنها نیز بدون تاویل بر ظاهرشان حمل میشوند همانطور که در صحاح، مسانید و سنن روایات زیادی وارد شده دایر بر اینکه صراط پلی است که بر پشت دوزخ نصب شده است، و تمام انسانها از روی آن عبور می کنند و آنان در عبور کردن از آن به یک نواخت نیستند، و سرعت متفاوتی دارند. (شرح الطحاویه: ص ۴۶۹.)
قرطبی دیدگاه کسانی را که «صراط» را به معنی مجازی آن حمل می کنند نقل کرده و می گوید:
بعضی از آنها که پیرامون احادیث صراط سخن گفتهاند بر این باورند که صراط از مو باریکتر و از لبه شمشیر تیزتر است و این وصف، «صراط» را به آسان و مشکل بودن آن به تناسب اعمال بندگان حمل کردهاند و می گویند: عبور از آن، برای صاحبان اعمال نیک بسیار آسان و برای صاحبان اعمال بد بسیار دشوار است و حدود این آسانی و سختی را سوای خداوند متعال کسی دیگر نمی داند، زیرا که این باریکی و این تیزی حد معلومی ندارد و بر حسب عرف و عادت چیز بسیار خفی و پنهان را باریک می گویند، لذا بیان مثال و تشبیه آن با باریکی مو از این قبیل است، و معنی تیزتر از شمشیر این است که فرشتگان امر و فرمان الهی را مبنی بر عبور دادن مردم از پل صراط به سرعت تمام عملی می کنند و اندک امکان اینکه امر خدا را برگردانند وجود ندارد، همانطور که لبه تیز شمشیر وقتی با قدرت و قوت به چیزی اصابت کند، آن چیز بار دیگر امکان برگشتن به حالت اولی خود را ندارد، و اما اینکه گفته شده است: که خود «صراط» از مو باریکتر واز شمشیر تیزتر است، این مردود است بدلیل اینکه فرشتگان در دو پهلو و کنارهی آن میایستند و در آن قلاب وخارهایی وجود دارد، و بعضی از عبور کنندگان بر شکم آن می افتند و بعضی دیگر افتان و خیزان روی آن میگزرند، و کسانی هستند که نورشان به اندازه جای قد مشان است، این مطالب حکایت از آن دارد که برای عبورکنندگان روی آن جای کافی برای گذاشتن قدمشان وجود دارد، و مسلم است که باریکی گنجایش این همه چیز را ندارد. لوامع الأنوار البهیه: ۲/۱۹۲.
قرطبی بعد از ذکر اقوال تأویل کنندگان به رد دیدگاه آنان پرداخته می گوید: دیدگاه این آقایان بدلیل احادیثی که در این خصوص بیان گردیدهاند و ایمان آوردن بدانها واجب است، مردود می باشد، زیرا کسی که می تواند پرنده را در فضا نگاه دارد، قادر است که مؤمن را بر پل صراط تیزتر از شمشیر و باریک تر از مو نگاه بدارد و می تواند مؤمن را روی آن بدواند یا اینکه او را راه ببرد، و تا زمانی که معنی حقیقی محال نباشد، حمل لفظ برمعنی مجازی، خلاف ضابطه و قانون است، و حمل بر معنی حقیقی حاوی هیچ گونه محالی نمیباشد، زیرا که آثار و احادیث زیادی در این باره وارد شده است.
« تذکره»: ۳۳۳.
و در صحیحین از ابوسعید خدری رضی الله عنه در حدیثی طولانی درباره دیدن پروردگار و شفاعت آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:«ثُمَّ یُؤْتَی بِالْجَسْرِ فَیُجْعَلُ بَیْنَ ظَهْرَیْ جَهَنَّمَ قُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا الْجَسْرُ قَالَ مَدْحَضَهٌ مَزِلَّهٌ عَلَیْهِ خَطَاطِیفُ وَکَلَالِیبُ وَحَسَکَهٌ مُفَلْطَحَهٌ لَهَا شَوْکَهٌ عُقَیْفَاءُ تَکُونُ بِنَجْدٍ یُقَالُ لَهَا السَّعْدَانُ الْمُؤْمِنُ عَلَیْهَا کَالطَّرْفِ وَکَالْبَرْقِ وَکَالرِّیحِ وَکَأَجَاوِیدِ الْخَیْلِ وَالرِّکَابِ فَنَاجٍ مُسَلَّمٌ وَنَاجٍ مَخْدُوشٌ وَمَکْدُوسٌ فِی نَارِ جَهَنَّمَ حَتَّی یَمُرَّ آخِرُهُمْ یُسْحَبُ سَحْبًا»
یعنی: «سپس پلی را می آورند و وسط جهنم قرار میدهند. گفتیم ای رسول خدا این پل چیست؟ فرمود: جایی است خطرناک و لغزنده که بر آن قلابهای تیز و خارهایی وجود دارد که دارای نوک تیز و تنه ضخیم می باشد و این خارها قلابهایی دارند که مانند خارهایی است که در نجد وجود دارند و به آنها السعدان می گویند و ایماندار بر آن مانند یک چشم برهم زدن و مانند برق، مانند باد، مانند اسبهای تیزرو و یا شتر (بر حسب ایمانشان) از روی پل می گذرند بعضی از آنها به سلامت عبور می کنند و بعضی دیگر با بدن زخمی به آخر پل می رسند و عده ای به دوزخ می افتند تا اینکه آخرین نفر را به روی این خارها می کشانند». بخاری (۷۴۳۹) ، و مسلم (۱۸۳).
وصف صراط در نصوص بسیار است و خلاصه ای از آنچه در باره آن آمده این است که از مو باریکتر و از شمشیر برنده تر است، جایی بسیار لغزنده و خطرناک می باشد جز کسی که خدا او را ثابت قدم بدارد کسی نمی تواند خودش را حفظ کند. و صراط بر تاریکی نصب می شود (جای تاریکی است)؛ به مردم به قدر ایمانشان نورهایی عطا می شود و بر اساس آنچه در حدیث سابق گذشت بر بالای آن هرکس به اندازه ایمانش از آن میگذرد.
تدفین در تاریخ بشریت:
دفن در لغت به معنای زیر خاک قرار دادن میت را میگویند ،اگر زندگی انسان از بدو مورد تحقیق وبرسی قرار بگیرد ، بوضاحت تام در خواهیم یافت ، که اولاده ابو البشر از ابتدا خلقت ، مردگان خویش به شکل از اشکال دفن وزیر خاک قرار میدادنند ، مشهور ترین داستان در این مورددفن داستان هابیل و قابیل ،از اولادهحضرت آدم است.
میگویند زمانیکه قابیل برادر خویش هابیل رابه قتل رسانید ، در فکر آن شد که چه باید بکند که جسد برادر خویش را از دید پدر وماد ر خویش مخفی بدارد .
ناچارجسد برادر را بر شانه انداخته واین طرف وانطرف سرگردان می دوید ، ناگهان زاغی از آسمان برزمین نشست ، در حالی که زاغ مرده ای را به منقار داشت ، پس از نشستن برروی زمین ، مرده را روی زمین گذاشت . و به سرعت مشغول کندن زمین شد. پس از آنکه مقداری چوقوری در زمین ایجادشد ، زاغ مرده را با منقار خود به طرف چوقری کش کرد ودر نهایت آنرا در همان چوقوری انداخت و سپس با پاهایش خاک را که از چوقوری در آورده بود ، روی زاغ مرده انداخت و رفت .
و این اولین درسی بود که اولاد آدم از طبیعت می آموخت . پس از دیدن این منظره ، قابیل جسد برادر را بر زمین گذاشت و پس از بازرسی اطراف خود ،به سرعت شروع به کندن زمین نموده و هیکل بی جان برادر خود را در زیر خاک های سرد زمین مدفون نمود .
از آن تاریخ تا امروز انسانها مردگان خویش را بشکل از اشکال تدفین نموده اند ، که برخی از اشکال این تدفین معروف ومشهور عبارتند از:
دفن در حالت جنینى:
محقیقن در تحقیقات خویش مینویسند : قدیمترین قبر های بدست آمده که تاریخ شان ، به پنجاه هزار سال قبل از میلاد مسیح میرسد.مبین این امر است که انسانها دربد و ، مردگان خویش را مانند جنین که در شکم مادر قرار دارد ، به یک پهلو در قبر که از سنگ ساخته شده بود مى خواباندند.
این نوع تدفین به انسانها این فهم را میرساند که مرده به خواب رفته ، وامید بر بیداری دوباره اش ویا تولد دوباره اش در روز رستاخیز است.
طناب پیچ کردن مرده گان:
طناب پیج کردن مرده ها شکل دیگری از تدفین مرده ها در زمانه های گذشته بود . منطق طناب پیچ کردن مرده ها به این معنی بود که انسانها زنده میترسیدند که مردگان شان زنده نشوند وبه سراغ زندگان بیایند.
دفن دستجمعی در یک قبر:
درقبرستان قدیمه که تاریخ شان به سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح مى رسد ، نشان میدهد که قبر های بزرگی که طول شان به دوازده متر میرسد وتوسط یک تخته سنگی پوشیده شده در آن اضافتر از یک صد جنازه جا بجا شده است.
دفن در سنگ آهک شده :
در یونان قدیم انسانها مرده گان را در تابوتى که از سنگ آهک شده بود قرار مى دادند و این تابوت سنگى را بنام سارکوفاگوس یا گوشتخوار مى نمودند ، واصطلاح تابوت در برخى از زبان ها مانند آلمانى و فرانسه از همین کلمه سارکوفاگ استخراج گردیده است .
دفن مرده با شتر ومجوهرات:
در بین عرب دوران جاهلیت رسم بر این بود که در قبر مرده همراه میت ، یک راس شتر را در حالیکه سر شتر به عقب بر گشتانده میشد ،با مقداری از مجوهرات ، همراه مرده یک جا دفن میگرد . حکمت این امر بدین معنی بود که در روز اخرت مرده وسیله برای سواری وپولی برای معیشت زندگش خود داشته باشد ومحتاج کسی نگردد.
دفن قلب جدا از جسم:
در قرون وسطى اعتقاد براین بود که : روح انسان در قلب او جاى دارد.بدین اساس تعدادی از پادشاهان و تعدادی از هنرمندان شهیر در وصیت نامه خویش مینوشتند ، که بعد از وفاتشان ، قلب شان را از جسم شان بیرون اورده وآنرا در قبر جداگانه دفن کنند. از جمله ریچارد شیردل، ناپلئون بناپارت، دانته و شوپن از مشاهیرى اند که قلب آنان بطورجداگانه دفن شده است.
دفن در تنه درختان:
در آمریکاى شمالى،بخصوص در فلوریدا قبیله ى سمیول از قبایل سرخپوست مردگانش را در تنه
های درختان مى گذاشت تا به تدریج تجزیه شود. برخى قبایل سرخپوست هنگام کوچ از محلی به محلی دیگر ی مردگان شان را روى.
تدفین در آب:
در تبت، هرگاه زنان حامله ویا مریضان جذام مى مردند، جنازه ى آنان را به دریا می انداختند . همین حالا در کشور های اروپای بخصوص در کشور المان تدفین در آب رواج بیشتر یافته است
اروپای ها در این اواخر جسد مردگان خویش در داش های مخصوصی می سوزانند ، بعدا خاگستر شان را در ظرفی انداخته ودر آب می اندازند .
سوختاندن مرده:
در کشور هندوستان واخیرآ در تعدادی کشور های اروپای طوریکه که قبلآ گفتیم از جمله کشور المان مردم اجساد مردگان خویش می سوزانند .
تاریخ نویسان مینویسند که : هزار و پانچصد سال پیش از میلاد مسیح ژرمن ها مرده خویش را مى سوختاندو خاکستر آن را به همراه اشیاى قیمتی که از مرده به میراث مانده ، در یک ظرف گلى ساده جمع مى کردند وآنرا در آب می انداختند . ولی در شرایط فعلی این شیوه حریق جسد در کشور المان قبل از اینکه ، فهم اعتقادی داشته ، مشکل اقتصادی ، در آن رول عمده ای را بازی میکند ، مرده را بعد از حریق ، خاگستر آنرا بدون زیورات در یک کوزه کلی جا بجا نموده ودر آب می اندازند . وحتی بسیاری از فامیل ها نسبت قیمت گزاف قبرستان ها ، تنها به حریق جسد مردگان خویش اکتفا ء مینمایند .
اما در کشور هندوستان ، سوختاندن مرده ها مرسوم ترین شکل تدفین بشمار میرود در میان هندوها رسم است که وقتى کسى مى میرد، اگر داراى فرزند است، پسر بزرگ اش اولین شعله آتش را روشن مینماید .
هندوها اعتقاد دارند که روح مرده با سوختاندن جسم او آزاد مى شود.
تدفین و مذهب:
در این هیچ جای شک نیست که با تدفین میت ، نوعی از تسلی برای بازماندان متوفی ببارمی اورد . میگویند در زمان رومی ها وقتى مرده اى در آتش مى سوخت، بازماندگان از دیدن دودى که از جنازه برمى خاست تصور مى کردند که روح مرده همراه با آن دود به آسمان مى رود و با این ترتیب ،فکر خود را تسلى مى دادند در حالى که بعدها با آمدن مسیحیت و بخصوص دین اسلام سوختاندن مرده، نوعی از بى احترامى به جسم انسان بشمار رفت .
دین مسیحیت ودین مقدس اسلام در تعلیمات خویش تاکید نموده اند که : جسم انسان بعد از وفات باید در کفن بپیچانیده یا در تابوت در قبر قرار داده شود . ( اگرچه مسیحیت امروزی بنابر نو اوری در دین از این نظریه خویش عقب نشینی نموده وهمین حالا مرده های خویش را حریق می نمایند .)
میگویند که در قرون وسطى مفکوره حریق اجساد مردگان بنابر قوت عقاید مذهبی تضعیف یافت ، صرف اجساد زنانی جادوگر را ، بعد از اینکه در محاکم فیصله علیه شان صورت می گرفت ، جسد شان در آتش سوختانده میشود .
آنان بدین بترتیب فکر میگردند که به حریق جسد زن جادگر ، روح شیطانى جادوگری همراه با جسم شان براى همیشه نابودمیگردد .
همانطوریکه قبلآ گفته شد با اتشار ادیان ابراهیمی ، شیوه تدفین جنازه تغییر یافت وهم دین یهودیت ، هم در دین مسیحیت وبخصوص دین مقدس اسلام مخالفت صریح خویش در حریق جسد میت اعلان نموده ، وتاکید داشتند که جسد مرده ، بطوری حتمی در خاک دفن گردد .
هم در دین یهودیت ، دین مسیحیت وهم در دین مقدس اسلام قبرستان ودفن میت در زیر خاک از مفهوم خاصی برخوردار میباشد .
تدفین در مسیحیت:
مسیحیان اولیه مانند یهودیان و رومى ها، جنازه خویش را در قبرستان که در زمین ساخته بودند
دفن میگردند مسیحیان نه تنها در زیر زمینی قبرستان بزرگی ساخته بودند بلکه بخاطر مراسمی تعزیت کلیسا های مخصوصی را در زیر زمین اعمار مینمودند .
تدفین در دین یهودیت:
در دین یهودیت احکام خاصی برای جنازه ومراسم تعزیت وضع گردیده بود . از جمله :
۱- شخص که در حال جان دادن ویا احتضار باشد ، دست زدن به شخص محتضر بصورت قطع ممنوع بود ، اگر احیانآ کسی برا شخص محتضر دست می زد ویا آنرا لمس میگرد ، این عمل شخص بدان می ماند که گویا قتل نفس انجام داده است .
زمانیکه محتضر جان میداد ، پر مرغى را نزدیک بینى او میگذاشتند ، اگر تکان نمی خورد ، میگفتند محتضر ، فوت نموده است .
در دین یهودیت محتضر را تنها نمی گذاشتند ، وقتی محتضر فوت میگرد ، همه آنهایى که نزد مرده حضور داشتند مکلف بودند لباس هاى خویش را پاره کنند.
۲-غسل دادن میت:
تمام بدن میت را با آب گرم می شستند ، بعد از اتمام غسل مقداری ۲۰ لیتر آب را برسر میت می رییزند .
۳- اگر طفل نوزاد در هفته اول تولد می مورد ، او را در کنار قبر ختنه میکنند ، نامى براى او مى نهند و بعد او را دفن مى کنند. وقتى تابوت را به ۳۰ قدمى قبر رساندند، باید هر چهار قدم به چهار قدم مکث کنند، وقتى وارد قبر کردند دعاى مخصوص مى خوانند.
( برای معلومات مزید مراجعه شود به ،موشه بن حافام، /حزقیا زرگدماى/ آرامش روح و مراسم سوگوارى، انتشارات بنى توراه، ۱۳۶۱ ش، ص ۱۶۱۵.)
مراسم سوگوارى در یهودیت:
مراسم فاتحه وبه اصطلاح سوگوارى در بین اسرییلان یک رسم کهنه وقدیم است ، واین رسم مذهبی بوده واز کتاب مقدس یهودیان تورا(تورات) ریشه گرفته است. مراسم سوگوارى در دین یهودیت ، بلافاصله پس از تدفین آغاز مى شود.شخص سوگوار راسآ به خانه بر میگردد ، بوت های خود از پای خود کشیده ، بروی خاک می نشیند وسایرین برای تعزیت نزد شان مراجعه مینمایند .
دوستان وهمسایگان که غرض تسلیت وسوگواری به خانه سوگوار میروند با خود غذای مخصوصی بنام سعودت و هبرائا(غذای مخصوصی است که برای فامیل عزادار) تهیه ، میاورند .
مراسم تسلیت در یهودیت بنام ( نیحوم آبلیم ) یاد میگردد ، واین تعزیت برای مدت شیبعا (هفت روز) روز ادامه می یابد .ولی این مراسم نباید در ایام شبات ( شنبه ) واعیاذ صورت گیرد .
فامیل یهودی که عزادر میباشند برای مدت سه روز ، اغاز از روز تدفین حق ندارند که اصلاح ریش ویا اصطلاح آرایش نما یند .
اولاد بزرگ فامیل (پسر) براى بزرگداشت یاد پدر یا مادر بمدت یازده ماه پس از روز تدفین هر روز، و هر سال در روز درگذشت قد یش طلب آمرزش مى کنند مى خواند.
در بین یهودان تعدادی از مردان و زنان بطور داوطلبانه امور تدفین (قبورا) مردگان آن جامعه بپردازند. این افراد حبرا قدیش مسمی میباشد .همچو کمیته ها ( حبرا قدیش ) در بین یهودیان برای اولین بار در قرن چهاردهم در اسپانیا بوجود امد ، وتقریبآ این کمیته ها هسته اصلى جامعه یهودى در هر محل تشکیل میدهد . ( موخذ :واژه هاى فرهنگ یهود)
سوگ داری در بین یهودیت :
قِریعا (لباس پاره کردن) :
لباس پاره کردن در مراسم تعزیت در بین یهودان ، رسم معمول بوده وبنام (لباس رئوبن ) مسمی میباشد ،که ذکر آن کتاب تورات عهد عتیق بعمل آمده است .
رئوبن هنگامى که سرچاه برمى گردد و مى بیند که یوسف در چاه نیست لباس خود را پاره می کند د. (پیدایش: ۲۹: ۳۷).
خاک انداختن بر سروروی :
خاک انداختن بر سر وروی در جنب آن لباس پاره کردن وروی خراشیدن وموی کندن از جمله عادت های قدیمی است که تا به امروز در بین یهودیت مروج بوده .
میگویند این عادت از یوشع و مشایخ اسرائیل زمانیکه بر زمین افتادند و خاک به سر خود پاشیدند. گرفته شده است (یوشع ۶: ۷ / دوم سموئیل ۱۹: ۱۳ / ارمیاء ۳۴: ۲۵ و ۲۶: ۶ / حزقیال ۳۰: ۲۷ مراثى ۱۰: ۲)
عــدم ارایش:
عدم ارایش و اجتناب از پوشیدن زیورات وعدم شستوشو ی موی ها از جمله عادت است که یهودان در ایام عزاداری بعمل میاورند . دین مقدس پیروان خویش را بصورت مطلق از این عادت منع نموده است ولی با تاسف باید گفت که زیاتر از مسلمان با رسم یهودی در ایام عزادری دست به چنین اعمال بخصوص در روز شهادت امام حسین می زنند.
عــذاب قـبـر
قبل از همه باید گفت که عذاب قبر حق است وذکر آن در ( آیه ۴۵ – ۴۶ سورﮤ غافر ) بوضاحت تام با تفصیل بیان گردیده است .
پر وردگار با عظمت ما میفرماید :« وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ النَّارُ یعْرَضُونَ عَلَیهَا غُدُوًّا وَعَشِیا وَیوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ » ( و فرعونیان را عذاب سخت فرا گرفت. اینک آتش دوزخ را صبح و شام بر آنها عرضه میدارند، و چون روز قیامت شود خطاب آید که: فرعونیان را به سخترین عذاب جهنم وارد کنید ) .
امام قرطبی میگوید:
(الجمهور على أن هذا العرض یکون فی البرزخ وهو حجه فی تثبیت عذاب القبر) «جمهور بر این
رأی می باشند که این حال و وضع آنها در برزخ دلیل بر ثابت بودن عذاب قبر است»
و ابن کثیر میگوید: (وهذه الآیه أصل کبیر فی استدلال أهل السنه على عذاب البرزخ فی القبور)
(تفسیر ابن کثیر جلد۷ / ۱۳۶ ). «و این آیه اصل بزرگی است در استدلال کردن اهل سنت بر
اینکه عذاب قبر در برزخ وجود دارد».
همچنین تعدادی زیادی از علماء در مورد اینکه عذاب قبر حق است ،به این آیه متبرکه
استدلال مینمایند : « سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِیم » ( سوره توبه آیه ۱۰۱) «دو بار آنها را عذاب می دهیم سپس آنها به عذابی بزرگ بازگردانیده میشوند».
قتاده می گوید:
(عذاب الدنیا وعذاب القبر ثم یردون إلى عذاب عظیم) «منظور از دو عذاب، عذاب دنیا و عذاب قبر است سپس به سوی عذابی بزرگ برگردانیده می شوند».
امام بخاری رحمه الله به وسیله این آیه و آیه قبلی بر عذاب قبر در تفسیر آن برای احادیث در مورد عذاب قبراستدلال کرده است.( صحیح البخاری باب ما جاء فی عذاب القبر فتح الباری (۳ / ۲۳۱ ).
اما دلیل بر نعمت و عذاب قبر در سنت بسیار است که از آن جمله در صحیحین از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:
«إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا مَاتَ عُرِضَ عَلَیهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِی إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ فَمِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَإِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنْ أَهْلِ النَّارِ فَیقَالُ هَذَا مَقْعَدُکَ حَتَّى یبْعَثَکَ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَهِ»( صحیح البخاری برقم(۱۳۷۹) ، وصحیح مسلم برقم (۲۸۶۶).
«هر وقت، یکی از شما فوت کند، صبح و شام، جایگاهش به او عرضه می شود. اگر جنتی باشد جایگاهش در بهشت واگر دوزخی باشد، جایگاهش در دوزخ، به او نشان داده می شود. و به او گفته میشود: این، جای توست تا روز قیامت که خداوند تو را حشر می نماید».
و در صحیح مسلم از انسس روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:«لَوْلَا أَنْ لَا تَدَافَنُوا لَدَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یسْمِعَکُمْ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ»( صحیح مسلم برقم (۲۸۶۸).«اگر ترس از دفن نکردن مردهایتان نبود از خداوند می خواستم که عذاب قبر را بشنوید».
در مورد اینکه عذاب قبر برای جسم است ویا بر روح ؟ واین عذاب چگونه عملی خواهد شد ، موضوعی است که فکر بسیاری از انسانها را بخود مشغول ساخته است .
علما ء ومفسرین در این مورد نظریات وتفاسیر متفاوت را ارایه نموده اند .
برخی از علما بدین عقیده اند تعذیب میت در محدوده جسم صورت میگیرد ، یعنی اینکه جسم مورد عذاب قرار میګرد ، ولی برخی دیگری از علما تنها بر تعذیب روح تاکید مینمایند ،ولی هستند ، علما ء که بر تعذیب جسم وهم بر تعذیب روح در قبر حکم صادر نموده وچنین استدلال مینمایند :
نعمتها و عذاب قبر برای جسم و روح با هم است. پس روح وقتی که متـنعم یا معذب می شود به بدن متصل است پس نعمت و عذاب برای هر دوی آنهاست همانگونه که روح گاهگاهی که از بدن جدا می شود و متـنعم یا معذب می گردد(شامل هر دو میگردد). پس نعمت و عذاب برای روح از بدن جدا نیست. و دلیل بر این گفته کتاب و سنت است و اهل سنت و جماعت بر آن اتفاق دارند بر خلاف کسانی که گمان می کنند نعمت و عذاب قبر در هر حال تنها برای روح است و به بدن تعلق ندارد.
دلیل بر آن حدیث انس بن مالک رضی الله عنه است که در آن رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرمایند:«إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا وُضِعَ فِی قَبْرِهِ وَتَوَلَّى عَنْهُ أَصْحَابُهُ وَإِنَّهُ لَیسْمَعُ قَرْعَ نِعَالِهِمْ أَتَاهُ مَلَکَانِ فَیقْعِدَانِهِ فَیقُولَانِ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیقُولُ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ فَیقَالُ لَهُ انْظُرْ إِلَى مَقْعَدِکَ مِنْ النَّارِ قَدْ أَبْدَلَکَ اللَّهُ بِهِ مَقْعَدًا مِنْ الْجَنَّهِ فَیرَاهُمَا جَمِیعًا وَأَمَّا الْمُنَافِقُ وَالْکَافِرُ فَیقَالُ لَهُ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ فَیقُولُ لَا أَدْرِی کُنْتُ أَقُولُ مَا یقُولُ النَّاسُ فَیقَالُ لَا دَرَیتَ وَلَا تَلَیتَ وَیضْرَبُ بِمَطَارِقَ مِنْ حَدِیدٍ ضَرْبَهً فَیصِیحُ صَیحَهً یسْمَعُهَا مَنْ یلِیهِ غَیرَ الثَّقَلَینِ»( صحیح البخاری برقم (۱۳۳۸).«هنگامی که بنده ای را در قبرش میگذارند و دوستانش بر میگردند و می روند، میت صدای پاهایشان را می شنود. در این هنگام، دو ملائکه نزد او می آیند، او را می نشانند و از وی میپرسند: درباره این شخص، یعنی محمدصلی الله علیه وسلم چه می گفتی؟ جواب می دهد: من گواهی می دهم که محمد صلی الله علیه وسلم بنده خدا و رسول اوست.
ملائکه ها می گویند: به جایگاه خود در دوزخ نگاه کن. خداوند آنرا برای تو با جایی در بهشت، عوض کرده است». پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: پس هر دو جا (بهشت و دوزخ) را می بیند. اما اگر آن شخص، کافر یا منافق باشد، در جواب ملائکه ها، میگوید: من چیزی نمیدانم. هر چه مردم می گفتند، من نیز می گفتم. به او می گویند: تو ندانستی و نه سعی کردی که بدانی. سپس، با گورس آهنی، ضربه محکمی بر فرق سرش، می کوبند. آنگاه، چنان فریادی سر می دهد که بجز انسانها و جن ها، همـﮥ مخلوقات اطراف او، فریادش را می شنوند».
و در حدیث طولانی براء بن عازب که احمد، ابوداود، حاکم و دیگران بصورت مرفوع از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده اند بعد از ذکر خروج روح و بالا رفتن روح مؤمن به آسمان می فرماید: «فَتُعَادُ رُوحُهُ فِی جَسَدِهِ فَیأْتِیهِ مَلَکَانِ فَیجْلِسَانِهِ فَیقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ»«روحش در جسمش برگردانیده می شود پس دو ملائکه می آیند و او را می نشانند. به او می گویند: پروردگارت کیست؟» مسند الإمام أحمد۴۴/۲۸۷،وسنن أبی داود۵/۷۵۷۵برقم(۴۷۵۳) ، والمستدرک : ۱ / ۳۷- ۳۸ .
این دو حدیث بر واقع شدن عذاب و نعمت های قبر بر روح و جسم با هم دلالت دارند. در این سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم«إن العبد إذا وضع فی القبر» «بنده هنگامی که در قبر قرار گرفت» دلالت بر این دارد که لفظ عبد برای جسم و روح با هم بکار می رود و همچنین برگشت روح به جسم هنگام سؤال کردن همانگونه که در حدیث براء بن عازب آمده همراه با آنچه در دو حدیث که گذشت این از صفات جسم است مانند این سخن:«یسمع قرع نعالهم»(فیقعدانه) «صدای پاهایشان را می شنوند که می روند»«پس او را می نشانند» و«ویضرب بمطارق من حدید»«فیصیح صیحه» «و با پتکی از آهن او را می زنند»«پس صیحه ای بسیار بلند سر می دهد». از همه اینها این نتیجه حاصل می شود که نعمتها و عذاب قبر شامل جسم و روح با هم می گردد.
با این وصف در بعضی از نصوص آمده که نعمتها و عذاب بر روح در بعضی حالات به تنهایی واقع می شوند که از آن جمله حدیث عبدالله بن عباس رضی الله عنهما است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «لَمَّا أُصِیبَ إِخْوَانُکُمْ بِأُحُدٍ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَرْوَاحَهُمْ فِی أَجْوَافِ طَیرٍ خُضْرٍ تَرِدُ أَنْهَارَ الْجَنَّهِ تَأْکُلُ مِنْ ثِمَارِهَا وَتَأْوِی إِلَى قَنَادِیلَ مِنْ ذَهَبٍ فِی ظِلِّ الْعَرْشِ» «هنگامی که برادران شما در روز اُحد دچار مصیبت شدند خداوند ارواحشان را در داخل پرندگان سبز رنگ قرار داد که آنها بر رودهای بهشت می گذرند و از میوه های آن می خورند و به آویزهایی از طلا در سایه عرش نزول می یابند». ( أخرجه أحمد فی المسند ۱/ ۲۶۶، والحاکم فی المستدرک ۲ / ۸۸، ۲۹۷ ، وصححه ووافقه الذهبی) .
این خلاصه ای از نعمتها و عذاب بود که بر جسم و روح در قبر واقع می شوند و روح گاهی به تنهایی در آن واقع می شود.
بعضی از امامان محقق در سنت در بیان این مسئله می گویند: (والعذاب والنعیم على النفس والبدن جمیعا باتفاق أهل السنه والجماعه، تنعم النفسوتعذب منفرده عن البدن، وتعذب متصله بالبدن والبدن متصل بها، فیکون النعیم والعذاب علیهما فی هذه الحال مجتمعتین کما یکون للروح منفرده عن البدن) «به اتفاق اهل سنت و جماعت، نعمت و عذاب بر روح و جان توأم صورت می گیرد. روح جدا از بدن به تنهایی متنعم و معذب میشود و عذاب آن به بدن وصل و بدن به آن (نعمت یا عذاب) متصل می شود. پس نعمت و عذاب بر آن دو در این حال جمع می گردد همانگونه که برای روح جدا از بدن واقع می شود.»”
نوت:
(برای معلومات مزید مراجعه شود به کتاب: اصول عقیده اهل سنت در پرتو کتاب و سنت تالیف جمعی از علمای متخصص عقیده عربستان سعودی مراجعه فرماید ).
کیفیت عذاب قبر:
در مورد کیفیت عذاب قبر در احادیث آمده است : زمانیکه میت در قبر میگذارند ، فرشتگانی بشکل و صورت ناشناختهای نزد او میآیند.ونوع آمدن در حدیثی که در سنن ترمذی بیان گردیده است با زیبای خاصی بیان گردیده است :
« إِذَا قُبِرَ الْمَیتُ أَوْ قَالَ أَحَدُکُمْ أَتَاهُ مَلَکَانِ أَسْوَدَانِ أَزْرَقَانِ یقَالُ لِأَحَدِهِمَا الْمُنْکَرُ وَالْآخَرُ النَّکِیرُ فَیقُولَانِ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ فَیقُولُ مَا کَانَ یقُولُ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ. … وَإِنْ کَانَ مُنَافِقًا قَالَ سَمِعْتُ النَّاسَ یقُولُونَ فَقُلْتُ مِثْلَهُ لَا أَدْرِی».
(هرگاه میت یا یکی از شما به خاک سپرده میشود، دو فرشته سیاه رنگ و سرخ چشم نزد او میآیند، یکی را منکر و دیگری را نکیر میگویند، از او درباره رسولالله صلی الله علیه وسلم سوال میکنند و میگویند: درباره این مرد (رسولالله صلی الله علیه وسلم) چه میگوید؟ او در جواب بر اساس همان اعتقادی که در دنیا داشته به فرشتگان جواب میدهد، یعنی میگوید: گواهی میدهم که جز الله معبودی وجود ندارد و محمد صلی الله علیه وسلم بنده و فرستاده او است، اگر میت منافق باشد، میگوید: از مردم شنیدم که درباره او چیزی میگفتند، من نیز همان را گفتم و بیش از این چیزی نمیدانم). ( موخذ حدیث ترمذی، کتاب جنازه باب ماجاء فی عذاب القبر. )
همچنان در حدیث دیگری از حضرت براء بن عازب از رسولالله صلی الله علیه وسلم چنین روایتی آمده است : که دو فرشته بسیار خشمناک نزد او میآیند و بر وی خشمگین میشوند و او را مینشانند و از وی میپرسند:
پروردگار تو کیست؟
دینت چیست؟
و پیامبرت چه کسی است؟
این سوال وجواب آخرین سوال وجوابی است که از مومن به عمل میآید، طوریکه همین مطلب در قرآن عظیم الشان چنین بیان گردیده است .
»یثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَفِی الآخِرَهِ» إبراهیم: ٢٧
(خداوند مؤمنان را به خاطر گفتار استوار (و عقیده پایدارشان) هم در این جهان (در برابر زرق و برق مادیات و بیم و هراس مشکلات محفوظ و مصون مینماید) و هم در آن جهان (ایشان را در نعمتهای فراوان و عطایای بیپایان، جاویدان و) ماندگار میدارد)
او در جواب میگوید:
پروردگار من الله است و دین من اسلام و پیامبر من محمد صلی الله علیه وسلم است.
ندایی از آسمان میآید و میگوید: بنده من راست میگوید.
اما در مورد سوال وجواب از شخص کافر و فاجر در روایاتی اسلامی آمده است :
دو فرشته بسیار خشمناک میآیند. بر وی خشم میـگیرند و او را مینشانند و از وی میـپرسند:
پروردگار تو کیست؟ میگوید: وای، وای نمیدانم،
میپرسند: دین تو چیست؟ میگوید: وای، وای نمیدانم.
میپرسند: درباره این مردی که به طرف شما فرستاده شده است چه میگویی؟ نمیتواند نام پیامبر صلی الله علیه وسلم را بر زبان بیاورد،
به او گفته میشود:
محمد، آنگاه میگوید: وای، وای نمیدانم، از مردم شنیدم که چنین میگفتند، آنگاه این دو فرشته خطاب به او میگویند: نه میدانستی و نه از مردم تبعیت کردی. منادی ندا در میدهد که بنده من دروغ گفته است.
از انس رضی الله عنه روایت شده که رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود:
« الْعَبْدُ إِذَا وُضِعَ فِی قَبْرِهِ وَتُوُلِّی وَذَهَبَ أَصْحَابُهُ حَتَّى إِنَّهُ لَیسْمَعُ قَرْعَ نِعَالِهِمْ أَتَاهُ مَلَکَانِ فَأَقْعَدَاهُ فَیقُولَانِ لَهُ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فَیقُولُ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ فَیقَالُ انْظُرْ إِلَى مَقْعَدِکَ مِنْ النَّارِ أَبْدَلَکَ اللَّهُ بِهِ مَقْعَدًا مِنْ الْجَنَّهِ قَالَ النَّبِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ فَیرَاهُمَا جَمِیعًا وَأَمَّا الْکَافِرُ أَوْ الْمُنَافِقُ فَیقُولُ لَا أَدْرِی کُنْتُ أَقُولُ مَا یقُولُ النَّاسُ فَیقَالُ لَا دَرَیتَ وَلَا تَلَیتَ » ( بخاری، مسلم، ابو داود، نسائی. )
(هرگاه انسان در قبر گذاشته شود و دوستانش برگردند، او صدای راه رفتن آنها را میشنود، دو تا فرشته نزد او میآیند و او را بلند کرده و مینشانند، از وی سوال میکنند: درباره محمد صلی الله علیه وسلم چه میگویی؟ انسان مؤمن میگوید: گواهی میدهم که محمد بنده خدا و رسول او است.)
اما کافر و منافق میگوید:
نمیدانم، مردم سخنانی میگفتند و من هم تکرار مینمودم، به او گفته میشود: نه خودت چیزی فهمیدی ونه از دیگران پیروی کردی).
رسولالله صلی الله علیه وسلم در ابتداء امر نمیدانست که این امت در قبر عذاب داده میشوند، بعد از مدتی خداوند او را از این مطلب آگاه ساخت، عروه بن زبیر رضی الله عنه از خالهاش، عایشه رضی الله عنها چنین روایت میکند: (دَخَلَ عَلَی رسولالله صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ وَعِنْدِی امْرَأَهٌ مِنْ الْیهُودِ وَهِی تَقُولُ هَلْ شَعَرْتِ أَنَّکُمْ تُفْتَنُونَ فِی الْقُبُورِ قَالَتْ فَارْتَاعَ رسولالله صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ وَقَالَ إِنَّمَا تُفْتَنُ یهُودُ قَالَتْ عَائِشَهُ فَلَبِثْنَا لَیالِی ثُمَّ قَالَ رسولالله صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ هَلْ شَعَرْتِ أَنَّهُ أُوحِی إِلَی أَنَّکُمْ تُفْتَنُونَ فِی الْقُبُورِ قَالَتْ عَائِشَهُ فَسَمِعْتُ رسولالله صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ بَعْدُ یسْتَعِیذُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ ) ( صحیح مسلم کتاب الساجد و مواضع الصلوه. )
(رسولالله صلی الله علیه وسلم نزد من آمد و زنی از یهودی های مدینه در خانه من بود و او به من گفت: آیا میدانی که شما در قبر تعذیب میشوید؟ عایشه رضی الله عنها میگوید: رسولالله صلی الله علیه وسلم از سخن زن یهودی تعجب کرد و گفت: البته یهودیها در قبر عذاب داده میشوند، عایشه رضی الله عنها میگوید: چند روز سپری شد و بعد رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: ای عایشه میدانی بر من وحی نازل شده که مسلمانان در قبر عذاب داده میشوند. حضرت عایشه میفرماید: بعد از این جریان من همواره از رسولالله صلی الله علیه وسلم شنیدم که از عذاب قبر به خدا پناه میخواست).
آیا برای کفار عذاب قبر وجود دارد؟
از فحوای تعدادی از احادیثی چنین معلوم میگردد که: برای کفار هم درقبر عذاب داده میشوند، ولی حکیم ترمذی، ابن عبدالبر و سیوطی با این موضوع مخالفت کردهاند، حکیم ترمذی اینگونه استدلال میکند که امتهای گذشته اگر به دعوت پیامبران لبیک نمیگفتند در دنیا دچار عذاب میشدند، اما درباره امت اسلام چنین نیست، عذاب ندارند، چون جهاد برای رسول خدا صلی الله علیه وسلم مشروع است، هرکس از ترس جان خود اسلام را بپذیرد و نفاق را پیشه کند دچار سزای قبر میشود.
البته دیدگاه حکیم ترمذی مشکل دارد، چون خداوند بعد از نزول تورات، عذاب دنیوی و فوری را بر منکرین و تکذیب کنندگان دعوت پیامبران نازل نفرموده است. لوامع انوار البهیه للسفارینی: (۶/۱۰).
ابن عبدالبر درباره عدم عذاب کفار در قبر به حدیث صحیح پیامبر صلی الله علیه وسلم استدال میکنند که میفرماید: « إِنَّ هَذِهِ الْأُمَّهَ لا تُبْتَلَى فِی قُبُورِهَا» ( این امت در قبر عذاب داده نمیشوند . )
اما احادیث صحیح این استدلال را رد میکنند و حکایت از آن دارند که عذاب قبر خاص الخاص برای مؤمن نیست و اختصاص به امت اسلامیندارد.
عبدالحق اشبیلی، ابن قیم، قرطبی، سفارینی و دیگران بر این باوراند که عذاب قبر شامل همه انسانها است. لوامع انوار البهیه للسفارینی: (۲/۱۰). و تذکره القرطبی:( ۱۴۷).
دربارۂ تاریکی و فشار قبر:
هانی غلامِ عثمان بن عفان رضی الله عنه روایت میکند که هرگاه عثمان رضی الله عنه در کنار قبری توقف میکرد، بقدری میگریست که رخسار مبارکش خیس میشد. از وی پرسیدند: شما وقتی از بهشت و دوزخ صحبت میکنی اشک نمیریزی و به گریه نمیافتی، ولی چرا هنگام یاد قبر گریه میکنید؟ فرمود: از رسولالله صلی الله علیه وسلم شنیدم که میفرمود: (إِنَّ الْقَبْرَ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْآخِرَهِ فَإِنْ نَجَا مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أَیْسَرُ مِنْهُ وَإِنْ لَمْ یَنْجُ مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أَشَدُّ مِنْهُ قَالَ وَقَالَ رسولالله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا رَأَیْتُ مَنْظَرًا قَطُّ إِلَّا الْقَبْرُ أَفْظَعُ مِنْهُ ) ترمذی و ابن ماجه و ترمذی آن را حدیث غریب گفته است.
(قبر نخستین منزل از منازل آخرت است، هرکس از (عذاب) آن نجات پیدا کند مراحل بعدی نسبت به آن آسانتر هستند و اگر از آن نجات پیدا نکند، مراحل بعدی برایش مشکل تر خواهد بود. و میگفت: از رسولالله صلی الله علیه وسلم شنیدهام که میفرمود: هیچ منظر و صحنهای را سهمناکتر از صحنهی قبر ندیدهام).
چون مراحل بعدی قبر برای کسی که از آن نجات پیدا کند بسیار آسان و لذت آفرین است، بنده مومن وقتی در قبر میبیند که خداوند برایش چه نعمتهایی را تدارک دیده است، میگوید: پروردگارا قیامت را زودتر برپا کن تا من به اهل و مال خود برگردم، ولی بنده کافر با مشاهده عذاب و نارحتی قبر، هر چند خیلی سخت و دشوار است میگوید: پروردگارا قیامت را برپا نکن. چون عذاب آینده را بسیار وحشتناکتر و دردناکتر از این عذاب میبیند و میداند.
تاریکی قبر:
در دوران پیامبر صلی الله علیه وسلم زنی که خادم مسجد بود و مسجد را جارو میکرد دار فانی را وداع گفت، رسولالله صلی الله علیه وسلم او را در مسجد ندید و درباره او سوال کرد؟ یاران خبر فوتش را به اطلاع رسولالله صلی الله علیه وسلم رساندند و چون نمیخواستند پیامبر صلی الله علیه وسلم را از خواب بیدار کنند، بدون اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم را در جریان بگذارند او را به خاک سپردند. رسولالله صلی الله علیه وسلم خواست تا قبرش را به او نشان دهند، رسولالله صلی الله علیه وسلم بر سر قبر آن زن آمد و بر وی نماز خواند و سپس فرمود: (إِنَّ هَذِهِ الْقُبُورَ مَمْلُوءَهٌ ظُلْمَهً عَلَی أَهْلِهَا وَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یُنَوِّرُهَا لَهُمْ بِصَلَاتِی عَلَیْهِمْ ) بخاری، مسلم، ابوداود، ابن ماجه و بیهقی.
(بی تردید این قبور پر از ظلمت و تاریکی هستند و خداوند بوسیله نماز و دعای من آنها را منور و روشن میسازد).
فشردن قـــبـر:
وقتی میت در قبر گذاشته میشود قبر او را میفشارد و کسی از فشردن قبر نجات پیدا نمیکند، نیک باشد یا بد، صالح باشد یا نا صالح، کوچک باشد یا بزرگ. در روایات آمده است که قبر حضرت معاذ رضی الله عنه را به شدت فشرد، در حالی که عرش عظیم خدا در اثر مرگ او به لرزه در آمد و درهای آسمان برایش باز شدند و هفتاد هزار فرشته در تشییع جنازه او شرکت کردند.
در سنن نسائی از ابن عمر رضی الله عنه روایت شده که رسولالله صلی الله علیه وسلم در باره او فرمود: (هَذَا الَّذِی تَحَرَّکَ لَهُ الْعَرْشُ وَفُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَشَهِدَهُ سَبْعُونَ أَلْفًا مِنْ الْمَلَائِکَهِ لَقَدْ ضُمَّ ضَمَّهً ثُمَّ فُرِّجَ عَنْهُ) نسائی کتاب الجنائز.
(کسی که عرش برایش به لرزه در آمد و درهای آسمان برایش گشوده شدند و هفتاد هزار فرشته در تشییع جنازه او شرکت کردند، دچار فشار قبر شد، سپس رها گشت).
و در مسند کبیر و اوسط طبرانی از ابن عباس رضی الله عنه چنین روایت شده کهرسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود:
« لَوْ نَجَا أَحَدٌ مِنْ فِتْنَهِ الْقَبْرِ لَنَجَا سَعْدُ بن مُعَاذٍ، وَلَقَدْ ضُمَّ ضَمَّهً ثُمَّ رُخِّیَ عَنْهُ.» (اگر قرار باشد کسی از فشردن قبر نجات پیدا کند، سعد بن معاذ رضی الله عنه نجات مییافت، ولی قبر او را به شدت فشرد و بعد رها ساخت). در صحیح الجامع اسناد آن صحیح قرار داده شده است.
از جمله دلایلی که بر صحت فشردن قبر برای هرکسی دلالت دارند و حتی کودکان نیز از آن مستثنی نمیشوند، حدیثی است در مسند اوسط از ابی ایوب و در کامل ابن عدی از حضرت انس به این شرح روایت شده است، رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود:
« لَوْ أَفْلَتَ أَحَدٌ مِنْ ضَمَّهِ الْقَبْرِ لأَفْلَتَ هَذَا الصَّبِیُّ.» صحیح الجامع: ۵/۶۵. (اگر قرار باشد کسی از فشردن قبر نجات پیدا کند، این کودک نجات مییافت).
تعذیب اطفال ، دیوانگان:
وانسانها ی بیهوش در روز قیامت :
در مورد اینکه اطفال ، اشخاص دیوانه وانسانهای بیهوش در روز قیامت تعذیب میگردند یا خیر در مورد باید گفت که از فتنه یا عذاب قبر به جز انبیا، شهدا و مرزداران و مرابطین ، این عذاب شامل حال همه انسانها میگردد ، چون در نصوص صریحی نجات این چند گروه روایت شده است.
البته در مورد تعذیب اطفال و دیوانگان وانسانهای بیهوش ،که مکلف نیستند اختلاف نظر وجود دارد، عدهای از علما مانند قاضی ابویعلی و ابن عقیل بر این عقیده هستند که اطفال و دیوانگان در قبر دچار عذاب و فتنه نمیشوند.
این گروه در استدلال خویش میگویند: امتحان عذاب و آزمایش برای کسانی است که مکلف هستند، اما کسانی که کردار آنها ثبت و ضبط نمیشود دچار محنت و مصیبت قبر نمیشوند، چون محاسبه برای چنین افرادی معنی ندارد.
تعدادی دیگری از علما ء مانند ابوحکیم همدانی، ابو الحسن بن عبدوس و گروهی از شافعی مذهبان بر این عقیده هستند که اطفال و دیوانگان نیز در قبر با فتنه و عذاب و امتحان روبرو خواهند شد.
امام مالک و برخی دیگر از ابوهریره رضی الله عنه نقل کرده که رسولالله صلی الله علیه وسلم بر طفلی نماز جنازه خواند و فرمود: « اللَّهُمَّ قِه عَذَابَ الْقَبْرِ وَفِتْنَهَ الْقَبْر .» (پروردگارا این نوزاد را از عذاب و فتنه قبر نجات بده).
این حدیث قول کسانی را تایید میکند که قایل به امتحان اطفال و دیوانگان در آخرت هستند و آنها را در قیامت مکلف میدانند . ناگفته نباید گذاشت که :عقیده اغلب علما اهل سنت از محدثین و متکلمین همین است.
امام ابوالحسن اشعری از اهل سنت همین را نقل کرده و ترجیح داده است و مقتضی و مستفاد از عبارات و کلام امام احمد نیز همین است. ( برای معلومات مزید مراجعه شود به مجموع فتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه: (۴/۲۵۷و۲۷۷ ).
بحث تعذیب اطفال مشرکین و کفار در قیامت:
امام بخاری بابی را تحت عنوان «ما قیل فی اولاد المشرکین» مطرح نموده و حدیث زیر را از ابن عباس رضی الله عنه نقل کرده است: «سئل رسولالله عن اولاد المشرکین، فقال: الله اذ خلقهم اعلم بما کانوا عاملین».
(درباره فرزندان نابالغ مشرکین از رسولالله صلی الله علیه وسلم سوال شد؟ فرمودند: خداوند در موقع آفریدن آنها دانسته که چه عملی را انجام میدهند).
ابوهریره نقل میکند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «کل مولود یولد علی الفطره، فابواه یهودانه، او ینصرانه او یمجسانه، کمثل البهیمه، تنتج البهیمه هل تری فیها جدعاء»
(هر نوزادی با فطرتی سالم به دنیا میآید. پدر و مادرش او را به یهودی، نصرانی و یا مسیحی تبدیل میکنند. مانند: حیوانات که حیوانی را متولد میکند، آیا در میان آنها حیوانی را دیدهاید که گوشش بریده شده باشد). بخاری ، کتاب الجنایز . فتح الباری: ۲۴۶/۳ .
بر اساس اظهارات ابن حجر، بخاری با نقل این روایات اشاره به این دارد که او در این مساله اظهار نظر نمیکند. اما بعد از تفسیر سوره روم بهشتی بودن آنها را قاطعانه اعلام داشته است.
ایشان احادیث این باب را به گونهای ترتیب داده که حکایت از بهشتی بودن کودکان مشرکین دارند، زیرا امام بخاری ابتدا احادیث دال بر توقف و بعد از آن احادیث مرجِح به بهشتی بودن و در پایان احادیث یقین بخش برای بهشتی بودن آنها را نقل کرده است، آنجا که حدیث زیر را گزارش داده:
«و اما الولدان الذین حوله فکل مولود یولد علی الفطره، فقال بعض المسلمین: و اولاد المشرکین؟ فقال: و اولاد المشرکین».
(و فرزندانی که پیرامون آنها هستند، پس هر فرزندی با فطرت پاک به دنیا میآید. بعضی از مسلمانان پرسیدند: آیا کودکان مشرکین نیز آنجا هستند؟ فرمود: بلی).
ابن حجر میگوید: حدیث روایت شده از ابو یعلی از انس به سند مرفوع مؤید دیدگاه امام بخاری است.
«سالت ربی اللاهین من ذریه البشر ان لا یعذبهم فاعطانیهم»(رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: از پروردگارم تقاضا کردم که فرزندان نابالغ انسانها را عذاب ندهد، پروردگار این سوال مرا پذیرفت). «اللاهین» بنابر تفسیر ابن عباس همان اطفال هستند.
احمد به سندی حسن از طریق خنساء دختر معاویه بن صریم از عمهاش نقل کرده که میگوید: از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسیدم: ای رسول خدا! چه کسی در بهشت است؟ فرمود: «النبی فی الجنه و الشهید فی الجنه، و المولود فی الجنه. فتح الباری : (۳/۲۴۶) .(پیامبران، شهداء و نوزادان (نابالغان) در جنت هستند).و هم چنین برای بهشتی بودن فرزندان مشرکین به حدیث زیر استدلال شده است:«اطفال المشرکین خدم اهل الجنه» سلسله الاحادیث الصحیحه: (۱۴۶۸) .(اطفال مشرکان خدمت گزار اهل جنت هستند).
این دیدگاه که اولاد مشرکان درجنت هستند، دیدگاه جمع زیادی از علماء مانند: ابی الفرج بن جوزی و… است. امام نووی در این باره میگوید: « و هو المذهب الصحیح المختار الذی ذهب الیه المحققون لقوله تعالی: و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولاً. اسراء : ۱۵»
(مذهب صحیحی که انتخاب شده و محققین نیز آن را تأیید نمودهاند این است که فرزندان مشرکین وارد جنت میشوند، زیرا خداوند بیان داشته که: تا پیامبری به میان قومی ارسال نکنیم، هرگز آنان را عذاب نمیدهیم).
در این راستا به دلائل امام بخاری نیز استدلال شده است.
مولف محترم میفرماید: امام قرطبی نیز همین دیدگاه را ترجیح داده و میان نصوصی که به ظاهر متعارض هستند به شرح زیر تطبیق داده است: نخست رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمودند: اولاد نابالغ مشرکان همراه با پدرانشان در دوزخ هستند. بعد در این باره به این نتیجه رسیدند که توقف کنند، لذا فرمودند:« الله اعلم بما کانوا عاملین» سپس وحی نازل شد که هیچ کس به خاطر گناه دیگری مورد محاسبه قرار نمیگیرد: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی» ( سوره الزمر: آیه ۷ )هیچ کسبار گناهان دیگری را بر دوش نمیکشد (و گناهان دیگری را به گردن نمیگیرد).
آنگاه به بهشتی بودن آنان قضاوت فرمودند. (التذکره: قرطبی، ص ۵۱۵ ) ایشان در این خصوص حدیثی از عبدالرزاق روایت کرده است، اما همانگونه که ابن حجر بیان داشته آن حدیث ضعیف میباشد.
البته تطبیق و توفیقی که ابن حجر بیان داشته بیانگر این است که این مسأله از مسائل نظری و اجتهادی نیست، بلکه مسألهای کاملا غیبی است و جز وحی کسی حق ندارد در این خصوص حرف بزند.
و اعتقاد به اینکه کودکان مؤمنین و مشرکین در جنت میباشند بیانگر نصوصی هستند که راجع به آگاهی ازلی خداوند نسبت به اهل جنت و دوزخ میباشند، و هنگامی که فرشته، رحم مادر را زیارت میکند، رزق، مدت زندگی، شقاوت و سعادت او را می نویسد. البته در جواب آن گفته شده است: کسانی که در دوران کودکی و قبل از رویی آوردن به کسابت می میرند، آنها در حالی که در شکم مادرشان هستند از سعادتمندان نوشته خواهند شد. حق را خداوند بهتر میداند.
تعداد زیادی از علماء امثال:حماد بن زید، جماد بن سلمه، ابن المبارک و اسحاق بر این عقیدهاند که اولاد مشرکین موکول به مشیت خداوند متعال هستند.
ابوالحسن اشعری نیز همین دیدگاه را از اهل سنت و جماعت نقل کرده است. شیخ الاسلام ابن تیمیه نیز همین دیدگاه را ترجیح میدهد و میگوید: اطفال مشرکین موکول به مشیت الهی هستند و روز قیامت مورد امتحان قرار خواهند گرفت و این قول را به ابی الحسن اشعری و امام احمد نسبت داده است.
شیخ الاسلام میگوید: « و الصواب ان یقال فیهم: الله اعلم بما کانوا عاملین و لا یحکم لمعین منهم بجنه و لا نار».
(بهتر این است که درباره آنها گفته شود: خداوند بهتر میداند که چه عملی را انجام میدادند و درباره فرد مشخصی از آنها نمیتوان قضاوت نمود که جنتی است یا دوزخی).
و در احادیث متعدد درباره اولاد مشرکین آمده است که روز قیامت از آنها امتحان به عمل خواهد آمد، در میدان قیامت به آنها امر و نهی میشود- هر کس اطاعت کند وارد جنت و هر کس معصیت کند وارد دوزخ خواهد شد. امام ابوالحسن اشعری عقیده اهل سنت و جماعت را چنین نقل کرده است. مجموع فتاوی شیخ الاسلام (۲۴/۳۷۲) .
شیخ الاسلام در جائی دیگر میفرماید: اطفال مشرکین در دنیا به سن بلوغ نرسیدهاند، روز قیامت حکم تکلیفی آنها صادر میشود. همانطور که از رسولالله صلی الله علیه وسلم ثابت است، فرمودند: «الله اعلم بما کانوا عاملین» خداوند اعمال آنها را بهتر میداند.( مجموع فتاوی شیخ الاسلام (۴/۲۸۱) .
ابن حجر میگوید:
از فرزندان نابالغ مشرکین روز قیامت به این صورت امتحان به عمل خواهد آمد که آتشی برای آنان افروخته خواهد شد و به آنها حکم میشود تا داخل آن شوند. هر کس داخل شود، آن آتش برای او خنک و مایه سلامتی میشود و هر کس از داخل شدن به آن انکار کند، عذاب داده میشود. این حدیث را طبرانی از معاذ نقل کرده است و امتحان مجنون و کسانی که در دوران فتره مرده اند از احادیث صحیح ثابت است و امام بیهقی در کتاب الاعتقاد امتحان روز قیامت را مذهب صحیح معرفی نموده است. فتح الباری : (۳/۲۴۶).
داستان بنده صالح که موسی علیه السلام برای زیارت او به مجمع البحرین رفت این دیدگاه را تایید میکند، زیرا آن بنده صالح راز کشتن فرزند نابالغ را بصورت آشکار چنین بیان کرد:« وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا» ( سوره الکهف: آیه ۸۰ )
(و امّا آن کودک (که او را کشتم) پدر و مادرش باایمان بودند (و اگر زنده میماند) میترسیدیم که سرکشی و کفر را بدانان تحمیل کند (و ایشان را از راه ببرد).
در صحیح مسلم از حضرت ابن عباس رضی الله عنه درباره آن پسر که بدست بنده صالح کشته شد نقل شده که رسولالله صلی الله علیه وسلم راجع به آن فرمودند: «طبع یوم طبع کافراً، و لو ترک لأرهق ابویه طغیانا و کفراً»
(از همان روز ازل به کافری نوشته شده بود، لذا اگر زنده میماند بر اثر طغیان و کفری که دنبال میکرد، پدر و مادرش را به هلاکت میانداخت).
ابن تیمیه پیرامون این حدیث میگوید: « طبعه الله فی ام الکتاب» یعنی خداوند در لوح محفوظ او را کافر نوشته است، یعنی اگر زنده میشد عملاً مرتکب کفر میشد.
قرطبی دیدگاه امتحان آخرت را بدلیل اینکه آخرت دار جزاء است نه دار ابتلاء و امتحان، رد کرده است. در تذکره درباره تضعیف جریان امتحان در روز قیامت میگوید: « ان الاخره لیست بدار تکلیف و انما هی دار جزاء»(آخرت میدان تکلیف نیست، بلکه میدان رسیدن به پاداش و عقاب است.)
حلیمی میگوید:
این حدیث ثابت نیست و مخالف با اصول مسلمانان است. چرا که آخرت محل امتحان نیست. چون آگاهی الهی در آنجا بدیهی است و در امور بدیهی هیچگونه ابتلاء و امتحانی نیست.
البته اینکه میگویند: تکلیف با مرگ متقطع میشود، صحیح نیست. شیخ الاسلام ابن تیمیه این دیدگاه را نفی کرده است، میفرماید: التکلیف انما ینقطع بدخول دارالجزاء و هی الجنه و النار و اما عرصات القیامه فیتمحنون فیها کما یمتحنون فی البرزخ فیقال لاحدهم: من ربک؟ و ما دینک؟ و من نبیک؟ و قال تعالی: « یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاقٍ وَیُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ» ( سوره القلم:آیه ۴۲ )
(تکلیف با وارد شدن به دارجزاء که همانا دوزخ وجنت است منقطع میشود، اما در میدان قیامت امتحان به عمل آورده خواهد شد. همانطور که در عالم برزخ امتحان به عمل آورده میشود. مثلاً سؤال میشود: پروردگار تو کیست؟ چه دین و آئینی را برگزیدی؟ از چه پیامبری پیروی کردی؟ خداوند میفرماید: روزی، هول و هراس به اوج خود میرسد، و کار سخت دشوار میشود. بدین هنگام از کافران و مشرکان خواسته میشود که سجده کنند و کرنش ببرند، امّا ایشان نمیتوانند چنین کنند).
و در احادیث صحیح به طرق متعدد چنین آمده است:
رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمودند: وقتی گفته میشود: هر قومی دنبال معبود خودش برود، مشرکان دنبال معبودان خود میروند. مؤمنان در آنجا میمانند پس خداوند در میدان محشر در جلو بندگانش ظاهر میشود. خداوند در غیر شکل و صورتی که مؤمنان او را می شناسند ظاهر میشود. لذا مؤمنان منکر او میشوند. بعد در شکل و صورتی که مؤمنان آن را می شناسند ظاهر میشود. پس مؤمنان او را سجده میکنند و ستون فقرات کافران مانند شاخ های گاو سخت و انعطاف نا پذیر میشوند. می خواهند پروردگار را سجده کنند، اما نمیتوانند.( تفصیل موضوع را میتوان در کتاب
« جنت و دوزخ» دکتر عمر سلیمان اشقر مطالعه فرماید )
پس از مرگ روح کجا می رود:
قبل از همه خدمت خوانندگان محترم میخواهم بعرض برسانم که : روح انسان از لحظه ای که در
جنین در بطن مادر دمیده شوددیگر از بین نمیرود، واین روح پس از مرگ روح از بدن جدا شده، و اگر از اهل جنت باشد تا آسمان هفتم خواهد رفت و اسمش را در علیین (سجل اهل جنت ) مینویسند و پس از اینکه جسدش در خاک سپرده شد روحش به آن جسد برمیگردد . زمانیکه روح دوباره به جسد برگشت سؤالهای ذیل از او بعمل می اید :
معبودت کیست؟
دینت چیست؟
و پیامبرت کیست؟
اگر شخص مسلمان بود و درست بدان جواب گفت ، قبرش گشایش پیدا میکند و تا روز قیامت هم روح و هم جسدش در نعیم خواهد بود، ولی اگر روح انسان کافر و فاجر باشد، پس از اینکه روح از بدنش جدا شد، این روح نمیتواند از آسمان اول بگزرد و سپس اسمش در سجین (سجل اهل دوزخ) نوشته خواهد شد و سپس آنرا از آسمان پرت میکنند و هنگامی که جسدش در قبر گذاشته شد به بدنش برمیگردد تا از او سؤال شود که:
معبودت کیست؟
دینت چیست؟
و پیامبرت کیست؟
و طبیعتا انسان کافر و فاجر نمیتواند به این سؤالها پاسخ دهد و سپس با چکشی آهنین که اهل عرفه نیز نمیتوانند آنرا بلند کنند چنین بر سر او میکوبند که با خاک یکسان میشود، و نعره ای میکشد که تمام اهل زمین بجز جن و انس میشوند و اگر میشنیدند از شدت نعره اش بیهوش میشدند، و سپس قبرش آنچنان تنگ خواهد شد که قبرغی هایش را در هم میکوبد و پس از آن تا روز قیامت هم روحش و هم جسدش در عذاب خواهد بود.
آنچه که ذکر شد مختصری بود از برخى از احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم که آنرا ذکر میکنیم، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:
« عن البراء بن عازب رضی الله عنه قال: خرجنا مع النبی صلی الله علیه و سلم فی جنازه رجل من الأنصار فانتهینا إلی القبر ولمّا یلحد، فجلس رسول الله صلی الله علیه و سلم مستقبل القبله وجلسنا حوله وکأنَّ علی رؤوسنا الطیر، وفی یده عود ینکت فی الأرض، فجعل ینظر إلی السماء، وینظر إلی الأرض، وجعل یرفع بصره ویخفضه ثلاثاً، فقال: استعیذوا بالله من عذاب القبر، مرتین، أو ثلاثاً، ثم قال: اللهم إنّی أعوذ بک من عذاب القبر، ثلاثاً، ثم قال: إنَّ العبد المؤمن إذا کان فی انقطاع من الدنیا وإقبال من الآخره نزل إلیه ملائکه من السماء بیض الوجوه کأنَّ وجوههم الشمس، معهم کفن من أکفان الجنه، وحنوط من حنوط الجنه، حتی یجلسوا منه مد البصر، ثم یجئ ملک الموتحتی یجلس عند رأسه فیقول: أیتها النفس الطیبه (وفی روایه: المطمئنه) أخرجی إلی مغفره من الله ورضوان، قال: فتخرج تسیل کما تسیل القطره من فی السقاء، فیأخذها (وفی روایه: حتی إذا خرجت روحه صلی علیه کل ملک بین السماء والأرض، وکل ملک فی السماء، وفتحت له أبواب السماء، لیس من أهل باب إلاَّ وهم یدعون الله أن یعرج بروحه من قبلهم)، فإذا أخذها لم یدعوها فی یده طرفه عین حتی یأخذوها فیجعلوها فی ذلک الکفن، وفی ذلک الحنوط، فذلک قوله تعالی: )توفته رسلنا وهم لا یفرطون( ویخرج منها کأطیب نفحه مسک وجدت علی وجه الأرض، قال: فیصعدون بها، فلا یمرون ـ یعنی بها ـ علی ملأ من الملائکه إلاَّ قالوا: ما هذا الروح الطیب؟ فیقولون: فلان ابن فلان، بأحسن أسمائه التی کانوا یسمونه بها فی الدنیا، فیستفتحون له فیفتح له، فیشیعه من کل سماء مقربوها، إلی السماء التی تلیها، حتی ینتهی به إلی السماء السابعه، فیقول الله عز وجل: اکتبوا کتاب عبدی فی علیین، )وما أدراک ما علیون کتاب مرقوم یشهده المقربون( فیکتب کتابه فی علیین، ثم یقال: أعیدوه إلی الأرض فإنّی وعدتهم أنّی: منها خلقتهم وفیها أعیدهم ومنها أخرجهم تاره أخری، قال: فیرد إلی الأرض وتعاد روحه فی جسده .
قال: فإنَّه یسمع خفق نعال أصحابه إذا ولّوا عنه مدبرین، فیأتیه ملکان شدیدا الانتهار فینتهرانه ویجلسانه فیقولان له: من ربک؟ فیقول: ربی الله، فیقولان له: ما دینک؟ فیقول دینی الإسلام، فیقولان له: ما هذا الرجل الذی بعث فیکم؟ فیقول: هو رسول الله صلی الله علیه و سلم، فیقولان له: وما عملک؟ فیقول: قرأت کتاب الله فآمنت به وصدقت، فینتهره، فیقول: من ربک؟ ما دینک؟ من نبیک؟ وهی آخر فتنه تعرض علی المؤمن، فذلک حین یقول الله عز وجل: )یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاه الدینا(، فیقول: ربی الله، ودینی الإسلام، ونبی محمد صلى الله علیه و سلم، فینادی منادٍ من السماء، أن صدق عبدی، فأفرشوه من الجنه، وألبسوه من الجنه، وافتحوا له باباً إلی الجنه، قال: فیأتیه من روحها وطیبها، ویفسح له فی قبره مد بصره، قال: وفی روایه: (یتمثل له رجل حسن الوجه، حسن الثیاب، طیب الریح) فیقول: أبشر بالذی یسرک، أبشر برضوان من الله وجنات فیها نعیم مقیم، هذا یومک الذی کنت توعد، فیقول له وأنت فبشرک الله بخیر، من أنت؟ فوجهک الوجه یجئ بالخیر، فیقول: أنا عملک الصالح فوالله ما علمتک إلاَّ کنت سریعاً فی طاعه الله، بطیئاً فی معصیه الله، فجزاک الله خیراً، ثم یفتح له باب من الجنه وباب من النار، فیقال: هذا منـزلک لو عصیت الله، أبدلک الله به هذا، فإذا رأی ما فی الجنه قال: ربّ عجّل قیام الساعه، کیما أرجع إلی أهلی ومالی، فیقال له: اسکن .
قال: وإنَّ العبد الکافر، وفی روایه الفاجر إذا کان فی انقطاع من الدنیا وإقبال من الآخره نزل إلیه من السماء ملائکه غلاظ شداد، سود الوجوه، معهم المسوح من النار، فیجلسون منه مد البصر، ثم یجئ ملک الموت حتی یجلس عند رأسه فیقول: أیتها النفس الخبیثه أخرجی إلی سخط من الله وغضب، قال: فتفرق فی جسده فینتزعها کما ینتزع السفود الکثیر الشعب من الصوف المبلول، فتقطع معها العروق والعصب، فیلْعنه کل ملک بین السماء والأرض، وکل ملک فی السماء، وتغلق أبواب السماء، لیس من أهل باب إلاَّ وهم یدعون الله ألاَّ تعرج روحه من قبلهم، فیأخذها، فإذا أخذها لم یدعوها فی یده طرفه عین حتی یجعلوها فی تلک المسوح، ویخرج منها کأنتن ریح جیفهٍ وجدت علی وجه الأرض، فیصعدون بها، فلا یمرون بها علی ملأ من الملائکه إلاَّ قالوا: ما هذا الروح الخبیث؟ فیقولون: فلان ابن فلان، بأقبح أسمائه التی کان یسمی بها فی الدنیا، حتی ینتهی به إلی السماء الدنیا، فیستفتح له فلا یفتخ له، ثم قرأ رسول الله صلی الله علیه و سلم : )لا تفتح لهم أبواب السماء ولا یدخلون الجنه حتی یلج الجمل فی سم الخیاط(، فیقول الله عز وجل: اکتبوا کتابه فی سجین، فی الأرض السلفی، ثم یقال: أعیدوا عبدی إلی الأرض فإنّی وعدتهم أنی: منها خلقتهم، وفیها أعیدهم، منها أخرجهم تاره أخری، فتطرح روحه من السماء طرحاً حتی تقع فی جسده، ثم قرأ: )ومن یشرک بالله فکأنَّما خرَّ من السماء فتخطفه الطیر أو تهوی به الریح فی مکان سحیق(، فتعاد روحه فی جسده، قال: فإنَّه لیسمع خفق نعال أصحابه إذا ولّوا عنه، ویأتیه ملکان شدیدا الانتهار فینتهرانه ویجلسانه فیقولان له: من ربک؟ فیقول: هاه هاه، لا أدری، فیقولان: ما دینک؟ فیقول: هاه هاه، لا أدری، فیقولان: فما تقول فی هذا الرجل الذی بعث فیکم؟ فلا یهتدی لاسمه، فیقال محمد! فیقول هاه هاه، لا أدری سمعت الناس یقولون ذلک! قال: فیقال: لا دریت، ولا تلوت، فینادی منادٍ من السماء أن کذب، فأفرشوا له من النار، وافتحوا له باباً إلی النار، فیأتیه من حرها وسمومها، ویضیق علیه قبره حتی تختلف فیه أضلاعه، ویأتیه، وفی روایه: ویمثل له رجل قبیح الوجه، قبیح الثیاب، منتن الریح، فیقول: أبشر بالذی یسوؤک، هذا یومک الذی کنت توعد، فیقول: وأنت فبشرک الله بالشر، من أنت؟ فوجهک الوجه یجئ بالشر، فیقول: أنا عملک الخبیث، فو الله ما علمت إلاَّ کنت بطیئاً عن طاعه الله، سریعاً إلی معصیه الله، فجزاک الله شراً، ثم یقیض له أعمی أصم بکم فی یده مرزبّه! لو ضری بها جبل کان تراباً، فیضربه ضربه حتی یصیر بها تراباً، ثم یعیده الله کما کان، فیضربه ضربهً أخری، فیصیح صیحه یسمعه کل شیء إلاَّ الثقلین، ثم یفتح له باب من النار، ویمهد من فرش النار، فیقول: ربّ لا تقم الساعه . » (أحکام الجنائز ۱۵۶ ـ ۱۵۹ )
( از براء بن عازب رضی الله عنه روایت است که فرمودند:
با رسول خدا صلی الله علیه و سلم همراه جنازهء مردی از انصار بیرون شدیم، به قبر رسیدیم و هنوز لحد زده نشده بود، و حفر آن تمام نشده بود، رسول اکرم صلی الله علیه و سلم رو به قبله نشستند و ما اطراف او نشستیم، و هیچیک از ما صحبت نمیکرد، در دست رسول خدا صلی الله علیه و سلم چوبی بود و با آن بر زمین خطهایی میکشید، و شروع کرد، اندکی به آسمان نگاه میکرد، و اندکی بسوی زمین مینگریست، بعد از آن سه بار بطر ف بالا، و سه بار بطرف پایین نگاه کرد، سپس دو یا سه بار فرمود:
از عذاب قبر به الله پناه ببرید، بعد سه بار فرمود: الهی از عذاب قبر بتو پناه میبرم، سپس فرمود: بندهء مؤمن چون دنیا را وداع گوید و به استقبال آخرت رود فرشتگانی سفید رو از آسمان بر او نازل میشوند، رو و صورتشان همانند آفتاب روشن است، کفنی از کفنهای بهشت، و عطرهای مخصوصی اموات مانند کافور و غیره همراه دارند، تا چشم مرده میبیند از او دور مینشینند، سپس ملک الموت علیه السلام، یعنی فرشته ای که روح را قبض میکند (عامهء مردم آنرا به عزرائیل میخوانند، و آنچه در قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم وارد شده است، ملک الموت میباشد، و ممکن است عزرائیل از اسمهای اسرائیلی باشد که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: آنرا تصدیق و تکذیب نکنید)، تا اینکه بالای سرش بنشیند و به او میگوید:
ای روح پاک، ـ و در روایتی دیگر ـ ای روح مطمئن، بسوی مغفرت و رضوان خدا خارج شو، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: پس روح از جسد به آسانی خارج میشود، همچنانکه قطره آبی از کوزهء آب خارج میگردد .
پس ملک الموت آنرا میگیرد ـ و در روایتی دیگر ـ وقتی روح از جسد خارج شد تمامی فرشتگان بین آسمان و زمین و تمام فرشته های آسمان درود میفرستند و دروازه های آسمان بر روحش باز میشوند، و اهل هر دری از درهای آسمان تمنّا میکنند و از خدا میخواهند تا روح این مرده را از جهت ایشان بطرف خود سوق دهد، و وقتی ملک الموت روح را از جسد خارج کرده و در دست گرفت فرشته های رحمت که دور از او نشسته بودند فوراً به اندازهء چشم به هم زدن روح را از دست او گرفته و در آن کفن و عطرهائی که از جنت با خود آورده بودند میگذارند، پس این کلام خداست که در قرآن فرمودند : « توفته رسلنا وهم لا یفرطون » )فرستادگان ما یعنی ملک الموت و فرشتگانی که با او هستند او را قبض روح میکنند، و آنها در آنچه به آنها امر شده، که اگر میت مؤمن باشد در اکرام او کوتاهی نکنند، و اگر کافر باشد در اهانت و بد رفتاری و آنچه به آنها امر شده کوتاهی نمیکنند).
و روح از جسد خارج میشود همانند بهترین بوی عطر مُشکی که بر زمین پیدا شود، و فرمود: پس آنرا بطرف آسمان میبرند، و بر هیچ ملأ و جمعی از فرشتگان نمیگذرند مگر اینکه آنها سؤال میکنند: این روح خوش بو روح چه کسی است؟
پس فرشتگانی که آن روح را حمل میکنند جواب میدهند:
این روح فلان ابن فلان است، با بهترین نامهائی که در زمین داشته و مردم با آن او را صدا میکردند، تا اینکه به انتهای آسمانی که ما آنرا در دنیا میبینیم برسند، پس طلب میکنند که درب آسمان دوم بر آنها باز کنند، سپس درب آسمان بر آنها باز میشود و در هر آسمان فرشتگانی که در نزدیکی آن روح هستند در تشییع جنازهء آن روح پاک شرکت میکنند، تا اینکه به آسمان هفتم برسند، در اینجا باریتعالی میفرماید:
کتاب اعمال بندهء صالح مرا در علیین بنویسید، و آنهم بلندترین و عالیترین منازل جنت است .
« وما أدراک ما علیون کتاب مرقوم یشهده المقربون» .
(ای محمد! چه تو را با خبر کرده که علیون چیست؟ سپس تفسیر کرد و فرمود: کتابی است نوشته شده و حاوی عمل خوبان و نیکان که فرشتگان هر آسمان گواه آن هستند) .
پس کتابش را در علیون نوشته شده، سپس گفته میشود: روحش را به زمین برگردانید، و خداوند میفرماید: ( من به بندهء خود وعده داده ام که از زمین او را خلق کرده، و به آن او را برمیگردانم، و بار دیگر او را از زمین خارج خواهم کرد) ، یعنی روز محشر، پس روحش را به زمین برمیگردانند و روحش به جسدش برمیگردد، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:
مرده صدای کفش پای دوستانش که برای دفن او آمده اند را میشنود وقتی از او جدا میشوند، پس بر او دو فرشته میآید و او را توبیخی شدید کرده و او را مینشانند و به او میگویند:
معبود تو چه کسی است؟
جواب میدهد: معبود من الله است،
و به او میگویند: دین تو چیست؟
جواب میدهد: دین من اسلام است،
و به او میگویند: آن مردی که بر شما مبعوث شد چه کسی است؟
جواب میدهد: او رسول الله صلی الله علیه و سلم است، و به او میگویند: در دنیا چه کردی؟ جواب میدهد: قرآن خواندم، و به آن ایمان آوردم، و آنرا تصدیق نمودم، بار دیگر او را توبیخ شدیدی کرده به او میگویند:
معبود تو چه کسی است؟ دین تو چیست؟ پیامبر تو چه کسی است؟ و این آخرین فتنه ای است که بر مؤمن وارد میشود، و این کلام خداست که میفرماید «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاه الدنیا» . (خداوند مسلمانان را به سخن درست در زندگانی دنیا ثابت و استوار میسازد) .
پس میت جواب میدهد:
معبود من الله است، و دین من اسلام است، و پیامبر من محمد صلی الله علیه و سلم است، پس ندائی از آسمان بصدا در میآید که بندهء من راست میگوید، پس از جنت برای او فرش کنید، و از لباسهای جنتی بر تن او کنید، و دری از جنت بر روی او باز کنید، رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: پس از جنت بوهای زیبا و خوب به مشام او میرسد، و قبرش وسعت پیدا میکند که طول آن آخرین نقطه ای است که مرده آنرا میتواند ببیند، و نزد او میآید .
و در روایتی ـ مردی خوش رو، و پاک دامن که از او بوی خیلی خوبی میآید، و به او میگوید: بشارت بده آنچه بر تو آسان است، بشارت بده به رضوان و رحمت خداوندی و بهشتی که در آن نعمتهای بی پایان است، این روزی است که تو به آن وعده داده شده بودی، پس میت میگوید: خداوند تو را به عمل نیک بشارت دهد، تو کی هستی؟ صورتت و رویت، رویی است که به خیر بشارت میدهد، وی جواب میدهد:
من عمل صالح تو هستم، به خدا سوگند تو را ندیده ام مگر اینکه در طاعت خدا سباق و سریع بودی، در معصیت خدا کُنْد بودی، پس خداوند تو را ثواب و جزای خیر بدهد، سپس دری از سوی بهشت و دری از سوی جهنم بر او باز میشود و به او گفته میشود: این منـزل و مسکن تو است اگر معصیت خدا میکردی، و خداوند به مسکنی که درجنت است تبدیل کرده، و وقتی آنچه در جنت است دید میگوید: بار إلهی! در قیام ساعت و آخرت عجله کن تا اینکه بسوی اهل و مالم برگردم، پس به او گفته میشود: منـزل بگیر .
رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند:
و بندهء کافر ـ و در روایتی ـ فاجر وقتی دنیا را وداع گفته و به استقبال آخرت میرود بر او فرشته هائی درشت خو، سیاه رو نازل میشود که لباسی از موی جهنم با آنهاست، و تا آنجائیکه مرده به چشم میبیند دور از او مینشینند، سپس ملک الموت میآید و بالای سر میت مینشیند و به او میگوید:
ای روح خبیث و ناپاک بسوی سخط و غضب و خشم خداوند خارج شو، رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند:
پس روحش در بدن و جسدش متفرق میشود، ملک الموت آنرا کشیده و از بدنش خارج میکند همچنانکه سفود: یعنی سیخ کبابی که در اطراف آن سیخهای دیگری وجود دارد (پس وقتی آنرا از پشمی که در آب تر شده باشد بیرون آورده میشود با خود پشمهای دیگری میکشد و با دشواری از آن بیرون میآید)، را از پشمی که در آب تر شده بیرون آورده میشود، پس رگها و عصبهایش با آن قطع میشود و او را همهء فرشتگانی که بین آسمان و زمین و در آسمان هستند لعنت میکنند و درهای آسمان بسته میشوند، هیچ دری از درهای آسمان نیست مگر اینکه دربانهای آن درها دعا میکنند که خداوند روح این مرده را از طرف ایشان بالا نبرد، پس ملک الموت روح را گرفته و وقتی در دست گرفت فرشته های عذاب که دور از او نشسته اند به اندازهء چشم به هم زدنی روح را از او گرفته و در آن لباس موئی قرار میدهند، و از آن مانند بدترین بوی مرده ای که در زمین پیدا شود خارج میگردد، سپس آنرا بالا میبرند، و به هیچ ملأ و جمعی از فرشتگان عبور نمیکنند بجز اینکه میگویند: این روح خبیث و بد چه چیز است؟ جواب داده میشوند:
فلانی فرزند فلان، با بدترین اسمهائی که در دنیا نام داشته، تا اینکه به آسمان دنیا برسند، سرانجام درخواست باز کردن دروازهای آسمان را به روی او میکنند، ولی درها باز نمیشوند، سپس رسول اکرم صلی الله علیه و سلم این آیه کریمه را تلاوت فرمود : « لا تفتح لهم أبواب السماء ولا یدخلون الجنّه حتی یلج الجمل فی سم الخیاط» .
(درهای آسمان بروی آنان باز نشود و به جنت در نیایند تا اینکه شتر در سوراخ سوزن در آید.)
و در اینجا باریتعالی میفرماید:
(کتاب عمل این مرده را در سجین بنویسید ) (یکی از منازل جهنم در طبقهء آخر زمین جهنم)، سپس گفته میشود: او را به زمین برگردانید، زیرا به بندهء خود وعده داده ام که او را از زمین خلق کرده، و به آن برمیگردانم، و بار دیگر او را از زمین حشر خواهم کرد، پس روحش از آسمان به زمین بطور خیلی شدید پرتاب میشود، تا اینکه به جسدش برسد، سپس رسول اکرم صلی الله علیه و سلم این آیهء کریمه را تلاوت فرمودند ک ) «ومن یشرک بالله فکأنَّما خرّ من السماء فتخطفه الطیر أو تهوی به الریح فی مکان سحیق » ( هر کس بخدا شرک آورد بدان مانَد که از آسمان در افتد و مرغان در فضا بدنش را با منقار بربایند، یا بادی تند او را به مکانی دور افکند) .
پس روحش به جسدش برمیگردد، سپس فرمود: مرده صدای پای دوستانش را که برای دفنش آمده بودند و هم اکنون او را ترک میکنند میشنود، و دو فرشته نزد او میآیند و او را توبیخ کرده و در قبرش مینشانند، و به او میگویند:
معبود تو چه کسی است؟ جواب میدهد: هاه هاه (این کلمه در اینجا به معنای ترس و بیم و هراس است)، نمیدانم، و به او میگویند:
دین تو چیست؟ جواب میدهد: هاه هاه نمیدانم، پس به او میگویند: در بارهء آن مردی که در میان شما مبعوث شد چه میگوئی؟
میگوید: اسمش را بیاد نمیآورم، پس به او گفته میشود: نام او محمد است، جواب میدهد: هاه هاه، نمیدانم، شنیدم مردم چنان میگویند، فرمود: پس به او گفته میشود: ندانستی، و نخواندی، پس منادی از آسمان ندا میکند که او دروغ میگوید، پس برای او از جهنم فرش کنید، و بر او دری از جهنم باز کنید، و بر او وارد میشود .
و در روایتی، مردی بد چهره و زشت، و پلید دامن که از او بوی خیلی بد و نفرت انگیزی میآید ظاهر میشود، و به او میگوید: تو را به توهین و اساءت و زیانکاری و بدبختی بشارت میدهم، این روزی است که بتو وعده داده شده بود، پس مرده میگوید: و خداوند تو را به بدی بشارت دهد، تو چه کسی هستی؟ صورت تو صورتی است که خبر زشتی همراه دارد، جواب میدهد: من عمل خبیث تو هستم، بخدا سوگند تو را ندیدم مگر اینکه در طاعت خدا تنبل بودی، و در معصیت او زرنگ و چابک بودی، پس خداوند تو را جزای بد بدهد، پس بر او کور و کر و لالی مسلط میشود که چکشی در دست دارد که اگر آنرا به کوهی بزند کوه به خاک تبدیل میشود، پس به میت ضربه ای میزند که میت تبدیل به خاک میشود، سپس خدا او را به همان جسدی که بوده برمیگرداند، بار دیگر به او ضربه ای میزند با این ضربه او فریاد میکشد که بجز انس و جن همهء مخلوقات آواز و فریاد او را میشنوند، سپس بر او دری از جهنم باز میشود و برایش از جهنم فرش میشود، و مرده میگوید: بار الهی! قیامت را بر پا مکن .
آیاوقت اجل از قبل تعین گردیده است ؟:
بلی در فهم شرع وقت وزمان مرگ از قبل معین و مشخصی گردیده است ، و کسی نمیتواند ازآن زمان مشخص و تعین شده ومقرر شده از جانب پروردگار تجاوز و تخطی نماید .
خداوند عزوجل وقت اجل انسانها را مقدر کرده و در لوح المحفوظ به ثبت رسانده است و فرشتگان کرام آنرا در حالی که در شکم مادر قرار دارد مینویسند، نه ساعتی پس می افتد و نه لحظهای پیشی می گیرد، اگر کسی در اثر هر جریان و حادثهای از قبیل قتل، غرق، سقوط طیاره ، تصادف، آتش سوزی و غیره بمیرد، با همان اجلی خواهد مرد که در ازل برایش مقرر گشته است، آیات و نصوص فراوانی از قرآن این اصل را به اثبات میرسانند: «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله کِتَابًا مُّؤَجَّلاً» ( سوره آل عمران: آیه ۱۴۵ ) (و هیچ کسی را نسزد که بمیرد مگر به فرمان خدا، و خداوند عزوجل وقت آن را دقیقاً در مدّت مشخّص و محدودی ثبت و ضبط کرده است.)« أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَهٍ» ( سوره النساء: ۷۸ ) (هرکجا باشید، مرگ شما را در مییابد، اگرچه در برجهای محکم و استوار جایگزین باشید.)
« وَلِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ» ( سوره الأعراف: ۳۴ ) (هر گروهی دارای مدّت زمانی (مشخّص و معلوم) است، و هنگامیکه زمان (محدود) آنان به سر رسید، نه لحظهای (از آن) تأخیر خواهند کرد و نه لحظهای (بر آن) پیشی میگیرند.)
« قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ » ( سوره الجمعه: ۸) (بگو: قطعاً مرگی که از آن میگریزید، سرانجام با شما رویاروی میگردد و شما را درمییابد. )
« نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ» ( سوره الواقعه: ۶۰ )(ما در میان شما مرگ را مقدر و معین ساختهایم، و هرگز بر ما پیشی گرفته نمیشود).
در صحیح مسلم از حضرت عبدالله بن مسعود روایت شده که میفرماید: امحبیبه رضی الله عنها همسر گرامی رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: پروردگارا تا من زنده هستم، همسرم رسولالله صلی الله علیه وسلم و پدرم ابوسفیان و برادرم معاویه را زنده نگاه دار تا از وجود آنان بهره ببرم.
رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: (قَدْ سَأَلْتِ اللَّهَ لِآجَالٍ مَضْرُوبَهٍ وَأَیَّامٍ مَعْدُودَهٍ وَأَرْزَاقٍ مَقْسُومَهٍ لَنْ یُعَجِّلَ شَیْئًا قَبْلَ حِلِّهِ أَوْ یُؤَخِّرَ شَیْئًا عَنْ حِلِّهِ وَلَوْ کُنْتِ سَأَلْتِ اللَّهَ أَنْ یُعِیذَکِ مِنْ عَذَابٍ فِی النَّارِ أَوْ عَذَابٍ فِی الْقَبْرِ کَانَ خَیْرًا وَأَفْضَلَ) مسلم در کتاب قدر و احمد در مسند:(۱/۳۹۰/۴۱۳/۴۴۵).
(روزهای مشخص و شمرده شده و رزق تقسیم گشته را از خداوند عزوجل میخواهید؟ هرگز چیزی پیش از اجل صورت نمیگیرد و خداوند عزوجل هیچ چیزی را از زمان تعیین شدهاش به تاخیر نمیاندازد. اگر از خداوند عزوجل میخواستی که تو را از عذاب قبر و آتش دوزخ نجات دهد، خیلی بهتر بود.)
همچنین بندگان هیچ اطلاعی از فرا رسیدن اجل خود ندارند. کسی جز خداوند یگانه زمان مردن را نمیداند. زمان مردن از جمله کلیدهای پنهان و غیبی است که علم آن ویژه پروردگار است. خداوند عزوجل میفرماید: « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ » ( سوره الأنعام: ۵۹ ) (گنجینههای غیب و کلید آنها در دست خدا است و کسی جز او از آنها آگاه نیست)
« إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (سوره لقمان: ۳۴ )(آگاهی از فرا رسیدن قیامت ویژه خدا است، و او است که باران را میباراند، و مطّلع است از آنچه در رحمهای (مادران) است، و هیچ کسی نمیداند فردا چه چیز فراچنگ میآورد، و هیچ کسی نمیداند که در کدام سرزمینی میمیرد. قطعاً خدا آگاه و باخبر (از موارد مذکور) است. ).
امام بخاری در صحیح خود روایت میکند که رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمود: سوای خداوند کسی دیگر غیبهای پنچ گانه آیه را نمیداند.
امام احمد، ترمذی و غیره از گروه زیادی از صحابه روایت کردهاند که رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: (إِذَا أَرَادَ قَبْضَ رُوحِ عَبْدٍ بِأَرْضٍ جَعَلَ لَهُ فِیهَا أَوْ قَالَ بِهَا حَاجَهً )
(هرگاه خداوند عزوجل خواسته باشد روح بنده را در سرزمینی دیگر قبض کند، به دلیلی او را نیازمند آن سرزمین میگرداند، تا برای تأمین نیازش به آنجا برود و مرگ به سراغش آید).
آغاز مرگ :
۱- حضرت حسن (رض) می گوید : وقتی خداوند آدم وفرزندانش را آفرید ، فرشتگان عرض کردند : خدا یا ! زمین گنجایش این همه انسان ها را ندارد .
فرمود : من مرگ را می افرینم .
فرشتگان عرض کردند : اگر مرگ آفریده شود ، زندگی برای آنها خوشایند نمی شود .
فرمود : من امید را می آفرینم . ( ابن ابی شیبه فی المصنف ، امام احمد فی الزاهد )
۲- مجاهد میگوید : وقتی آدم به زمین آورده شد ، خداوند به او فرمود : ای آدم ! برای تخریب ، تعمیر کن وبرای فنا شدن ، فرزند به دنیا بیار . ( ابو نعیم فی الحلیه )
ای کسانیکه در قصر ها وکاخ ها رفیع وبلند زندگی می کنید به زودی زیر خاک دفن خواهی شد .
فرشته گان هر روز چنین ندا می زند : برای مرگ بزایید وبرای تخریب تعمیر کنید .
روح جزئی از بدن است ویا از آن مستقل است ؟
گروهی از متکلمین مبتدع از جهمیه و معتزله بر این باورند که روح جزئی از اجزای بدن یا صفتی از صفات بدن است. و برخی دیگر میگویند: روح عبارت است از حیات، مزاج یا خود بدن و جسم.
مشائیان از فلاسفه بر این باوراند که نفس بعد از جدا شدن باقی میماند اما نفس را به صفات باطلی متصف میکنند و میگویند: روح وقتی از بدن جدا میشود به عقل مبدل میگردد. عقل هم نزد آنها مجرد از ماده و پیوندهای مادی است و ماده هم جسم است و عقل نزد آنان وجودی مستقل و جدا از بدن دارد و متصف به حرکت و سکون نمیشود و قطعاً احوال آن تجدید نمیگردد.
هردو گروه گذشته در مورد روح راه اشتباهی را پیمودهاند، متکلمین مبتدع مذموم که قایل به حیات و مزاج و بدن بودن روح هستند، بسیاری از آنان منکر عذاب شدند و میگویند: در عالم برزخ روحی وجود ندارد تا عذاب ببیند یا از نعمات بهره ببرد، تا در نهایت نصوص وارد شده در این مورد را رد میکنند.
فلاسفهای که گمان میکنند روح بعد از جدا شدن از بدن به عقل تبدیل میشود، میگویند: روح وقتی از بدن جدا شد، هیچ حالتی از احوال برایش تجدد نمییابد، یعنی افعال حادثهای مانند دیدن و شنیدن و دانستن و سرور و ناراحتی و غیره از آن سر نمیزند و ایجاد نمیشود، بلکه برای همیشه بر یک حالت باقی میماند، همانگونه که نزد آنها عقل و نفس دارای چنین حالت و کیفیتی هستند.
گروهی دیگر از فلاسفه روح را با صفات واجب الوجود متصف میکنند و میگویند: روح نه داخل بدن است و نه خارج از آن، نه مغایر با بدن است و نه داخل در آن، نه متحرک است نه ساکن، نه صعود میکند و نه پایین میآید و جسم و عرض هم نیست. «مجموع الفتاوی شیخ الاسلام».
علت اساسی اشتباه این دو گروه اعتماد کردن بر عقل و پای ریزی کردن مقایس دنیوی در مسایل غیبی و اخروی میباشد که با چنین چیزهایی قابل مقیاس و تفکر نیستند، گروه اول منکر وجود روح مستقل از بدن هستند و این در واقع تکذیب و نفی نصوص متواتر است و انکار ضروریات دینی به حساب میآیند و گروه دوم یعنی فلاسفه مشایین و کسانی که حامیدیدگاه آنان هستند، هر چند به استقلال روح از بدن ایمان دارند، اما چون روح را از جنس بدن نمیدانند و آنرا مخالف همه موجودات ظاهری دیگر میپندارند، به چنین حالات و حرکاتی که در نصوص نقل شده باور ندارند. مجموع الفتاوی شیخ الاسلام (۳/۳۱)
بنابر اصل تدوین شده آنها تعریف و تصویر روح بر اساس آن خیلی سخت و دشوار و حتی ناممکن است، تعبیرات و قیاس آنها قادر به تصویر کشیدن از روح نیست و بی تردید خداوند کسانی را که از خدا و رسول اجابت کردند و به گفتههای خدا و رسول ایمان آوردند، هدایت نموده است و آنان بر این عقیدهاند که روح جسمیاست به اعتبار ماهیت از این جسم مادی و محسوس متغایر است و آن جسمیاست نورانی، علوی، خفیف و متحرک و مانند جریان آب در گلاب یا روغن در زیتون و آتش در زغال و در اعضا مانند آب در درخت جریان دارد. پس تا زمانی که این بدن توان تحمل روح را داشته باشد، روح در آن زندگی میکند و آثار و نتایج را هم از راه بدن به بار میآورد و حرکات ایجاد مینماید، ولی اگر بدن فاسد شد و توان تحمل را نداشت، روح به پرواز در میآید و از قبول چنین آثار و حرکتی سر باز میزند و به سوی عالم برزخ به پرواز در میآید.
این تعریف ابن قیم جوزی بود که در کتاب « الروح » آنرا بیان کرده است و امام اسفراینی در کتاب «الانوار البهیه» (۲/۲۹) این مطلب را نقل کرده و به ابن قیم نسبت داده است، و طحاوی با همین عبارت آنرا نقل کرده (شرح طحاویه ۴۳۳). ابن قیم بعد از بیان تعریف میفرماید: این قول درستی است و هر قول دیگری به جز این نادرست و غیر صحیح است، نصوص فراوانی از قرآن و سنت و اجماع اصحاب و ادله عقلی و فطری آنرا تأیید میکنند، سپس ۱۱۵ دلیل را ذکر میکند و به رد دیدگاه ابن سینا و ابن حزم و دیگران میپردازد.
دلایل زیادی را از قرآن مبنی بر اینکه روح موجودی مستقل و جدا از بدن است، وجود دارند: «وَالْمَلآئِکَهُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ» ( سوره الأنعام: ۹۳ )
(فرشتگان دستهای خود را (به سوی آنان) دراز کردهاند (و بر بناگوششان تپانچه و بر پشتشان تازیانه میزنند و بدیشان میگویند: اگر میتوانید از این عذاب الهی) خویشتن را برهانید)
« وَلَوْ تَرَی إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلآئِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ» ( سوره الأنفال: ۵۰ )(اگر ببینی (ای پیغمبر! هول و هراس و عذاب و عقابی را که به کافران دست میدهد) بدان گاه که فرشتگان جان کافران را میگیرند و سر و صورت و پشت و روی آنان را (از هر سو) میزنند و (بدیشان میگویند): عذاب سوزان (اعمال بد خود) را بچشید )
« اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ » (سوره الزمر: ۴۲ ) (خداوند ارواح را به هنگام مرگ انسانها و در وقت خواب انسانها برمیگیرد. ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنان را صادر کرده است نگاه میدارد )
« فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَأَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ» ( سوره الواقعه: ۸۳ – ۸۴) (پس چرا هنگامیکه جان به گلوگاه میرسد، (توانائی بازگرداندن آن را ندارید؟!). و شما در این حال مینگرید )
« کَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِیَ * وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ * وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ * وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ * إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ» ( سوره القیامه: ۲۶ – ۳۰ ) (چنین نیست که گمان میبرند. هنگامیکه جان به گلوگاه برسد. (از طرف حاضران و اطرافیان سراسیمه و دستپاچه او، عاجزانه و مأیوسانه) گفته میشود: آیا کسی هست که (برای نجات او) افسون و تعویذی بنویسد؟! و (محتضر) یقین پیدا میکند که زمان فراق فرا رسیده است. ساق پائی به ساق پائی میپیچد و پاها جفت یکدیگر میگردد. در آن روز، سوق (همگان) به سوی پروردگارت خواهد بود. )
چیزی که گرفته میشود و به حلقوم میرسد و فرشتگان آنرا میگیرند باید حقیقت داشته باشد و از بدن مستقل باشد.
و روایاتی را از رسولالله صلی الله علیه وسلم دایر بر اینکه فرشته مرگ روح را قبض میکند و فرشتگان آن را در کفنی از کفنهای بهشت یا دوزخ میگذارند و بعد به سوی آسمانها بالا برده میشود، اگر نیکوکار و صالح باشد، درهای آسمان برویش باز میشوند و اگر بدکار باشد درها بسته میشوند، سپس روح به جسد برگردانده میشود، مورد سوال قرار میگیرد، خوشحال میشود و عذاب میبیند و ارواح شهدا مومنان بر درختان بهشت آویزان کرده میشوند و وقت قبض روح چشمها آنرا دنبال میکنند، این نصوص و نصوص فراوان دیگر که بطور مجموع دال بر این مطلب هستند که روح موجودی مستقل و جدا از اجساد است و بعد از مفارقت برای همیشه باقی و ماندگار میمانند.
محل استقرار روح در بدن:
درمورد اینکه روح درکدام حصه ای از جسم انسان مستقر است ، ذهن بسیاری از انسانها را بخود مشغول ساخته است . فهم کلی همین است که : روح در سرتاسر بدن انسان جریان دارد. ابن تیمیه میفرماید: روح به هیچ جای بدن اختصاص ندارد، بلکه مانند حیات و زندگی در تمام بدن جریان دارد؛ چون زندگی مشروط به روح است، تا زمانی روح در جسد باشد، جسد زنده است و هرگاه از جسد جدا شد، زندگی و حیات نیز جسد را رها میسازد. رساله العقل و الروح، مجموعه رسال المنیریه:(۳/۴۷).
آیا روح مردگان دراین دنیا قابل احضاراست:
حکم شرع در مورد اینکه روح مردگان در این دنیا احضار میگردد یا خیر ؟ جواب شرع همین است که نه خیر . چنین چیزی در اصول شرعی وعقیدوی دین مقدس اسلام وجود ندارد و کسانی که چنین ادعایی می کنند که گویا اروح مردگان در دنیا قابل احضار است ، در حقیقت با اجنه ارتباط دارند نه روح مردگان...
دلایل شرع در این بایت:
اولا: هیچ دلیلی از کتاب الله و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم بر این امر که ارواح مردگان قابل احضار هستند وجود ندارد، بنابراین چون شریعت چنین چیزی را تصدیق نکرده ما هم بدون دلیل نمی توانیم ادعایی مطرح کنیم که مثلا روح قابل احضار است.
دوما: روح هر انسانی با مرگش قبض می شود و روح به دنیای دیگری بنام عالم برزخ منتقل می شود، و ما در این دنیا هیچ ارتباطی با دنیای برزخ نداریم و همینطور روح مردگان هم در دنیای برزخ هیچ ارتباطی با دنیای ما ندارند، و کسانی که می گویند این ارتباط وجود دارد باید از قرآن و حدیث دلیل بیاورند که ندارند!
و اگر ما به مجموعه نصوص شرعی دقت کنیم متوجه یک حقیقت خواهیم شد و آن اینکه روح مردگان در قبر و دنیای برزخ دو حالت بیشتر ندارند:
– یا در باغچه ای از باغهای بهشت هستند.
– یا در گودالی از گودالهای جهنم.
و فرمودند: «إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا مَاتَ عُرِضَ عَلَیْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ فَمِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَإِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنْ أَهْلِ النَّارِ فَیُقَالُ هَذَا مَقْعَدُکَ حَتَّی یَبْعَثَکَ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ» بخاری (۱۳۷۹) ، وصحیح مسلم (۲۸۶۶) .
«هر وقت، یکی از شما فوت کند، صبح و شام، جایگاهش به او عرضه می شود. اگر جنتی باشد جایگاهش در بهشت و اگر دوزخی باشد، جایگاهش در دوزخ، به او نشان داده می شود. و به او گفته میشود: این، جای توست تا روز قیامت که خداوند تو را حشر می نماید».
و در صحیح مسلم از انسس روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:«لَوْلَا أَنْ لَا تَدَافَنُوا لَدَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یُسْمِعَکُمْ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ» مسلم (۲۸۶۸) .
و در هیچ آیه و حدیثی ذکر نشده که ارواح توسط انسانهای زنده قابل احضار به دنیا هستند! بلکه قرآن کریم صراحتا اعلام فرموده که خداوند متعال ارواح را قبض کرده و نزد خود (در دنیای برزخ) نگه می دارد:
«اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (سوره زمرآیه : ۴۲).
یعنی: خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض میکند، و ارواحی را که نمردهاند نیز به هنگام خواب میگیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادرکرده نگه میدارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمیگرداند تا سرآمدی معیّن؛در این امر نشانههای روشنی است برای کسانی که اندیشه میکنند!
پس کسانی که این ادعاهای مضحک و باطل را مطرح می کنند یا دیانتی غیر اسلام دارند و دینشان با خرافات همگون شده و یا مسلمانان منحرفی هستند که بدون دلیل و سند از کتاب و سنت این ادعای باطل را تکرار می کنند.
پیامبراکرم(صلی الله علیه وسلم) درشب معراج آدم علیه السلام را در آسمان اول دیدند و به همین طریق بقیه پیامبران را در بقیه آسمانها واینکه می دانیم که مقام انسانهای معمولی بسیار پایین تر از مقام پیامبران است حال میخواستم بدانم پس انسانهای معمولی که حتی به مقام حضرت آدم نمی رسند پس به چه آسمانی میرسند؟ یا اینکه در قیامت پیامبران به مقام وجایگاه واقعی خود میرسند وفعلا در عالم برزخ به این صورت هستند.
جای روح بعد از قبض در کجا است:
در هیچ نصی از نصوص شرعی کتاب و سنت اشاره ای به رفتن روح انسانها به یکی از آسمانها – بمانند آنچه که در حدیث معراج در خصوص آن پیامبران وارد شده – نشده است.
تنها در حدیث طولانی از براء بن عازب رضی الله عنه که امام احمد، ابوداود، حاکم و دیگران بصورت مرفوع از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده اند که ایشان بعد از ذکر خروج روح از بدن مؤمن، و اینکه روح او به سوی آسمان بالا می رود می فرماید: «فَتُعَادُ رُوحُهُ فِی جَسَدِهِ فَیَأْتِیهِ مَلَکَانِ فَیُجْلِسَانِهِ فَیَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ» مسند إمام أحمد۴/۲۸۷.
«روحش در جسمش برگردانیده می شود پس دو ملائکه می آیند و او را می نشانند. به او می گویند: پرورگارت کیست؟».
و از این حدیث چنین استنباط می شود که روح مؤمن پس از وفاتش ابتدا به سوی آسمانها عروج می کند و سپس به قبرش بازگشته و مورد سوال قرار می گیرد و وارد عالم برزخ می شود.
همچنین در احادیث ذکر شده اند که در عالم برزخ هرکس که اهل نجات باشد،در قبرش خوشبخت می شود و جای خویش را در بهشت مشاهده می کند وهفتاد زراع قبرش گشاده می شود و بوی ریاحین و نسیم بهشت را استشمام میکند، اما شخص کافر و بدکردار جای خویش را در دوزخ دیده و قبر بر او فشار می آورد تا اینکه تمام استخوانهایش در هم پیچیده می شود، و قبرش گودالی از گودالهای آتش مبدل می گردد و حرارت و گرمی آتش دوزخ به وی می رسد.
پس دانستیم که قبر یا باغی از باغهای جنت است و یا گودالی از گودالهای دوزخ، چنانکه در حدیث آمده است. طبرانی در معجم الاوسط (۸۶۱۳).
بنابراین ما نیز بدون دلیل نمی توانیم بگوییم که مثلا فلان مومن در عالم برزخ به فلان آسمان می رسد، بلکه جایگاه مومنان در عالم برزخ همانست که در حدیث فوق اشاره شده و بیشتر از آن در علم ما انسانها نیست.
ولی قابل ذکر است که در قیامت چون مراتب بهشت متفاوت است، هر کس که ایمان و تقوایش بیشتر باشد جایگاه او در بهشت رفیعتر خواهد بود، و بالاترین مکان بهشت فردوس است که در زیر عرش الهی قرار دارد، و عرش الهی هم بالای آسمانهاست.
و قطعا در قیامت همه ی پیامبران در بهشت خواهند بود، و خود بهشت بالای آسمانهاست، و بالاتر از آسمان هفتم، و همچنین عرش خداوند بر بالای بهشت است.
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «فَإِذَا سَأَلْتُمُ اللَّهَ فَاسْأَلُوهُ الْفِرْدَوْسَ فَإِنَّهُ أَوْسَطُ الْجَنَّهِ وَأَعْلَی الْجَنَّهِ فَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ وَمِنْهُ تَفَجَّرُ أَنْهَارُ الْجَنَّهِ» «هرگاه شما چیزی از خداوند خواستید فردوس را از او بخواهید که آن بهترین جای بهشت و بالاترین آن است و بالای آن عرش رحمان قرار دارد که از آن رودهایی جاری می شوند». بخاری (۲۷۹۰).
در انتها لازمست که متذکر شویم: بهتر است به اینگونه مسائل غیبی نپردازیم، زیرا بعضی از مسائل غیب هستند و ما به آنها اشراف و اطلاعی نداریم، لذا به نتیجه نخواهیم رسید.
جایگاه ارواح پیامبران، شهداء، گناهکاران و کافران در عالم برزخ:
ارواح بندگان در عالم برزخ به لحاظ جایگاه و منازل متفاوتاند، با توجه به نصوص وارد شده در قرآن و سنت متوجه میشویم که جایگاه و منزل انسان بنا به تقسیم ذیل است:
۱- ارواح انبیاء :
ارواح پیامبران در بهترین منازل و در اعلی علیین نزد پروردگار سکنی میگزینند. امالمومنین عایشه رضی الله عنها از رسولالله صلی الله علیه وسلم در پایان عمرش شنید که رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: (اللَّهُمَّ الرَّفِیقَ الْأَعْلَی) صحیح بخاری، کتاب الرقاق.(پروردگارا! نزد رفیق اعلی میروم.)
۲- ارواح شهدا:
ارواح شهدا زنده هستند و در نزد پروردگار روزی میخورند، خداوند میفرماید:
«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» ( سوره آل عمران: ۱۶۹ ).
(و کسانی را که در راه خدا کشته میشوند، مرده مشمار، بلکه آنان زندهاند و بدیشان نزد پروردگارشان روزی داده میشود (و چگونگی زندگی و نوع خوراک ایشان را خدا میداند و بس). مسروف از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه درباره این آیه سوال کرد، ابن مسعود گفت: ارواح شهدا در شکم پرندگان سبز رنگی هستند و روی قندیلهایی (لوسترها) عرش آویزان میشوند و به هر جای جنت پرواز میکنند و در فضای بهشت به پرواز در میآیند. مشکاه المصابیح(۲/۳۵۱).
البته این ارواح بعضی شهدا هستند نه همه شهدا، چون ارواح بعضی از شهدا بخاطر قرض های که بر گردن دارند ار رفتن به جنت منع میشوند.
در مسند از عبدالله بن جحش روایت شده که مردی نزد رسولالله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: اگر من در راه خدا کشته شوم، چه پاداشی به من خواهد رسید؟ رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: (الْجَنَّهُ فَلَمَّا وَلَّی قَالَ إِلَّا الدَّیْنُ سَارَّنِی بِهِ جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلَام آنِفًا)
(جنت ، وقتی آن مرد رفت، رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: البته دَین و بدهی مانع رفتن به بهشت است، همین حالا جبرئیل علیه السلام این مطلب را با من در میان گذاشت.) علامه البانی در تعلیقی بر شرح طحاویه در مورد این حدیث میفرماید: حدیث صحیح است و جندین حدیث در این معنی روایت شدهاند.
۳- ارواح گناهکاران :
نصوصی دال بر معذّب بودن گناهکاران قبلا بیان شد که : هرکس مرتکب دروغی شود که آثارش آفاق را فرا گیرد، بوسیله قلابهای آهنین عذاب داده میشود، این قلابها در ذهن او گذاشته شده و از پشت گردن بیرون آورده میشوند و کسی که در اثر خواب و غفلت نماز واجب را ترک کند، سرش بوسیله سنگی کوفته میشود و مردان و زنان زناکار در حفرهای مانند تنور که دهانهاش تنگ و قسمت زیری گشاد و آتش درون آن روشن و شعلهور است، عذاب داده میشوند و انسان ریاکار در دریای خون شناگر میشود و در ساحل کسانی هستند که او را با سنگ سخت مورد ضرب قرار میدهند. هم چنین روایاتی دایر بر معذب بودن کسانی که از پیشاب پرهیز نمیکنند و یا کار ناشایست سخن چنینی را مرتکب میشوند و از اموال غنیمت و بیتالمال استفاده میکنند، بیان گردید.
۴- ارواح کفار:
ارواح کفار از همان ابتدا با عذاب سختی در هنگام خروج روح مواجه می شوند و بعد از بیرون رفتن روح همچنان به آنها میرسد، و بوی فوق العاده بدی از روحشان به مشام میرسد، تا به درب زمین میرسند، نگهبانان زمین خطاب به فرشتگان میگویند: این بوی بد مال چه کسی است؟ نسائی کتاب «جنائز» باب « ما یلقی المؤمن من الکراهیه عند خروج النفس» (۴/۸).
رسولالله صلی الله علیه وسلم درباره روح ناپاک که از جسد کافر بیرون میآید چنین سخن به میان میآورد: تک تک فرشتگان زمین و آسمان آن را لعنت میکنند، درهای آسمان بر روی آن بسته میشود، نگهبانان هر در از خداوند میخواهند که این روح را از درب آنها عبور ندهد، فرشته مرگ وقتی آن را قبض میکند حتی برای یک لحظه در دست او گذاشته نمیشود، بلکه آن را میگیرند و در پارچه آتشین آنرا کفن میکنند، بدترین بوی بد روی زمین از آن به مشام میرسد، فرشتگان آن را بسوی آسمانها میبرند، از کنار هر گروهی از فرشتگان که بگذرد، سوال میکنند: این روح ناپاک از آن چه کسی است؟ فرشتگان میگویند: فلانی، فرزند فلانیاست (با بدترین نامیکه در دنیا داشت از او یاد میکنند) و وقتی به آسمان دنیا (نزدیکترین آسمان) برسند، برای آن روح کافر در را میزنند، درهای آسمان بر روی آن گشوده نمیشود، در این لحظه رسولالله صلی الله علیه وسلم این آیه را تلاوت فرمود:
« إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء وَلاَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ» ( سوره الأعراف: ۴۰ ).
(دوازه های آسمان بر روی آنان باز نمیگردد (و خودشان بیارج و اعمالشان بیارزش میماند) و به بهشت وارد نمیشوند مگر این که شتر از سوراخ سوزن خیاطی بگذرد (که به هیچ وجه امکان ندارد، و لذا ایشان هرگز به جنت داخل نمیگردند). این چنین ما گناهکاران را جـزا و سـزا میدهیم.).
خداوند میفرماید: نام او را در پایینترین مکان در لیست اهل دوزخ بنویسید، سپس میفرماید: بنده مرا به زمین برگردانید، چون من وعده کردم که انسانها را از زمین بیآفرینم و آنان را به زمین بر گردانم و بار دیگر ایشان را از زمین بیرون بیاورم. آنگاه روح کافر از آسمان هفتم به گونهای به سوی زمین انداخته میشود که در لاشه قرار گیرد، سپس رسولالله صلی الله علیه وسلم این آیه مبارکه را تلاوت کرد: «وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ» (سوره الحج: ۳۱ ).
(زیرا کسی که برای خدا انبازی قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ایمان به حضیض کفر) از آسمان فرو افتاده است (و به بدترین شکل جان داده است) و پرندگان (تکّههای بدن) او را میربایند، یا این که تندباد او را به مکان بسیار دوری (و دره ژرفی) پرتاب میکند (و وی را آن چنان بر زمین میکوبد که بدنش متلاشی و هر قطعهای از آن به نقطهای پرت میشود).
تعلق اراوح در بـدن:
تعلق ارواح در بدن به پنج قسم است :
۱- تعلق در شکم مادر که البته این تعلق ضعیف است .
۲- تعلق از وقت پیدایش تا تمام عمر این تعلق نسبت به تعلق اولی قوی است .
۳- تعلق در حالت خواب :
این تعلق زیاد کمزور وضعیف است زیرا که در خواب تعلق روح به عالم برزخ میباشد بنآ بر همین تعلق در بدن ضعیف میشود وخوابهای راست وصفای که بنی آدم میبیند آن نتیجه سیل عالم برزخ می باشد .
۴- تعلق در برزخ که بعد از مرگ میباشد اگر سبب مرگ روح بدن را بگذارد لکن میان روح وبدن جدایی نمیباشد بلکه همراه بدن تعلق روح یک قسم میباشد وروح چکر خود را میزند از یک جا به جای دیگری واز یک عالم به عالم دیگری میرود ودر یک ساعت رفت وآمد میکند مثل که ادم خواب رفت در خواب دریک آن تمام دنیا را سیل کند لکه بعضی وقت از آسمان هفتم هم بالا سیل میکند وعجیب غابات را می بیند وسا عت بر ساعت می اید بنابر همین تعلق زیارت قبر مسنون گردیده وسلام زیارت کننده را روح میشنود وجواب هم میدهد این تعلق تا قیامت باقی است .
۵-تعلق پنج در روز قیامت میباشد هر گاه مردها از قبر ها بلند کرده میشود تعلق زیاد قوی وکامل میباشد ضعیف نکرده ونه عبس گردد وبا تعلقات قبل این هیچ تعلق ندارد زیر که اکنون بدن نه گنده میشود ونه خراب میشود ونه مرگ می آید . ( تفصیل موضوع در کتاب احکام میت صفحه ۲۵۴ نوشته مفتی رفیع عثمانی ).
موضوع قبض روح حیوانات:
در مورد اینکه « ملک الموت » موظف است که صرف ارواح انسان را قبض نماید ویا اینکه وی موظف به قبض روح تمام مخلوقات، از جمله حیوانات، جنیات، فرشته ها و… میباشد .
در مورد قبض روح پروردگاربا عظمت ما میفرماید : « قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ» (سوره سجده آیه : ۱۱). یعنی: بگو: فرشته ای که خداوند آن را مامور قبض ارواح و گرفتن جان ها نموده است به کمک همکارانش به سراغ شما می آید و جانتان را می گیرد. « ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ» سپس به نزد پروردگارتان بازگردانده می شوید آنگاه شما را طبق اعمالتان سزا و جزا خواهد داد. و شما زنده شدن پس از مرگ را انکار کرده اید پس بنگرید و بیاندیشید که خداوند با شما چه خواهد کرد!
بر طبق این آیه ی مبارکه درمی یابیم که ملک الموت مأمور قبض روح انسانها است، ولی هیچ نصی از قرآن یا احادیث صحیح نبوی صلی الله علیه وسلم وارد نشده است که روح حیوانات چگونه و توسط چه کسی قبض می شود، ولی هستند احادیثی که اسناد آن جعلی وبرخی بر آن استناد مینمایند از جمله :« آجال البهائم کلها من القمل والبراغیث والجراد والخیل والبغال کلها والبقر وغیر ذلک ، آجالها فی التسبیح ، فإذا انقضی تسبیحها قبض الله أرواحها ، ولیس إلی ملک الموت من ذلک شیء ».
یعنی: زمان مرگ تمامی حیوانات از قبیل مورچه و شپش و کک و ملخ و اسب و قاطر و گاو و دیگر حیوانات بستگی به زمان تسبیح آنها دارد، هرگاه تسبیح گفتن آنها بپایان رسید خداوند روح آنها را قبض می کند، و ملک الموت چیزی از آنرا برعهده ندارد.
ولی همانطور یکه در فوق بیان شد سند این احادیث دقیق نبوده و دروغ ست و علامه البانی رحمه الله آنرا در « السلسله الضعیفه» (۴/۱۸۸) بیان داشته و آنرا دروغ دانسته است.
و لذا بعضی از علما گفته اند: ملک الموت ارواح جمیع مخلوقات (انسان و حیوانات) را قبض می کند، و بعضی دیگر از اهل علم گفته اند: «خدای سبحان خود ارواح حیوانات را میستاند، نه فرشته مرگ». نگاه کنید به : « التذکره» للقرطبی صفحه (۷۵) ، « الفواکه الدوانی» (۱/۱۰۰).
شیخ ابن عثیمین عالم شهیر جهان اسلام :
این مسئله را خارج از تکلیف انسان دانسته و پرداختن به بحث را بی فایده دانسته است، چنانکه از ایشان در مورد قبض ارواح حیوانات پرسیده شد و ایشان جواب دادند:«نظر تو چیست اگر به شما گفته شود که : ملک الموت مأمور قبض ارواح حیوانات است یا مأمور نیست، فایده ی این چیست؟! آیا صحابه در این مورد از رسول صلی الله علیه وسلم سوال کردند، در حالیکه آنها از هرکسی بیشتر در یادگیری و کسب علم حریص بودند، و رسول خدا صلی الله علیه وسلم در پاسخ دادن به سوال آنها از هرکسی تواناتر بود، ولی با این وجود هرگز صحابه از ایشان در این مورد سوال نکردند، آنچه که خداوند متعال می فرماید اینست: «قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ» یعنی ملک الموت مأمور قبض ارواح بنی آدم است، اما در مورد ارواح غیر انسانها چیزی ثابت نشده و خدا بدان آگاهتر است. « لقاء الباب المفتوح» (۱۴۶/۱۱).
بنابراین چون هیچ دلیلی از کتاب و سنت در این خصوص وارد نشده که چه کسی مأمور قبض ارواح حیوانات است، نمی توان بدون وجود دلیل حکم به چیزی داد، زیرا خداوند متعال می فرماید: «و لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء ۳۶).یعنی: از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن.
همچنان شان یک مسلمان است که در موضعاتی به تفحص وتحقیق بپردازد که : به نفع قیامتش باشد و بتواند توسط آن از گناه دور شده و به حسنات نزدیک گردد، انسان همواره باید تلاش کند تا بار حسناتش را زیاد کند و در پی کسب علمی باشد که وی را به این هدف می رساند. هرگز در قیامت از ما پرسیده نمی شود که مثلا :مأمور قبض ارواح حیوانات چه کسی بود؟ یا : تعداد پیامبران چند نفر بودند؟ و یا از این قبیل سوالات.
ایا حیوانات روح دارند؟
زمانیکه موضوع قبض روح حیوانات مطرح است . باید پرسید که : آیا حیوانات نیز همانند انسانها دارای روح هستندویاخیر ؟ زیاتر از علما ء میفرمایند که بلی حیوانات هم دارایی اروح اند ، ولی کیفیت روح آنها مجهول است.
شیخ عبد الرحمن السحیم می گوید:
« روح فقط به انسان منحصر نیست هر چند که این امر در انسان ظاهر تر است چنانکه الله تعالی در مورد عیسی علیه الصلاه والسلام می فرماید: (إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ)(سوره نساء آیه : ۱۷۱)
یعنی: مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا، و کلمه (و مخلوق) اوست، که او را به مریم القا نمود؛ و روحی (شایسته) از طرف او بود.
و نیز در مورد او (عیسی) می فرماید: « وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی » ( سوره مائده آیه : ۱۱۰).
یعنی: هنگامی که به فرمان من، از گل چیزی بصورت پرنده میساختی، و در آن میدمیدی، و به فرمان من، پرندهای میشد…
و برای اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم نقاشی کردن آنچه را که روح دارد نهی کرده است و این شامل تمامی مخلوقات دارای روح از پرندگان و حیوانات و حشرات می شود (یعنی نهی پیامبر صلی الله علیه وسلم در به تصویر کشیدن حیوانات دلالت بر داشتن روح می کند زیرا در روز قیامت الله تعالی به تصویرگران امر می کند که به تصاویری که کشیده اند روح بدمند-مترجم)
و شخصی نزد ابن عباس رضی الله عنه آمد و به وی گفت که من مشغول کشیدن تصاویر هستم و با آن امرار معیشت می کنم، ابن عباس به وی گفت:« سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وسَلَّم یَقُول: « کُلُّ مُصَوِّرٍ فی النَّارِ یُجْعَلُ لَهُ بِکُلِّ صُورَهٍ صَوَّرَهَا نَفْسٌ فَیُعَذِّبُهُ فی جهَنَّم » قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَإنْ کُنْتَ لا بُدَّ فَاعٍ لا، فَاصْنَعِ الشَّجَرَ وَما لا رُوح فِیه. متفقٌ علیه.
یعنی:از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می فرمود: هر صورتگر در دوزخ است و در برابر هر عکسی که کشیده موجودی برایش ساخته شده و او را در دوزخ شکنجه و عذاب می کند.
ابن عباس گفت: اگر حتماً این کار را می کنی، پس درخت و آنچه که روح ندارد، بساز.
و ابن حجر میگوید:به این حدیث استدلال می شود جهت جواز تصاویر آنچه که دارای روح نیست از جمله درختان، آفتاب و ماه.
و علما بین موجوداتی که روح دارند و آنچه روح ندارد فرق می گذارند، و برای موجوداتی که روح دارند دو قسمت قرار داده اند:
– آنچه که جان روان و سیالی دارد، و منظور حیواناتی هستند که دارای خون متحرک در بدن هستند.
– آنچه که دارای جان روانی نیستند، و منظور از آن حشراتی هستند که دارای خون متحرک نیستند مانند پشه و مگس و همانند آنها. اما آنچه که روح ندارد به مرده یا بی جان اسم گذاشته می شود. شیخ قرطبی می گوید: بی جان یعنی آنچکه روح ندارد همانند سنگ و چوب.”
حشر حیوانات :
طوریکه درفوق یاد اور شدیم : حیوانات نیز دارای روح هستند، همچنین حیوانات هم حشر می شوند ولی بعدا دوباره نابود می شوند و جنت ودوزخ فقط مخصوص انسان و جن است.
در قرآن عظیم الشان آمده است که : « وَمَا مِن دَآبَّهٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُکُم مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ » ( سوره انعام آیه : ۳۸.) ( یعنی: هیچ جنبندهای در زمین نیست و نه هیچ پرندهای که با دو بال خود پرواز میکند مگر آنکه آنها [نیز] گروههایی مانند شما هستند ما هیچ چیزی را در کتاب [لوح محفوظ] فروگذار نکردهایم سپس [همه] به سوی پروردگارشان محشور خواهند گردید.
و نیز می فرماید:« وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّهٍ وَهُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاء قَدِیرٌ » سوره شوری آیه : ۲۹.) ( یعنی: از نشانههای [قدرت] اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از [انواع] جنبنده در میان آن دو پراکنده است و او هرگاه بخواهد بر گردآوردن آنان تواناست.
شیخ الاسلام ابن تیمیه با استناد به این دو آیه می گوید: اما حیوانات ؛همه حشر می شوند چنانکه کتاب و سنت بر آن دلالت دارد. ( مجموع الفتاوی ۴/۲۴۸ .)
و چنان که در حدیث صحیح آمده:« إِنَّ اللهَ لَیَقتَصُّ لِلشَّاهِ الْجَلْحَاءِ مِنْ الشَّاهِ الْقَرْنَاءِ» ( مسلم ۲۵۸۲ )
«الله تعالی قصاص گوسفند بی شاخ را از گوسفند شاخدار می گیرد.» و این دلیل بر حشر شدن حیوانات است.
امام نووی با استناد به حدیث فوق می گوید: این حدیث بر حشر حیوانات در قیامت تصریح دارد،و بازگشت آنها همانند بازگشت انسانها در قیامت،چنانکه الله تعالی می فرماید: وَإِذَا الْوُحُوش حُشِرَتْ ) یعنی : سوگند به روزیکه در آن حیوانات حشر می شوند.و علما می گویند: مجازات و عقوبت شرط بازگشت و حشر (آنها) نیست و منظور از قصاص در حدیث فوق،قصاص تکلیف نیست،بلکه قصاص بعنوان مقابله بمثل است.
عذاب ونعمت های قبر متواتر هستند:
شارح طحاویه در این مورد مینویسد :
اخبار و احادیث در باره عذاب قبر برای مستحقین از حضرت رسولالله صلی الله علیه وسلم به طوار تواتر روایت گردیده است ، واین روایات در اختیار ما قرار دارد ، هم چنین احادیث سوال منکر و نکیر در حد تواتر هستند، بنابراین اعتقاد و ایمان به حقانیت آنها واجب و لازم است، البته درباره نحوه و چگونگی عذاب قبر ما مجاز به اظهار نظر نیستیم و کیفیت آن را نمیدانیم، چون عقل صلاحیت درک نحوه آن را ندارد و از حوزه عمل عقل خارج است و از طرف دیگر چنین احکامیمرتبط به دنیای واقع نیستند تا بر اساس عقل باشند یا بتوان آنها را عقلانی ساخت، در دین اسلام تنها احکام شریعت دنیایی در حوزه هاضمه عقل بشری نازل میشوند و باید احکامیمشروع گردد که عقل بشری تاب و توان آنرا داشته باشد، بازگشت روح به جسد و احکام دیگر قبر و قیامت در حوزه قوانین و سنن مألوف و معهود بشر نیستند تا در مقابل عقل دنیایی بشر سر تسلیم فرود آورند. (شرح عقیده الطحاویه: (۴۵۰ )
و در جایی دیگر میگوید:
باید بدانیم که عذاب قبر همان عذاب برزخ است، هرکس که از این دنیا کوچ کند و مستحق عذاب باشد، فرق نمی کند که دفن شود یا نه، سهم خود را از عذاب خواهد چشید، خواه درندگان او را بخورند یا طعمه حریق شود و به خاکستر مبدل گردد و در فضا پراکنده شود، یا به دار آویخته شود و یا در بحر و آب غرق شود، در هر حالتی باشد همان عذاب را میچشد که برای جسم مدفون در خاک مقرر گشته است و دچار فشار و خورد شدن استخوان هم میشود، بر ما لازم است نصوص صحیح وارد شده ازپیامبر صلی الله علیه وسلم را بدون افراط و تفریط فهم کنیم.( شرح عقیده الطحاویه: (۴۵۱ . )
ملاحده و بسیاری از اندیشمندان اسلامیکه به مذهب فلاسفه گرویدهاند، منکر عذاب قبر هستند، آنها میگویند:
عذاب قبر هیچگونه وجود خارجی ندارد و برای اثبات ادعای خود به این مطلب استناد میکنند که ما قبور را باز کردیم اما هیچگونه نشانهای از عذاب یا نعمتهای وارد شده در نصوص را مشاهده نکردیم. (تذکره القرطبی: ۱۲۵ )
همچنین فرقه خوارج و بعضی از معتزله مانند:
ضرار بن عمر و بشر مریسی نیز منکر عذاب قبر هستند، البته قاطبه اهل سنت و اغلب معتزله با این گروه اختلاف نظر دارند و به عذاب قبر ایمان دارند.( فتح الباری: (۳/۲۳۳).
آنها چیزی را انکار میکنند که در دایره علم خود بدان دست پیدا نکردهاند و توان احاطه بدان را ندارند و گمان میکنند که چشم آنها همه چیزها را میبیند و گوش آنها همه صداها را میشنود، ولی ما امروزه اسرار و رموزی را از جهان هستی درک میکنیم که چشم و گوش از پی بردن به آنها عاجز و ناتوان هستند.
هرکس به خدا ایمان داشته باشد اخبار و کلامش را با جان و دل میپذیرد.
در قرآن اشاراتی دایر بر وجود و حقانیت عذاب قبر وجود دارد و امام بخاری در صحیح خود بابی را تحت عنوان «باب ما جاء فی عذاب القبر» مطرح نموده است و در ادامه عنوان باب آیات زیر را برای اثبات عذاب قبر ذکر میکند.
«إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِکَهُ بَاسِطُواْ أَیدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ» ( سوره الأنعام: آیه ٩٣ )
اگر (حال همه ستمگران، از جمله این) ستمکاران را ببینی (و بدانی که چه وضع نابهنجار و دور از گفتاری دارند) در آن هنگام که در شدائد مرگ فرو رفتهاند و فرشتگان دستهای خود را (به سوی آنان) دراز کردهاند (و بر بناگوششان تپانچه و بر پشتشان تازیانه میزنند و بدیشان میگویند: اگر میتوانید از این عذاب الهی) خویشتن را برهانید. این زمان به سبب دروغهائی که بر خدا میبستید و از (پذیرش) آیات او سرپیچی میکردید، عذاب خوارکنندهای میبینید ).
« سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِیمٍ » (سوره التوبه: آیه ١٠١)
(ایشان را (در همین دنیا) دو بار شکنجه میدهیم (: یکبار با پیروزی شما بر دشمنانتان که مایه درد و حسرت و خشم و کین آنان میگردد، و بار دوم با رسواکردن ایشان به وسیله پردهبرداری از نفاقشان). سپس (در آخرت) روانه عذاب بزرگی میگردند)
«فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیئَاتِ مَا مَکَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ* النَّارُ یعْرَضُونَ عَلَیهَا غُدُوًّا وَعَشِیا وَیوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» غافر: ۴۵ – ۴۶
( خداوند (چنین بنده مؤمنی را تنها نگذاشت و) او را از سوء توطئهها و نیرنگهای ایشان محفوظ و مصون داشت، ولی عذاب بدی خاندان فرعون را در بر گرفت. و آن آتش دوزخ است که بامدادان و شامگاهان آنان بدان عرضه میشوند. (این عذاب برزخ ایشان است) و امّا روزی که قیامت برپا میشود (خدا به فرشتگان دستور میدهد) خاندان فرعون (و پیروان او) را به شدیدترین عذاب دچار سازید. )
آیه اول که امام بخاری آن را بیان فرمود در مورد عذاب کفار توسط فرشتگان در حال سکرات مرگ است.
آیه دوم حکایت از آن دارد که منافقان بیش از عذاب روز قیامت به دو عذاب دیگر گرفتار میشوند، عذاب اول عذاب دنیا است که توسط مومنان یا مستقیم از طرف خدا به منافقان چشانده میشود و عذاب دوم عذاب دردناک قبر است. امام حسن بصری در تفسیر دو عذاب میفرماید: منظور از مرتین، عذاب دنیا و قبر است.( فتح الباری: (۳/۲۳۳. )
طبری میگوید:
غالب این است که منظور از دو عذاب، یکی عذاب قبر است و دیگری عذاب گرسنگی، قحطی، اسیر، قتل و اذلال باشد.( فتح الباری ۳/۲۳۳. )
و آیه سوم دلیل روشنی برای اهل سنت مبنی بر اثبات عذاب قبر است، چون خداوند متعال تاکید میفرماید که آل فرعون صبح و شام در کنار آتش حاضر میشوند و این احضار پیش از روز قیامت است، زیرا بعد از این آیه خداوند میفرماید: « تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»
( سوره غافر: ۴۶ ).
امام قرطبی و جمهور مفسرین بر این عقیده هستند که عرض آل فرعون در کنار آتش در عالم برزخ صورت میگیرد.( فتح الباری: (۱۱/۲۳۳ ).
آیه زیر به روشنی بر عذاب و فتنه قبر دلالت میکند: « یثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَفِی الآخِرَهِ» إبراهیم: ٢٧.
(خداوند مؤمنان را به خاطر گفتار استوار (و عقیده پایدارشان) هم در این جهان (در برابر زرق و برق مادیات و بیم و هراس مشکلات محفوظ و مصون مینماید) و هم در آن جهان (ایشان را در نعمتهای فراوان و عطایای بیپایان، جاویدان و) ماندگار میدارد.
در حدیث براء بن عازب آمده بود که وقتی مومن در قبر نشانده میشود و در جواب فرشتگان میگوید: به الوهیت خدا و رسالت محمد صلی الله علیه وسلم شهادت میدهم، این ثبات و استقامت همان تثبیت مذکور در آیه است.
در حدیثی دیگر آمده است که این آیه درباره عذاب قبر نازل شده است.( صحیح بخاری، کتاب جنایز. )
از عایشه ام المومنین رضی الله عنها روایت شده که یک زن یهودی به خانه او رفت و صحبت از عذاب قبر به میان آورد و به عایشه رضی الله عنها گفت:
خداوند تو را از عذاب قبر نجات دهد. عایشه رضی الله عنهااز رسولالله صلی الله علیه وسلم درباره عذاب قبر سوال کرد. رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: بلی، عذاب قبر حق است. حضرت عایشه میگوید: بعد از آن جریان رسولخدا صلی الله علیه وسلم بعد از هر نمازی از عذاب قبر به خدا پناه میبرد.( بخاری کتاب جنائز باب ما جا ء فی عذاب القبر. فتح الباری ۳/۲۳۱.
در صحیح مسلم از عایشه رضی الله عنها روایت شده است که دو پیرزن از یهودیان مدینه پیش من آمدند و گفتند: بی تردید انسانها در قبر عذاب داده میشوند، عایشه رضی الله عنها میفرماید: من سخنان آن دو پپیرزن را رد کردم و دروغ تلقی نمودم و دوست نداشتم که سخنان آنها را بپذیرم. آنها از خانه من بیرون رفتند و رسولالله صلی الله علیه وسلم به منزل آمد، من هم جریان را برای ایشان باز گو نمودم ، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: « صَدَقَتَا إِنَّهُمْ یعَذَّبُونَ عَذَابًا تَسْمَعُهُ الْبَهَائِمُ قَالَتْ فَمَا رَأَیتُهُ بَعْدُ فِی صَلَاهٍ إِلَّا یتَعَوَّذُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْر».
(راست گفتند، اهل قبور در قبر چنان عذاب داده میشوند که صدای آه و فغان آنها به گوش همه حیوانات میرسد.).
عایشه رضی الله عنها میفرماید: بعد از آن رسول خدا صلی الله علیه وسلم بعد از هر نمازی از عذاب قبر به خدا پناه میبرد. (صحیح مسلم، کتاب المساجد.).
رسولالله صلی الله علیه وسلم به دلیل حساس بودن و اهمیت عذاب قبر، اصحاب و یاران را در این باره تعلیم میداد و حتی یک دفعه خطبه را به این موضوع اختصاص داده است. در صحیح بخاری از اسماء بنت ابی بکر رضی الله عنها روایت شده که رسولالله صلی الله علیه وسلم روزی برای ایراد سخن بلند شد و درباره فتنه قبر که انسانها بدان مبتلا میشوند، به ایراد خطبه پرداخت، وقتی عذاب قبر را عنوان کرد، مسلمانان (شنوندگان) به شدت به لرزه در آمدند و ترس و وحشت آنها را فرا گرفت.( بخاری کتاب جنائز باب عذاب قبر. فتح الباری ۳/۲۳۲. )
در روایت نسائی آمده است: اسماء رضی الله عنها که راوی حدیث است میگوید: از شنیدن سخنان رسولالله صلی الله علیه وسلم درباره عذاب قبر چنان سر و صدایی بلند شد که من مفهوم سخنان رسولالله صلی الله علیه وسلم را درست درک نکردم، وقتی سر و صدا خاموش شد، از بغل دستی خود پرسیدم: خداوند تو را بیامرزد، رسولالله صلی الله علیه وسلم در پایان سخنان خود چه فرمود؟ او در جواب گفت: رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: (قَدْ أُوحِی إِلَی أَنَّکُمْ تُفْتَنُونَ فِی الْقُبُورِ قَرِیبًا مِنْ فِتْنَهِ الدَّجَّالِ ) [نسائی، به جامع الاصول: (۱۱/۱۷۰) مراجعه شود.
( به من وحی شده که در قبر فتنهای همانند فتنهی دجال دامنگیر مردم میشود )رسولالله صلی الله علیه وسلم صدای معذبین را میشنودخداوند به پیامبر گرامیخود این توانایی را عنایت فرموده که صدای معذبین قبر را بشنود. در حدیثی که صحیح مسلم آن را از حضرت زید بن ثابت روایت کرده، چنین آمده است: روزی که رسولالله صلی الله علیه وسلم در باغی از باغهای بنی نجار سوار بر قاطر بود و ما نیز ایشان را همراهی میکردیم، ناگهان مرکب رسولالله صلی الله علیه وسلم از مسیر منحرف شد و به سرعتش چنان افزود که نزدیک بود رسولالله صلی الله علیه وسلم را بر زمین بیندازد ـ بلافاصله نگاه ما به شش یا پنج یا چهار قبر اطراف مسیر افتاد ـ رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود:
« مَنْ یعْرِفُ أَصْحَابَ هَذِهِ الْأَقْبُرِ فَقَالَ رَجُلٌ أَنَا قَالَ فَمَتَى مَاتَ هَؤُلَاءِ قَالَ مَاتُوا فِی الْإِشْرَاکِ فَقَالَ إِنَّ هَذِهِ الْأُمَّهَ تُبْتَلَى فِی قُبُورِهَا فَلَوْلَا أَنْ لَا تَدَافَنُوا لَدَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یسْمِعَکُمْ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ الَّذِی أَسْمَعُ مِنْهُ » (صحیح مسلم، کتاب الجنه).
(چه کسی صاحبان این قبور را میشناسد؟ یکی از حاضران گفت: من یا رسول! رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: اینها در چه تاریخی فوت کردهاند؟
او گفت: اینها در زمان کفر و در حالت شرک فوت کردهاند. رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: قطعاً این امت در قبور مورد فتنه و عذاب قرار میگیرند، اگر از این هراس نمیداشتم که مردگان را دفن نمیکنید، از خداوند میخواستم که صدای عذاب اهل قبور را به شما بشنواند.
حدیثی که بخاری و مسلم آن را از ابن عباس رضی الله عنه روایت کردهاند، حکایت از آن دارد که رسولالله صلی الله علیه وسلم صدای اموات معذب قبر را میشنید. در این حدیث چنین آمده است: رسولالله صلی الله علیه وسلم از کنار دو قبر عبور کرد و فرمودند: اهل این قبور در حال عذاب هستد و عذاب آنها به خاطر جرم و گناه بزرگی نیست.).
شنیدن دیگران:
بعضی از انسانها همواره مدعی هستند که صدای معذبین قبر را شنیده یا دیدهاند، از میان آنها شخصیتهایی وجود دارد که مرد دروغ نیستند و نمیتوان بدانها شک نمود، مثلاً شیخ علامه ابن تیمیه در این باره میفرماید:
گاهی برای مردم زمان ما در خواب و بیداری چیزهایی کشف میشود که بدان علم دارند و به اثبات هم رسانیدهاند، چنین مواردی نزد ما کم نیستند. ( مجموع الفتاوی: (۲۴/۳۷۶ ).
در جایی دیگر در راستای نفی دیدگاه منکرین عذاب قبر میگوید: وقتی معلوم است که شخص در حال خواب روحش بلند میشود و راه میرود و حرف میزند و توسط باطن بدنش کارهایی با روح خود انجام میدهد و بدن از انجام آن کارها احساس لذت یا عذاب میکند، در حالی که جسدش دراز کشیده و خوابیده است و چشمانش را گشوده و دهانش را بسته و اعضای بدنش از حرکت باز افتاده است، اما گاهی بر اثر قوت حرکت داخلی حرکت میکنند و گاهی بلند میشود، راه میرود و جیق میزند، همه این حرکتها در اثر نیروی درونی انجام میگیرند. کار انسان مرده هم از این موضوع مهمتر نیست، چون روحش عذاب میبیند و لذت میجشد و جواب میدهد و سخن میگوید در حالی که نشسته و روحش متصل به لاشه و در قبر تنگ و تاریک دراز کشیده است، حتی شدت آن به گونهای است که در عالم خارج هم احساس میشود و بدن را به حرکت در میآورد و او را در قبر به جنب و جوش وادار میسازد و حتی افراد بیشماری هم صدای ناله و فغان آنرا از بیرون میشنوند و حتی دیده شده که از شدت عذاب از قبر بیرون آمده است، البته این حالت برای هر مردهای لازم نیست، همانطور که هر خوابیدهای دچار چنین حالتی نمیشود، بلکه به شدت و ضعف عذاب و خواب بستگی دارد.( فتاوی ابن تیمیه ۵/۵۲۵.).
آیا مرده ها صدای زنده ها را میشنود:
برخی از علماء مانند عایشه صدیقه رضی الله عنها و گروهی از علماء احناف میگویند که اموات صدای احیاء را نمیشنوند، و دلیلشان بر اینست که خداوند متعال در قرآن میفرماید: ” وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاء وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاء وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُور ” (فاطر : ۲۲﴾، و در جنک بدر که پیامبر صلی الله علیه و سلم به سران قریش که هلاک شده بودند خطاب میکرد را از معجزات پیامبر صلی الله علیه و سلم میدانند، و در مورد حدیث شنیدن میت صدای نعال زنده ها نیز میگویند که فقط مخصوص پس از دفن میت هست، ولی بعدا نمیتوانند بشنوند (ولی این دلایل قوی نیستند.)
و برخی دیگر از علماء میگویند که اموات صدای احیاء را میشنوند بدلایل زیر:
۱- حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم که در مورد میت میفرماید: « إنه لیسمع خفق نعالهم إذا انصرفوا » (متفق علیه)، یعنی: ” (شخص میت) صدای نعال احیاء را (پس از دفنش) میشنود”.
۲- حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم که سران قریش که در جنگ بدر هلاک شده بودند و بعد از سه روز خطاب به آنها گفت:
« یا أبا جهل بن هشام یا أمیه بن خلف یا عتبه بن ربیعه یا شیبه بن ربیعه ألیس قد وجدتم ما وعد ربکم حقا فإنی قد وجدت ما وعدنی ربی حقا فسمع عمر قول النبی صلی الله علیه وسلم فقال یا رسول الله کیف یسمعوا وأنی یجیبوا وقد جیفوا قال والذی نفسی بیده ما أنتم بأسمع لما أقول منهم ولکنهم لا یقدرون أن یجیبوا ثم أمر بهم فسحبوا فألقوا فی قلیب بدر » (متفق علیه)، یعنی: ” ای ابو جهل ابن هشام، ای امیه بن خلف، ای عتبه ابن ربیعه، ای شیبه ابن ربیعه، آیا وعده هایی را که پروردگارتان به شما داده بودید را حقیقت یافتید، زیرا من وعده هایی را که پروردگارم به ما داده بود را حقیقت یافتیم “. سپس هنگامی که عمر رضی الله عنه این خطاب را شنید به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: ” چطور میشود که صدایت را بشنوند در حالیکه گندیده شده اند و مرده اند؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: ” قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، شما از آنها شنواتر نیستید ولی نمیتوانند پاسخ دهند”، سپس دستور داد که آنها را در چاه بدر بیاندازند”.
۳– روایتی که در سلام کردن به اهل قبور از پیامبر صلی الله علیه و سلم وارد شده است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: « قولوا السلام علیکم دار قوم مؤمنین ، وإنا إن شاء الله بکم لاحقون » (متفق علیه)، یعنی: ” سلام بر شما ای سرزمین مؤمنان، و ما ان شاء الله به شما ملحق خواهیم شد “، و این خطاب به اهل مقابر هست، یعنی آنها میشنوند، و در حدیثی دیگر آمده که میت جواب سلام زنده را میدهد، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: ” : ما من مسلم یمر علی قبر أخیه کان یعرفه فی الدنیا فیسلم علیه إلا رد الله علیه روحه حتی یرد علیه السلام” یعنی: ” هیچ مسلمانی نیست که بر قبر برادر (دینیش) که او را در دنیا مشناخته رد میشود و بر او سلام میکند مگر اینکه خداوند روحش را به جسدش برمیگرداند تا جواب سلامش را بدهد”، و این دلیل روشنی هست بر اینکه میت سلام زنده را میشنود و پاسخ میدهد.
ولی این روایات به این معنا نیست که میت از اهل دنیا با خبر هستند، بلکه هر وقت خداوند بخواهد آنها را با خبر میسازد، زیرا در حدیث طولانی که از پیامبر صلی الله علیه و سلم در مورد زندگانی بعد از مرگ وارد شده است پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود:
« …فیأتون به أرواح المؤمنین – یعنی الذین ماتوا قبله – فلهُم أشدُّ فرحاً به من أحدکم بغائبه یقدم علیه، فیسألونه: ماذا فعل فلان؟ ماذا فعل فلان؟ فیقولون: دعوه، فإنه کان فی غمِّ الدنیا، فإذا قال: أما أتاکم؟ قالوا: ذُهب به إلی أمه الهاویه…(صحیح – روایت منسائی و حاکم)، یعنی: » … پس (ارواح مردگان مؤمن پس از مرگشان) میآیند نزد ارواح مؤمنان (که قبلا مرده اند) و آنها (در این ملاقات) خیلی خوشحالتر از کسانی میشوند که یک مسافر به اهلش برگردد، و به این مرده میگویند: فلان و فلان چکار کردند (یعنی حال و احوال زندگان را از این تازه مرده میپرسند)، سپس میگویند: او را رها کنید زیرا تازه از هم و غم دنیا نجات یافته، تا آنجاییکه از شخصی سؤال میکنند، و این میت میگوید که او قبلا مرده مگر نزد شما نیامد؟ ملائکه در پاسخ میگویند: او را به دوزخ بردند (لذا با ارواح مؤمنان نتوانست ملاقات کند) …”، و این روایت و برخی روایات دیگر نشاندهنده اینست که میت از حال و احوال زنده ها خبر ندارد مگر اینکه خداوند متعال آنها را با خبر کند.
گذشته از این، اگر خداوند متعال میت را از حال و احوال زنده ها با خبر کند، معنایش این نیست که او آزادانه میتواند برای شخص زنده شفاعت کند و یا واسطه شود تا دعای زنده قبول گردد، زیرا میت عملش منقطع شده و دیگر کاری از دستش ساخته نیست، چه پیامبر باشد و چه کسی دیگر، و اگر کسی از میت چیزی طلب کند و به او متوسل شود که مشکلاتش حل کند از شرک اکبر به شمار میرود یعنی آن شخص از دائره اسلام خارج میشود زیرا هیچ فرقی با طلب کردن از بت را ندارد زیرا هم بت و هم میت هیچ کاری از دستشان بر آورده نیست.
و اینکه در گاهی اوقات آنها میگویند که پس از متوسل شدن به امام مرده مشکلاتشان حل میشود چیزی بوده که نزد خداوند مقدر بوده، و حتی هندو نیز این ادعا را دارد، زیرا میگویند نزد بت دعاء کرده و مشکلاتشان حل شده، پس بت بر حق است ! ولی این مسائل از ازل مقدر بوده، یعنی حتی اگر دعاء نمیکردند نیز مشکلاتشان حل میشد.
و اینکه شما میگویید (آیا این با حکمت خدا سازگار است که زمینه مشرک شدن آنها را فراهم کند؟) اینچنین نیست زیرا خداوند متعال در قرآن کریم آیاتش را بوضوح روشن کرده و حق را از باطل آشکار ساخته، و توحد و یگانگیش را بیان فرموده، ولی این اشخاص فقط جزیی از آنها را میگیرند و معظم آیات را نادیده میگیرند، و خداوند ابتدا راه هدایت را به بندگانش نشان میدهد ولی اگر کسی پس از روشن شدن حجت و دلایل عناد ورزد خداوند نیز آنها را گمراهتر میکند، خداوند متعال میفرماید:
« وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا »﴿ اسراء : ۱۵﴾( ما تا پیامبری برنینگیزیم به عذاب نمیپردازیم )
و میفرماید:« ذَلِکَ أَن لَّمْ یَکُن رَّبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ » ﴿انعام : ۱۳۱﴾ ( این [اتمام حجت] بدان سبب است که پروردگار تو هیچ گاه شهرها را به ستم نابوده نکرده در حالی که مردم آن غافل باشند )
و میفرماید:
« وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ) ﴿انعام : ۱۱۰﴾( و دلها و دیدگانشان را برمیگردانیم [در نتیجه به آیات ما ایمان نمیآورند) چنانکه نخستین بار به آن ایمان نیاوردند و آنان را رها میکنیم تا در طغیانشان سرگردان بمانند )
و میفرماید:
« فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِین » (الصف : ۵﴾ ( پس چون [از حق] برگشتند خدا دلهایشان را برگردانید و خدا مردم نافرمان را هدایت نمیکند )
بنابراین پس از اتمام حجت و برهان و دلیل اگر کسی هنوز تکبر ورزد و از تقلید کورکورانه خودش دست نکشد خداوند نیز او را در گمراهیش رها میسازد و راه نادرتش را بر او مزین میکند تا اینکه به سزای اعمالش در روز قیامت برسد:
« کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ » ﴿انعام : ۱۰۸﴾ ( این گونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم آنگاه بازگشت آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود و ایشان را از آنچه انجام میدادند آگاه خواهد ساخت)
زیرا نه نقل به کارش آمده و نه عقل، لذا آنها « صم بکم عمی» یعنی « گنک و لال و کور» بوده اند که نمیتوانسته اند حرف حقیقت را از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم دریابند. در ضمن، برای شرح بیشتر در مورد مسائل روح شایسته است که به کتاب ارزشمند ” الروح ” مؤلف ابن قیم جوزیه مراجعه شود که مسائل روحرا مفصلا شرح داده است.
قــیـامــت
روز قیامت بنام های متعددی مسمی گردیده است طوریگه عالم جلیلقدر اسلام امام ابن کثیر رحمه الله برای قیامت بیشتر از هشتاد نام ذکر نموده است ( تفصیل ایم اسما را میتوان در رساله «النهایه / الفتن و الملاحم» (۱/۲۵۵ – ۲۵۶) تحقیق، د. طه زینی. ) ملاحظه نمود . هر کدام از این اسماء معانی جداگانهای را می رسانند که ما در اینجا به ذکر بعضی از آنها در این رساله اکتفا مینمایم .
۱- الساعه:
خداوند میفرماید:«إِنَّ السَّاعَهَ لآتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیهَا »(غافر: ۵۹).«همانا شکی نیست که قیامت خواهد آمد».
۲- یوم البعث:
خداوند میفرماید:«لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ » (روم: ۵۶).
«شما بدان اندازه که خداوند مقرر کرده بود تا روز قیامت ماندگار بودهایدپس این روز قیامت است».
۳- یوم الدین:
خداوند میفرماید: «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» «مالک روز جزا».
۴- یوم الحسره:
«وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ » «آنان را از روز حسرت بترسان».
۵- الدار الآخره:
«وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» (عنکبوت: ۶۴). «همانا سرای آخرت حیات خوش و خرمی را دربردارد اگر فهم و شعورداشته باشند».
۶- یوم التناد:
خداوند میفرماید:«إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ» (غافر: ۳۲). «من بر شما از روز صدازدن میترسم».
۷- دارالقرار:
خداوند میفرماید: «وَإِنَّ الآخِرَهَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ » (غافر: ۳۹). «همانا روز آخرت سرای ماندگاری و استقرار است».
۸- یوم الفصل:
خداوند میفرماید: «هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ » (صافات: ۲۱).«ای همان یوم الفصل است که شما آنرا تکذیب میکردید».
۹- یوم الجمع:
خداوند میفرماید: «وَتُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ » (شوری: ۷).«از روز گردهمآیی که شک و تردیدی در آن نیست بیم دهی».
۱۰- یوم الحساب:
خداوند میفرماید:«هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسَابِ » (ص: ۵۳).«این چیزها برای روز حساب و کتاب وعده داده میشوند».
۱۱- یوم الوعید:
خداوند میفرماید: «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذَلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ » (ق: ۲۰).«و در صور دمیده میشود آن روز وعده داده شده است».
۱۲- یوم الخلود:
خداوند میفرماید:«ادْخُلُوهَا بِسَلامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ » (ق: ۳۴).«بسلامت داخل شوید، امروز روز جاودانگی است».
۱۳- یوم الخروج:
خداوند میفرماید:«یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ » (ق: ۴۲).
«روزی صیحه را درست میشنوند آن روز بیرون آمدن است».
۱۴- الواقعه:
خداوند میفرماید:«إِذَا وَقَعَتْ الْوَاقِعَهُ »(واقعه: ۱).«هنگامی که واقعه (روز قیامت) اتفاق میافتد».
۱۵- الحاقه:
خداوند میفرماید:«الْحَاقَّهُ * مَا الْحَاقَّهُ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحَاقَّهُ »(حاقه: ۱-۳).«رخداد راستین، آن رخداد راستین چیست، تو چه میدانی رخداد راستین چیست».
۱۶- الطامه الکبری:
خداوند میفرماید: «فَإِذَا جَاءَتْ الطَّامَّهُ الْکُبْرَی » (نازعات: ۳۴).«هنگامی که بزرگترین حادثه فرا میرسد».
۱۷- الصاخه:
خداوند میفرماید:«فَإِذَا جَاءَتْ الصَّاخَّهُ » (عبس: ۳۳).«پس هنگامی که صدای هراسانگیز میآید».
۱۸- الأزفه:
خداوند میفرماید:«أَزِفَتْ الآزِفَهُ » (نجم: ۵۷).«آن نزدیک شونده (روز قیامت) نزدیک شده است».
۱۹- القارعه:
خداوند میفرماید:«الْقَارِعَهُ * مَا الْقَارِعَهُ * وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْقَارِعَهُ» (قارعه: ۱-۳).«بلای بزرگ، بلای بزرگ چیست، تو چه میدانی بلای بزرگ چیست».
۲۰- یوم القیامه :
این اسم در هفتاد آیه آمده است، مثل:« اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ لاَ رَیْبَ فِیهِ» [ النساء : ۸۷ ].« خداوند، معبودی جز او نیست! و به یقین، همه شما را در روز قیامت – که شکی در آن نیست- جمع میکند».
۲۱- الیوم الآخر :
خداوند میفرماید:« وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَهِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ» [ البقره : ۱۷۷ ].« بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا، و روز آخرت، و فرشتگان، و کتاب (آسمانی)، و پیامبران، ایمان آورده».
۲۲- الغاشیه :
خداوند میفرماید:« هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَهِ » [الغاشیه : ۱].« آیا داستان غاشیه [روز قیامت که حوادث وحشتناکش همه را میپوشاند] به تو رسیده است؟!»
۲۳- یوم التغابن :
خداوند میفرماید:«یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ»[ التغابن : ۹ ].« این در زمانی خواهد بود که همه شما را در روز اجتماع [روز رستاخیز] گردآوری میکند؛ آن روز روز تغابن است (روز احساس خسارت و پشیمانی)».
مجازات انسان دربرزخ قبل از قیامت:
کلمه برزخ در لغتبه معنای فاصله و حائل میان دو چیز راگویند. در اصطلاح شرعی برزخ عالمی را گویند که بین دنیا وآخرت قرار دارد وانسان پس از مرگ تا روز قیامت در آن می ماند .
طوریکه پروردگار با عظمت ما در سوره ( مومنون آیه ۱۰۰ ) میفرماید : « ومن ورائهم برزخ الی یوم یبعثون »
انسانها در برزخ به طور کامل به ثواب یا پاداش و یا عقاب اعمالشان نمی رسند بلکه در این میان و تا روز قیامت که الله تعالی هر وقت اراده نمود و قیامت را برپا کنند، خواهند ماند و تا آنروز مکانی است برای عذاب و ثواب انسانها نه بصورت کلی.
در صحیحین از عبدالله بن عمر رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:«إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا مَاتَ عُرِضَ عَلَیْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ فَمِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَإِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنْ أَهْلِ النَّارِ فَیُقَالُ هَذَا مَقْعَدُکَ حَتَّی یَبْعَثَکَ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ» صحیح بخاری (۱۳۷۹) ، وصحیح مسلم (۲۸۶۶).
«هر وقت، یکی از شما فوت کند، صبح و شام، جایگاهش به او عرضه می شود. اگر بهشتی باشد جایگاهش در بهشت و اگر دوزخی باشد، جایگاهش در دوزخ، به او نشان داده می شود. و به او گفته میشود: این، جای توست تا روز قیامت که خداوند تو را حشر می نماید».
به علاوه قیامت برای همه انسان ها در یک روز تحقق میابد چرا که زمین و اسمان باید دگرگون
گردد و عالمی نو ایجاد شود و حیات نوین انسان ها در ان صورت گیرد بنابراین در میان دنیا و اخرت برزخی قرار داده شده است و مردگان به ان جا می روند و تا اخر دنیا و برپا شدن قیامت در ان جا خواهند بود و پس از پایان دنیا با یک دیگر محشور می شوند زیرا ممکن نیست
هر انسان برای خود مستقل قیامت داشته باشد.چرا که قیامت بعد از فنای دنیا و تبدیل زمین و اسمان به زمین و اسمان دیگری است.
سوالاتی مطروحه در روز قیامت:
انسانها در مورد معبودی که عبادت کردهاند، مورد سؤال قرار می گیرند. از آنان سؤال می شود که پیامبران را اجابت کردهاند یا خیر.
انسانها درباره اعمالی که انجام دادهاند و از نعمتهایی که در دنیا از آنها بهره بردهاند و از عهد و پیمانها و از گوش، چشم و دلهایشان سؤال خواهد شد. در این بحث از موارد ذکر شده صحبت خواهد شد.
۱– کفر و شرک
مهمترین سؤالی که روز قیامت از انسانها بعمل می آید راجع به کفر و شرک است. از آنها درباره معبودهایشان سؤال می شود. خداوند می فرماید: آیه: «وَقِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تَعْبُدُونَ * مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنصُرُونَکُمْ أَوْ یَنتَصِرُونَ». الشعراء: ۹۲ – ۹۳
(و بدیشان گفته میشود: کجا هستند معبودهائی که پیوسته آنها را عبادت میکردید؟ (معبودهای) غیر از خدا. آیا آنها (در برابر این شدائد و سختیهائی که اکنون با آن روبرو هستید و هستند) شما را کمک میکنند یا خویشتن را یاری میدهند؟).
«وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنتُمْ تَزْعُمُونَ». القصص: ۶۲
(روزی (را خاطر نشان ساز که) خدا ایشان را فریاد میدارد و میگوید: انبازهائی که برای من گمان میبردید کجایند؟! (ای مشرکان! حالا که حجابها و پردهها کنار رفتهاند و هنگامه حساب و کتاب و گرفتاری و درماندگی است، بگوئید بتها و خداگونههای انس و جنّی که میپنداشتید و میپرستیدید بیایند و شما را از عقاب و عذاب آفریدگار برهانند)).
انسانها درباره اینکه غیر از خدا چه کسی را عبادت میکردند و اینکه جانوران و انواع هدایا را به معبودهای باطل تقدیم میکردند مورد سؤال قرار خواهند گرفت آیه: « وَیَجْعَلُونَ لِمَا لاَ یَعْلَمُونَ نَصِیبًا مِّمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَفْتَرُونَ». النحل: ۵۶
((کافران) برای بتهائی که چیزی نمیدانند (زیرا که جمادند)، بهرهای (از حیوانات و ارزاق خود) که ما بدیشان دادهایم قرار میدهند (و بدین وسیله بدانها تقرّب میجویند). به خدا سوگند! (در دادگاه قیامت) از این دروغ و بهتانها بازپرسی خواهید شد (و سزای کردارتان داده میشود)).
و راجع به تکذیب پیامبران مورد سؤال قرار می گیرند: آیه:« وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ * فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنبَاءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا یَتَسَاءَلُونَ». القصص: ۶۵ – ۶۶
((خاطرنشان ساز) روزی را که خداوند مشرکان را فریاد میدارد و میگوید: به پیغمبران چه پاسخی دادید؟ در این هنگام (بر اثر حیرت و دهشت) همه خبرها از یادشان میرود (و جملگی دچار فراموشی میشوند و سخنی برای گفتن نخواهند داشت و حتّی از هول و هراس) نمیتوانند چیزی از یکدیگر هم بپرسند).
۲– در دنیا چه عملی را انجام دادهاند؟
انسان در مورد اعمالی که در دنیا انجام داده است مورد بازخواست قرار می گیرد. «فَوَرَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِیْنَ * عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ». الحجر: ۹۲ – ۹۳ (به پروردگارت سوگند! که حتماً (در روز رستاخیز از آنچه در دنیا مردمان انجام میدهند) از جملگی ایشان پرسوجو خواهیم کرد. (سؤال و بازخواست میکنیم) از کارهائی که (در جهان) میکردهاند).
«فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ». الأعراف: ۶
((در روز قیامت) به طور قطع از کسانی که پیغمبران به سوی آنان روانه شدهاند میپرسیم (که آیا پیام آسمانی به شما رسانده شده است یا خیر و چگونه بدان پاسخ دادهاید؟) و حتماً از پیغمبران هم میپرسیم (که آیا پیام آسمانی را رساندهاید و از مردمان در قبال فرمان یزدان چه شنیده و چه دیدهاید؟)).
در سنن ترمذی از أبی برزه أسلمی رضی الله عنه روایت شده که پیامبر الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «لا تزول قدما عبد یوم القیامه، حتی یسأل عن عمره فیم أفناه، وعن علمه فیم فعل، وعن ماله من أین اکتسبه وفیم أنفقه؟ وعن جسمه فیم أبلاه؟» جامع الاصول (۱۰/۴۳۶) وشماره آن: ۷۹۶۹.
(در روز قیامت هیچ کس نمیتواند قدم بردارد تا اینکه در مورد چهار چیز از او سؤال نشود:
۱– عمرش را در چه چیزی صرف نمود.
۲– مقطع جوانی را با چه چیزی بسر برد.
۳– تا کجا به علم و دانشش عمل کرد.
۴– مال و ثروتش را از چه راهی کسب کرد و در چه چیزی خرج نمود).
باز در سنن ترمذی از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه روایت شده که رسولخدا الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لا تزول قدم ابن آدم یوم القیامه من عند ربه، حتی یسأل عن خمس: عن عمره فیم أفناه؟ وعن شبابه فیم أبلاه؟ وعن ماله من أین اکتسبه، وفیم أنفقه، وماذا عمل فیما علم».
(در روز قیامت هیچ کس نمیتواند در حضور پروردگار قدم بردارد تا اینکه در مورد پنج چیز از او سؤال نشود:
۱– عمرش را در چه چیز صرف نمود.
۲– وقت جوانی را با چه چیزی بسر برد.
۳– مال و ثروتش را از چه راهی کسب کرد.
۴– مال و ثروتش را در چه چیزی خرج نمود.
۵– تا کجا به علم و دانشش عمل کرد).
آنچه که در حدیث مذکور و یا امثال آن قابل توجه ودقت است، اینست که : رسولالله صلی الله علیه وسلم مسلمانان را بسوی احتیاط و تخفیف در جمع آوری اموال دعوت می کند، زیرا به هر اندازه که مال انسان زیاد باشد، مدت محاسبهاش نیز به همان میزان زیاد و طولانی خواهد بود. و به هر میزان که مال و داراییاش اندک باشد، مدت زمان حسابش به همان میزان کوتاه بوده و به سرعت تمام به جنت برده می شود.
از رسولاکرم الله صلی الله علیه وسلم روایت شده که فرمود:«إن فقراء المهاجرین یسبقون الأغنیاء، یوم القیامه إلی الجنه بأربعین خریفاً».(مهاجرین فقراء به مدت چهل سال جلوتر از مهاجرین اغنیاء به جنت برده میشوند).
۳ـ نعمت هایی که مورد استفاده بودهاند :
خداوند روز قیامت از نعمتهایی که در دنیا به انسان داده است، سؤال می کند. میفرماید:
«ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ». (سوره التکاثر: آیه ۸ ) (سپس در آن روز از ناز و نعمت بازخواست خواهید شد).
مقصود از نعمت موارد زیر می باشند:شکم سیر، آب خنک، سایه خانه و مسکن، تعدیل در ساختار جسم و روح و لذت خواب.
سعید بن جبیر رضی الله عنه میگوید:
حتی یک جرعه عسل مورد بازخواست واقع میشود. مجاهد میگوید: تمام لذات دنیوی شامل بازخواست میباشند، حسن بصری میگوید: نعمت صبح و شام نیز از جمله نعمت هایی هستند که انسان در مورد آنها مورد سؤال قرار خواهد گرفت.
ابن عباس میگوید: نعیم عبارت است از: صحت جسم، چشم و گوش. تفسیر ابن کثیر: (۷/۳۶۴)
انواع نعمتهایی که شمرده شدند، از باب تنوع در تفسیر نعمت بود و گرنه نعمتهای خداوند بسیار زیادند و قابل شمارش نیستند: « وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا».(سوره إبراهیم: آیه ۳۴ )
(و اگر بخواهید نعمتهای خدا را بشمارید (از بس که زیادند) نمیتوانید آنها را شمارش کنید).
بعضی نعمتها ضروری و برخی دیگر از مکملات هستند و مردم نیز در ارتباط با نعمت یکسان نیستند. مردم یک دوران از نعمت هایی بهره می جویند که در دوره بعدی یا قبلی وجود نداشته و ندارند. در شهری نعمت هایی یافت می شوند که در شهر دیگر یافت نمی شوند. انسانها از تمام این نعمتها مسؤل خواهند بود.
در سنن ترمذی از ابی هریره روایت شده که رسولاکرم الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
«إن أول ما یسأل العبد عنه یوم القیامه من النعیم أن یقال له: ألم نصح لک جسمک؟ ونروک من الماء البارد». مشکاه المصابیح: (۲/۶۵۶) و شماره آن: (۱۵۹۶).
(روز قیامت اولین سؤالی که در باره نعمت ها از انسان پرسیده میشود این است که: آیا جسمی سالم را به تو نداده بودیم؟و از آب سرد تو را سیراب نکرده بودیم؟).
بعضی از مردم نعمتهای بزرگ و با ارزش الهی را که به آنان عنایت شدهاند، درک نمی کنند و قدر نعمت یک جرعه آب، یک لقمه طعام، مسکن، همسر و فرزندان را نمیدانند و نعمت را تنها در ساختمانهای مجلل، باغ ها و سواریهای آخرین مدل منحصر می دانند.
شخصی از عبدالله بن عمرو بن العاص سؤال کرد و گفت آیا ما از مهاجرین فقراء نیستیم؟ عبدالله از وی سؤال کرد: آیا همسر داری که نزد وی بروی؟ گفت: دارم، بعد سؤال کرد: آیا منزلی برای سکونت داری؟ گفت: دارم. عبدالله بن عمرو گفت: پس تو از ثروتمندان هستی. آن شخص گفت: علاوه بر این من خدمت گزارانی نیز دارم، عبدالله بن عمرو گفت: پس تو از جمله سلاطین هستی. صحیح مسلم: (۴/۲۲۸۵) وشماره آن: (۲۹۷۹).
در صحیح بخاری از ابن عباس رضی الله عنه روایت شده که پیامبر الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «نعمتان مغبون فیهما کثیر من الناس: الصحه والفراغ».
(دو نعمت وجود دارند که بسیاری از مردم در ارتباط با آنها دچار ضرر و زیان هستند: تندرستی و فراغت وقت).
معنی حدیث این است که اغلب مردم در شکر و قدردانی از این دو نعمت کوتاهی می کنند، و به مقتضای آن دو، عمل نمی کنند و هرکس به مقتضای آنچه که بر وی واجب است عمل نکند، در خسارت است.
در مسند احمد آمده است که رسولاکرم الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «لا بأس بالغنی لمن اتقی الله عز وجل، والصحه لمن اتقی الله خیر من الغنی، وطیب النفس من النعیم».
(کسانی که از معصیت خداوند می ترسند ثروت برای آنها هیچ اشکالی ندارد. تندرستی برای کسانی که از خداوند می ترسند، از ثروت بهتر است، و نفس پاکیزه از جمله نعمت ها است).
در صحیح مسلم از ابی هریره رضی الله عنه روایت شده که رسولاکرم الله صلی الله علیه وسلم فرمود: « یلقی (الرب) العبد فیقول: أی فُل، ألم أکرمک، وأسودک، وأزوجک، وأسخر لک الخیل والإبل، وأذرک ترأس وتربع؟ فیقول: بلی. قال: فیقول: أفظننت أنک ملاقی؟ قال: فیقول: لا. فیقول: فإنی أنساک کما نسیتنی. ثم یلقی الثانی فیقول: أی فُل، ألم أکرمک، وأسودک، وأزوجک، وأسخر لک الخیل والإبل، وأذرک ترأس وتربع؟ فیقول: بلی. أی رب، فیقول: أفظننت أنک ملاقی؟ فیقول: لا. فیقول: فإنی أنساک کما نسیتنی. ثم یلقی الثالث، فیقول له مثل ذلک. فیقول: یا رب آمنت بک وبکتابک وبرسلک وصلیت وصمت وتصدقت، ویثنی بخیر ما استطاع. فیقول: ههنا اذن.
قال: ثم یقال له: الآن نبعث علیک شاهداً علیک، ویتفکر فی نفسه، من ذا یشهد علی؟ فیختم الله علی فیه. ویقال لفخذه ولحمه وعظامه: انطقی فتنطق فخذه ولحمه وعظامه بعمله. وذلک لیعذر من نفسه. وذلک المنافق الذی یسخط الله علیه».
(وقتی که بنده با پروردگارش ملاقات می کند، پروردگار از وی سؤال می کند: ای فلانی! آیا از تو احترام نگرفتم؟سیادت و بزرگی را به تو ندادم؟ همسر به تو ندادم؟ گاوان وشتران را در اختیار تو نگذاشتم؟ که تو بر آنها سیادت نکردی؟ بنده در جواب می گوید: آری، پروردگار از وی سؤال می کند، آیا تو گمان کردی که روزی با من ملاقات می کنی و برای چنین کاری خود را آماده کردهای؟بنده میگوید: خیر. پروردگار میگوید: همانطور که تو مرا فراموش کردی، من نیز امروز تو را به فراموشی می سپارم. با نفر دومی ملاقات می کند، همان گفتگو میان او و پروردگارش انجام می گیرد.
بعد خداوند نفر سومی را ملاقات میکند. همان سؤال را از وی می پرسد، میگوید: پروردگارا! به تو و به کتاب تو و پیامبر تو ایمان آوردهام، نماز خواندهام، روزه گرفتهام وصدقه دادهام، و تا می تواند پروردگارش را تعریف می کند. آنگاه پروردگار به او می گوید: بس است.
سپس خداوند به او میگوید: آیا گواهی علیه تو بیاوریم، او بخود می اندیشد. چه کسی علیه من گواهی می دهد؟ خداوند بر دل او مهر می زند وبه ران، گوشت و استخوانهای او حکم می شود: سخن بگویید.آنگاه ران، گوشت واستخوانهای او پیرامون اعمالی که انجام داده است سخن می گویند تا عذری برای گناهانش باقی نمانده باشد و این معامله با منافقینی که مورد خشم خداوند هستند صورت خواهد گرفت).
سؤال از نعمت، در واقع سؤال از انجام شکر و سپاس در برابر نعمت هایی است که خداوند به انسان عنایت کرده است. هرگاه انسان شکر کند، در واقع حق نعمت را بجا آورده است. اما اگر منکر شود و از نعمت قدردانی نکند، خداوند بروی خشم خواهد کرد.
در صحیح مسلم از حضرت انس رضی الله عنه روایت شده که رسولاکرم الله صلی الله علیه وسلم فرموند: « إن الله لیرضی عن العبد أن یأکل الأکله، فیحمده علیها، أو یشرب الشربه فیحمده علیها».
(خداوند از بنده راضی و خشنود می شود وقتی که لقمه را بخورد و در برابر آن خدا را سپاس گوید، یا یک جرعه آب بنوشد و در برابر آن خدا را سپاس گوید). مشکاه المصابیح وشماره آن: ۴۲.
۴ـ عهد و پیمان:
خداوند انسانها را در برابر عهدوپیمانی که با او بستهاند مورد بازخواست قرار میدهد.آیه:«وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَکَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولًا». الأحزاب: ۱۵
(آنان قبلاً با خدا عهد و پیمان بسته بودند که پشت به دشمن نکنند و نگریزند (و در دفاع از اسلام و مسلمین بایستند). عهد و پیمان خدا پرسش دارد (و از وفای بدان بازخواست میشود)).
وهرگونه عهد و پیمان جایز و مشروعی که میان انسانها بسته شود، خداوند درباره ایفاء و عدم ایفاء آن سؤال خواهد کرد. می فرماید: « وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولاً». الإسراء: ۳۴
(و به عهد و پیمان (خود که با خدا یا مردم بستهاید) وفا کنید، چرا که از (شما روز رستاخیز درباره) عهد و پیمان پرسیده میشود).
۵ ـ گوش، چشم و دل:
خداوند انسانها را در برابر تمام گفتههایشان مورد سؤال قرار میدهد. اینجا است که انسانها را از گفتن سخنان بدون علم و مدرک برحذر داشته است: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً». ( سوره الإسراء: ۳۶ )
(از چیزی دنبالهروی مکن که از آن ناآگاهی. بیگمان (انسان در برابر کارهائی که) چشم و گوش و دل همه (و سایر اعضاء دیگر انجام میدهند) مورد پرس و جوی از آن قرار میگیرد).
قتاده میگوید: راجع به آنچه که دیدهای یا ندیدهای، شنیدهای یا نشنیدهای، میدانی یا نمیدانی، چیزی نگو، زیرا خداوند راجع به همه اینها از تو سؤال خواهد کرد.
ابن کثیر میگوید: خلاصه آنچه که در آیه بیان گردید، این است که خداوند متعال از گفتن سخن بدون علم ومدرک نهی کرده است حتی سخن مظنون و مشکوک را نیز جایز نشمرده است می فرماید:
« اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ». ( سوره الحجرات: ۱۲) (از بسیاری از گمانها بپرهیزید، که برخی از گمانها گناه است).
درحدیث آمده است: « إیاکم والظن فإن الظن أکذب الحدیث».(نزدیک گمان نروید، زیرا که گمان از بزرگترین دروغ است)
در سنن ابو داود آمده است: بدترین سواری و تکیه گاه انسان این است که به ظن و گمان سخن گوید.و در حدیثی دیگر آمده است: «إن أفری الفری أن یری الرجل عینیه ما لم تریا».(بزرگتر از همه دروغ ها این است که انسان به چشم خود نشان دهد آنچه را که چشم ندیده).
ودر حدیثی صحیح آمده است: « من تحلم حلماً کلف یوم القیامه أن یعقد بین شعیرتین ولیس بفاعل». تفسیر ابن کثیر: (۴/۳۰۸).
(هرکس به دروغ بگوید: من خواب دیدهام، روز قیامت به وی امر می شود تا دو دانه جو را گره زند و او هرگز قادر به این کار نخواهد بود).
مــرگ
«کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَهُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یوْمَ الْقِیامَهِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ
الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ وَما الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُور » (آل عمران : ۱۸۵ )
( همه کس مرگ را می چشد ، و به تحقیق در روز قیامت مزد اعمال شما را، به کمال خواهند داد و
هر کس را ازآتش دورسازند وبه بهشت درآورند به پیروزی رسیده است واین زندگی دنیا جز متاعی فریبنده نیست )
همچنان خداوند پاک در ( سوره لقمان : ۳۴ ) میفرماید :
« وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَی أَرْضٍ تَمُوتُ »( وهیچ کسی نمى داند فردا چه کار خواهد کرد و هیچ کسى نمیداند که به کدامین سر زمین خواهد مرد»
همچنان خداوند پاک میفرماید : « إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلا یسْتَقْدِمُونَ » ( چون وقت مقرر أجل فرا رسد ، نه ساعتى پیش رود ونه به تاخیر انداخته میشود.
پروردگار با عظمت میفرماید !
اى مسلمانان اگاه وبیدار باشید ! نباید شما را اموال وفرزندان شما از یادپروردگار مشغول گرداند هر کس چنین فکر کند به تحقیق در خسران خواهد بود »
وباز میفرماید «أنفقوا مما رزقناکم قبل أن یاتی أحدکم الموت » ( پس صدقه کنید قبل از اینکه ذایقه مرگ شمارا فرا گیرد )( سوره المنافقون ۱۱-۹ )
از ابن عمر ( رضى الله عنهما ) روایت است که فرموده است : روزی رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالیکه شانه مرا محکم گرفته بود فرمود : « درد نیا چنان باش که گویا غریب یا رهگذرى هستى ، چون شام نمودى انتظار صبح را نداشته باش وچون صبح نمودى منتظر شب مباش واز سلامتى ات براى مریضى ات واز ز ندگیت براى مرکت بهره گیر »
معناى ومفهوم این حدیث به انسان می آموزاند : که انسان نباید شیفته ء دنیا شود وبه آن دلبستگى پیدا کند. انسان نباید این دنیا را وطن همیشگى خود قرار دهد . وطورى تصور کند که در آن همیشه باقى وزنده خواهد ماند .
اشتراک در مراسم جنازه وفاتحه براى انسان هاى اگاه وهوشیار بمثابه بزرگترین د رس عبرت بشمار رفته ودیدن جنازه براى غافلان موجب هوشیارى پند وعبرت او میگردد.
ولى با تاسف باید گفت:
با آنهم هستند انسانهاى که از همه این حالت ها پند نگرفته ، بالعکس بر قساوت وغفلات شان افزوده میشود ، چرا که آنان کمان مى برند که براى همیشه جنازه دیگران را تماشا خواهند کرد ، وهیچ وقت این تصور را به خود راه نمى دهند که روزى هم آمد نى است که جنازه خود شان همینطور بر تابوت حمل خواهند شد.
اشتراک در مراسم تدفین و جنازه براى انسان تصور ى را بوجود مى اورد که : روزى هم امدنى است که جناز خودش توسط شانه هاى دیگران بلند خواهد شد .
علما ء بدین باور اند که : یکی از درس ها که انسان باید از اشتراک خود در مراسم فاتحه وبخصوص تشعیع جنازه بیاموزد ، اینست که در هر لحظه منتظر باشد که این تابوت بمثابه تابوت وجنازه خودش است که حمل میشود .
اشتراک در مراسم جنازه براى انسان اگاه این مفهوم را میرساند که به زدوى نوبت خود ش نه
چندان دور شاید همین امروز و یا هم فردا خواهد رسید. !
در روایتی آمده است : میگویند زمانیکه ابو هریره ه (رض )، جنازه را مى دید مى گفت : « شما بروید ما هم به دنبال تان امدنى هستیم »
انسان درمراسم جنازه باید حزین باشد ، نه تنها به حال میت بلکه بحال خود هم باید گریان کند . گریان کند که نه چندان دورى نوبت خودش هم خواهد رسید .
ابراهیم زیات یکى از صحابه اکرم عده اى از مردم راد ید که گریه میکنند در خطاب به آنان گفت بهتر است به حال خود گریه کنید . چر این مرده که بر سر آن گریه میکنید از سه خطر اساسى رهایى یافته است :
اول : از دیدن قیافه فرشته مرگ .
دوم : او دیگر تلخى مرگ را چشیده است .
سوم : از خوف سوء خاتمه امین شده است .
در مراسم تدفین و جنازه انسان باید با فکر اگاه ، با تفکر عمیق وبا فروتنى وتواضوعمل نماید .
انسان باید در باره میت حسن ظن داشته باشد ودر مورد خود ونفس خود سوء ظن ، بخاطر آنکه اگر انسان هر چه قدر که انسان صالح هم باشد چون پایان زندگى وعاقبت کار بسیار پر خطر است ، کسى جز خدا وند پاک حقیقت وپایا ن کار را نمى داند.
حـقـیـقـت مـرگ :
کلمه مرگ ، مانند کلمه زندگى ، هستى وپیدایش ، مفهوم روشن وعامى دارد که براى کسى پوشیده نیست .
نفطه قابل دقت وتوجه آنست که هیچ کس از مرگ فرار کرده نمیتواند ، مرگ در همه جا وهر لحظه در کمین انسان نشسته است ودر اخر الامر گریبان انسان را چه پس باشد ویا پیش میگرد.
یگانه مخلوق که مفهوم مرگ را میداند همین انسان است در غیر آن همه جاندران ، ستارگان ، کهکشان ها از بین میروند وزوال مى یابند ولى بر واقعیت مرگ اگاه نیستند ، ونمى فهمند که خواهند مرد ، ویا نابود خواهند شد ، بجز انسان که میداند ومفهمد که در نهایت امر میمیرد واز مرگ نجات هم ندارد.
انسان هم از بدو خلقت از مفهوم مرگ اطلاع نداشت ونمیدانست که میمیرد ، مگر به تدریج به مفهوم مرگ پى برد وبر حکمت وفلسفه آن آشنا شد. ولى موجودات که از مرگ خود اگاهى ندارند ازمرگ خویش نه ترس دارند ونه حراس وهیچ وقت در مورد نگرانی راهم بخود ره نمیدهند.
ولى انسان با اگاه شدن از مرگ ، مخصوصٱ با اگاه شدن لحظات مرگ خویش ، دچار اضطراب ونگرانى شدیدی میگردد . بنٱ شب وروز براى پیدا کردن جواب براى مفهوم مرگ است .
مرگ چیست:
خداوندمرگ رانوعی خواب معرفی نموده است ، انسان در طول زندگی همیشه خوابیده است ، وهیچ وخت از خواب ترس نداشته است ، بنا اگر قرار باشد که انسان از مرگ ترس داشته باشد نه باید از مرگ ترسید ، بلکه از سوال وجواب که ازآن بعمل می اید باید ترسید ، باید از گناه وخطا که در زندگی مرتکب شده است باید ترسید .
پروردگار با عظمت در خطاب به یهودان میفرماید :
اگردوستدارخدا هستیدپس چراازمرگ می تـرسید،آرزوی مـرگ کنید اگر راست می گوئید « فَتَمَنَّوُاْالْمَوتَ إِن کُنتُم صَادِقِین «جمعه/۶» )که البته خداوند توضیح می دهدکه آنان از اعمال قبلی اشان می ترسیدند.
یعنی کسی از مرگ می ترسد که وجدانش اعمالش را به زیرسؤال می برد.
خداوند خبرمی دهدکه فرشتگان به ظالمان درهنــــگام مرگ ضربه می زنند، این ضربه چگونه است ؟ یا در آیات مربوط به شهدا می گویـد در بدنِ قالب برزخی خودشان شادمان هستند ،چگونه شادی می کنند؟ حتی نسبت بــه کسانی که هنوز به آنان ملحق نشدند شادمانند . مثل کسانی که بــــــه قصد رسیدن به محلی امن حرکت کردند ولی دسته ای زودتررسیدند می بینند چقدر نعمت و رفاه حاضر است ،هم نسبت به خودشان شادمان می شوند ، هـم نسبت به دوستانی که پس از آنان خواهند رسید!
این آیات نشان دهنده الحاق بیکدیگر است که همدیگر رامی شناسند وخوشحال می شوند . همه این گونه آیات برای مسلمانان سؤال برانگیزاست !
واصولاً از نظر قرآن کریم مرگ به معنی نابودی وجود ندارد، مرگ همه آدمیان گذریست ازیک بعد حیات دنیوی( ترک جسم) به بعد دیگر(بدن برزخی)است.
در آیه دیگر می فرماید:
هُوَ الَّذِی یتَوَفَّیکُم بِالَّیلِ وَ یعْلَمُ مَاجَرَحْتُم بِالْنَّهَارِ ثُمَّ یبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیقْضَی أَجَلٌ مُّسَمّی ثُمَّ إِلَیهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ ینَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُون(انعام/۶۰)
یعنی:اوست که شمارادرشب(درخواب)قبض روح می کند ( قبض موقّت) وهرچه در روز کرده اید می داند آنگاه بامدادان(بیداری)شمارازنده می سازد(بازگشت مجدد روح به بدن) تا آن مدّت معین که عمرتان به پایان برسد، سپس بازگشتتان به سوی ماست( قبض کامل روح )و شما را از آنچه کرده اید آگاه می کنم .
خداوندخواب انسانها را به نیمه مرگ تشبیه کرده تا هم انسان بداند که جسمش را درآن زمان می بیند، وهم این جسمِ فعلی ، روحی را درخود جای داده که فعلاً برایش قابل رؤیت نیست!
امّادرمرحله قبض کامل روح(مرگ)مرحله ای است که روح اجازه بازگشت به جسم و دنیا را ندارد ، روح به عالم دیگری منتقل میگردد ، ازاین مرحله روح انسان واردمرحله جدیدی می شود، یعنی روح توسط فرشتگان قبض شده و از کالبد مادی«جسم» خارج وبه قالب روح مجرد می رود ، وفرشتگان مرگ را میبیند.
با اینگونه تعالیم مسلمان می آموزد که دنیا پل انتقالی انسان از جهان فانی به عالم باقی است و این را باور می کند که او را به سوی جایگاهی می برند که متناسب کسبیات دنیائی اوست وهرقدرکه آن کسبیات بیشترومطابق میزان(کتاب الله) صورت گرفته باشد به نعمت های مادی و معنوی بزرگتری می رسد، بنابراین انسان توحیدی ومطیع پیام در فرهنگ تربیتی اش می آموزد که مرگ آغاز مرحله دوّم زندگی اوست ، به عالمی می رسد که هیچ شباهتی به زندگی دنیائی او ندارد ، چنانکه زندگی رحمی مادر با زندگی دنیائی هیچ شباهتی ندارد ، بنابراین خبر می دهد به عالمی می آئید که نه چشمی دیده نه گوشی شنیده و نه ازقلبی خطور کرده است.
امّا لازمه عبور از پل دنیارا با حضور شیطان و وسوسه هایش قانون مدار بودن زندگی را پیش رویش می گذارد ، آنهم نه قانون بشری بلکه قانون ورضایت الهی را مطرح می کند، و خطر بازی گرفتن زندگی را به او گوشزد می کند.
وَمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَهُ خَیرٌ لِلَّذِینَ یتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُون (انعام/۳۲).
آگاه باشید که زندگی دنیا جز بازیچه کودکانه بیش نیست و سرای آخرت برای کسانیکه تقوی داشته باشند بهتراست آیا نمی اندیشید؟.
قرآن کریم می فرماید:« لَتَرْکَبُنَّ طَبَقَاً عَن طَبَق » (انشقاق/۱۹) =پس از(این)وضع( وحالی که دارید) وضع (وحال ) دیگری خواهید یافت .
(یکی از معانی طبق در زبان عرب از حالی به حال دیگر رفتن است) و انسان در دنیا آمده تا بفهمد به کجا می رود.
واین مراتب را خداوند یاد آوری می کند : ( نطفه ، خون بسته، علقه ، گوشت ، استخوان ، که حیات یا روح گرفته ، مرگِ جسم ، ادامه حیات روح در برزخ ، قیامت(حیات مجددجسم) و…….بایدرفت ودید…
خداوند می فرماید:
هر چه را که مجانی در دنیا به شما داده ام می گیرم یعنی همه ابزارقوای ظاهری جسم شما مثل چشم ،گوش ، دندان ، مو ، حافظه ، باسره که کَیلَا یعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیاً(حج/۵)
یعنی :(کسانی هستند) که بعد ازدانستن ، همه حافظه را از دست می دهند.
به زبانی دیگرزمانی که فرشتگان مرگ روح را از جسم جــــدا می کنندهرانسانی با جدا شدن روح از جسمش بینائی،شنوائی وحتی ارتباط روحی اش بادنیاقطع می شود. واین مسیربرای همه انسانها یکسان است ، حتی پیامبران و این یک اصل است که انسان از روز اوّل تولّدش جریان مرگ و بقاء رابا خود می آورد،مرگ قانون فنای عالم است ، بقا هم نشانه تکامل خلقت و آفرینش باقی است که خود دلیل هدفمند بودن خلقت است.
« وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیرْسِلُ عَلَیکُمْ حَفَظَهً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَیفَرِّطُون » (انعام/۶۱) ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِین(انعام/۶۲)
او بربندگانش مسلط است و مراقبانی برشما می فرستد تا زمانیکه مرگ یکی ازشما فرا رسد فرستادگان بی هیچ کوتاهی جانش رابگیرند.
سپس به سوی الله که خالق حقیقی آنــــــها است باز می گردند بدانید حکم وفیصله مخصوص اوست و او سریع ترین حسابرسان است .
« ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ (محمّد/۲۶)
فَکَیفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِکَهُ یضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ (محمّد/۲۷) .
ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ (محمّد/۲۸).
بدین سبب بودکه به کسانی که نسبت به آیات خداوند کراهت داشتند می گفتند: ما در پاره ای ازکارها ازشما پیروی می کنیم و خدا از پنهان گویی آنها آگاه است.
چگونه خواهند بــود آنگاه که فرشتگان آنها رامی میرانند برچهره ها وپشتشان می زنند .
این کیفرآن است که از آنچه خدا را به خشم می آورد پیروی می کردند و از آنچه خوشنودش می ساخته کراهت داشته اند پس خداوند اعمالشان را نابود می کند.
و اجل هیچ امتی مقدّم و موخر نخواهد شد« مَاتَسْبِقُ مِن أُمَّهٍ أَجَلَهَا وَ مَا یسْتَأخِرُون »(مؤمنون/۴۳)
همه کس طعم مرگ را می چشد « کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمُوت » (عنکبوت /۵۷).
(ای پیامبر)تومی میری ودیگران(هم)می میرند« إِنَّکَ مَیتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیتُون » (زمر/۳۰)
این آیات نشان می دهد پیامبران هم مرده اند و مرده با زنده یکسان نیست ، یعنی هرمرده ای از عالم زندگان بی خبرمی ماند که آیات آن گذشت.
و برای هر امتی مدت عمری است (معین)و چون اجلشان فرا رسد ساعتی پس و پیش نشوند« وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذَا جاءَ أَجَلُهُمْ لَایسْتَأخِرُونَ سَاعَهً وَ لَایسْتَقْدِمُون...» (اعراف/۳۴).
انسان موجودی است که بـــعدازبوجودآمدن ماهیت و شخصیتش راخودش می سازد ، یعنی حقیقت و ماهیت در جسم او قرار نگرفته ، چشم و گوش و دست در همه یکسان است ارزش دهنده انسان در گوهرِ نفس انسان نهفته شده که خویشتن خویش را می سازد.
چشم و گوش و دست و پا ابزار جسم هستند نه هدف ، منبع اصلی نفس ، منِ وجودی انسان است . که مرکز همه آنان در باطن است.
خداوند پس از مشخص کردن چگونگی مرحله مرگ برای اینکه انسان بداند به کجا می رود ، قسمت بسیار مختصری از صحنه قیامت راهـــم برای او ترسیم می کند ،که همان معاد است .
مجهول دوّم ذهنی انسان:
مرگ چگونه بسراغ انسان می آید؟
خداوند برای اینکه انسان بداندچگونه می میرد و قبض روح می شود(مثال انسانی را که در خواب است می آورد) « اللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا » خداوند است که همه نفوس(جان ها) را قبض می کند.
(انسان خوابیده نه چشمش می بیند و نه گوشش می شنودو ازمحیط اطراف بی اطلاع است)
مرگ بــرای همه عمومیت دارد،کافرو مؤمن، بدن مرده روی زمین است ، چه چیزی قبض شده ؟
یتَوَفَّی الْأنفُسَ ، قبض کامل که این همان مرگ است .
« وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ،و نیز نفسی(جانی) که نمرده است (آن را)درهنگام خوابش قبض می کند(می گیرد). « این قبض ناقص چون ارتباط او هم با محیط اطراف قطع می شود»
« فَیمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیهَا الْمَوْتَ ، پس خـــدا نگه می دارد آن نفوس(جانهایی)راکه حکم به مرگ داده است ( چون قبض کامل شده دیگر می گوید بازگشتی در کار نیست)نگاه می دارد.
« وَیرْسِلُ الْأُخْرَى، آن دیگرراتا مدتی معین باقی می گذارد(یعنی قبض ناقص دارند که از خواب بیدار می شوند).
إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً ، تا اجل معین( وقت مرگ فرابرسد)باقی می گذارد.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ (زمر/۴۲)، بیگمان دراین امربرای گروهی که اندیشه می کنندنشانه هایی است . (هیچ سخنی ازکمیت وکیفیت آن به میان نمی آورد، چون می داند دردنیا از حوزه فهم انسان بیرون است.).
خداوند در این آیات می فرماید مرگ شبیه خواب است در خواب روح شما موقتاً جذب می شود و مجدداً به بدن باز می گردد ولی درزمان مرگ روح جذب می شود و دیگر نمی تواند باز گردد.
چون روح ازجسم جدا شدبه صورت مجرد درآمده و استقلال دیگری پیدا می کندو دیگرمثل جسم قابل تجزیه نیست که واردخاک شده وبپوسد،بلکه به عالم دیگری برده می شود که به طورکلی با دنیا قطع رابطه کرده و هیچ گونه اطلاعی ندارد.از این جهت خداوندفرموده است حتی انبیاءواولیاءاوهم در«دارالسلام»و«عندربهم»ازخداوند روزی معنوی می برند،نه درقبرکه شیعه سنگی بردارد و با او ارتباط برقرارکند!
مثال: روح انسانها در زمان مرگ مانند باد کنکی است در زیر آب ،چون رها شود جذب بالا می شود و روح آدمی زمانی که جسمش استعداد نگهداری آن را از دست میدهد جذب عالم بالا می شود که دسترسی برای بشر غیرممکن است و خداوند این امر را برای یک لحظه آن هم برای یک فردمیسّر ساخت که رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) بود (در قضیه معراج) .
قرآن می گوید:انسانِ درحالِ مرگ درحالت تسلیم محض قرار می گیرد، تسلیمی به اجبار، زیراهمه مخلوق او هستند وامرامرِ اوست. چنین حالتی وجه اشتراکی دیندارو بیدین است.ولی دینداران مخلصی که در دنیا با نماز تسلیم به اختیار شده اند(أَسْلَمْتُ وَجْهِی ِلله«آل عمران/۲۰»= من خودم راتسلیم خداکرده ام) درلحظه مرگ سختی و مشکلی ندارد
بنابراین قرآن کریم انسان را با خبر می کند که :
مرگ نوعی خواب است که روح کاملاًجذب شده وبه عالم برزخ انتقال می یابد ولی در خواب همان جذب به طور موقّتی صورت می گیرد.
ـ برای هر انسانی یک مرگ بیشتر وجود ندارد و گذر زمان هم درعالم برزخ مطرح نیست.ـ وانسان بدنیامی آید که بداند به کجا می رود و چه باید بکند.
ـ حساب و کتاب عمل کِرد آدمی فقط بر عهده خداست نه انبیاء و اولیاء او، و حتی حساب و کتاب خودِ انبیاء هم با خداست.
ـ مردگان نه صدائی می شنوند،نـه جوابی می دهند،نه دستانی دارندکه باآن بگیرند ، نه پا هائی که با آن راه بروند ( اعراف/۱۹۱ الی ۱۹۵ ).
ـ و اینکه شب اوّل قبرو فشارقبری درکاراست وشبهای جمعه مردگان منتظرندجائی در کتاب خداندارد.
ـ محل دفن هیچ مرده ای هم در اعمال او مؤثر نیست ، بنابراین قبر رایگان دردل کویرو قبر میلیونی مشهد هیچ تفاوتی در سرنوشت میت ندارد.
– مجهول سوّم ذهنی انسان:
آیا بشرمی تواندمرگ را به کنترل خود درآورد ؟
خداوند می فرماید: نمی توانند.
« ما اَصابَ مِنْ مُّصیبَهٍ فِی الاَرْضِ وَّ لا فِی اَنْفُسِکُمْ اِلَّا فِی کِتابٍ مِّن قَبْلِ اَنْ نِّبْرَاَهَا»( حدید / ۲۲ )
یعنی : هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در نفوستان به شما نرسد مگر پیش از آن که خلقش کنیم در کتاب (تقدیرالهی) مذکوراست .
« وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْاَ مْوالِ وَ الْاَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ » (بقره/۱۵۵)
یعنی : و به یقین ما شمارا باچیزهایی از{قبیل}ترس وگرسنگی وکاهش اموال وجانها وفرآورده ها می آزمائیم و به صابرین{براین آزمون}مژده بده .
وسپس امتیازبزرگ کسانی که باچنین میدان آزمایشی مواجه میشوند را مشخص میکند که:
« اَلَّذینَ اِذآ اَصابَتْهُمْ مَّصیبَهٌ قالوُا اِنَّا لِلّهِ وَاِنَّآ اِلَیهِ راجِعوُن » (سوره بقره/۱۵۶)
یعنی ( مؤمنان واقعی کسانی هستند که}چون مصیبتی به بینند ،گویند:همـه ازسوی خدائیم وبه سوی اوباز می گردیم.
اوُلئِکَ عَلَیهِمْ صَلَواتٌ مِّنْ رَّ بِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَّ اوُلئِکَ هُمُ المُهْتَدُونَ( بقره/۱۵۷)
یعنی: درود و رحمت خداوند برایشان باد که ایشان راه یافتگانند .
وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ اَنْ تَموُتَ اِلَّا بِاِِذْنِ اللهِ کِتاباً مُّؤَجَّلاً (آل عمران/۱۴۵)
(بدانید که) هیچ نفسی نمی میرد مگر به دستورخدا واین کتابی است که ازقبل نوشته شده است .
یوْمَ لایغْنِی مَوْلی عَنْ مَّوْلی شَیئاً وَّلاهُمْ ینْصَروُنْ (دخان/۴۱)
یعنی : روزی که هـیچ دوستی نتواندچیزی را ازدوست دیگردفع کند وآنان یاری نمی شوند
« وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (اتعام/۱۵۱)(وجانی را که خـداوند (کشتنش) را حرام نموده است جز به حقّ مکشید، ایــــن حکم است که شما را به آن سفارش نموده است باشد که خرد ورزید.
گاهی می گوید هیچ نفسی هم بدون اجازه من حقّ ایمان ندارد.
وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یعْقِلُونَ (یونس/۱۰۰) (و هیچ کس را نرسد مگر آنکه به خواست خداوند ایمان آورد . وبرآنان که درنمی یابند ، پلیدی قرار می دهد. گاهی قرآن کریم نفس را یک تن واحد معرفی می کند .
« خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَهٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا » (الزمر/۶) = شما را ازیک تن آفرید سپس همسرش را ازآن پدید آورد.
« وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ » (القیامه/۲) ( وسوگند به نفس نکوهشگر یاد می کنم .
اگر به طرف زشتی برویدبیشترین ظلم رابه خودتان کردید ( اینجا من وجودی انسان است )
اللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیهَا الْمَوْتَ وَیرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ (زمر/۴۲)
خداست که جان ها (نفس ها) را هنگام مرگشان می ستاندو نیز نفسی که نمرده است(آن راهم ) هنگامی که در خـواب است(می گیرد)وآن دیگرراتـا هنگامی معین(باقی) می گذارد. بی گمان این برای گروهی که اندیشه می کنند ، نشانه هایی است .
برخی از آیات از نفس به عنوان یک تن یا یک انسان یاد کرده . «وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّه (آل عمران /۱۴۵) ( هیچ نفسی نمی میرد مگر به اذن خدا )
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْت (آل عمران/۱۸۵)هر موجود زنده ای چشنده (طعم) مرگ است
مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعاً (مائده/۳۲)هرکس کسی را جز (درمقام)قصاص ِ(کسی یا) جزبه سبب فسادی که درزمین (مرتکب شده باشد) بکشد چنان است که گویی همه مردم را کشته و هــر آن کس که (سبب) زنده ماندن کسی شود ، چنان است که همه مردم را زنده داشته
وَکَتَبْنَا عَلَیهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَینَ بِالْعَینِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَهُ وَمَن لَمْ یحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُون (مائده/۴۵)
و در آن بر آنان مقرر داشتیم که جان در برابر جان (النَّفْسَ بِالنَّفْس ، جنسیت هم مشخص نکرده که زن باشد یا مرد)و چشم در برابر چشم ، و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان (قصاص ) دارد و جراحتها هم قصاص دارند ، پس هر کس از آن در گذرد ، آن برایش کفاره است ، و هرکس به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند اینانند که ستمکارند.
قرآن کریم خط فکری تازه ای را درپیش روی مسلمانان قرارمی دهدکه:« قُلْ لَّوْکُنْتُمْ فِی بُیوُتِکُمْ لَبَرَزَالَّذینَ کُتِبَ عَلَیهِمُ القَتْلُ اِلی مَضاجِعِهِم »( یعنی : بگو ،حتی اگر درخانه های خویش هم بودید ، کسانی که کشته شدن برآنها مقرربود « باپای خود » به قتلگاه خویش می آمدند .
« وَلِیبْتَلِی اللهُ مَا فِی صُدوُرِکُمْ وَلِیمَحِّصَ مَا فِی قُلوُبِکُمْ » ( آل عمران/۱۵۴ ) (یعنی :تا خداوندآنچه راکه درسینه هایتان دارید بیازماید وهرآن چه دردل دارید خالص سازد .
این نوع آیات آگاهی دادن خالق بشراست ، تا انسان فلسفه و علّت حضورش رادر دنیا بداند
مـــرگ چیست؟
مثل معروف ومشهور است که میگویند هر چیز را میتوان با ضد آن شناخت وانرا مورد تعریف قرار داد. یکى از این مسایل مساله مرگ وزندگى است.
مرگ یعنى به تعریف ساده یعنی پایان زندگى دینوى، ویا اینکه زندگى دینوى با مرگ پایان مى رسد ، ویا اینکه مرگ به مسؤلیت ها ، تلاش ها ، ارزو ها وهدف هاى انسان در این دنیا پایان مى بخشد .
واگر واقعٱ زندگى دائمى ، طولانى وابدى میبود کمتر کسى یافت میشود که غیر از خود زندگى به چیزى دیگرى توجه میداشت.
ولى تعریف مرگ وعوارض که در دم مرگ پدید مى اید هیچ کدام آن قابل تعریف وتوصیف نیست . ولى با آنهم کوشش بعمل مى اید که به برخى از تعریف ها وتوصیف که از مرگ بعمل امده اشاره بعمل ارم .
اول :
برخى از علما بدین باور اند که مرگ یک تجربه شخصى است ، یعنی اینکه انسان با این تجربه ارتباطش را با دیگران از دست مى دهد. بنٱ نمى تواند تجربه اش را با دیگران در میان بگذارد ما کسى را پس از مرگش نه دیده ایم که از تجربه مرگ ، خویش برای ما قصه کند.
دوم :
پــدیده مرگ چنان پیچیده وپر راز ورمز است که اگر مردگان هم به دنیا باز گردند وبخواهند ، داستان مر گ خویش را به ما تعریف و توصیف کنند ، نخواهند توانست بدرستی آنرا بیان بدارند.
سوم :
جهان باطن ، به دلیل بطون نهادى خود ، بر اهل ظاهر قابل شناخت نیست ، یعنى جهان محسوس ودنیا ،با جهان غیب وآخرت ، از جنس هم نیستند ولذا تا زمانیکه درد نیا هستیم ، از آخرت بى خبریم.
الی آن مقداری که در قرآن عظیم الشان واحادیث نبوی بیان گردیده است .
بهمه حال مرگ یکى از حالت هاى است که در راز ورمز قرار دارد:
هیچ کس نمیداند که مرگ چگونه وارد خانه انسان میشود ؟ چه سان جان کسى رامیگرد ؟ چگونه بر جنین در شکم مادر دست مى یابد ؟ وبه سراغ جان جنین میرود ؟ یا جان جنین ، به اذن پروردگارش ، خواست مرگ را گردن مى نهد ؟ یا آن که مرگ از همان آغاز ، در لایه درون مادر جاى دارد ؟
باید اضافه کرد ، توصیف ها وتعریف هاى که از مرگ بعمل امد همه تعریف هاى عرفى مرگ بود ولى بیایید ببینم که در تعریف مرگ پیغمبر بزرگوار اسلام محمد صلی الله علیه وسلم چه میفرماید :
« هنگامى که زمان وفات مسلمان فرا رسید ، بعضى از اعضاء بدن او بر بعضى دیگر سلام داده باهم خدا حافظى مى کنند ! و به همدیگر چنین مى گویند :
سلام بر تو ، تو از من ومن نیز از تو مفارقت مى کنم تا روز قیامت که با هم همراه( روح ) وحلو ل آن در بدن ، روز رستاخیزهمدیگر را ملاقات کنیم ».
پیامبر صلى الله علیه وسلم زندگى دنیا را خواب ومرگ را بیدارى معرفى داشته ، ومیفرماید مرگ دریچه اى است براى خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیت.
مرگ مارا با دنیا تازه اى روبرو مى کند که همه عوالم آن براى ما شگفت انگیز ورود به این دنیا جدید ، تنها با بر افتادن پرده اى امکان مى یابد که به دست مرگ فرو افتد.
پیامبر اسلام میفرماید:
اى مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید که :
هر که مى میرد در حقیقت نمرده است ، واگر در ظاهر پوسیده مى شود در باطن چیزى از ما پوسیده نمى شود بلکه پایدار مى ماند.
پیامبر اسلام در مورد مرد که فوت کرده بود فرمود :« أصبح مر تحلآ عن الدنیا و ترکها لا هلها فإن کان قد رضى فلا یسره أن یرجع إلى الدنیا کما لایسر أحد یرجع إلى بطن أمه » ( او از دنیا رفت وآن را براى ساکنان آن به جا گذاشت . اگر از این سفر راضى باشد ، دوست ندارد به دنیا بر گردد همانگونه که هیچ یک شما دوست ندارد که به شکم مادرش برگردد.).
پیامبر اسلام با ذکر این مثال با صراحت توضیح داد که گسترش آخرت نسبت به دنیا مانند گسترش دنیا نسبت به رحم تاریک مادراست.
تـــرس از مرگ:
همانطوریکه عشق وعلاقه به زندگى کاملآ طبعیى است . ترس از مرگ ، هم کاملآ طبعیى است . بنٱ گفته میتوانیم علل ترس از مرگ عشق به زندگى است . انسان در سخت ترین ودشوار ترین شرایط هم دل از زندگى بر نمى دارد . واقعٱ عشق به زندگى یک عشق غریزى ونهادى است. انسان زندگى را در شرایط تلخ وناگوار هم بر مرگ وتلخى ها آن ، اگرچه برخى از اوقات به مى نازند ، ترجیح میدهد .
دو کس از مرگ سخت میترسد:
اول : آنکسیکه مرگ را به معناى نیستى وفناى مطلق تعبیر وتفسیر مى کند.
دوم : آن کسیکه دوسیه سیاه وتاریک در زندگی ، داشته باشد.
سوم: گروه سوم عبارت از گروپ هستند که : متعلق به این گروه وآن گروه نیستند واز مرگ هم حراسى ندارند.
قرار تحقیقات بعمل امده توسط مراکز نظر سنجى مراکز تحقیقاتى در مورد مفهوم مرگ بیشتر مردم از نام مرگ ، هم میترسند، و بحث در باره مر گ را بحث ناخویشاند میخوانند و از بحث مرگ ، کفن ، جنازه ، قبر وقبرستان، هم متنفر اند .
ترس گمرهان از بیم مرگ:
خداوند پاک میفر ماید : « اتقوا الله حق تقاته ولا تموتن الا وانتم مسلمون » ( آل عمران : ۱۰۳ )
(بدون تردید از همه بدتر مرگ در حال کفر وگمراهى است .
انسان باید همیشه براى مرگ امادگى داشته باشد ! مرگى اگر از او فرار کنى او به سراغ شما مى اید وحتمٱ شمارا پیدا میکند واگر مقیم باشید باز هم به سراغ شما مى اید واگر آنرا فراموش هم کنید مرگ شمارا فراموش نخواهد کرد. سخترین لحاظات براى انسان زمانى خواهد بود که مرگ به سرغ بیاید ولى او تاهنوز امادگى خویش را برای مرگ اتخاذ نکرده باشد.
در فهم قرآن عظیم الشان آروزى مرگ نشان عشق انسان به پروردگار محسوب میگرد د.
خداوند پاک میفر ماید :
« بگو اى یهودیان اگر از میان مردم تنها خو در دوستان خدا مى دانید ، پس آرزوى مر گ کنید اگر راست مى گوئید .» ( سوره : جمعه : آیه ۶ ) ( انسان زمانى به مرگ مشتاق میگردد که به یقین در یابد که او اگر چه در این جهان خاکى پدید امده است ؛ اما از این جهان نبوده وبه جهان دیگرى تعلق دارد. ).
دانـشـمندی را گفتند:
تا کى میخواهى زنده بمانى ؟ گفت :تا آن وقتیکه بتوانم این دو کتاب را که دردست دارم به پایان برسانم .
مرگ پایان زندگى نیست:
انسان با مر گ اندیشى به حیات جاودانه پس از مرگ پى مى برد ومیداند که حیات با اوصاف وشرایط خوشبختى وبدبختى پس از مرگ نیز ادامه دارد . نه تنها ز ندگى پس از مرگ همراه با خوشبختى یا بدبختى ادامه مى یابد بلکه جاو دانه هم مى باشد ولذا باید بیشتر از حیات دنیوى مورد توجه قرار گیرد.
ابن سینا مى گوید : « عارفان واهل معنى در همین دنیا ودر پوشش هاى جسمانى خویش چنانند که گویى جان از تنشان جدا شده وبه عالم بالا رفته اند »
(برای معلومات مزید مراجعه شود به کتاب ابن سینا ، الاشارات والتبیهات ، نوشته مولانا دکتور سعید افغانى – چاپ کابل ).
انسان تنها در سایه توجه به مرگ است که در ارزیابى دنیا تجدید نظر مى کند ودر نتیجه مى تواند خود را از دنیا نجات بخشد . چون دنیا با توجه به مرگ ارج ومنزلت خود را از دست مى دهد.
در منطق قرآن عظیم الشان انسان دوبار مى میرد : یک بار براى خروج از زندگى دنیا و ورود در عالم برزخ ویک بار براى خروج از زندگى برزخى و ورود در عالم اخرت .
« ربنا امتنا اثنتین واحییتنا فاعترفنا بذنوبنا … » (پروردگارا ! دوبار ما را میراندى ودوبار ما را زنده کردى ، از اینرو به گناهان خود اعتراف کردیم ) ( سوره غافر : آیه ۱۱ ).
وامام قرطبی:
در بیان مرگ اینگونه زیبا قلم فرسایی میکند: بدان که مرگ سهمناک ترین جریان است، بدترین پدیده است، جامیاست که طعم آن بسیار تلخ و نامطلوب است و بیش از هر چیز دیگر نابود کننده لذات است و قطع کننده آرامش و جلب کننده ناپسندیها است، اگر چیزی که بتواند مفاصل تو را قطع کند و اعضای بدنت را از هم جدا نماید و ارکان بدنت را منهدم سازد، یقیناً آن کار خطرناک و جریان سهمناک مرگ است و فرا رسیدن چنین روزی بزرگترین روز است( تذکره امام قرطبی (۲۴) .
حیات انسان:
قرآن عظیم الشان میگوید : که انسان با فرا رسیدن روز قیامت ، دومین حیات انسان که حیات
برزخى نام دارد ، با مرگ دوم به پایان مى رسد پس از حیات برزخى ، نوبت به حیات اخروى میرســـد.
بنٱ انسان دارائی سه حیات است : حیات دنیوى حیات برزخى وحیات اخروى اعتقاد داشتن به قیامت وروز حشر ، ضامن فضیلت ، کرامت ، سعادت ، تکامل وسر بلندى انسان است ، آنان که از قیامت وروز حشر غافل اند وزرق وبرق دنیا ، جاه ومال ، ومقام انها را ز یاد اخرت غافل ساخته اند . این افراد واشخاص کسانى اند که امور دنیایى چسپیده اند وهر گز به یاد آخرت ومرگ نیستند . « یعلمون ظاهر من الحیاه الدنیا وهم عن الاخره هم غافلون » ( ظاهرى از زندگى دنیا را مى شناسند واز اخرت ، غافلند اینها در دعا هاى خود ، دنیارا طلب مى کنند واز اخرت بى بهره اند ) (سوره : روم : آیه ۷ ).
۲- آنهایى که زندگى دنیا را یاد آخرت ، خلاصه نکرده ویاد آخرت ، خالصه زندگی آنها نیست . خداوند پاک میفرماید : « ومنهم من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنه وفى الاخره وقنا عذاب النار» دسته اى از مردم در دعاى خود مى گویند : پروردگار در دنیا به ما نیکى بده ودر آخرت به مانیکى عطا کن ومارا از عذاب آتش ، نگاه دار .(سوره بقره : ۱۹۸ ) ( وسپس خداوند پاک در باره آنها میفر ماید:« اولئک لهم نصیب مماکسبوا » ( براى کنان ، از آنچه کسب کرده اند ، بهره اى است ) (سوره بقره : آیه ۱۹۹ ) ( اگر ما به داستان زر اندوزى قارون توجه نمایم در خواهیم یافت زمانیکه قومش اورا او حرص من نمودند به او گفتند : « وابتغ فیما آتاک الله الدار الاخره ولاتنس نصیبک من الدنی واحسن کما احسن الله الیک ولاتبغ الفساد فى الارض ان الله لایحب المفسدین »( در آنچه خداوند به تو بخشیده ، خانه آخرت را جستجو کن ونصیب خود را از دنیا فراموش مکن ونیکى کن ، چنانکه خداوند به تو نیکى کرده ودر روى زمین به دنبال فساد نباش که خداوند ، فساد کنند گان را دوست نمى دار. ).
سوره : ( قصص : آیه ۷۸ ) در این شک نست که همه انسانها از لحاظ اصل فطرت وخلقت ، اشتراک در نوع دارند وهمگى در انسانیت ، با هم مشترکند ، ولى به لحاظ کردار وگفتار وپندار واز جهت فطرت ثانیه وساختارى که از حیث عمل براى خود فراهم مى کنند ، داراى انواع متعدد ند وبه همین خاطر است که سعادتها وشقاوتها آنها نیز متنوع است .
۳- آنهایى که زندگى دنیا را در یاد وتحصیل آخرت ، خلاصه کرده وبه طور خالص ، دنیا وهمه امور دنیوى را براى آخرت وکمالات اخروى مى خواهد . عمر وزندگى ومال ومنال ، اگر به طور خالص در راه اطاعت وبندگى صرف شود ، مطلوب است ، البته با لتبع نه مطلوب با لذات واگرچنین نباشد مطلوب نیست. خداوند پاک هیچ نیاز وحاجت انسان را لاجواب نماند است ، نیاز انسان تنها نیاز مادى نیست ، نیاز هاى روحى وعاطفى ، گسترده تر وپر دامنه ترند.
زندگى زیبا است ولى هدف نیست:
زندگى دوست داشتنى ، زندگى زیباست !هر زنده اى بطورغریزى ، براى استمرار وبقاى زند گى
تپ وتلاش میکند ودر مسیر این تلاش ها است که نیاز هاى زندگى ر ا بر اورده به حیات خود استمرار و دوام بخشند .
هیچ زند اى در هیچ لحظه اى زندگى را کافى نداسته واز ن سیر نمى گردد.
واقعٱ اگر زندگى نباشد ، توانى نیست ولذتى هم وجود ندارد . ما زندگى را با تمام وجود خویش دوست داریم در خوشى ها خویش در غم هاى خویش در جان جورى ها خویش ، در مریضى ها خویش وحتى در بستر مریضى هاى طولانى خویش . ولى میخواهم بگویم با هم این دوست داشتنى ها انسان باید هیچ وقت مرگ را فراموش نکند . در این جا هیچ شک نیست که زندگى زیبا ودوست داشتنى است ، اما هدف نیست.
مرگ از دید استاد سعید افغانی:
مـــرګ:
مرحوم مولانا دکتور سعید افغانی در سال ۱۳۵۲ هجری شمسی در مورد مرگ مینویسد:
« اکثر خلک د مرګ څـخه ډاریـــږی ، مګـر زه د ژونــد څخه زیات ډاریـږم ، ډاریږم چه خطا نشم، بی ځایه قــدم کیږنه ږدم ، دچــا د بې مـوجبه تکلیف موجب ونه ګرځم ، د ژوند رسالت را څخه.خطا نشی او د بی عدالتی او بی انصافی مرتکب نشم
مرګ حــقدی ، ضرور هــرچاته رسیږی اود خلاصون چاره ورڅخه نشته.
سړی نه پوهیږی چه چیرته به مــرې ، په څه به مرې، څنګه به مرې ؛ خو چه شرافت منـدانه مـرګ وی هر چیرته چی وی او په هــر شواخــون چه کیږی پروانشته ، د مرګ څخه دومره ډاره چه د سړی د ژوند د فعالیت مخه ونیسې ، او د حق او حقانیت او د عـدل او منصفانه قضاوت په لیاره کښې فلـج پاتی شی داسی ویره دسړی د بی ایمانی څخه تعبیرکوی او داسی ژوند د مرګ په حساب باید شمارشی
د ژوند د جوړولو کار پوره ایمان او میړانه غواړی چه د ایمان او میړانې په صورت کی کیدای شی چه دمرګ سلګی هم په آسانه تیرشی .
داسی ژ وند چه د ژوند د لاښه کیدو او سعادت د تا مینیدود پاره نه وی په ژوند کولو نه ارزی ، او نه داسی ژوند ته باید ژونــد وویلی شی ، خو د ژوند لاښه کــیدو او سعادت د تامینیدو دپاره باید لازم وسایل او شرایط برابر او ټکول شوی پروګرام جوړ شی مرګ د بدن او روح علاقه شکوی ، خو د روح سره د ښو اوبدو اعمـالوعلاقه او ارتباط نه شکیږی .
ډیرزیاد په کار دی چه په دی پوه شو چه څنګه ژوند باید جــوړ شی ، ځکه ډیر ژوندی په ډیر و عادی شیانو مشغول او مصروف دی ، مونږ ګـورو چه د کارنظام د اکثروخلکو خطاء دی، او په خطاء کښی دخطاء مرتکب ګــرځی او په خطائی کښی´ اکثر کله د تشکر او تقدیرهیله هـم لری ، ډیر خلک ډیرلالهنده اوپه ډیرو کارونو کښې مصروف اومشغول وی خو که ښه دقت وشی ټول خطاء او د خلکو دګتو دپاره په درد نه خوری ، اساسی او بنیادی ترتیب ئی خطاء او په یوی خطائی کښیې د نورو ډیر وخطاء ، مرتکب ګرځې نو په دی اساس؛ مـرګ، مـرګ او بیا هـم مـرګ !! دهغه چا د پاره چـه د معصومو انسانانو د مرګ موجبات برابر وی . داکتر محمد سعید « سعیدافغانی » د ۱۳۵۲هجری شمسی کال ـکابل ».
بعث بعد از مــوت
کیفیت مرگ:
یکى از عوامل که انسان از مرگ در حرس وترس استچگونکى مرگ است. این چگونى گاهى به خود مرگ مربوط است وگاهى به شرایط وموقعیت مرگ.
انسان نگرانى دارد که چگونه جان میدهد ، انسان مفهوم جان دادن را نمى داند ، انسان نمى داند که مرگ مهمان است ناخوانده وناخوشیاند ! که با لکشر درد ورنج ما رادر محاصره خویش قرار میده.
انسان کاهى علاوه برخود مرگ ، از شرایط مرگ خاص مرگ نیز نگران است .
نمیدانى که مرگ اش تصافى خواهد بود ویا هم مرگ نا بهنگام ، مرگ با ایمان خواهد بود ویا بى ایمان ، مرد دربستر خواهد بود ویا در جبهه کار وپیکار ، مرگ بعد از مریضى طولانى خواهد بود ویا هم که بدست دیگران کشته خواهد شد ، مرگ در وطن خواهد بود ویا هم در غربت . یکى دیگر که عوامل نگرانى انسان در باره مرگ حوادث بعد از مرگ است که این نگرانى ها معمولآ بدو دسته عوامل دنیا امروزى از جمله بى سرپرست مانده اطفال زن وخانواده ، تقسیم وتصرف مال ، کامیابى وخوشحالى دشمنان وغیره.. وقسمت دوم از این نگرانى ها شامل حال دنیا دیگرى میشود از آن جمله میتوان از عذاب قبر ، روز حشر ، پل صراط سوال وجواب وغیره .. نام برد .
ابن سینا همه عوامل واسباب ترس از مرگ را از دیگاه اشخاص مختلف را در کتاب خویش :
( مجموعه رسائل ، ( رساله فى دفع الغم من الموت ) جمعندى نموده وفشرده طورى بیان فرموده است :
الف : عده از انسانها از مجهول بودن ومرموز بودن مرگ مى ترسند.
ب: عده اى هم از معلوم نبودن سرنوشت انسان پس از متلاشى شدن بدن در حرس اند.
ج: وبعضى ها از نابودى مطلق جسم وروح میترسند.
د: برخى از انسانها از درد ورنج جان دادن میترسند .
ه : برخى از انسانها از عذاب بعد مرگ در حرسند.
و: وبرخى از جداى مال ، جاه منزلت وخوشى ها زندگى.
یاد مــرگ:
بدون شک یاد مرگ در تزکیه و اصلاح نفس نقش ارزنده و قابل توجهی دارد، چون نفس تحت تاثیر دنیا و لذتهای آن قرار میگیرد و دوست دارد تا مدتی طولانی در دنیا بماند و گاهی بسوی گناهان و معصیتها متمایل میشود و در طاعت و بندگی کوتاهی مینماید، اما زمانی که تصور و یاد مرگ همواره در خاطر انسان باشد، دنیا در نگاه او بی ارزش میشود و انسان را وادار به تلاش در اصلاح کجی و انحرافات مینماید.
بیهقی در شعب ایمان، ابن حبان در صحیح خود و بزار در مسندش با سند صحیح از انس رضی الله عنه چنین نقل میکنند که رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود:« أکثروا ذکر هاذم اللذات، فإنه لم یذکره أحد فی ضیق إلا وسع علیه، ولا ذکره فی سعه إلا ضیقها علیه » ( صحیح الجامع: (۱/۳۸۸) شماره: ۱۲۲۲ )
(مرگ که خوشی و لذات را از بین میبرد به کثرت یاد کنید، چون یاد مرگ در تنگنا موجب فرح و خوشی میشود و در حالت لذت سختی و ناراحتی به بار میآورد).
از ابن مبارک روایت شده که صالح مری گفته: اگر یاد و ذکر مرگ یک لحظه از من جدا شود، دل من بسته میشود و دچار فساد و ناراحتی میگردد.
دقاق میگوید: کسی که مرگ را زیاد یاد کند به سه نعمت و کرامت دست پیدا میکند:
شتاب در توبه، قناعت قلبی و شور و نشاط در عبادت و نیایش و اگر کسی مرگ را یاد نکند به تأخیر انداختن توبه و عدم رضایت و تنبلی در عبادت دچار میشود.( تذکره امام قرطبی صفحه(۹).
قرطبی میـگوید:
بدان که یاد مرگ احساس جدا شدن و دوری کردن از دنیای فانی و توجه به دار باقی را به وجود میآورد. الزهد و الرقاق، ابن المبارک: صفحه ۸۸
میگویند:
زنی از قساوت قلب خود نزد ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها شکایت کرد، عایشه رضی الله عنها خطاب به او فرمود: خیلی مرگ را یاد کن تا قساوت تو بر طرف شود. آن زن سخن امالمؤمنین را به جا آورد و صفای قلب و آرامش خاطر را به دست آورد . ( تذکره القرطبی: صفحه ۹ ) .
قرطبی میگوید:
علما گفتهاند: یاد مرگ انسان را از ارتکاب گناه باز میدارد، دلهای سخت را نرم میکند و مغرور شدن به دنیا را پوچ میسازد و بلا و مصیبتها را آسان مینماید.( تذکره القرطبی: ص ۱۲)
قرطبی به نقل از علما میگوید:
هیچ چیزی برای دلها سودمندتر از زیارت قبور نیست، مخصوصاً اگر قلب سخت و سیاه باشد باید با سه روش ذیل معالجه و مداوا گردد:
۱-کندن دل از دلبستگیها بوسیله حاضر شدن در مجالس علم، وعظ، تذکیر، تخویف، ترغیب و اخبار و سرگذشت انسانهای پاک و وارسته، چون همه اینها باعث نرم شدن دل میشوند.
۲-یاد مرگ، چون لذات را نابود و جماعات را متفرق و دختر و پسران را یتیم میسازد.
۳- حاضر شدن نزد کسانی که در حالت سکرات مرگ هستند، چون نگاه کردن به سوی میت و مشاهده نمودن سکرات و نزعات و تأمل نمودن در چهره میت بعد از مرگ، امور و صحنههایی هستند که لذت نفس را از بین میبرند، سرور دلها را میزدانید، چشمها را از خواب بیدار میکنند و جسم را از آرامش دور نگاه میدارند و انسان را به انجام اعمال وا میدارند و موجب تلاش و زحمت بیشتری برای قیامت میشوند. ( تذکره القرطبی: ص ۱۲ ).
از حسن بصری نقل شده که جهت عیادت نزد مریضی رفت، او را در سکرات مرگ دید، به مشکل و سختیهای او نگاه کرد و در آن تأمل نمود، با رنگی دیگر به خانهاش بازگشت. زنش خطاب به او گفت: غذا حاضر است. امام در جواب گفت: شما غذا بخورید، من امروز صحنهای را دیدم که تا رسیدن بدان صحنه هرگز آرام نمیگیرم و مدام تلاش میکنم .( تذکره القرطبی: ص ۱۲ ).
حضرت ابودرداء میفرماید :
هرکس مرگ را زیاد یاد کند، از خوشحالیهایش کاسته میشود و حسدش از بین میرود. ( کتاب الزهد ابن المبارک ).
پندهای پند آموزان:
خداوند پیامبرش را اینگونه به وسیله مرگ پند میدهد: « إِنَّکَ مَیتٌ وَإِنَّهُم مَّیتُونَ» ( الزمر: ٣٠ )
ای محمّد! مرگ از مسائلی است که همه انسانها در آن یک برابر اند ، و شتری است که بر در خانه همه کس میخوابد. لذا ( تو هم میمیری، و همه آنان میمیرند) و سرانجامِ نیک و خوش و جاویدان از آنِ پرهیزگاران است).
در حدیثی که طبرانی آنرا در «اوسط» و ابو نعیم در« حلیه» و حاکم در «مستدرک» از حضرت علی رضی الله عنه نقل کردند، چنین آمده است که رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود:
« جاء جبریل علیه السلام إلى النبی صلى الله علیه وسلم، فقال: « یا محمد، عش ما شئت فإنک میت، وأحبب من أحببت فإنک مفارقه، واعمل ما شئت فإنک مجزی به » ثم قال: « یا محمد شرف المؤمن قیام اللیل وعزه استغناؤه عن الناس).
(جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای محمد هرچند که تو زنده بمانی بالاخره روزی از دنیا میروی، محبت کن با هرکس که مایل هستی، قطعاً تو روزی از وی جدا خواهید شد، هرچه میخواهی انجام بده، بطور لزوم پاداش آنرا خواهی گرفت، بدان که شرافت وکرامت مومن در شب زندهداری و عزت او در استغنا از دیگران است).
علی بن ابی طالب رضی الله عنه میفرماید:
دنیا به عقب بر میگردد و آخرت از طرف جلو میآید، هرکدام از این دو فرزندانی دارد. شما فرزندان آخرت باشید نه دنیا، چون امروز عمل بدون مواخذه است و فردا مواخذه بودن عمل صورت میگیرد.(مشکاه المصابیح: (۲/۲۵۹).
شیخ جلیل القدر امام قرطبی میفرمایـد:
ای انسانی که فریب مرگ و سختی و فریب آنرا خوردهاید بیند یشید، مرگ برای ترس دلها، گریه کردن چشمها، جدا کردن جماعتها، نابود کردن لذتها و قطع آرزوها کافی است.
پس ای فرزند آدم هرگز درباره روزی که بر زمین میافتی و از جای خود به جائی دیگر منتقل میشوی، اندیشیدهای؟
روزی که از جای فراغ وگلان وجای که وسعت دارد به جای تنگی منتقل میشوی، دوستان و همراهان مرتکب خیانت میشوند و برادر و دوست از تو جدا میشوند و از فراش به خاک رهسپار میشوید و بجای رختخواب و لحاف نرم، تو را با خاک و گل میپوشانند، پس ای انسانی که در جمع اموال و تحکیم ساختمان در تکاپو و تلاش هستید، سوگند به خدا جز کفن چیزی از اموال بهرهی تو نمیشود، قطعاً اموال اندوخته تو رو به زوال و نابودی و بدنت غذای خاک است.
پس کجا است مالی که اندوختهای؟ آیا این اموال تو را از هلاکت نجات داد؟ هرگز بلکه اموالت را برای کسی گذاشتهای که تو را سپاس نمیگوید و با بار گناهان نزد کسی آمدی که عذر تو را نخواهد پذیرفت.(امام قرطبی تذکره: ۹. ).
قرطبی رضی الله عنه از یزید رقاشی نقل میکند که اینگونه با خودش به سخن میآید: نابود شو ای یزید، بعد از مرگ چه کسی برای تو نماز میخواند؟ بعد از مردن چه کسی برای تو روزه میگیرد؟ بعد از مردن چه کسی پروردگارت را خشنود و راضی میسازد؟
بعد میگوید:
ای مردم چرا بر چند لحظه باقی مانده از زندگی خود به گریه و زاری نمیافتید؟ چه قبری تو را فرا میخواند؟ چه قبری خانه و چه خاکی فراش تو میگردد؟ چه کرمیدوست و انیس تو میشود؟ با این حال در انتظار روز حشر به سر میبرد، چه حالی دارد؟ .(امام قرطبی تذکره: ۹. )
قرطبی در جایی دیگر میگوید:
ای انسان آن صحنه را به خاطر بیاور که سختیهای مرگ بر تو نازل میشوند، آه و فغان و بیهوشیها بر تو هجوم میآورند، یکی میگوید: فلانی وصیت کرده و مالش تقسیم گشته، دیگری فریاد میزند: فلانی زبانش بند آمده و دگر حرف نمیزند و همسایه و دوست را نمیشناسد و با برادرانش سخن نمیگوید.
مثل اینکه در حالی به سوی تو نگاه میکنم که توان پاسخ گفتن را ندارید. پس ای فرزند آدم بیندیش برای روزی که از رختخواب به سوی تخته غسل میروی، تو را غسل میدهند و کفن را بر تنت میگذارند و دوستان و نزدیکان از تو وحشت دارند و دوستان و برادران بر تو زار زار گریه میکنند و غاسل میگوید: کجاست همسر فلانی تا وی را حلال کند، فرزندان یتیمش کجا هستند؟ دیگر هرگز نمیتوانند او را ببینند، سپس این اشعار را میسرایند:
از پندهای صحابی بزرگوار حضرت ابودرداء رضی الله عنه این است که میفرماید:
سه چیز مرا به گریه و سه چیز دیگر مرا به خنده در آوردهاند:
کسی که آرزوی دور و دراز دنیا را در سر میپروراند و مرگ در تعقیب او است، انسان غافل و بی خبری که خداوند از وی غافل نیست، انسانی که با تمام وجود خنده میزند و قهقهه میکشد در حالی که به خشنودی خداوند و عدم آن علم و آگاهی ندارد.
و دوری از دوستان پیامبر صلی الله علیه وسلم و گروه پیرو و راهروش، سختیها و سکرات مرگ و حاضر شدن در محضر عدل الهی در روزی که رازها و پنهانها آشکار میشوند و مشخص نبودن مسیر نهایی به سوی جهنم یا بهشت، مرا به گریه در میآورد.
از ابوذر رضی الله عنه یا حضرت ابودرداء رضی الله عنه چنین روایت شده:
برای مرگ به دنیا میآید و برای تخریب جهان را آباد میسازید و برای بدست آوردن اشیای ناپایدار حریص و طمع کار هستید، ولی کردار پایدار و ثابت را رها میکنید(کتاب الزهد و رقاق: ابن مبارک: ص ۸۸. )
قرطبی در کتاب «تذکره» در لباس واعظ و ناصح میگوید:
ای انسان ضعیف، اموال اندوخته تو کجاست؟ اموالی که آنرا برای موارد دشوار و روزهای سخت پس انداز وذخیره کرده بودی، قطعاً موقع مرگ از آن محروم میشوید، ثروت مندی را به نداری و عزت را به ذلت مبدل ساختید، ای کسی که در گرو گناهان به سر میبرید و از اهل و دیارت جدا شدهاید، چگونه شب را به روز میرسانید؟
راه هدایت بر تو پوشیده نبود، ولی برای این سفر طولانی و خطرناک کمترین زاد و توشه را ذخیره کردهاید، مگر نمیدانید که کوچ کردن بسوی این روز پر خطر ضروری است و در آنجا قیل و قال به دادت نمیرسد، بلکه تو در برابر آنچه که با دستهایت گرفتهای و با پاها بسوی آن راه رفتهای و با زبان بدان سخن گفتهای و با اعضا و جوارح بدان عمل کردهای محاسبه و مؤاخذه خواهی شد، اگر مشمول الطاف الهی قرار گیرید، به سوی بهشت میروید و اگر از آن محروم باشید راهی جز آتش ندارید.
ای بی خبر غفلت و سستی از این خطرها تا کی؟ فکر میکنی معامله ساده است و گمان میبری مصیبت آسان است و میپنداری که وقت فرا رسیدن کوچ و مردن، حال و مقام به فریادت میرسد؟ یا ثروت و سامان به دادت میآید؟ یا پشیمانی بهرهای به همراه دارد؟ یا دوستان هنگام حشر مهربان و بخشنده هستند؟ هرگز! بخدا سوگند چنین تفکری از اساس و بنیان اشتباه است، لازم است که بدانی تو به اندک قانع نیستی و به حرام سیر نمیشوی و پند و موعظه را نمیپذیری و از وعیدها هراسی ندارید، پیروی از هوا و هوس و حرکت کردن کورکورانه به عادت و منش همیشگی تو تبدیل شده است، به جوانمردی خود خوشحال هستی و آیندهات را فراموش کردهاید، ای کسی که در خواب غفلت بسر میبری و در بیداری به بیراهه میروی، این غفلت و سستی تا کی؟ آیا فکر میکنی که آزادانه رها کرده میشوی و فردا مؤاخذه نمیگردی؟ آیا فکر میکنی که در برابر رشوه دادن از مرگ نجات مییابید؟
خیر، هرگز! مال و فرزندان نمیتوانند مرگ را از تو دفع کنند، تنها کردار نیک به انسان سود و بهره میرسانند، خوشا به حال کسی که بشنود و به خاطر بسپارد و بر آرزوها جامه تن را بپوشاند و آنها را محقق سازد، نفسش را از هوسها باز دارد و یقین پیدا کند که متقین نجات یافتگانند و انسان تنها به تلاش خود دسترسی دارد و زحمت خود را خواهد دید، پس ای غافل از این خواب بیدار شو و با اعمال نیک خود را مسلح کن.
احوال روز قیامت:
ابو بکر الجزائرى در کتاب خویش ( عقیده المؤمن ) روز قیامت را چنین تعریف وفورمولبندى نموده است : « ان المراد من یوم القیامه امران : فنا ء هذه العوالم کلها وانتها هذه الحیاه بکاملها والثانى إقبال الحیاه الآ خره وابتد إها ، فدل لفظ الیوم الآ خر على آخر یوم هذه الحیاه وعلى الیوم الاول والاخر من الحیاه الثانیه اذ هو یوم واحد لا ثانیه له فیها البته » ( هدف از روز قیامت دو چیز است:
اول زوال وفنا همه این جهان ، فنا وختم زندگى.
دوم اغاز وابتدا زندگى دیگر.
پس لفظ اخرت بر اخرین روز زندگى این جهان وبر اولین روز واخرین روز زندگى زندگى ددوم دلا لت میکند ، بخاطر اینکه تعریف روز قیامت چنین بیان یافته است. « هو الحادثه الکونیه العظمى التى تطوى عند ها السموات والارض وینتشر فیها النظام الکونى » ( روز قیامت یک حادثه بزرگ کونى است که در آن آسمانها وزمین با همدرهم مى چسپد ونظام کونىامروزه درآن در هم وبرهم میگردد.).
زیارت قبور:
زیارت قبور در دین مقدس اسلام دارای ، حکمت وفلسفه خاصی خود است ، برخی از علما ء میگویند ، زیارت قبور، برای پند وعبرت است ، پندگرفتن از سرنوشت گذشتگان است. اندیشیدن برحال انسانها که روزی، نیرو و جوانی داشتند، قدر و مقام و خانهو خانوده داشتند…. و حالا باهمه آرزوها و آرمانهای طولانی، اسیر خاکشدند.
به امام على بن ابى طالب کرم الله وجهه گفتند : یا امیر المو منین ! چـرا همیشه در کنار گورستانها جاى گزیده اى ؟ گفت : مرده هـار ا بهترین همسایه خویش میدانم.
امیر المومنین حضرت على کرم الله وجهه هر گاه به بر سر قبرمى گذشت ایستاده میشود وچنان گـریه سر میداد کـه ریش مبارک اش تر میشود.
حضرت على کرم الله وجهه در حدیث از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت فرموده ، میگوید : پیامبرصلی الله علیه وسلم فرموده است « انسان را باید بخود مشغول کند و روزگار ایشان آموزگارما گردد. ازهمین رهگذراست که رسول الله «صلی الله علیه و آله وسلم» می فرمایند: «إنىنهیتکم عن زیارهی القبور فزوروها فإن فیها عبرهی» (أحمد عن أبى سعید ( المناوى) أخرجه أحمد (۳/۳۸ ، رقم ۱۱۳۴۷) ، قال الهیثمى (۳/۵۸) : رجالهرجال الصحیح . وأخرجه أیضًا : الحاکم (۱/۵۳۰ ، رقم ۱۳۸۶) ، وعبد بن حمید(ص ۳۰۳ ، رقم ۹۸۵) .أخرجه الدیلمى (۲/۲۹۴ ، رقم ۳۳۴۱ )
من شما را از زیارت قبور نهى کرده بودم ولى اکنون آن را زیارت کنید ! چون زیارت قبر انسان را به یاد آخرت مى اندازد اما از گفتن سخنان ناشایسته باید اجتناب ودورى نماید.
من شما را از زیارت قبرها باز داشته بودم حالا به دیدرا قبرها بروید که برای شما پند و عبرت است )
ابن ملیئکه روایت میکند:
روزى دیدم که ام المومنین حضرت بى بى عـایشه رضى الله عنها از قبرستان برمى گشت . گفتم : اى ام المومنین از کجا بر مى گردى؟
گفت : از سر قبر برادرم عبدالرحمن ! گفتم مگر آیا پیامبر صلى الله علیه وسلم از زیارت قبور نهى نکرده است ؟ ! گفت : بلى . ولى بعد به آن دستور داد.
نافع میگوید:
زمانیکه ابن عمر بر سر قبرستان مى گذشت برسر قبر مى ایستاد وبر او سلام مى فرستاد.
پیامبر صلى الله علیه وسلم مى فرماید : « من زار قبرى فقد وجب له شفاعتى » ( کسى که قبر مرا زیارت کند شفاعت من براى او حتمى وقطعى مى گردد. ).
علماء اسلام در اداب زیارت قبور نوشته اند:
مستحب است که انسان به هنگام زیارت قبر ، پشت به قبله و رو به روى میت بنشیند وبر اوسلام کند اما نباید دست بر روى قبر بمالد ویا آن را ببوسد . این گونه رفتار ها از عادت نصارى است.
نـافع گوید : بیش از صد بـار ابن عمر را دیدم که بر سر قبر پیامبر صلى الله علیه وسم مى آمد ومى گفت سلام بر پیامبرصلی الله علیه وسلم ، سلام بر ابو بکر ، سلام بر پدرم انگاه بعد از دعا بر مى گشت .
محمد بن واسع روزهاى جمعه به زیارت قبر مى رفت . بدو گفتند : چرا آن را به روز هاى دوشنبه موکول نمى کنى ؟ گفت : شنیده ام مرده ها روز هاى جمعه ویک روز قبل ویک روز بعد از آن ، مى دانند چه کسانى به زیارتشان آمده است ؟
هدف از زیارت قبر براى شخص زایر عبرت پذیرى وبراى میت بهره مند شدن از دعاى زایر است . بنابر این کسى که به زیارت قبر مى رود از دعا براى خود ومیت در یغ نه نماید.
مؤمن آنچه را براى خود دوست دارد براى دوست خود نیز د ر دعا بخواهد ، در اصل دعا براى دوست دعا براى خود شخص است .
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده است « اذا دعا الرجل لآ خیه فى ظهر الغیب قال الملک : ولک مثل ذالک » ( هر گاه انسان براى دوست وبرادر خود غیابٱ دعا کند فرشتگان مى گویند : به اندازه این دعا خداوند به خودت عطا کند ! )
حضرت بى بى عایشه رضى الله عنها مى گوید :
پیغمبر صلى الله علیه وسلم فرمود : « إذا مات صا حبکم فد عوه ولا تقعو ا فیه » ( هر گاه یکى از رفیقانتان مرد او را دعا کند ! به عیب جویى از او مشغول نشوید ) .
پیامبر صلى الله علیه وسلم میفرماید : « ولا تسبو االاموات فإنهم أفضوا إلى ما قـدموا »( مرده ها را مورد دشنام وناسزا قرار ندهید ! آنان به آنچه که براى خود ( به آن دنیا ) فرستاده اند رسیده اند.
یکى از محادثین مشهور اسلام ابو دردا ء مى گوید:
من به هنگام سجده براى هفتاد نفر از دوستانم دعا مى کنم ونام هریک از آنان را در وقت سجده بزبان میاورم .
خواننده محترم !
همانطوریکه که گفته شد همه انسانها زمانیکه روز موعود اش فرا رسد می میرند . پیامبر صلی الله علیه وسلم هم میمیرد :
خداوند پاک میفرماید : « إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَلا یسْتَقْدِمُونَ » ( سوره النحل )
( چون وقت مقرر أجل فرا رسد ، نه ساعتى پیش رود ونه به تاخیر انداخته میشود )
رحلت پیامبر صلی الله علیه وسلم
زمانیکه ناجى ورهبر بشریت ، خلیل ، حبیب ، بر گزیده ما رسول ثلقین ، پیامبر خدا سید المرسلین ، خاتم النبین ، پیشواى متقین وحبیب رب العالمین ، لحظات مرگ واجلش فرا رسید به همه این عظمت که داشت ، خداوند متعال یک لحظه هم مرگ آنرا به تأخیر نه انداخت ، بلکه فرشتگان مامور قبض را فرستاد ، تا روح پاک ومبارکش را از جسد شریف ومحترمش جدا و پیرون اورد ، و آن را به سوى خیر وبرکت واحسان وبه جایگاه صدق ورضوان در جوار خداوند رحمان منتقل کند.
آنچه که براى پیامبر مقدر شده بود به آن عمل صورت گرفت ؟
آیا فرشته مأمور ،حال اهل وخانواده پیامبر بشریت را رعایت کرد ؟!
آیا به خاطر اینکه او پشتیبان حق وبشیر ونذیر عالمیان بود ،مسامحه وگذشتى در حق اش به عمل امد ؟ جواب واضح است هر گز نه بلکه آنچه را که پروردگاربه او دستور داده بود ، بدان عمل کرد وبه اجراى آنچه در لوح نوشته شده بود پرداخت.
ما انسانها باید از وفات ورحلت سید المر سلین ، خاتم النبین ، پیشواى متقین وحبیب رب العالمین که در قیامت اولین کسى که زنده میشود وصاحب مقام عظیمى شفاعت است عبرت گریم. سیرت نویسان مینویسند:
ام المومنین حضرت بی بی عایشه میفرماید : لحظاتیکه رسول الله صلی الله علیه وسلم به حال احتضار درآمد آنحضرت صلی الله علیه وسلم را میان سینه و گلویم تکیه داده بودم . که در همین لحظات عبدالرحمن بن ابوبکر وارد خانه شد ، و مسواکی بدست داشت؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالی که به من تکیه داده بود، به او نگاه می کرد.
حضرت بی بی عایشه میگوید: که دیدن رسول الله ، فهمیدم که میخواهد مسواک بزند. به پیامبر صلی الله علیه وسلم کفتم : می خواهی مسوک بزنی ؟
رسول الله با اشاره سر بمن فهماند که بلی.
مسواک را گرفتم دیدم کمی سخت بود ، از رسول الله پرسیدم آیا آنرا با دهانم نرمش کنم؟
اشاره کرد که بلی ؛ با دهانم مسواک را جویدم وآنرا نرم کردم و به پیامبر صلی الله علیه وسلم دادم و آنحضرت بهتر از هروقت دیگر همیشه مسواک زد.
سیرت نویسان مینویسند : تشتی بزرگی پر از آب در پیش رویش پیامیر صلی الله علیه وسلم قرار داشت؛ دست های مبارکش را در آن تر میگرد وبروی خویش می مالید :وبا خود میگفت : «لا اله الا الله» مرگ سکرات و سختی های دشواری دارد!
هنوز پیامبر صلی الله علیه وسلم مصروف مسوک زدن بود که دستش را بلند کرد. و چشمانش به طرف چت خانه بلند شد و لبانش حرکتی کرد.
حضرت بی بی عایشه آن حضرت صلی الله علیه وسلم را بطرف خودش مایل نمود و ایشان می گفت: با آن کسانی که به آنان نعمت داده ای، اعم از پیامبران، صدیقان و شهدا و صالحین؛ بار خدایا! مرا بیامرز و مرا مشمول رحمتت بگردان و مرا به ملکوت اعلی برسان؛ بار خدایا! به رفیق اعلی! و جمله آخر را سه بار تکرار کرد و دستش افتاد و به رفیق اعلی پیوست. «انا لله و انا الیه راجعون»
لحظه وفات رسول صلی الله علیه وسلم در شدت گرمای قبل از ظهر روز دوشنبه ۱۲ ربیع الاول سال ۱۱ هجری بود. بدین ترتیب عمر ایشان ۶۳ سال و چهار روز بوده است.
خبر مرگ:
لحظات که خبر وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم به بیرون از خانه رسول الله نشر شد وخبر به اصحاب کرام واهل مدینه رسد ، فشار غم و اندوه بر اصحاب ومردم غمگین ساخت .
سراسر شهر مدینه را ظلمت و تاریکی فرا گرفت.
حضرت انس میفرماید :
روزی درخشانتر و نیکوتر از روز ورود پیامبر صلی الله علیه وسلم به مدینه ندیدم و نیز روزی تاریک وبدی را از روز وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم به یاد ندارم .
وقتی پیامبر وفات کرد، فاطمه (رضی الله عنها) گفت:
پدر جان! دعوت پروردگارش را بدانگاه که او را فرا خواند، اجابت کرد؛ پدر جان! باغ فردوس، جایگاه اوست! پدر جان! خبر وفاتش را با جبرئیل باز می گوییم!
آخرین روز زندگی پیامبر صلی الله علیه وسلم
انس بن مالک روایت می کند:
مسلمانان روز دوشنبه در مسجد، نماز صبح را به امامت ابوبکر ( رض ) می خواندند که ناگهان رسول الله پرده خانه عایشه را کنار زد و از داخل خانه در حالی که مردم با صف هایی فشرده نماز می گزاردند، به آنها نگاهی کرد و تبسم فرمود.
ابوبکر خواست عقب برود و در صف سایر مصلین قرار بگیرد؛ زیرا گمان کرده بود که رسول الله می خواهد برای نماز بیرون بیاید.
انس گوید: مردم از فرط شادی وخوشحالی خواستند نمازشان را قطع کنند! اما رسول الله با دست مبارک شان اشاره نمود که نمازتان را تمام کنید وبه نماز تان ادامه دهید ، و پرده را انداخت و داخل خانه رفت.
پس از این دیگر وقت نمازی نیامد که رسول الله زنده باشد و چون چاشت شد، پیامبرصلی الله علیه وسلم فاطمه را به حضور خواستندو به وی در گوشی چیزی گفتند که سخت گریان کرد و باز دوباره چیزی گفتند که خندید.
عایشه می گوید: بعدها علت خنده و گریه اش را پرسیدم؛ فاطمه گفت: رسول خدا اول به من گفت که از این مریضی بهبود نمی یابم و از دنیا می روم. لذا من گریستم و باز دوباره گفتند: تو اولین فرد از اهل بیتم هستی که به من می پیوندی؛از اینرو خندیدم!
همچنین رسول الله به فاطمه مژده داد که وی، سرور زنان جهان است؛ طبق برخی از روایات این سخن و مژده رسول رسول الله در آخرین روز زندگیشان نبود، بلکه در آخرین هفته بوده است.وقتی فاطمه سختی و درد رسول الله را که باعث بیهوشی ایشان می شد، مشاهده کرد، گفت: ای وای از درد و رنجی که پدرم را آزار می دهد!
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: پس از امروز، دیگر بر پدرت سختی نخواهد بود.
در همین روز بود که حسن و حسین را صدا زد و آنها را بوسید و در مورد آنها سفارش به خیر ونیکی کرد و نیز همسرانش را خواست و آنها را پند و اندرز داد.
درد، همچنان شدید و شدیدتر شد و اثر گوشت زهرآلودی که ایشان در خیبر خورده بود، آشکار گشت ورسول خداe فرمود: ای عایشه! همواره درد ناشی از آن غذایی را که در خیبر خورده بودم، مرا آزار می دهد و اکنون احساس می کنم که نخاع من بر اثر زهر آن قطع می شود ! پیامبر صلی الله علیه وسلم رو اندازی را که بر صورتش انداخته بودند، هرگاه، خُلقشان تنگ می شد، آن را از صورت بر می داشت.یک مرتبه در همین حال آخرین سخنانش را خطاب به مردم گفت و فرمود: «لعنت خدا بر یهود و نصارا که قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند، هرگز نباید دو دین در سرزمین عرب باقی بماند».
و در این سفارش خود به مردم فرمود: نماز را، نماز را پاس دارید و با غلامان و کنیزانتان به خوبی رفتار کنید!
میگویند زمانیکه حضرت عمر خبر وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم را شنید : از شنیدن این خبر از حالت عادی خارج شده بود، بر دروازه رسول الله صلی الله علیه وسلم ایستاد و فریاد زد: گروهی منافق، گمان کرده اند که رسول الله وفات کرده است. قطعا رسول الله نمرده، بلکه به ملاقات خدایش رفته است؛ همانطور که موسی علیه السلام رفت و چهل روز از میان قومش غائب گردید و آنگاه به نزد آنان بازگشت، در صورتی که همه گفته بودند: مرده است. بخدا قسم رسول الله باز خواهد گشت و دست و پای کسانی را که می گویند: رسول خدا وفات کرده است، قطع خواهد کرد.
اما برخورد ابوبکر صدیق:
زمانیکه خبر وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم به ابوبکر صدیق رسید ، او در خانه خویش در منطقه سنح قرار داشت، بمجرد شنیدن خبر وفات رسول الله سوار بر اسب وبا عجله خود را به مسجد نبوی در جای که خانه رسول الله صلی وسلم رسانید . با هیچ کسی صحبت نکرد یکسره وراسآ به حجره رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد خانه بی بی عایشه صدیقه دختر خویش گردید .
زمانیکه وارد حجره رسول الله شد دید که جسد پیامبر صلی الله علیه وسلم با پتوی یمنی پیچانیده شده است .
پارچه را از صورت مبارکش دور کرد در حالیکه اشک از چشمانش مبارکش جاری بود ، بر او نماز مى خواند .
بعد از اینکه نماز خویش را به پایان رسانید ، بر جنازه حبیب خدا خم شد ، پرده یمنی را از روی مبارکش برداشت پیشانى وهر دو رخسار حبیب خدا را بوسید وروی مقدس اش را با دستانش مسح کرد . در حالیکه به شدت مى گریست مى گفت :
پدر ومادر ونفس و خانواده ام فدایت باد !
زندگى ومرگ چقدر پاک وزیباست !
با مرگ تو چیزى قطع شد ( نزول وحى ) که با مرگ هیچ یک از پیامبران قطع نشده بود و تو بالاتر از توصیف وتعریف هستى ؛ بزرگترین از آنى که برایت گریه کنند ؛ تنها کسى بودى که مایه امید وشادى همه ما بودى ؛ تنها تو بودى که با همه ما بودى تا جایى که جان همه در وجودت جمع شده بود ؛اگرمرگت به انتخاب وخواست خودت نمى بود در غم فراقت جان مى دادیم .
اگر تو خودت ما را از گریه منع نمى کردى آخرین قطره اشک را از چشم سرازیر مى کردیم . اما آنچه که نمى توانیم از خود دور بداریم دو چیزى است : جدا ناپذیر از هم ، یکى غم ، و دیگرى یاد تو.
پـــروردگارا!
پیامبرصلى الله علیه وسلم را به تو مى سپارم !
اى محمد !
سلام خدا برتو باد ! ما را به نزد پروردگارت یاد کن ! باید ما در قلب تـو باشیم وتو بیاد ما باشى !
اگر اطمینان وآرامشى که تو به وسیله دین از خود به جاى گذاشته اى نمى بود ، از دهشت ووحشت به جاى مانده از فراقت کسى زنده نمى ماند .
پـروردگارا !
ما پیامبرت را بــه تو مى سپاریم . دین اورا در بین ما محفو ظ بدار !
سیرت نویسان مینوسند :
مسلمین بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه وسلم با بحران بزرگى مواجه گشتند ، بحرانى که از آن چاره نداشتند ، وباید روزی با آن روبرو مى شدند ، زیرا « شیوه وسنت الهى است نسبت به امتهاى گذشته نیز چنین بوده وسنت الهى تغیر نا پذیر است » ( سوره احزاب : آیه ۶۲ )
مؤرخین مینویسند:
سپس ابوبکر به جمع صحابه که در بیرون خانه در حال گریان ومصیبت بودند رفت ، دید که حضرت عمر مصروف سخنرانی با صحابه می باشد .
حضرت ابوبکر خطاب به صحابه گفت :
هرکس محمد صلی الله علیه وسلم را می پرستید، بداند که محمد صلی الله علیه وسلم وفات کرد وهرکس خدا را عبادت می کند، همانا خداوند متعال زنده است و هرگز نمی میرد.
طوریکه خداوند متعال میفرماید :
« محمد رسولی بیش نیست که پیش از او رسولانی بوده اند که مردند؛ پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به حال نخست برمی گردید؟ هرکس به عقب برگردد، هرگز به خدا زیانی نمی رساند. و خداوند به زودی سپاسگزاران را پاداش خواهد داد». ( سوره : آل عمران: ۴۴)
ابن عباس می گوید:
تا وقتی ابوبکر این آیه را خواند ، گویا مردم نمی دانستند که خداوند در کتابش این آیه را نازل کرده است؛ وقتی ابوبکر، آیه را خواند، مردم این آیه را به یاد آوردند و هرکس که این آیه را می شنید، او نیز شروع به تلاوتش می کرد.
ابن مسیب گوید: عمر گفت: بخدا سوگند این آیه را فراموش کرده بودیم تا آنکه ابوبکر آن را خواند. پس از این به زمین افتادم و یقین کردم که پیامبر صلی الله علیه وسلم وفات کرده است.
(برای تفصیل بحث مراجعه شود به : سیرت رسول اکرم(ترجمه کتاب الرحیق المختوم) تألیف:صفی الرحمن مبارکپوری ترجمه:حامد فیروزی محمد ابراهیم کیانی )
سیرت نویسان مینویسند:
وفات فرزندان پیامبر صلی علیه وسلم:
حضرت محمد صلی الله علیه وسلم شش اولاد خویش را بدست خود زیر انبار هاى خاک دفن کرده است .
روایت است زمانیکه فرزند ش ابراهیم که عمر اش بیش از یک سال وچند ماه تجاوز نمیگرد به مریضى سخت مبتلا شد وزمانیکه پیامبر اسلام را از مریضى او مطلع ساختند . در حالیکه از فرط درد والم دست مبارکش شانرا به شانه عبد الرحمن بن عوف ( رض) تکیه داده بود ، خو درا به خانه احزان ماریه ( رض ) رسانید دید که ابراهیم در اغوش مادر دست وپا میزند اورا از اغوش مادر گرفت در حالیکه قلبش مضطرب ودست هایش مرتعش بود اورا در آغوش خود گرفته وگفت :« اى ابراهیم ! دردى را که خداوند بتو داده است ما نمى توانیم از تو کم کنیم ویا بتو کمکى کرده بتوانیم » .
زمانیکه ابراهیم جان بجان آفرین سپرد محمد صلی الله علیه وسلم در حالیکه به شدت میگرست واشک از چشمان مبارکش جارى بود گفت :
« اى ابراهیم ! اگر این مردن تو امر حق و وعده ء راستین خداوند تعالى ومقدر نمى بود که آخر ما به اول ما ملحق میشوند هر آئینه بیشتر از این بر تو غمگین واندوهگین میشدم .» وبعد از اندک سکوت فرمود : « چشم اشک میرزد وقلب غمگین میشود ، وما جز آنکه خدا را خشنود ساز یم چیزى نمیگویم و ما اى ابراهیم ! بر تو شدیدٱ غمگین هستیم ».
پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم با مرگ سه فرزند خود ( هریک قاسم ، طاهر و طیب و سه دختر هر یک زینب ، رقیه و ام کلثوم ) را با دست های خویش دفن کرد ، ودر فراق آنها متاثر گردید.
ولی مرگ فر زند کودک اش ابراهیم که از ماریه بود، قلب پاک و حساس پیامبر صلی الله علیه وسلم را سخت آزرده ساخت .
سیرت نویسان مینویسند : زمانیکه ابراهیم در اغوش پیامبر صلی الله علیه وسلم جان میداد ، رسول الله در حالی که ابراهیم را در آغوش داشت فرمود :
« ابراهیم عزیز! کاری از ما برای تو ساخته نیست . مقدر الهی نیز بر نمی گردد. چشم پدرت در مرگ تو گریان و دل او اندوهبار است ، ولی هرگز سخنی را که موجب خشم خداوند باشد، بر زبان جاری نمی سازم …»
میگویند برخی از اصحاب کرام در معیت با رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند ، از گریه محمد صلی الله علیه وسلم تعجب میکردند.
اما پیامبر صلی الله علیه وسلم در این جا مثل همه مراحل ، به مسلمانان درسی بزرگ آموخت : درس مهر و محبت نسبت به اولاد، مهر و مودت به اولاد، از عالیترین و پاکترین تجلیات روح انسانی است و نشانه سلامت و لطافت آن می باشد».
یکی از درس های بزرگی محمد صلی الله علیه وسلم برای پیروان خویش می اموخت : (اکرموا اولادکم )، فرزندان خود را گرامی دارید و نسبت به آنها مهر ومحبت ورزید.
وفات ابوبکر صدیق اولین خلیفه اسلام
مورخین وسیرت نویسان مینویسند :
زمانیکه حضرت ابو بکر صدیق در حالت مریضى سخت مرگ قرار داشت صحابه کرام حضور اش تشریف اوردند وعرض داشتند :
یا امیر المومنین چرا طبیبى را دعوت نکنیم تا تورا معاینه کند ؟ حضرت ابوبکر صدیق ( رض ) گفت : « طبیبم مرا دیده است وبرایم گفته است : « همـانـاهر چه را اراده کنم انجام میدهــم »
سیرت نویسان می افزیند :
ابو بکر صدیق ( رض) در حین که از این دنیا رحلت میگرد گفت : این دو تکه لباسم را که مى بیینید ، آنرا بشوئید ومرا در آنها کفن کنید ، زنده ها به چیز هاى تازه از مرده ها نیازمندترند.
سلمان فارسى که به عنوان عیادت به نزد ابو بکر صدیق (رض ) امده گفت :
اى ابو بکرما را نصحیتى کن ! گفت :
خداوند متعال در دنیا را بروى شما مى گشاید ، ولى جز به اندازه ضرورت و نیاز سهم خود از آن برداشت مکنید ! بدانید کسى که نماز صبح را بخواند در ذمه وضمانت خداوند قرارمى گیرد ، بنابر این نقص عهد وپیمان با خداوند نکنید ! وگرنه شما را در دوزخ سر نگون خواهد کرد.
زمانیکه حضرت ابوبکر صدیق به حق رسید در حالیکه جسدش در روی فرش اش قرار داشت حضرت عمر با تعداد ی از صحابه تشریف اورد .
حضرت عمر در حالیکه دست راست ابوبکر صدیق را در دست داشت فرمود :
ای خلیفه رسول الله کار حکمان پس از خود را دشوار نمودی ،ای کاش که به کرد پایت رسم چه رسد به خودت .
شهادت امیر المؤمنین حضرت عمر
در روایت تاریخى از عمر وبن میمونه روایت شده است که میگوید :
در صبح گاهى که امیر المومنین حضرت عمر فاروق (رض ) به مسجد غرض جماعت مسلمین داخل میشد در حالیکه از صفوف مصلین مى گذشت و صفوف مصلین را به گفتن لفظ « إستووا » ( صفها را منظم کنید ) به تنظیم صفوف مصلین پر اخته وخود را به محل اقامت رساند .
لحظه ای که امیر المومنین به گفتن تکبیر تحریمه آغاز کرد.
حضرت عمر (رض ) اغلبٱ عادت داشت که در رکعت اول ، سوره یوسف یا نحل یا امثال آنرا قرائت مى فرمود تا مردم جمع شوند.
عمرو بن میمونه میگوید حضرت عمر (رض ) در همین لحظه زمانیکه « الله اکبر » گفت :
نا گاه از پشت سر شش ضربه پى در پى خورد. در حالیکه شکم مبارک اش توسط کارد دو سره زهر دار فیروز ابو لولو زخمى زخمى گردیده بود. گفت : « وکان امر الله قدرا مقدورٱ » با انهم نمى خواست وظیفه عظیم رسالت امامت را رها کند.
ابو لولو بعد از اینکه حضرت عمر ( رض ) را مورد سو قصد قرار داد میخواست فرار کند ودر حین فرار سیزده نفر مصلین دیگر مورد اصابت قرار داد ومطابق به برخى از روایت هفت نفر از این مجروحین به شهادت رسیدند ولى سر انجام عبد الرحمن بن عوف رضى الله عنه عمامه خویش را به گردنش انداخت واورا دستگیر نمودند . ابو لو لو زمانیکه دید که دیگر امکان فرار را ندارد توسط کارت خویش خودکشی کرد.
ولى حضرت عمر به رسالت عظیمى امامت خویش ادامه داد . تا لحظ که حس کرد که دیگر توانمندى ادامه رسالت عظیم امامت را بجا اورده نمیتواند . دست عبد الرحمن بن عوف را بسوى خود مى کشد واو را به عنوان امام جماعت خود غرض اتمام نماز نماز گزاران ، تعین کرد .
عبد الرحمن دید که وضع جراحت امیر المومنین وخیم است ، نماز را خفیف وکوتاه به اتمام رسانید وزمانیکه از نماز فارغ شدند حضرت عمر به ابن عباس میگوید ببین چه کسى قصد ترورم را کرده است ؟ ابن عباس رفت وبعد از کسب معلومات دوباره برگشت وبه حضور حضرت عمرعرض داشت : یا امیر المومنین فیروز غلام مغیره بن شعبه بود که بر شما حمله کرده است : حضرت عمر ( رض ) میگوید : سپاس وستایش خدا را که مرگ مرا به دست یک مسلمان انجام نداد :
حضرت عمر فارق می افزید:
اى ابن عباس تو وپدرت همیشه دوست داشتید ،افراد قوى الهیکل وعظیم الجثه از کفار غیر عرب در مدینه زیاد شود ! وبیشتر بردگان عباس از آنها بود . ابن عباس گفت : اگر میخواهى آنان را مى کشیم . حضرت عمر درجوابش میگوید :
بعد از اینکه به زبان ولغت شما حرف زدند ورو به قبله شما به نماز ایستادند ومانند شما مراسم حج را بجا آوردند ، آنها را مى کشید ؟!
حضرت عمر در حالیکه خون از بد نش را به منزل انتقال دادنند ، همه مسلمین در غم واندوه به سر مى بردند وزیاتر از مسلمین از مرگش میترسیدند ، ولى برخى دیگر مسلمین میگفتند خطرى در میان نیست .
به حضرت عمر شربتى را اوردند وزمانیکه شربت را نوشید از معده اش برامد سپس شیر را اوردند وقتى آنر نـوشید بازهم از شکمش بیر ون امد آنگاه مسلمین فهمیدند که مرگ امیر المومنین حتمى است .
مورخین مینویسند : صحابه کرام در حالیکه بر دورحضرت عمر (رض ) حلقه زده بودند ، جوانى آمد وبعد از سلام خطاب به امیر المومنین گفت : از جانب پروردگار عزوجل بر تو مژده باد که فضیلت صحبت ورفاقت پیغمبر صلی الله علیه وسلم را دارى وچنانچه خود مى دانى جزو سابقین در دین اسلام هستى ، سپس که سر پرستى ملت مسلمان را عهده دار شدى به عدالت رفتار کردى سر انجام به در جه عالى شهادت رسیدى .
حضرت عمر(ر ض ) در جوابش گفت :
دوست دارم حسنات وسیأ ت آن همکف وهمسان باشد نه به نفعم باشد ونه به زیانم . وقتى جوان میخواست برود ، دامنش بر زمین کشیده مى شد ، حضرت عمر گفت : این جوان را به نزد من بر گردانید ! وقتى جوان نزد امیر المومنین بر گشت به او گفت : اى برادر زاده ام ! دامنت را بالا بکش هم لباست پاک مى ماند وهم ثوابش بنزد خداوند بیشتر است .
در اخرین لحاظات زندگى خویش حضرت عمر ( رض ) روى خویش را به پسرش عبدالله کرد وگفت : پسرم ببین چقدر قرضدار هستم ؟ بعد از اینکه قرض را حساب کردند حضور عرض کردند یا امیر المومنینن قرض شما به هشتاد شش هزار درهم میرسد .
حضرت عمر گفت : اگر ثروت خا نواده عمر کفایت کرد از مال آنها این دین را به پرداز . واگر کفایت نکرد از طایفه عدى بن کعب بخواه ! واگر اموال آنان هم کفایت نکرد از قریش در خواست کمک کن ! از غیر قریش در خواست کمک نکن . واین قرض را ادا کن ! سبحان الله چه با عظمت صحابه وچه با عظمت امیروچه با عظمت یارانى را پیامبر اسلام در مکتب خویش تربیه نموده بود.
حضرت عمر رضى الله عنهما همچنان به پسرش گفت به نزد ام المؤمنین حضرت بى بى عایشه برو ! وبرایش بگو !
عمر بر تو سلام مى کند . نگو ! امیر المؤمنین ، چون من از امروز امارت بر مؤمنان را ندارم . بگو عمر بن خطاب ، مى خواهد اگر اجازه دهى در کنار دورفقیش ( پیغمبر صلى االه علیه وسلم وابو بکر صدیق) دفن شود .
آنگاه عبد الله به نزد بى بى عایشه رفت وبر او سلام کرد پس از کسب اجازه بر او وارد شد ودید که عایشه نشسته است وگریه میکند .
گفت عمر بن خطاب سلام میر ساند واز تو کسب اجازه دفن در کنار دو رفقیش مى کند .
بى بى عایشه( رض ) گفت :من آن جا را براى خود نگهداشته بودم ولى عمر را بر خود تر جیح مى دهم ! وقتى عبد اله بر گشت ، مردم گفتند این عبد الله بن عمر است که مى آید .
عمر گفت مرا بلند کنید بر یک نفر تکیه کرد وکمى از جاى خود بلند شد ،گفت : چه جوابى با خود آورده اى ؟ عبد اله گفت : اى امیر المؤمنین ! جوابى اورده ام که تو مى خواهى .
عایشه اجازه داد . عمر گفت الحمد الله هیچ چیزى برایم از این مهمترنبود ! هر گاه فوت کردم ، مرا حمل کنید .
آنگاه بر او ( عایشه ) سلام کنید وبگویید عمر اجازه میخواهد ، اگر اجازه داد ، مرا به حجره او داخل کنید ! واگر نه مرا به گورستان مسلمانان ببرید ودر آنجا دفن کنید .
وقتى حضرت عمر (رض) فوت کرد ، اورا بر داشتند وبه سوى حجره حضرت عایشه رضى الله عنها به راه افتادند ، در نزد یکى حجره بى بى عایشه عبد ا لله بن عمر بر او سلام کرد ، گفت : عمر بن خطاب اجازه مى خواهد ، حضرت بى بى عایشه (رض) گفت : اورا وارد کنید ودر آن جا با دو رفقیش دفن کنید.
شهادت حضرت عثمان
داستان شهادت حضرت عثمان ( رضى الله عنه ) یکى از مشهور ترین داستان هاى است که در تاریخ اسلامى از جمله داستانهای ذو عبرتى ، بشمار میرود.
برادر حضرت عثمان عبدالله بن سلام میگوید : زمانیکه برادرم عثمان محاصره شده بود به نزدش رفتم .
برادرم عثمان در جوار پنجره اطاق خویش ایستاده بود بعد از سلام گفت : « من امشب رسول الله را در خواب دیده ام که برایم میگوید اى عثمان تورا محاصره کرده اند ؟ « گفتم بلى . فرمود » تورا تشنه نگهداشته اند. ؟ گفتم بلى . آنگاه مشکى پر از آب را به من داد تاسیر شدم اب را نوشیدم . که خنکى آن آنرا تا هنوز در سینه ام احساس مى نمایم .
پیغمبر صلى الله علیه وسلم آنگاه به من فرمود : اگر میخواهى کمکت کنم واگر میل دارى براى افطار پیش ما باش : من افطاررا به نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم انتخاب کردم .
حضرت عثمان در همان روز در حالیکه مصروف تلاوت قرآن عظیم الشان بود جام شهادت را نوشید.
از عبد اله بن سلام که هنگام مجروح شدن حضرت عثمان در نزد اش تشریف داشت : روایت میکند که امیر المومنین حضرت عثمان به هنگام مرگ سه بار گفت : پـروردگارا ! امت محمد صلی الله علیه وسلم را یکپارچه بـه دور هم جمع کن !
صحابى جلیل القدر بنام ضبه روایت میکند :
زمانیکه حضرت عثمان ضربت خورده بود وخــون بر ریشش مبارکش جارى بود مى گفت :
« لا اله إلا أنت سبحانک إنى کنت من الظالمین » ( سوره الانبیا : ۷۸ ) ( پروردگارا ! جز تو معبود حق نیست وتو پاک ومنزه ى ، من در زمره ستمکارانم )
ومیگفت : پروردگارا من تورا به عداوت با آنها مى خوانم ودر تمام امورم به تو پناه مـى آورم واز تو یارى مى خواهم . بر بلاى که مرا به آن آزمایش کرده اى ازتو صبر مى طلبم.
شهادت حضرت على کرم الله وجهه
سیرت نویسان مینویسند : صبح گاه زمانیکه حضرت على کرم الله وجهه را ابن تیاح غرض اداى نماز صبح بیدار میگرد، ابن تیاح دید که امیر المومنین حضرت على کرم الله وجهه در وجود مبارکش کمى سنگینى را احساس میکند . ابن تیاح بار دوم به حضور بستر حضرت على کرم الله وجهه تشریف مى اورد ومیخواهد آنرا غرض امامت مصلین بیدار کند ولى دید که حضرت على کرم الله وجهه باز هم دراز کشیده است . سومین بار برگشت و حضرت على کرم الله وجهه را از خواب بیدار ساخت : حضرت على کرم الله وجهه در حالى که به سوى مسجد غرض امامت مصلین در حرکت بود این بیت را با خود زمزمه میگرد:
( کمرت را براى مرگ محکم ببند همان مرگ در انتظار تو است از مرگ بى صبرى نشان مده ، وقتى که بر در تو وارد آمد . )
میگویند ، همینکه حضرت على کرم الله وجهه به در مسجد پا مى گذارد توسط ابن ملجم مورد اصابت کارد قرار میگرد . در حالیکه که وجود مبارکش زخمى شدید ی بر داشته بود با صداى بلند فریاد کشید:
« بـه پروردگار کعبه ســوگند ! راستگار وپیـروز شدم . « در همین اثنا روى خویش رابه پسرانش کرده وایشان را به خیر ، احسان ونیکى سفارش ونصحیت کرد . سپس تاوقتى که فوت میگرد جز به گفتن لا إله إلا الله لب نگشو د ».
مرگ حضرت بلال
مورخین مینویسند زمانى که : لحظات مرگ حضرت بلال حبشى فرا رسید ، زنش فریاد زد در حالیکه اشک می ریخت به فریاد صدا میداد ومی گفت :
واى برمـن وای بر من چی بل شدکه بر سر من آمد .
در همین لحظه حضرت بلا ل گفت : اوه چه خوشحالی وچه روز خوشی است ، خوشحال در این هستم که : فردا صبح به د یدار عزیزانم : محمد وسایر یارانم وصلت میکنم .
میگویند عبدا الله بن مبارک یکى از صحابى جلیل القدر بـه هنگام مرگ چشمش را را باز کرد در حالیکه لبانش تبسم میگرد با خود این آیه از قرآن عظیم الشان را میخواند : « لمثل هذا فلیعمل العاملون » ( سوره : الصافات : آیه۶۱ ) (براى رسیدن به چنین پاداشى کـار کنان باید کار کنند. )
برادران وخواهران متدین!
همانطوریکه خداوند پاک در ( سوره آل عمران : ۱۸۵) ( فرموده است : « کل نفس ذائقه الموت وإنما توفون أجورکم یوم القیامه فمن زحزح عن النار وأدخل الجنه فقد فاز وما الحیاه الدنیا إلا متاع الغرور » ( هر نفسى چشنده ء مرگ است وجز این نیست که مزد خویش را تمام داده خواهید شد درروز قیامت پس هر که از دوزخ دور داشته شد وبه بهشت آورده شد هر آیئنه به مراد رسید وزندگى دنیا جز بهره فریبینده بیش نیست ، چون وقت مقرر أجل فرا رسد ، نه ساعتى پیش رود ونه به تاخیر انداخته میشود )
وهمانطوریکه پیغمبر صلى الله علیه وسلم فرموده است : « چون شام نمودى انتظار صبح را نداشته باش وچون صبح نمودى منتظر شب مباش واز سلامتى ات براى مریضى ات واز ز ندگیت براى مرکت بهره گیر »
بر ما انسانها است که نباید شیفته ء دنیا شویم و به آن دلبستگى پیدا کنیم وآن را وطن همیشگى خود قرار دهیم ونباید در این فکر وخیال باشیم که در این دنیا تا ابد زنده خواهیم بود ، وهمه توجه خویش را بد ان مصروف بسازیم ، دنیا محل ازمایش است ، دنیا مزرعه اخرت است .
ما در این دنیا مانند فرد غریب و بى وطن هستیم ونباید به جمع آورى اشیاى زا ئد از حاجت دلبستگى نشان دهیم.
خواهر وبرادر مسلمان:
زندگى مانند آب اسـت:
زندگى مانند آب است که مى گذرد وبا گذشت هر روز هر دقیقه وهرثانیه عمر در این دنیا کوتاه میشود خوشحال میشوم که روز شود ، شب شود روز جمعه شد ، هفته آمد ، ماه شود سال نو آمد ، بهار شد ، زمستان آمد ، سال اخیر شد ، عید امد ونوروز شد وغیره وغیره … ولی غافل از اینکه : با گذشت هر ثانیه هر دقیقه وهر ساعت هرشب هرروز با گذشت هر هفته وماه وسال ، زندگى ما در این دنیا کوتاه میشود.
زندگى مانند آب است ، آب اگر دریک محل تجمع کند وایستاده شود گنده میشود ، مال که انسان جمع کند ودر جستجو مال زیاد باشد وازآن صدقه وزکات بجا نه اورد در اخیر امر انسان خصوصیا ت فرعونى بخود میگیرد ودر نهایت از خالق یکتا خویش هم انکار میکند
زندگى مانند اب است اگر آضافه شود انسان غرق میشود اگر آب هم از قد انسان بالا رود انسان هم دران غرق میشود . قبل از فرارسیدن لحظات اخیر زندگی در فکر توشه اخرت باشیم.
خواهران وبرادران محترم!
زمین هر روز پنچ باربراى به انسان ها صدا میزند ومیگوید یا ابن آدم « تمشى على » تو بر با لاى من گشت وگذار میکنى خوش خوشحال هستى ولى به یاد داشته باش که روز هم امدنى است که به درون شکم من تشریف خواهد اورد.
آی ابن آدم بالامى من گردی وخنده میکنى و روزى مى اید که تو به شکم من خواهد امد وگریان خواهى کرد.
آى ابن آدم تو خشنود هستى ولى روزى مى اید که در قهر من غمگین خواهى بود.
آى ابن ادم از میوه هاى من میخورى وبالاى من گشت وگذار میکنى مگر روز امدنى است که تو به شکم خواهى امد وگرم هاى کور ترا خواهد خورد .
باید از خدا واز روز اخرت وعذاب قبر بترسیم . از کبر تکبر دست برداریم وبه خالق یکتا خویش پناه ببریم هدایت قرآنى را سر مشق خود قرار دهیم وسنت پیامبر صلى علیه را رهنمایى زندگی خویش قرار دهیم.
داستان سه حکیم :
میگویند در دربار انوشیروان سه نفر حکیم دور هم جمع شده بودند ودر باره این که : « سخت ترین
چیزها ویاسخترین لحظات در زندگى چیست » به بحث پرداختند :
اولى گفت: « سخت ترین لحضات در زندگى ، پیرى است ، سستى ، فقر ونادارى».
دومى گفت: « سخت ترین لحظات زندگى ، مریضى تؤام با غم واندوه » .
سومى گفت :« سخت ترین لحظات در زندگى آن است ، نزدیکى مرگ واجل ودورى انسان از حسن عمل » یعنى اینکه پاى انسان به لب گور رسد ، ولى تا هنوز توانمندى و قدرت رساندن کار خیر را به مردم نداشته باشد.
پروردگارا!
مرگ با ابرو وبا عزت مر گ با ایمان وپـر افتخارنصیب ما فـرمائی.
پــــروردگارا :
انا اتـنــا فى الدنیا الحسنه وفى الاخره حسنه وقنا عذاب النار.
ربنا علیک توکلنا والیک المسیر
آمین یارب العالمین
نام رساله : آداب جنازه
تتبع ونگارش : الحاج امین الدین « سعیدی– سعید افغانی »
مـدیـر مرکز مطالعات ستراتیژیکی افغان و
مسؤل مرکز فرهنگی دحق لاره – جرمنی
ادرس ارتباطی : بریښنا لیک :
استاد محترم و دانشمند گرامی جناب سعیدی عزیز ، کتاب تان خیلی جالب و با معلومات بود . باور کنید اضافه از سه ساعت است مصروف جابجایی آن در سایت هستم . یک خواهش دوستانه دارم که در آینده برای بنده اگر مطلب میفرستید کوشش کنید که مطالب کوتاه و مختصر باشد، چون از یک طرف خودم که آنرا آماده نشر میکنم خیلی خسته میشوم چون طوریکه میدانید صحتم هم چندان خوب نیست و از طرف دیگر خواننده هم تا آخر آنرا مطالعه نمیکند . چون در مورد مطالب دراز ایمیل ها دریافت کردم . امیدوارم آزرده نشده باشید. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
استاد بزرگوار قبل از همه سلام های مرا قبول فرماید از زحمات که در موردمقاله بعمل اورده اید یک جهان تشکر اجر عظیم برای شما خواهانم پروردگار با عظمت شما راصحتمند داشته باشد در مقالات بعدی موضوع را جدی در نظر گرفته یکبار دیگر از طولات مقاله معذرت مرا قبول فرماید از زحمات شما قبلآ سپاسگزار هستم . امین الدین سعیدی